logo





نخبگان در بزنگاه تحولات

جمعه ۲ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۲ مه ۲۰۲۰

علی شایسته

توانابود هرکه ‌دانا بود (فردوسی)

الیت (Elite) یا نخبه به معنای بخش برگزیده‌ای از افراد یک جامعه که از نظر قابلیت‌ها و توانایی‌ها برتر از بقیه‌ی افراد جامعه شناخته ‌شده‌اند و معمولاَ سهم نابرابر از قدرت سیاسی یا ثروت را در اختیار دارند.

الیت‌ها به چند دسته تقسیم می‌شوند:
۱- روشنفکران
۲- مدیران صنعتی
۳- کارمندان عالی‌رتبه
۴- نخبگان تکنوکرات
۵- نخبگان مذهبی و...

بخش از افراد جامعه یعنی الیت‌ها یا نخبگان، از قدیم الایام مورد توجه بوده ‌و‌جایگاه خاصی داشته‌اند، از دوران اسطوره‌ای و حماسی گرفته تا امروز، نخبگان در ‌یادوارها، منشأ تحول بوده‌اند واغلب مردم با اعتماد به آنان، راه خود را پیدا‌کرده‌اند. اعتماد به نخبگان در مسیرتغییرات و پیشرفت به نفع جامعه یا در جهت مطامع نخبگان، در مسائل اجتماعی، اقتصادی و سیاسی مهمترین عامل به شمار می‌آمده‌است.

منازعات بین بخش های مختلف الیت عامل تحولات بزرگ در جوامع مختلف در طول تاریخ بوده‌است. در کتاب "شاخه‌ی‌زرین" اثر جمیز جورج فریزر اشاره‌های خوبی به نقش این طبقه درروابط اجتماعی و فرهنگی ‌مردم در ادوار گذشته‌ شده‌است.

گاه بین نخبگان تلفیقی صورت می‌گرفت، این تلفیق می‌توانست، مثل یک شمشیر دولبه باشد، موافق یا مخالف جامعه؛ اقبال از نخبگان مذهبی، از یکصد‌سال پیش تغییراتی داشته است؛ پیش از این تاریخ، رویکرد مردم به الیت مذهبی، بیشتر برای حل مشکلات و نادانسته‌های مذهبی و اعتقادی مردم وابسته بود؛ در این موردمشکل زیادی برای جامعه به وجود ‌نمی‌آورد ولی با نزدیک شدن بخشی از الیت روشنفکر به الیت مذهبی ، رویکرد مردم و خواسته‌ها و مشکلات آنان نیز فرق کرد، آنها دیگر تنها به ریسمان خدا چنگ نمی‌زدند بلکه برای رسیدن به قله‌های موفقیت به ریسمانی وسوسه ‌برنگیز وضخیم‌تر و البته آسیب پذیرتر متوسل می‌شدند که در نهایت یک سرِ آن در زمین با همه‌ی تناقض‌هایش وصل ‌بود و از طرفی در آسمان مه آلود معنوی‌گم‌ گشته بود.

مطرح‌کردن eElit یا نخبه باتوجه به جامعه‌ی معاصر ایران این است که بیشترالیت‌ها در همه‌ی سطوح با تنزل جایگاه حقیقی خود روبروشده‌اند. نمی‌توان نقش نخبگان را در تحولات جامعه‌ی ایران نادیده‌گرفت زیرا در بزنگاه‌ها، صف این نخبه‌ها آن‌چنان به‌هم نزدیک شده‌اند که یا مسیر سازنده ای را به جامعه و حکومت پیشنهاد کرده‌اند، (اگرچه شاید اجرا نشده باشد) یا نتیجه‌ای فاجعه بار پیش آورده‌اند یا آنقدر دچار انفکاک و اصطکاک شده‌اند که در این مسیر ساییده‌ و به تحلیل رفته‌اند.

آسیب شناسی رفتاری الیت جامعه می‌تواند به ما کمک ‌کند که چرا سطح اعتماد به نخبگان هرچه به جلو می‌رویم کمتر می‌شود؟ سوال اینجاست که چرا نخبگان در بزنگاه ها ‌ی تاریخی و سیاسی ایران ،گاه دچار خطا شده‌اند یا سردرگم عمل‌ می‌کرده‌اند؟ چرا دیگر حربه نخبگان ایرانی که دانش آن‌ها به شمار می‌آید، حداقل تا امروز، برای آینده نقشه‌ی راه درستی را ترسیم نمی‌کند که مردم به آن اعتماد کنند؟

روشنگری از مقدمات روشنفکری است و روشنگری زمانی اتفاق می‌افتد که پشتوانه‌ی علمی و آگاهی از حوادث گذشته‌ی مرتبط با وقایع روز داشته‌ باشیم. مثل معروف است که "از کوزه همان برون تراود که در اوست". آگاهی از گذشته نه تنها خوب است، بلکه الزامیست ولی دست و پا زدن در گذشته و آویزان شدن به معیار‌های و ریسمان‌های کهن به تنهایی نمی‌تواند راهگشا باشد. روشنگران، بایستی با تحلیل مسائل و تاریخ گذشته‌ به مرحله‌ای برسند که در ادامه‌ی روشنفکرشدن، برای مشکلات در برخورد با جریان مسلط حاکمیت و مسائل بغرنج روز، راه‌ حل خود را در ترازوی نقد بگذارند و راه‌حل اجرایی بیابند.

در بحبوحه‌ی سال‌های قبل ازانقلاب ۵۷ ، الیت جامعه، نمی‌دانست یا نمی‌خواست بداند که چه می‌خواهد، چون تناقض عجیبی در رفتار و گفتار آنان وجود‌داشت، به‌ صورتی که از یک طرف در کسوت یک روشنفکر معترض درشیپور مخالفت می‌دمید و از طرفی بر سفره‌ی آن که با آن مخالفت می‌کرد می‌نشست. در‌این تناقض عوامل دیگری هم سهیم بودند. اغلب روشنفکران و تحصیلکردگان معترض خود به نوعی دست پرورده و وامدار پدر یا بزرگتر خود بودند که بسیاری از آن‌ها هم از روحانیون بلند پایه یا از بازاریان متشرع یا وابستگان به خاندان حاکمیت محسوب می شدند. تحصیلکردگان با آشنایی با فرهنگ غرب و زندگی دوگانه، نتوانستند در میان عوام جایی پیدا‌کنند و در یک دایره‌ی بسته میان خود به تبادل نظر می‌پرداختند و ماحصل آن افکار و اندیشه‌ها، در دل جوانانی راه پیدا می‌کرد که در مدارس و دانشگاه‌ها به دنبال آگاهی‌بودند و مجرایی که اطلاعات به آن‌ها داده می‌شد از همین سرچشمه‌ی الیت‌هایی بودند که با شعاردعوی مخالفت و مبارزه با حکومت را داشتند، آن هم دربسیاری موارد، نه علنی بلکه یکی به میخ ‌و یکی به نعل می‌زدند.در این میان تعداد انگشت شماری هم بودند که آن‌ها را از رفتن در راهی که انتخاب کرده‌ بودند پرهیز می‌دادند. از قول داریوش شایگان گفته‌شده است که کسانی آب را به آسیاب جریان سیاسی خاصی می ریزند، اقلیت الیتی که خطر را احساس می‌کردند و انذار می‌دادند که این طیف خاص فرهنگی سیاسی و ادبی به کج‌راهه می‌روند.

در دوران پهلوی قدرت متمرکز در نزد شاه‌بود "از حاکمی مثل محمدرضا نقل شده‌است که اجازه‌ی نمی‌دهد کسی بیش از اندازه مقتدر یا محبوب شود."[1] در فضایی که سیاست حداقل به معنای اختصاصی آن جزو دریافت‌های الیت جامعه بود، می‌توانست گفت‌و‌گویی منصفانه، بین منتقدین و الیت جامعه با طبقه‌ی حاکم یا شاه شکل‌بگیرد تا در یک فرایند اصلاحی راه ‌حلّی برای معضلات سیاسی و اجتماعی پیدا شود. وجود اکثر گروها و سازمان‌هایی که ریشه در بلوک چپ و به خصوص شوروی داشتند، در بین مخالفان شاه بودند و همین امر باعث شد، آن الیت سیاسی گمان کند که تنها آن‌ها هستند که می‌توانند، ایران را آزاد کننداز طرفی چون این سازمان‌ها با عموم مردم بیگانه بودند‌، درک صحیحی از آمال و آرزوها و نقش اعتقادی آن‌ها ‌نداشتند هر کدام ساز خود را می‌زدند و چون حاکمیت نیز به ظاهرانعطافی برای شریک‌ کردن آن‌ها در حاکمیت نداشت و درخواست‌های مخالفین هم به درستی معلوم نبود، گفتگوئی بین آنها و حاکمیت شکل ‌نگرفت تا نتیجه‌ای ببار بیاورد. این فاصله بین روشنفکران و حاکمیت ازیک طرف و از طرف دیگر فاصله‌ای که با عموم مردم داشتند، باعث شد، زبان مشترکی در هیچ طرفی شکل نگیرد. در بحبوحه دخالت‌های غرب برای مهار کردن شاه بعد از بلند پروازی‌های او جریان مذهبی به ناگاه سوار بر موج ایجاد شده‌ در بین مردم شد که‌ در عوامل شکل گیری آن تردید وجود دارد ولی به هر حال با راه‌ افتادن تظاهرات، بیشتر الیت جامعه با مردم همراه شدند به هوای آن که می‌توانند سهمی از تحولات را به پیش ببرند که در نهایت همه‌ی آن‌ها بعد از انقلاب به حاشیه ‌رانده شدند وحکوکت مذهبی هیچکدام از آن مخالفان را برنتافت. براستی برای من و بسیاری چون من، که دبیرستانی بودیم هنوز دانسته هایمان از سیاست چندان نبود که تمام جریان های سیاسی و حکومتی را به درستی بشناسیم، ما بنا به آدرسی که نخبگان جامعه از شاعران و نویسندگان و جامعه شناسان و... پیش روی ما می‌گذاشتند، حرکت می‌کردیم، حتا دانشگاهیان نیز چنین بودند. یک جریان مذهبی با اندیشه‌های شریعتی براه افتاده بود. براستی چرا نخبگان ما نتوانستند اصلاحگرباشند و با جریانی همراه شدند که تنها به زیرو روکردن و دگرگونی مطلق فکر می‌کردند؟ نخبگانی بسیار اندک بودند که این راه را نرفتند و در هجمه و حرکت ویران‌ساز گم شدند. سرانجام، اندکی بعد سال ۵۷ آن نخبگان پرکار و مدعی یا مجبور به خاموشی شدند یا خود، خاموش شدند و جای خودرابه الیت‌های نو دادند یا در دام مشخص مخالفت صریح با حکومت نو پا افتادند وچون هیجان‌های حرکت اویل انقلاب هنوز در بین مردم عوام فروکش نکرده بود در نتیجه جای خود را در بین مردم از دست دادند.نخبگان سیاسی بعد از سال ۵۷ کم کم پراکنده ‌شدند دسته‌ها و گروه‌های بعضاَ در تقابل با یکدیگرقرار گرفتند.

چه راهی برای نخبگان جامعه و بخش مدعی روشنفکری وجود داشت و دارد؟ اگر حکومت قابل اصلاح هست چه راهکاری را پیشنهاد می‌کنند دربرابر بخش عظیمی از مردم که امروزه به سبب تنگناها، فشار حکومتی، سانسور و حذف مخالفان، دسترسی به حقایق ندارند؟ اولویت مردم در مواجه با تحولات میدانی ایران چیست؟

براستی برای این پرسش‌ها راه حل‌های زیادی از جانب وطن‌دوستان و آزادیخواهان مطرح شده‌است اما آنچه به نظر می‌رسد، تحولی است که هم اکنون در جریان است. اولین تحول مثبت این است که مردم تغییرات فرهنگی را باور کرده‌اند و می‌دانند، آنچه را که می‌خواهند، با راهکار‌های حکومت، در تضاد است، برای همین بخشی از مردم برکنار نگه‌داشته شده، اعم از روستایی و مردم کم‌برخوردار شهری که فرزندانی بزرگسال دارند، دیگر آن احتیاط نسل قدیم را ندارند، به دنبال نخبگانی می‌گردند که بتوانند به آن‌ها اعتماد کنند.

دوم، وجه منفی تحول درجریان، این است که زمان، برای نسل‌جوان و مردم تحول‌خواه، به ‌سرعت درحال سپری شدن‌است، از طرفی باید دست بر زانو بگذارند تا برای امرار معاش قد ‌علم کنند، هم‌زمان فریاد اعتراض سر‌بدهند. با توجه به وضع نابسامان اقتصادی و معیشتی و آینده‌ی نامعلوم، این تناقض وتنگنای مبهم، طاقت‌فرسا به نظر می‌رسد.

اهمیت تحولات فرهنگی و مسائلی که در این حوزه جای می‌گیرد به حدی است که والدین، هنوز برای رسیدن به جایگاهی برای فرزندان خود در همه‌ی سطوح به آن وابسته‌اند، از کودکستان تا دانشگاه. خوب در این مورد نیز نخبگان جامعه یا بخشی ازنخبگان جامعه یعنی دانشگاهیان استادان و معلمان می‌توانند نقش خود را ایفا کنند. چرا تغیر و تحول در این حوزه بسیار کُند است و بیشتر مدیران و استادان و مسؤ لان فرهنگی در بسیاری از موارد تنها برای آمار ارقام دادن، جهت موجه ساختن کار خود، اقدام به منتشر‌کردن پیشرفت‌های روی کاغذ‌ بسنده می‌کنند؟ این قابل تأمل است.

تنگناهای حرکت نخبگان در جامعه :

باوجود الیتان حکومتی که فاصله‌ی بسیاری با حقیقت ‌تعریف الیت دارند، تلاش نخبگان درجامعه برای تحول و پیشرفت، بسیار سخت به نظر می‌رسد، زیرا حکومتیان، فرصتی برای برصدر نشاندن نخبگان در اختیارشان نمی‌گذارند و برای خود رقیبی را برنمی‌تابند.

حکایتی بس دردناک درتذکره الشعرای سمرقندی آمده‌است که یاد آور امروزجامعه‌ی ماست. "سلطان سنجر را پرسیدند: در آن وقت که به دست غُزان، گرفتار شده‌بود، که چه بود که مُلکی به این وسعت و آراستگی که ترا بود، چنین مختل شد؟ گفت: کارهای بزرگ به مردم خُرد فرمودم وکارهای خُرد به مردم بزرگ رجوع کردم، که مردم خُرد، کارهای بزرگ را نتوانستند کرد و مردم بزرگ از کارهایی خُرد، عار داشتند ودر پی نرفتند، هردو کار تباه شد و نقصان به مُلک رسید وکار ولایت و لشکری روی به فساد آورد."[2] البته تا پاسخگوشدن مسببین گرفتاری‌های امروز ایران نمی‌دانم چه مدت دیگر‌مانده‌است. ولی امیدوارم بزرگان و نخبگان واقعی سررشته‌ی امور را به دست گیرند تا از متلاشی شدن بیش از اندازه‌ی مملکت جلوگیری شود.

زمانی نخبگان می‌توانند، نقش خود را به خوبی ایفا کنند که محیط فراهم و شایسته‌سالاری، از امور پذیرفته شده در نظام سیاسی باشد. با وجود سیاست موجود این ظهور و بروز بسیار سخت ولی غیر ممکن نیست. "شایسته‌سالاری در اساس برآمده از خودبرانگیختگی، مبتنی بر تفاوت و تمایز است و در فقدان آن‌شایسته سالاری، نظام حامی پروری اسقرار می‌یابد و شایستگان به حاشیه‌رانده می‌شوند."[3]
در رأس همه‌ی امور سیاسی و فرهنگی و مذهبی
افرادی قرار گرفته‌اند که برعقیده‌ی خود پافشاری می کنند و روزنه‌ای برای نفوذ اندیشه‌های دیگر را باز نمی‌گذارند و همواره حق را از آنِ خود می‌دانند، حقّی که در حقیقت به معنای امتیاز تفسیر می‌شود. حق، مساوی با امتیاز دانسته‌شده‌است.

جوانان تحصیل می‌کنند و زمانی که در اوج قرار می‌گیرند در مرحله‌ی روشنگری و روشنفکری باید زیر نظر حکومتیانی قرار بگیرند که تغییراتی غیر از آنچه می‌پندارند (آنهم از روی نسخه‌ی کهنه) راهی دیگری نمی شناسند. پس جوانان، نخبه ،از کارکرد می‌افتند و یا مهاجرت می‌کنند. "روشنفکر آگاهانه در تولید دانش دخالت دارد و وظیفه‌ی او قبل از تولید ‌دانش که آینده سازی است، درک انتقادی گذشته و برقراری ارتباط با خود در زمان حال را در بر می‌گیرد"[4]

چرا در بین نخبگان بیشتر به نقش نخبگان فرهنگی توجه کرده‌ام به خاطر این است که زیر بنای حرکت در زمینه‌های دیگراست که منوط به قرار گرفتن نخبگان فرهنگی واقعی، در جای شایسته‌ای که باید، باشند . انتقادات زیادی برطیف روشنفکران وارد شده‌است داریوش شایگان می‌گوید:" در جامعه‌ی روشنفکری ما، همزبانی با دیالوگ ، به آن معنایی که غربیان از آن دارند، وجود ندارد، از طرفی دیگر عقل دولتی دولتمردان و صاحبان قدرت ، نیز بنیان سیاسی دارد و خود را به عقل ناب که رفاه اجتماعی را نیز در بر داشته باشد، نیاراسته‌اند." [5]( همان ).

نخبگان جامعه باید برای یک جامعه‌ی بلند‌مدت برنامه‌ریزی‌کنند، زیرا ما به قول کاتوزیان دردوران جامعه‌ی کوتاه مدت بوده ایم وهستیم . "جامعه‌ای که تغییرات در آن در همه‌ی سطوح جامعه اغلب عمری کوتاه داشته، جامعه‌ی کلنگی است و ویژگی‌های آن چنین است . ۱- مشکل مشروعیت و جانشینی برای حاکمان ۲- بی‌اعتبار بودن جان و مال ۳- مشکلات انباشت سرمایه."[6] این مطلب را او در کتاب ایران جامعه‌ی کوتاه مدت نیزآورده‌است. نخبگان می بایست با تکیه بر مبارزات مدنی و به دست‌آوردن اعتماد عمومی و پذیرفتن دیگر نخبگان، راه را برای تحولات سودمند و پایدار بگشایند. چنانکه محمد مختاری میگوید: " شرط اول ورود به جامعه‌ی مدنی، درک حضوردیگری است، یعنی: پیش‌دستی در دیدن و آگاهی از وجود دیگری در فراخنای اجتماع." [7]

شعار تسامح و مدارا که بسیاری از نخبگان حکومتی و غیر حکومتی داخلی مطرح می کنند، به این معنا نیست از کنار واقیت‌ها بگذریم و هرچه پیش آید خوش آید باشد." مدارا کنار گذاشتن اختلافات نیست بلکه معنایش پذیرفتن واقعیت اختلاف و تحمل آن در چارچوب حقوق اجتماعی و فرهنگی است نه کنار گذاشتن آن ها." [8] اگر چه این روزها اوضاع و احوال نخبگان جامعه نیز خوش نیست و مدارا و تسامح غریب است.شاید اول باید کالبد بیمار جامعه جراحی شود وزخم ناسور داغ شود تا از داغ برآید.

برایِ تنِ خاکِ من، برف نیست/ بیار آتش زندگی بخش را.

منابع:

[1]1 - ( فضیلت مدنیّت، نگاهی به نامدنیّت‌های سیاسی و اجتماعی در ایران، قاضی مرادی، حسن ، ۱۳۹۱).
[2] 2- ( سمرقندی، دولتشاه،تذکره الشعرا،به اهتمام و تصحیح،ادوارد براونانتشارات،اساطیر،چاپ اول،تهران:1382).
[3] 3- ( قاضی مرادی، حسن، فضیلت مدنیت، نگاهی به نامدنیّت های سیاسی و اجتماعی در ایران : ۱۳۹۱).
[4] 4- (عضدانلو،حمید،سیاست،قدرت،عقلانیت، نشر علم : ۱۳۹۷).
[5] 5- همان
[6]6 - (کاتوزیان، محمدعلی همایون، تضاد دولت و ملت ، نظری به تاریخ و سیاست در ایران، ترجمه ی علیرضا طیّب، نشر نی، چاپ ، هفتم، تهران : ۱۳۹۰).
[7]7- (کاتوزیان، محمدعلی همایون، تضاد دولت و ملت ، نظری به تاریخ و سیاست در ایران، ترجمه ی علیرضا طیّب، نشر نی، چاپ ، هفتم، تهران : ۱۳۹۰).
[8] - همان

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد