logo





برگی از تاریخ انقلاب اسلامی ایران
دیدارهای نهائی شاه برای نجات سلطنت

پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۹ - ۰۷ مه ۲۰۲۰

بهزاد کشاورزی

new/behzad-keshavarzi1.jpg
در این تاریخ، شاه به خط آخر رسیده بود و این را خود بهتر از هرکس دیگری می دانست. لذا حکومت را به ازهاری واگذاشته و خود تمام وقتش را صرف یافتن شخصیتی کرده بود که اولآ وجهۀ مردمی داشته باشد، ثانیآ مسئولیت نخست وزیری را بپذیرد. زیرا که با کبفیت جامعۀ آنروز کشور، اغلب «منتظرالصداره» های گذشته اینک سودی در پذیرفتن مقام دولتی نمی دیدند. و همانطوری که دیدیم، تلاش می کردند تا بر موج انقلاب سوار شده و شاید از این طریق به نوائی برسند. علاوه برآن، درگیرِ وجهۀ اجتماعی خویش نیز بودند و می خواستند آن را با پناه گرفتن در کنار خمینی از آسیب محفوظ نگهدارند. همچنین نفرت و کینه از شاه و رفتاری که او در ۲۵ سال گذشته با مخالفان انجام داده بود، آنان را وادار به انتقام گیری کرده بود. انتقام از شاه حتی به بهای سپردن کشور به دست کسی که می رفت تا سیاه ترین حکومت تاریخ ایران را برقرار سازد. معروف است زمانی که رضاخان ( رضاشاه بعدی ) در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ قرار بود مادۀ واحده ای در خلع احمد شاه به تصویب مجلس شورای ملی برساند، تعدادی از نمایندگانِ مخالفِ این ماده که از ترس رضاخان قدرت مخالفت علنی با آن را در مجلس نداشتند، ترجیح می دهند که آن روز از حضور در مجلس خودداری کنند. مستوفی الممالک[۱] با مصدق در این مورد مشورت می کند. و از وی می پرسد که امروز در مجلس حاضر بشویم یا نه؟ مصدق در جواب می گوید:

« به توپچی و سرباز سال ها مواجب می دهند که یک روز به کار بیاید و از مملکتش دفاع کند، به وکیل هم دوسال مواجب می دهند برای این که یک روز بکار مملکت به خورد و از قانون اساسی دفاع بکند، اگر ما امروز به مجلس نرویم به وظیفۀ نمایندگی خود رفتار نکرده ایم...»[۲]

اینک داستان مخالفان زمان انقلاب اسلامی، که از تشکیل دولتی در مقابل خمینی خودداری می کردند، یادآور این سخن پند آمیز آن مرد بزرگ تاریخ ما بود. و تصادفآ اغلب آنان نیز مدعی پیروی از مصدق بودند. همگی، سال ها سنگ وطن و آزادی و دموکراسی به سینه کوبیده و در راه آن حتی مورد آزار نیز قرار گرفته بودند، ولی اکنون که احتیاج به فداکاری بود، مصلحت شخصی را به مصالح وطن ترجیح می دادند.



دیدار شاه با غلامحسین صدیقی

خوشبختانه بودند هنوز مردانی که دل در گرو وطن داشتند و آماده بودند تا هرچیزی را که در طول زندگی گذشته و حال، از شخصیت و حیثیت اندوخته بودند، یکجا فدای کشورشان بکنند. یکی از آنان « غلامحسین صدیقی » بود.

در یکی از ملاقات هائی که بین شاه و علی امینی برقرار بود، امینی نامی از غلامحسین صدیقی به میان می آورد. شخصیتی که به همان اندازه که دانشمند بود، سیاستمدار نیز بود. از نظر علمی، او استاد ممتاز دانشگاه تهران، آورندۀ علم جامعه شناسی به ایران، پایه گذار مؤسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی و عضو هیئت امنای بنیاد فرهنگ ایران بود. و از دید سیاسی نیز او وزیر کشور و یکی از نزدیک ترین و وفادار ترین یاران مصدق بود. از مدافعان اجرای دقیق قانون اساسی مشروطیت بود. مدت ۲۵ سال با دیکتاتوری شاه مبارزه کرده بود و سال ها به زندان و خانه نشینی محکوم شده بود. شخصیتی که در دادگاهی که به عنوان مطلع [۳] - روز سه شنبه ۱۸ آذر ماه ۱۳۳۲- دعوت شده بود، آنچنان قاطع و استوار از مصدق دفاع کرده بود که سرتیپ آزموده، دادستان معروف دادگاه، ضمن یک صحبت خصوصی با همکارش « سرتیپ کیوان خدیو » گفته بود:

« کیهان خدیو، من نمی دانم چرا هر وقت با این دکتر صدیقی روبرو می شوم خودم را می بازم »[۴]

و نیز در همین دادگاه بود که او پس از مشاهدۀ شعار معروف در بالای سر رئیس دادگاه « خدا، شاه، میهن »، بی پروا استبداد شاهنشاهی را زیر سؤال برده و گفته بود:

«معمولآ می گویند خدا، شاه، میهن. من اگر گناه است و بایداعدام شوم عرض می کنم: خدا، میهن، شاه. »[۵]

اینک شاه از روی ناچاری دست به دامن دشمن دیرین خود دراز کرده بود. ولی استاد که نهایت عناد و عداوت شاه را نسبت به مخالفینش می دانست و خود نیز مزه اش را چشیده بود، و به عدم صداقت و وفایِ به عهدِ شاه ایمان داشت، چگونه می توانست در نجات وی بکوشد؟ با اینهمه میهنش در خطر بود! او به عنوان یک جامعه شناس برجسته که یکی از رشته‌های تخصصی‌اش تاریخ ادیان نیز بود، از تاریکی و سیاهی یک حکومت دینی آگاهی کامل داشت. او پیش بینی می کرد که در صورت پیروزی خمینی، چه مصیبتی در انتظار مردم کشورش می باشد. به هر حال بد را به بدتر ترجیح داد و دیدار با شاه را پذیرفت به شرط آنکه در این دیدار علی امینی، عبدالله انتظام و محمدعلی وارسته به عنوان شاهد برای روز مبادا حضور داشته باشند[۶]. صدیقی پنج بار با شاه به مذاکره نشست. در سه بار اول، سه رجل مذکور، شاهد گفتگوها بودند. در اولین ملاقات شاه به این نکته اشاره کرد که او قصد خروج از ایران دارد و حتی کارتر نیز با این امر موافق است. صدیقی حرف شاه را قطع کرد و گفت: برازندۀ شاه ایران نیست در باب چنین مسئله ای، نگرانِ نظر یا حمایت آمریکا باشد[۷]. ملاقات بعدی با پیشنهاد حاضران، به عصر چهارشنبۀ سه روز دیگر محول شد. خبر این دیدار در شهر پیچید و خبرگزاری های بین المللی نیز در این مورد سخن گفتند. این خبر، اسلامگرایان و حتی « روشنفکران » طرفدار حکومت اسلامی را به وحشت انداخت. صدیقی کسی نیست که نقطه ضعفی داشته باشد. او بیشتر از هرکس دیگری ضدّ دیکتاتوری، آزادیخواه، دموکرات و لائیک بود. احتمال این که بتواند در مقابل خمینی سدّی بوجود آورد بعید نبود. تبلیغات بر علیه وی شروع شد. خمینی ضمن گفتگوئی با رادیو لوکزامبورک در این مورد گفت:

« این‌ها از طرف ملت نیستند که با شاه مصالحه کنند و شاه پایگاهی در میان ملت ندارد و به هیچوجه جای مصالحه نیست »[۸]

سخنان خمینی کوچکترین تأثیری در ارادۀ صدیقی برجای نگذاشت.از سوی دیگر آن عده از رهبران جبهۀ ملی که دست بیعت با خمینی داده بودند، بیش از دیگران به دست و پا افتادند. سنجابی با دستپاچگی، پیامی کتبی خطاب به صدیقی نوشت و بوسیلۀ « تکمیل همایون » مستقیمآ به او فرستاد. در این پیام در خواست کرده بود که استاد از تصمیمش منصرف شود. لیکن صدیقی از طریق آورندۀ نامه به سنجابی پیغام فرستاده بود:

«...به آقای دکتر سنجابی بگوئید که [او] در مقام و موقعیتی نیست که به خود اجازه دهد چنین نامه ای به من بنویسد.»[۹]

فردای آن روز (چهارشنبه ۲۹ آذر ۱۳۵۷)، اطلاعیه ای از جانب جبهۀ ملی به شرح زیر منتشر شد:

« چون بعضی خبرگزاری ها گزارش داده اند که آقای غلامحسین صدیقی مأمور تشکیل دولت خواهد شد و از ایشان به عنوان یکی از رهبران جبهۀ ملی ایران یاد کرده اند، لازم دیده شد به آگاهی عمومی برساند که آقای دکتر غلامحسین صدیقی از نیمۀ سال ۱۳۴۲ با هیچ یک از سازمان های جبهۀ ملی ایران کوچکترین همکاری نداشته و اکنون هم در هیچ یک از ارگان های این جبهه سمتی ندارد. به جاست یاد آور شویم همچنان که بارها اعلام گردیده جبهۀ ملی ایران، با وجود بقای نظام سلطنتی غیرقانونی، با هیچ ترکیب حکومتی موافقت نخواهد کرد. »[۱۰]

البته کار به اینجا ختم نگردید. سران جبهۀ ملی هرکدام به ترتیبی برای انصراف صدیقی تلاش می کردند. یکی از این دیدارها، ملاقاتی بود که در یکی از شب ها داریوش فروهر با استاد انجام داد. فروهر نفر سوم جبهۀ ملی بود و همراه با سنجابی، در انتظار استقرار حکومت اسلامی روزشماری می کرد. وی در آنشب به دیدار صدیقی رفت تا شاید بتواند او را از پذیرفتن نخست وزیری منصرف کند. وی حامل نامه ای نیز از جانب کریم سنجابی بود که او را از تشکیل کابینه بر حذر می کرد. صدیقی که اطلاعیّۀ سنجابی را خوانده بود، با عصبانیت، فروهر و سنجابی را به باد ملامت گرفته و یادآوری می کند که: در وقایع ۱۵ خرداد و هنگام دستگیری خمینی، این من بودم که اعلامیّه ای بر علیه شاه و به حمایت از خمینی نوشتم، لیکن در آن تاریخ همین آقایان حاضر نبودند زیر آن نامه را امضاء کنند. حالا همۀ آقایان آیت الله شده اند و مثلا بنده بی دین! آنگاه فروهر کوشید با توسل به وجاهت ملی صدیقی، و اینکه همکاری با شاه این وجاهت را یکسره به خطر خواهد انداخت، او را از پذیرفتن مسئولیت تشکیل کابینه منصرف سازد، صدیقی در جواب گفت:

« وجاهت ملی را برای نجات ایران می خواهد و حفظ آن به هر قیمت را برنمی تابد و به صلاح منافع ایران نمی داند.»[۱۱]

صدیقی فروهر را دست خالی برگرداند و به وی گفت که اگر با شاه به توافق برسم برای نجات ایران عزیز وارد کار خواهم شد[۱۲]. صدیقی در دیدار بعدی اش باشاه (۲۸ آذر)[۱۳]، پذیرش مشروط خویش را جهت تشکیل دولت به اطلاع وی می رساند. اهمّ این شرایط اجرای کامل قانون اساسی، تفکیک قوای سه گانه، لغو محاکم اختصاصی و ماندن شاه در ایران بود. وی در بارۀ این ملاقات می گوید :

« به شاه گفتم خیر وصلاح کشور در این است که از قلمرو ایران خارج نشوید، و در صورت لزوم، به جزیرۀ کیش بروید. با کسانی که مورد اعتماد جامعه هستند مشورت کنید. هنگامی که مصالح و منافع مملکت در میان است باید فداکاری کرد و از همه چیز گذشت...به هر حال پیشنهادم را دادم و گفتم در انتظار پاسخ هستم.»[۱۴]

شاه کلیۀ شروط صدیقی را پذیرفت و قرار براین شد که تا شش روز دیگر (۴ دی ماه )، شاه را درجریان تشکیل دولت خویش قرار دهد[۱۵].

صدیقی پس از قبول مسؤلیت نخست وزیری، گروهی از اشخاصی را که به اعتقاد وی جزو مخالفین شاه و وجیه الملّه بودند، به همکاری دعوت می کند. لیکن رجالِ مدّعیِ وطندوستی، بیش از آن درگیرِ حلاوتِ حلوایِ پست و مقام در حکومت اسلامی بودند که در راه یک حکومت دموکراتیک ( که اینک کاملآ آمادۀ استقرار بود )، آستین بالا زنند و در مقابل شعارهای عوامانۀ اسلامگرایان خطر کنند. صدیقی در این باره می گوید:

«...قبل از هرکس یاران و همرزمان گذشته را دعوت به همکاری کردم، منظور این بود که فردا نگویند و در تاریخ ننویسند چرا در آن روز بحرانی، رهبران اپوزیسیون و کسانی را که مورد اعتماد جامعه بودند، برای کمک و یاری و همکاری دعوت نکردم...»[۱۶]

یدالله سحابی و مهدی بازرگان و رحیم عابدی اولین کسانی بودند که دعوت شدند ولی پیشنهاد را رد کردند. صدیقی در این باره می گوید:

«...ماحصل گفتگو به اینجا رسید که آقایان با سمت رهبری نهضت آزادی ایران، موضع سیاسی خود را در جریان انقلاب مشخص کرده اند...»[۱۷]

یکی دیگر از کسانی که صدیقی او را برای شرکت در کابینه اش دعوت کرد، شمس الدین امیرعلائی بود.امیرعلائی نه تنها به بهانۀ اینکه چون شاه در ایران باقی می ماند از پذیرش آن دعوت خود داری کرد[۱۸]، بلکه با کسانی هم که احتمال همکاری با صدیقی را داشتند، تماس گرفته و آنان را نیز از این همکاری منصرف ساخت[۱۹].

با این همه، صدیقی حتی اعضای کابینه اش رانیز آماده کرده بود[۲۰]،[۲۱]. وی در روز ۷ دی ماه آمادگی خویش را به اطلاع شاه رسانید و منتظر رأی اعتماد مجلس و حکم شاه بود. و حتی به شاه اعلام کرد که وی حاضر است از همان روز، مسؤلیت تشکیل دولت را به عهده بگیرد[۲۲]. لیکن عللی موجب شد که شاه در نهایت، از واگذاری صدارت به صدیقی منصرف شود. اولین علت عبارت از این بود که شاه مایل به باقی ماندن در کشور نبود در صورتی که یکی از شروط مهم صدیقی، عدم خروج شاه از کشور[۲۳] بود. علت دیگر آن نیز مخالفت سفیر انگلستان با صدارت صدیقی بود. پارسونز در ملاقاتی به شاه گفته بود که صدیقی فقط در صورتی می تواند موفق شود که رهبران مذهبی و بازاری با او همراهی کنند و البته از نظر او چنین امری در آن موقعیت غیر ممکن بنظر می آمد[۲۴].

________________________

[۱] - یکی از رجال خوشنام و رئیس مستعفی مجلس پنجم در آن تاریخ.
[۲] - حسین مکی، تاریخ بیست سالۀ ایران، ج۳، ص ۴۶۵.
[۳] - که به عنوان شاهد دعوت شده بود.
[۴] - همان بالا، ص ۲۵۷، « چند خاطره از دکتر صدیقی به روایت آقای خازنی »
[۵] - پرویز ورجاوند، یادنامۀ استاد دکتر غلامحسین صدیقی، ص ۱۵۲.
[۶] - ورجاوند، همان بالا، ص ۱۹۶.
[۷] - عباس میلانی، همان گذشته، صد ۴۹۸.
[۸] - مصاحبۀ رادیو لوکزامبورک با خمینی، ۳۰ آذر ۵۷.
[۹] - غلامرضا نجاتی، همان گذشته، ص ۲۳۳.
[۱۰] - همان بالا، ص 555.
[۱۱] - عباس میلانی، همان گذشته، ص ۴۹۹.
[۱۲] - ورجاوند، همان گذشته، ص ۲۰۱.
[۱۳] - پارسونز، همان گذشته، ص ۱۷۱.
[۱۴] - نجاتی، همان گذشته، ص ۲۳۱.
[۱۵] - پارسونز، همان گذشته، ص ۱۷۶.
[۱۶] - نجاتی، همان گذشته، صص ۲۳۴ – ۲۳۳.
[۱۷] - همان، ص ۲۳۴.
[۱۸] - در اینجا این پرسش پیش می آید: پس چگونه بود که او با کابینۀ شاپور بختیار نیز که بدون شاه تشکیل شده بود مخالفت نمود؟
[۱۹] - دکتر شمس الدین امیرعلائی، خاطرات من در یادداشتهای پراکنده، مهرماه ۱۳۶۳، ص ۲۲۲ به بعد.
[۲۰] - بر اساس نشریّۀ دنیا، (۷ دی ۱۳۵۷) اعضای کابینۀ صدیقی عبارت بودند از: دریادار مدنی، دکتر علی اردلان، منتصری، دکتر محمد نصیری، مهندس احمد مصدق، شهاب فردوس، دکتر فریدون آدمیت. ن – ک: نجاتی، همان گذشته، ص ۲۳۳.
[۲۱] - داریوش آشوری از « نادر افشار نادری » نیز به عنوان وزیر کشاورزی آیندۀ صدیقی نام برده است. ن- ک: پرویز ورجاوند، همان گذشته، ص ۲۵۶.
[۲۲] - میلانی، همان گذشته، ص ۵۰۰.
[۲۳] - نجاتی، همان گذشته، ص ۲۳۳.
[۲۴] - پارسونز، همان گذشته، ص 172.

برگرفته از:
تشیع و قدرت در ایران، ص ۲۶۱ به بعد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد