logo





سراغ ریشه را بگیر

برای سهراب و تقدیم به مادرش

جمعه ۲۶ تير ۱۳۸۸ - ۱۷ ژوييه ۲۰۰۹

حمید حمیدی

sohrab2222.jpg
با پیشانی بند"سبزت"
چه نگران می دویدی در مه،
آنگونه که مادرت با جامه "سیاه"
برمزار-خاک گرفته ات می نالید.
تو، برای آزادی و زندگی گام می زدی،
ومادرت بر گور تو جان میداد.
مگر نمی دانستی؟
شکارچیان برای صید خود بر بامها دام گسترده بودند؟
حال که نیستی،
چه می کنی غم مادر را؟
برادر را ؟
غم آزادی را؟
تو رفتی و نیستی که ببینی
با رفتنت دوباره صاعقه افتاد به شهر ما
جهان کنون "سهراب" را با "ندا" ی دیگری میشناسد،
"ندای آزادی".
در زیر خاک خشک، سراغ ریشه را بگیر
ببین چگونه جان دارد
کسی فرشتهء باران را، درآسمان به دار آویخته
تا ریشه ها جان نگیرند در خاک خشک،
اسکلت جهالت دهان گشوده، به نفرین تو و یارانت
فریاد می شود آوازت، بزن به کوه!
تا پژواکش کرکند گوش قاتلانت را.
ما که می دانیم چه رازیست در مرگت .
در آسمان دو پاره می شود ابر
و میگرید بر خاکت
نشان "سبزت" را برای که به یادگار نهادی
تا تو را به یاد من اندازد؟
فروغ می گفت:
«چراغ رابطه تاریک است»
ونیست تا ببیند که یارانت از دل مادر
تا خاک تو
فرش شمع گسترده اند.
دیگر سکوت نمی کنیم،

"خس وخاشاک" به راه افتاده است.
به نامت گل می کاریم،
گل سرخی به یاد آن شب مهتاب.
ببین جاریست امشب خون چشم مادرت در ماه
نمی دانی که مادر را چه ها کردند
همانان كه اين چنين "سهراب" را
با جان-جانانش به خاک خشک این کشور رها کردند.

مادرت با تو بر خاکت سخن می گوید
سكوت مي كنی،
سکوت می کنی،
به دشت مي زني و محو مي شوي
زمانه در پی تو، ما را به افت و خيز خواهد کشید

ولی بدان
به رنگ خواب هاي مان كه نازك است،
رنگین کمان صلح را
بر آسمان مه گرفته خواهیم کشید
ادامه دارد اين جهان،
نه برای قاتلان،
که برای مادران
که برای مردمان
که برای "آزادی"

حمید حمیدی
بامداد چهار شنبه 24 تیرماه 1388

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد