سه سال ست
تکرارکنان
آواز راز بقا
می خوانند
کبو تران چاهی
در با لکن اتاقم
حافظه ی تصویرشان
نشانه دارند
آشیانه دربالکن
دوباره و دوباره
کشف می شد
هسته هستی فیروزه ای
همچنان در قاب شادی
حس آبی آبی
از ساخت لانه تا تخم گزاری
هر لحظه شان درعکسها ی هنر
تابلوهای نمایشگاهم
می شد ند و ماندگار
جو جه ها بی قرار
سرخ منتظر ...
کبوتران به نوبت
می چکاندند
چکه های آب و دانه
درنو ک درازشان سبزگونه
زنده بودن را او ج میداد
حس گشودن وزش بالهای
جوجه های بالغ
همچنان پرواز زندگی
هدیه ای بود هرسال
اما امسال تابستان
روز غبارگرفته ی غم
جو جه ها ی نورس
روی زمین افتاده بودند
هنوز پروازی نیاموخته
مرده بودند
نم نم باران سکوت بود
کبو تر مادر و من
سوگواری مرگ و زایش را
آهواره ریختیم
میان دستهای پیر آفتاب
در این غروب بی پایان
فقط یکبار گل داد
کاکتوس همسایه
و
یکشب عمر کرد
پروانه ی حریر اطلسی
باغ دوست
انگار آمده بودند
که زود بروند
بالکن اتاقم را بستم
با کلید کمان گونه ای
از رنگ و سنگ
بالکن شد
خاطره ای همیشگی
از کبوتران چاهی
اما
سزای زیستن
سوا لی ماند
بی جواب ...
یونی 2020
شهلا آقاپور
http://www.aghapour.de/
http://www.galerie-benakohell.de/