فوجی کبوتر سفید با بالهای سوخته
بال زدند و...
در آسمانِ سیاهِ غمزده
با انبوهِ آتش و خاکستر 
فرو نشستند 
در زمینی که هماره ،
به ماتم عزیزانش می نشیند .
زخمی تازه ،
در کنار زخمهای بیشمارم
سر باز می کند ،
نمک می پاشد 
آنکه می گوید ،
زخمهایم کهنه می شوندو...
التیام می یابند.
با دستان خسته و فرو مانده 
بال می زنم ،
در شبِ غمین میهنم
که اندوهش رهایم
نمی کند .
ترانه های دست هایت را بخوان 
و باز بخوان ،
شاید دوباره قلبم باز شود، -
در مشت های گره کرده ،
رحمان :
بیستم دی ماه یکهزار و سیصد و نودهشت 
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد