شبنم های ترد اشرافی
با تمام زیبایی شان که بر سطح می لغزد
در آرامش خیال خویش
جهان را حقیر و باژگونه باز می تابانند.
اما دستان پر تحرک دریا
از انعکاس وارونه جهان
سر باز می زند
چرا که شبنم های کم ژرف
دل خوش کرده اند
به تحسین های دروغینِ
مشتی سطحی نگر
که جهان را باژگونه می پسندند
و از آنروست که از دنیایی ملموس و محسوس
تنها باد هوا را درو می کنند
تا در آرامش خیالی بیهوده،
ذهنیت کم تحرک خویش را
از تغییر و تحولی ناگزیر برهانند.
و اندام زخمی و تیپا خورده حقیقت را
در پای آن قربانی کنند.
اما دریا از آنرو که جسد نمی پذیرد
امواجش را به خدمت می گیرد
تا تصویر جهان وارونه را از جلوه فروشی بیندازد
چرا که دریا مُبَلغ جهان وارونه نتواند بود.
دریا دیگر گونه جهانی را می طلبد
تا جهانی لرزان و باژگونه بر رأس را
بر روی قاعده بنشاند.
از آنروست که حتی دمی از پای نمی نشیند.
آیا نه هنگام، تا از عمق سطحی ژاله ها بگریزیم
و در برابر حقیقتی سر فرود آوریم دریا گون،
حتی اگر مزه تلخ و تند حقیقت
آشفته احوال مان کند؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد