logo





معرفی کتاب داریوش آشوری

يکشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۳ مارس ۲۰۱۹



روز شنبه ۱۶ فوریه ۲۰۱۹ از ساعت ۱۷ تا ۲۰ جلسه رونمایی از کتاب محسن متقی و رضا رکویی زیر عنوان "آشوری روشنفکر دگر اندیش" در محل کتاب فروشی انتشارات هارمتان در محله ۵ پاریس و با حضور انبوهی از ایرانیان فرهنگ دوست برگزار شد. در این نشست نویسندگان کتاب در باره روند نوشتن کتابشان سخن گفتند و سپس داریوش آشوری متنی را که به فارسی نوشته بود برای حاضران خواند و ترجمه ای از آن نیز به فرانسه ارائه شد. پس از پایان جلسه بحث و گفتگویی نیز با حاضران انجام گرفت. اقای فرهای خسرو خاور در میان جلسه و به درخواست برگزارکنندکان، چند دقیقه ای در باره برخی ویژگی های داریوش اشوری سخن گفت.

با توجه به اینکه کتاب به فرانسه منتشر شده است نخست گزارش کوتاهی از کتاب را ارائه داده و سپس متن داریوش آشوری را می آوریم.

عنوان کتاب : داریوش آشوری روشنفکر دگر اندیش
Daryush Ashouri : Un intellectuel hétérodoxe iranien, Ed. L’Harmattan

انتشارات : هارمتان
سال انتشار : 2019
نویسندگان : محسن متقی، رضا رکوئی

در هشتاد سالگی داریوش آشوری و به پاس خدمات او به فرهنگ و ادب فارسی، ما کتابی را زیر عنوان "آشوری روشنفکر دگر اندیش" منتشر کردیم. این کتاب دو هدف را دنبال می کند:

نخست در دسترس قراردادن زندگی نامه فکری یکی از اندیشه ورزان ایران معاصر برای فرانسه زبانان و حلقه های پژوهشی غرب. کوشش ما فهم نوشته های او در سیاق تاریخی ایران معاصر و تلاش جهت نشان دادن اصالت و نوآوری های او است. هدف ما ارج گذاری، قدردانی و پاسداشت کوشش های او در پیراستن زبان فارسی، پیشنهاد برای واژگان غربی و بسامان رساندن "واژگان علوم انسانی" است. در زمانه ای که چنین کارهایی بدون کمک و همیاری نهادهای دولتی ناممکن است آشوری تک و تنها و با اندک امکانات این کار را به سر منزل مقصود رسانده است. بر معاصران و آیندگان است تا از سر انصاف در کار او داوری کرده و سره را از ناسره جدا کنند اما فراموش کردن تلاش های او و نقش مهمی که در رشد زبان فارسی و به نویسی آن تا کنون انجام داده است، گره ای از کار فروبسته ما نخواهد گشود. در این بخش کوشش ما آشنا کردن خواننده با جنبه هایی از افکار و اندیشه های داریوش اشوری و برجسته ساختن نقش وی در ورود تفکر انتقادی، مدرن گری زبان فارسی و ترجمه آثار فلسفی است.

هدف دوم ما آشنا کردن خوانندگان فرانسوی زبان با برخی از تاملات فلسفی و فکری اوست. از آنجا که آشوری چهره شناخته شده ای در فضای فکری جامعه فرانسه نیست و جز معدود پژوهشگران حلقه های ایرانشناسی از کارهای او کسی مطلع نیست، ما به ترجمه برخی از مقالات او پرداختیم که به باور ما، نمایان گر دغدغه های فکری و تلاش او برای خروج از بحران فکری ای است که جامعه ایران با آن درگیر است.

کتاب با دیباچه ای به قلم فرهاد خسرو خاور آغاز می شود که همچون آینه ای است که شخصیت آشوری و جان مایه اندیشه اش را بازبینی کرده و حق سخن را در باره کوشش های فکری او ادا کرده است.

کتاب دو بخش عمده دارد : بخش نخست زندگی نامه فکری داریوش آشوری است و در آن به روند شکل گیری شخصیت او و رابطه اش با فضای فرهنگی و سیاسی دوران او پرداخته ایم. سخن از آشوری مترجم، ادیب، زبان دان و اندیشمندی است که یکی از شاخص های او دگر اندیشی است. او حاصل تجربه های خود را در زمینه سیاست و فرهنگ، سخاوتمندانه در اختیار امروزیان قرار داده است. در این بخش پیوندهای او با دیگر چهره های هم روزگار خویش از خلیل ملکی تا آل احمد و فردید نشان داده شده است. حاصل گشت و گذار او در فرهنگ و ادب فارسی و درگیرهای او با جریان های فکری زمانه اش را در پرسه ها و پرسش هایش می توان یافت. پس ازاشاره به دوران نخست زندگی آشوریی به طرح چند درونمایه اندیشه آشوری پرداخته ایم.

یکی از گفتارهای کتاب در باب مفهوم کین توزی است که مستقیم از اندیشه نتیچه برآمده و آشوری آن را برای فهم برخی از داشواریهای فرهنگی و گره های معرفتی جامعه ایران بکار گرفته است. گفتار دیگر در باره ترجمه و اهمیت تلاش های فکری اشوری جهت انتقال اندیشه ها و مفاهیم مدرن در جامعه ایران است. ترجمه چون شکلی از دگر سانی (غیریت) پرسشی است که پیوندی تنگاتنگ با با آشوری مترجم داشته و نویسندگان تلاش کرده اند تا پرسش از ترجمه را با کارهای آشوری و تجربه او به ویژه با با نیچه و زبان فارسی پیوند زنند. بخش دیگر کتاب کوشش جهت معرفی و ارائه پژوهش آشوری در باره حافظ و تلاش او برای تفسیری نوین و هم آهنگ و هم سرشت از دیوان حافظ و حافظ اندیشی ما است. بخش پایانی فصل نخست درنگ در پیوند زبان با ترجمه و رویکرد و کنش تراژیک در باب ترجمه است. نویسندگان تلاش کرده اند تا هم ارزش کار آشوری و کوشش های او جهت توانا کردن زبان فارسی و مدرن نگری آن را برجسته کرده و هم برخی از کاستی ها و ناسازگاری های اندیشه او را نشان دهند. کمبود ها و کاستی هایی که در ارتباط با پویش اندیشه های اوست.

بخش دوم کتاب ترجمه هشت گفتار از میان انبوه کارهای داریوش آشوری است که برخی به پیشنهاد خود او و برخی برگزیده مترجمان است. "ما و مدرنیته"، "تراژدی روشنفکری ما"، "جلال آل احمد"، "نظریه غری زدگی و بحران تفکر در ایران"، "معمای حافظ"، "جان پریشان ایران"، "هنر و بینش"، "درنگی در یک اثر از کورنیس اشر"، "زبان و شعر" هشت متن آشوری است که به فرانسه برگزدانده شده است. جستارهای پیرامون اندیشه در ایران، مدرنیته و رویارویی فرهنگی بی گمان رنگ و روی اندیشه آشوری را به خود داشته و آنچه او در این باره گفته و نوشته خمیر مایه بیش از سه دهه از تاریخ ایران و داشواریهای نظری آن است. از میان تک نگاری های آشوری در باره چند تن از فرهیختگان ایرانی، ما به ترجمه نوشته او در باره آل احمد بسنده کردیم. نام آل احمد با کتاب غرب زندگی و بحران اندیشه در ایران گره خورده است و ترجمه این متن هم خواننده را با برخی از پرسش های روشنفکران ایرانی در دوران پیش از انقلاب آشنا می کند و هم روشن بینی و ذهنیت انتقادی آشوری را، در زمانه ای که غرب ستیزی سکه رایج فضای فکری ایران بود، برجسته می کند.

مقاله معمای حافظ او نیز که در این کتاب ترجمه شده است خلاصه ای از کتاب مفصل او و کاوش وی در باره حافظ با رویکردی مدرن و با تکیه بر هرمنوتیک می باشد. بازکاوی حافظ و اندیشه اش، نماد ورود ما به مدرنیته و سندی است که دریچه تازه ای یر روی حافظ شناشی ما افکنده است و برخی از بنیادی ترین پرسش های آدمی را در شکل تازه ای نشان داده است. حافظ آشوری عیاری است که از آسمان بریده و پهنای زمین او را تنگ است.

واپسین پاره کتاب ترجمه جستار زبان و زبان شعر است که در آن آشوری فلسفه را به شعر گره زده است و با نگاهی هایدگری راز های هستی پارمنید را از سویی با حافظ سخن شناس و از سوی دیگر با نبچه بی تاب پیوند زده است تا درخت اندیشه خویش را نشانمان دهد. در اینجا آشوری اوج اندیشه و ترافرازندگی خود را در گفتار از شعر چون والاترین نشان زبان و اندیشه به فارسی آورده و کاخ زبان را بر آن بنا کرده است. کتاب با زندگی نامه انگاری و کتاب شناسی آشوری پایان می پذیرد.



متن سخنان جناب آشوری:

Mesdames et Messieurs
En premier, je m’excuse de parler en persan. Mon français n’est pas suffisamment bon pour me permettre de m’exprimer clairement dans cette réunion.
Donc je vais parler en Persan pour quelques minutes et mon ami, Mohsen, vas traduire pour moi.

خانم‌ها و آقایان

دوستانِ من، آقایان محسن متقی و رضا رکوعی، دانش‌آموختگانِ کشور فرانسه، در جامعه‌شناسی و فلسفه با آشنایی که با نوشته‌های من در زبانِ فارسی داشته اند و آگاهی‌شان از حضورِ من در فضای روشنفکری ایرانی در نیم قرنِ اخیر، به خواستِ خود لازم دیده اند که با ترجمه‌ی برخی مقاله‌های من و نوشتنِ مقدمه‌ای گسترده بر آن، مرا به عنوانِ یک روشنفکر و نویسنده‌ی ایرانی—البته با عنوانِ hétérodoxe -- به جامعه‌ی اهل علوم انسانی در حوزه‌ی زبانِ فرانسه بشناسانند. دوست ارجمند دیگر-ام، دکتر فرهاد خسروخاور هم، با لطفی که به من دارد و با باریک‌بینیِ همیشگی خود، در پیشگفتارِ کتاب شرحی فشرده، اما دقیق، از راستای رهگذار فکری من داده است.

من خود هرگز انتظار پدید آمدنِ چنین کتابی را در باره‌ی خود، آن هم به زبانِ فرانسه، نداشتم اگرچه در گفته‌ها و نوشته‌هایی که به زبان‌های اروپایی در باره‌ی ایران معاصر منتشر می‌شود و در آن‌ها به نقشِ روشنفکران ایران در دورانِ پیش و پس از انقلاب ‌می‌پردازند، از من و نوشته‌های من نیز معمولا نام برده می‌شود. کاری هم که این دوستان در باره‌ی من به انجام رسانده اند، در حقیقت، بخشی‌ست از پروژه‌ای که ایشان، در جایگاهِ جامعه‌شناس و فیلسوف، سال‌هاست که در باره‌ی پدیده‌ی «روشنفکری ایرانی» و نقشِ تاریخی و اجتماعی آن دنبال می‌کنند. فرهادِ خسروخاور و محسنِ متقی به‌تنهایی و نیز با هم در این زمینه، به فرانسه و فارسی، پژوهش‌هایی منتشر کرده اند. رضا رکوعی هم تاکنون کتابِ L’Iran autrement را منتشر کرده است که پژوهشِ جامع و پرمایه‌ای ست در باره‌ی چه‌گونگیِ پیدایش و اشاعه‌ی فلسفه‌ی مدرن در ایران و نمایندگانِ اصلیِ آن در میانِ مترجمان و نویسندگان.

و اما، گذشته از پروژه‌های این دوستان به زبانِ فرانسه، مطالعه‌ در باره‌ی «روشنفکری ایرانی» به عنوانِ پدیده‌ای در تاریخِ مدرن یک کشور «جهانِ سومی»، از چند دهه پیش، به صورتِ پروژه‌های پژوهشی و تزهای دانشگاهی، معمولا به دستِ دانشجویان و استادان ایرانی، و نیز غیرِ ایرانی، در رشته‌های علوم اجتماعی، به‌ویژه در دانشگاه‌های امریکایی، فراوان انجام شده است. علتِ این کنجکاویِ فراگیر نیز، البته، پیدایشِ پدیده‌ی شگفتِ انقلاب اسلامی و برپاییِ ساختارِ سیاسیِ تازه‌ای به نامِ دولتِ اسلامی در متنِ جهان امروزاست. زیرا که هیچ‌کس، به صورتی که دیده ایم، انتظارِ ظهور آن را نداشته است. کارِ بررسی ویژگی‌ها و نقشِ اجتماعی و تنریخیِ روشنفکران بیش از همه در باره‌ی کشورهایی انجام می‌شود که در آن‌ها، در متنِ دنیای مدرن، انقلاب‌های بزرگ رخ داده است. از این بابت، به گمان‌ام، روسیه، چین و ایران از همه جالب‌تر و مهم‌تر اند. و اما، آنچه مایه‌ی اصلیِ این کنجکاوی ست نقشِ تاریخیِ بازتابِ ایده‌های سیاسی مدرن در این جامعه‌هاست.

و اما، ایران در این میانه موردِ یگانه‌ای ست. زیرا بیرون از خطِ اصلیِ انقلاب‌های مدرن با خواسته‌های سکولار و اومانیستی‌شان بر بنیادِ باور به «پیشرفتِ تاریخی» (progressisme historique )، در پایانِ قرنِ بیستم، با بوق و کرنای رسانه‌های جمعی، انقلابی در آن رخ داده که رؤیای بازگشت به قرونِ وسطا را در سر می‌پرورانده است. و نکته‌ی شگفت‌انگیزِ دیگر این که در سرنگونی رژیمِ پادشاهی-- که در بنیادِ سکولارِ بود-- ملایانِ دشمنِ رژیم شاه، که از دیدِ روشنفکرانِ مدرن ارتجاعی شناخته می‌شدند، و جریان‌هایِ سیاسیِ مدرن و ضدِ آن رژیم، از چپِ مارکسیست-لنینیست-مائوئیست تا ناسیونالیست‌های مصدقی و ملی، خواسته و ناخواسته، با هم همدست شدند. در پیدایشِ این ائتلاف، به عنوانِ حلقه‌ی رابط، می‌باید جریانی را نیز در نظر داشت که عنوانِ روشنفکریِ دینی به خود گرفته است. در دورانِ پیش از انقلاب در میانِ نویسندگان چهره‌های پرنفوذی پیشاهنگانِ این جریان بوده اند که نامدارترین‌شان جلالِ آل احمد و علی شریعتی اند.

باری، آنچه فضاهای دانشگاهی، سیاسی، و ژورنالیستیِ دنیایِ غربی را نسبت به ایران کنجکاو کرده است این پدیده‌ی شگفتِ در جهانِ امروز است که پس از فروپاشیِ اتحاد جماهیر شوروی، دشمن اصلیِ «جهانِ سرمایه‌داری»، با در پیش گرفتنِ «جهاد» به نامِ دینِ اسلام پرچم ستیز با جهانِ سکولارِ مدرن را بلند کرده است. بنا بر این، نگرش به جهانِ اسلام، به‌ویژه ایران، و خطرهایی که از آن سو صلح و امنیت را درجهان تهدید می‌کند، در مرکزِ توجهِ جهانِ غربی قرار گرفته است. توجهی که امروزه در جهانِ غربی به جنبش‌های اجتماعی و فرهنگی در خاورمیانه، به‌ویژه ایران، می‌شود، نیز حاصل آن نگرانی دایمی ست.

باری، آنچه «روشنفکریِ ایرانی» نامیده می‌شود، از مقوله‌ی همان پدیده‌ای ست که در قرن نوزدهم در روسیه intelligentsia نامیده شد و اکنون عنوانی جهانی برای پدیده‌های جمعی روشنفکری در کشورهای غیرغربی شده است. intelligentsia اگرچه از نظرِ مفهوم با intellectuel و intellectualisme خویشاوندی ریشه‌ای دارد، اما از نظر نقش اجتماعی و تاریخی ، به‌ویژه نقشِ انقلابی در جامعه‌‌های پیشامدرن، از جمله روسیه و ایران و چین، در مرحله‌ی نخست زاده‌ی برخورد جامعه‌های «شرقی» با ایدئولوژی و ایده‌های لیبرالِ دورانِ روشنگری در فرانسه و فرزندِ آن، انقلاب فرانسه، اند. و در مرحله‌ی دوم، زاده‌ی مارکسیسم-لنینیسم روسی و انقلاب بلشویکی در آن سرزمین. بنا براین، آنچه به نامِ ایده‌های مدرن و جهان‌بینی مدرن به دیگر گوشه-و-کنارِ جهان ‌رسید، از جمله به ایران، کمابیش همگی در قالبِ ایدئولوژی‌های سیاسی مدرن بوده است، از لیبرالیسم تا سوسیالیسم و کمونیسم و ناسیونالیسم و فاشیسم و نیز ترکیبی از آن‌ها با ایده‌ها و آرمان‌های بومی و دینی، مانند آنچه در ایران دیده ایم. و «روشنفکران» حاملانِ این ایده‌ها به درون جامعه‌های خود بوده اند.

ولی در جوارِ این جریان‌ها کسانی هم بوده اند که «روشنفکر» شناخته شده اند، اما چهره‌های شناخته شده‌ای از نوع ایدئولوگ‌های ناسیونالیست یا کمونیست یا «روشنفکرانِ دینی» نبوده اند. و می‌توان آن‌ها را در رده‌ی آزاداندیشان نهاد که ذهنیت‌شان به فضای آزاداندیشیِ علمی و فلسفی مدرن نزدیک‌تر است. مرا هم با مجموعه‌ی کارهای علمی و ادبی و فرهنگی‌ام می‌توان در این رده نهاد. از نظر دوستانِ مؤلفِ این کتاب آنچه شناساندنِ مرا به زبانِ فرانسه کاری معنادار کرده و بر سرِ آن زحمت کشیده اند، در همان عنوانی خلاصه می‌شود که بر رویِ جلد کتاب آورده اند، un intellectuel hétérodoxe iranien.

از نظر من هم این عنوانی ست گویا برای آنچه به عنوانِ روشنفکر و نویسنده در قلمروِ زبان فارسی کرده ام. مرادِ ایشان از این عنوان، چنان که در مقدمه‌ی خود شرح داده اند، آن است که من در سیرِ درازِ فکری و قلمیِ خود همیشه از مسیری نرفته ام که دیگر روشنفکرانِ همروزگار-ام رفته اند، و اگرچه از زندگانی سیاسی نسلِ خود هم جدا نبوده ام، توجه من به مسائل زبان و فرهنگ راهِ فردی دیگری در پیش پای من گذاشته است که شاید دست‌آوردهای ویژه‌ای هم برای زبان و فرهنگ و اندیشه‌ی اجتماعی و فلسفیِ ایران داشته است. من هم این برداشت را می‌پذیرم. ولی شرحی در باره‌ی hétérodoxieی خود را هم به ایشان وامی‌گذارم که در زبانِ فرانسه هم گشاده‌زبان اند.

در پایان می‌خواهم به شوخی نکته‌ای هم در کار بیاورم. ما در فارسی اصطلاحی داریم: «خروسِ بی‌محل». مقصود خروسی است که در وقتی نمی‌خواند که همه‌ی خروس‌ها، معمولا در سحرگاه، می‌خوانند و، به‌اصطلاح بی‌وقت می‌خواند، مثلِ همان که شاعر بزرگِ ما، سعدی، گفته است: «امشب مگر به‌وقت نمی‌خواند این خروس...» من این اصطلاح عامیانه‌ی فارسی را هم برای ترجمه‌ی هترودوکسی در موردِ خود مناسب می‌دانم. خروسِ بی‌محل اگرچه «به‌وقت» همراهِ خروس‌های دیگر نمی‌خواند و به تنهایی برای خود آواز سر می‌دهد، ولی شاید وقتی هم برسد که آوازِ سولوی او هم شنیدنی باشد. و گویا این وقت در جامعه‌ی روشنفکری ایرانی، و شاید بیرون از ایران و زبانِ فارسی نیز، برای من رسیده باشد که سبب شده است این دوستان وقتِ زیادی را صرفِ ترجمه و دادن گزارشی از سرگذشت قلمی و فکری من کنند.

به هر حال از ایشان و از شما حاضرانِ که لطف کرده اید و به این مجلس آمده اید سپاسگزاری می‌کنم.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد