logo





دو سیاست دانشجویی در دو نظام دیروز و امروز

به بهانه کشته شدن ۱۶ دانشجو در سانحه هواپیما

جمعه ۲۰ دی ۱۳۹۸ - ۱۰ ژانويه ۲۰۲۰

رحمت بنی اسدی

اگر حکومت گذشته می خواست که جوانان در داخل درس بخوانند تا چشم و گوش حکومت به آن ها باشد، این حکومت ترجیح می دهد جوانان را از سر خود وا کند و هیچ مسئولیتی در قبال آینده و زندگی شان بر عهده نگیرد. خروج از کشور، بهترین راه از سرخود وا کردن این مسئولیت بزرگ اجتماعی است. در واقع اگر نظام گذشته می خواست جوانانش در داخل بمانند، این نظام با تشویق به مهاجرت جوانان، کشور را روز به روز از وجود اندیشمندان و نخبگان خالی تر و از خود دفع شر می کند.
یکی از سیاست های نظام گذشته در زمینه آموزش و پرورش، گسترش دانشگاه های دولتی در داخل کشور بود.

در دهه چهل خورشیدی، تعداد دانشگاه های کشور انگشت شمار بود و خانواده های مرفه و نیمه مرفه ترجیح می دادند فرزندان خود را برای ادامه تحصیل به خارج بفرستند. وجود امکانات سهل الوصول از قبیل ویزا، اقامت و هزینه تحصیل سیل جوانان را برای تحصیل به خارج ترغیب می کرد.

از دهه شصت میلادی برخی از جوانان به خارج از کشور رفته، وضعیت معیشتی جامعه ایران را با جوامع اروپا مقایسه می کردند و عقب ماندگی های ایران، آنان را به تدریج در برابر حکومت وقت می گذاشت . از این روبود که سازمان دانشجویان و محصلان ایرانی خارج از کشور ( کنفدراسیون) تاسیس شد و هزاران دانشجو در آن عضویت داشتند. با گذشت زمان از دل این سازمان، سازمان های سیاسی گوناگون سر بر کشیدند که اغلب گرایش به شوروری، چین یا کوبا داشتند. این سازمان پرچم مبارزه با رژیم شاه در خارج از کشور را به دست گرفت و روز به روز فعالیت های آن گسترده تر شد، تا جایی که حکومت شاه آن را غیر قانونی اعلام کرد.

نظام گذشته در صدد راه حل بر آمد و به منظور جلوگیری از هجوم دانشجویان به خارج از کشور و جذب آنان در سازمان های سیاسی، تصمیم گرفت دانشگاه های دولتی را هرچه بیشتر در خود ایران بسط و گسترش دهد و با تهسیلات مالی و اختصاص بورس های تحصیلی راه تحصیل این جوانان را در داخل کشور فراهم تر سازد. سیاستی که رژیم گذشته انتخاب کرده بود، تا حدودی جواب داد و سبب می شد تا جوانان در همان ایران به تحصیل خود ادامه دهند و پس از پایان تحصیل، به شغلی در خور دست یابند. چنین بود که در آستانه انقلاب ایران، کنفدراسیون به تدریج هیبت و نیروی خود را تقریبا از دست داده بود.

با انقلاب ایران، نظام جدید رویکرد تازه یی نسبت به دانشگاه ها پیدا کرد. نخست دانشگاه ها را مخرب تر از " بمب " دانست ، اندکی بعد انقلاب فرهنگی در دانشگاه ها به راه انداخت، دانشگاه ها را بست و بعد به تسویه استادان و دانشجویان پرداخت و دانشگاه ها را از درون تهی کرد. روزگاری رسید که در یافت می توان ضامن این " بمب " ها را کشید و دانشگاه ها را تبدیل به یک " پولدانی " برای خود و اقوام خود کرد. پس دانشگاه ها، خالی از هر گونه محتوای علمی مانند قارچ در سراسر کشور به نام دانشگاه های آزاد آغاز به روییدن کرد. دانشگاه از یک سو، به سرعت حیثیت علمی و اجتماعی اش را از دست می داد و از سوی دیگر، چنان نان دانی غول پیکری شد که می شد بر سهم خواهی آن به جان هم افتاد. جوانان بی اینده و سرگردان و رها شده در جامعه، با پرداخت شهریه در هر ترم آموزشی، چند صباحی را درون این دانشگاه ها درس خواندند و سپس با مدرک دانشگاهی دنبال راه انداختن یک اغذیه فروشی یا چیزی شبیه به آن رفتند، اما شمار کوچکی از دانشجویان نخبه که موفق به ورود به دانشگاه های دولتی شده بودند و از استعداد و شایستگی فراوانی برخوردار بودند، پس از پایان تحصیل جذب کشور های اروپایی و آمریکا شدند. اروپاییان و نیز کشور های کانادا و آمریکا ضمن ارسال پذیرش و ویزا، راه ورود اینان را هموار می کردند. به گفته یک دانشجو: "قبولی در دانشگاه شریف مهر ورود به دانشگاه‌های معتبر دنیاست"

بنابر آمار مجلس شورای اسلامی در سال ۱۳۸۹، ۶۰ هزار نفر از ایرانیانی که در این سال مهاجرت کرده‌اند در زمرهٔ مهاجران نخبه دسته‌بندی می‌شوند. این افراد غالباً دارای مقام‌هایی در المپیادهای علمی بوده یا جزء نفرات برتر کنکور یا دانشگاه‌ها می‌باشند. صندوق بین‌المللی پول در گزارش سال ۲۰۰۹ خود اعلام کرده‌است ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه یا توسعه نیافته جهان، مقام نخست را داراست و برخی مسئولان حتی وجود فرار مغزها از ایران را منتفی می‌دانند.

صندوق بین‌المللی پول، بیکاری، سطح پائین درآمد استادان و نخبگان، نارسایی‌های مالی و اداری، کمبود امکانات تخصصی-علمی و بی‌ثباتی سیاسی و اجتماعی را از جمله دلایل مهاجرت ایرانیان ذکر کرده‌است. ایران در زمینه فرار مغزها با خروج سالانه بین ۱۵۰ هزار تا ۱۸۰ هزار متخصص تحصیل کرده، پیشتاز جهان است و رتبه اول را در سطح جهانی دارد

آیت الله خمینی در یک سخنرانی در باره فرار مغر ها می گوید: " می‌گویند مغزها فرار کردند! بگذار فرار کنند. جهنم که فرار کردند این مغزها! مغزهای علمی نبودند این مغزها، مغزهای خیانتکار بودند، والّا کسی از مملکت خودش فرار می‌کند به آمریکا؟! از مملکت خودش فرار می‌کند به انگلستان و زیرِ سایه انگلستان می‌خواهد زندگی بکند؟ پیوند می‌کند با بختیار و امثال بختیار که مملکت ما را به تباهی کشیدند؟ غصه نخورید برای این ها، "

.فارغ التحصیلان دانشگاه شریف تهران بهترین هدیه ایران به آمریکا و کشور های اروپایی است. " دل نوشته بچه های شریف " که امروز پخش شد، دلیل این مهاجرت را این چنین می نویسد: " ما شریفی ها!ما که خواستیم بمانیم و بسازیم، ولی فرصت ماندن ندادید و زندگی ما را سوزاندید.. ما که کاری به سیاست کثیف نداریم و نداشتیم و نخواهیم داشت، ولی سیاست کثیف را به ما هم ربط دادید."

در چنین شرایطی است که دیده می شود در هر پرواز هواپیما، ده ها فارغ التحصیل یکی دو دانشگاه معتبرایران، سرزمین خود را برای یافتن زندگی و سرنوشت بهتر ترک می کنند.

پرواز هواپیمایی اوکراین که طی آن 16 تن از نخبگان دانشگاهی در آتش سوختند. نه اولین پرواز است و نه آخرین آن خواهد بود.

اگر حکومت گذشته می خواست که جوانان در داخل درس بخوانند تا چشم و گوش حکومت به آن ها باشد، این حکومت ترجیح می دهد جوانان را از سر خود وا کند و هیچ مسئولیتی در قبال آینده و زندگی شان بر عهده نگیرد. خروج از کشور، بهترین راه از سرخود وا کردن این مسئولیت بزرگ اجتماعی است. در واقع اگر نظام گذشته می خواست جوانانش در داخل بمانند، این نظام با تشویق به مهاجرت جوانان، کشور را روز به روز از وجود اندیشمندان و نخبگان خالی تر و از خود دفع شر می کند.
(رحمت بنی اسدی )


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد