logo





تجربه لهستان در گذار به دموکراسی

پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۷ - ۰۷ فوريه ۲۰۱۹

بهروز خلیق

Behrouz-Khaligh02.jpg
گذار به دمکراسی در لهستان نه با اصلاحات و نه با انقلاب کلاسيک قابل تبيين نيست. گارتون آش در همين رابطه می گويد: "در لهستان و مجارستان، آنچه را که می گذشت نمیشد يا سخت می شد انقلاب ناميد. در واقع آنچه می گذشت، مخلوطی بود از اصلاحات و انقلاب. در آن زمان من آن را "اصقلاب" ناميدم. يک عنصر قوی و اساسی "تغيير از بالا" وجود داشت که اقليتی از روشنفکران باقی مانده از احزاب کمونيست حاکم هدايتش می کردند.
در چهار دهه گذشته ادبيات پرباری در مبحث گذار به دموکراسی توليد شده است. اين ادبيات در تبيين تحولات کشورهای اروپای جنوبی و امريکای لاتين در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ پديد آمد. تحولاتی که در کشورهای اروپای شرقی رخ داد، اين سئوال را در مقابل نظريه پردازان قرار داد که آيا ادبيات گذار می تواند در مورد کشورهای اروپای شرقی به کار برده شود. برخی در پی بهره گيری از ادبيات گذار برای بلوک شرقی بودند. در حالی که یرخی معتقد بودند که تجارب گذار در اروپای جنوبی و امريکای لاتين با تجارب گذار در اروپای شرقی تفاوت دارند و نمی توان از ادبيات گذار در بلوک شرق استفاده کرد. صرف نظر از اين دو نگرش، گذار در کشورهای اروپای شرقی هم از ويژگی هائی برخوردار بود و هم جوانب عمومی داشت. در زير به برخی ويژگی ها و تفاوت ها با کشورهای اروپای جنوبی و امريکای لاتين و در آخر مطلب برخی جوانب عمومی پرداخته شده است.

ويژگی های گذار در کشورهای اروپای شرقی

۱. حکومت  کشورهای اروپای شرقی از حکومت های اقتدارگرا و نظامی کشورهای اروپای جنوبی و امريکای لاتين متفاوت است. در کشورهای اروپای شرقی نظام های توتاليتر حاکم بودند. نظام های توتاليتر برحکمرانی انحصاری برجامعه استوار است. اين نظام به دنبال گرفتن قدرت مطلق است و خود را مجاز می داند که نه تنها رفتار و افکار مردم را کنترل کند، بلکه مواد خواندنی، اوقات فراغت و در واقع دنيای فردی و خصوصی آنها را نيز تحت مراقبت و نظارت در آورد. در اين نظام ها، دستگاه های نظارتی و امنيتی از قدرت بالا برخوردارند. اما در دهه های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ شاهد کاهش کنترل دولت های اروپای شرقی بر جامعه بوديم. از اين رو خوان لينز تئوريسين دوره گذار، حکومت های  بلوک شرقی در دو دهه مزبور را، حکومت های شبه توتاليتر می نامد.

۲. در اين کشورها اقتصاد دولتی بود و بخش خصوصی وجود نداشت. وجود بخش غيررسمی، دولتی بودن اقتصاد را منتفی نمی کرد. در بلوک شرق بخش صنعتی قوی بود و منبع اصلی ثروت به حساب می آمد. در حالی که در کشورهای امريکای لاتين بخش خصوصی قوی وجود داشت، اما صنعت ضعيف بود.

۳. ساختار اجتماعی کشورهای اروپای شرقی يک پارچه تر و کم تنوع تر بود. امکان رشد شکاف طبقاتی و تشکيل گروه بندی کمتر بود. اين امر بر ظرفيت جامعه برای پرورش بازيگران سياسی مخالف که در تحولات سياسی نقش ايفاء کنند، تاثير می گذاشت.

۴. سرشت توتاليتر، ويرانی تدريجی جامعه مدنی و جذب تمام شکل های زندگی در دولت است. در کشورهای اروپای شرقی همين روند پيش رفت. بهمين خاطر جامعه مدنی بسيار ضعيف بود. در حالی که در اروپای جنوبی و امريکای لاتين، جامعه مدنی در مقايسه با بلوک شرق قوی تر بود.

۵. شکل گيری دولت های اروپای شرقی بعد از جنگ جهانی دوم، تدام حيات و سرنوشت آن ها به اتحاد شوروی وابسته بود. تغيير سياست های شوروی در دهه ۱۹۸۰ فرصت مناسب برای تغييرات در اين کشورها به وجود آورد. تغييرات در سياست های شوروی در دوره گارباچف از دو جنبه در کشورهای اروپا تاثير گذاشت. جنبه اول: گارباچف اين کشورها را ترغيب می کرد که به اصلاحات دست بزنند. جنبه دوم : گارباچف به کشورهای اروپای شرقی تضمين داد که شوروی در کار آن ها دخالت نخواهد کرد. به بيان ديگر وقايع ۱۹۵۶ مجارستان و ۱۹۶۸ چکسلواکی تکرار نخواهد شد. بدين ترتيب مانع بزرگ برای تحولات سياسی برداشته شد.

۶. در کشورهای اروپای شرقی تقريبأ گذار از حکومت های شبه توتاليتر به دموکراسی همزمان صورت گرفت. اين کشورها بين سال های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۱ دستخوش تحول شدند. از همزمانی گذارها، می توان تشابه نيروهای محرک تحول را نتيجه گرفت. اما بايد در نظر گرفت که عوامل خاصی در هر کشور وجود داشتند که روند گذار را شکل دادند. در اين کشورها، ترکيب عامل درونی و بيرونی، تحولات هم زمان را رقم زد.

روند تحولات سياسی در لهستان و اعتراضات کارگری

کمونيست ها بعد از کسب قدرت در لهستان به پيروی از الگوی شوروی همه صنايع را ملی کردند، برنامه ريزی اقتصادی را در دست خود متمرکز نمودند، تعاونی های کشاورزی را راه انداختند و رسانه ها، هنر و ادبيات را تحت نظارت و کنترل خود در اوردند. آن هادارائی های کليسا را مصادر، مدرسه ها و نشريات مذهبی را تعطيل نمودند.

دولت لهستان از ابتدای تشکيل آن با مشکلات اقتصادی مواجه بود. مشکلات اقتصادی موجب شد که کارگران در سال ۱۹۵۶ عليه ناکافی بودن حقوق در شهرهای ورشو، گدانسک و پوزنان به خيابان ها بريزند و به دفاتر حزب کمونیست (حزب متحده کارگران لهستان) حمله کنند. دولت برای مقابله با اعتراضات، به روی کارگران آتش گشود و تعدادی از آن ها را به قتل رساند. اما حزب برای جلوگيری از گسترش اعتراضات، دست به اصلاحات زد. البته در اين تصميم، افشاء جنايات استالين توسط خروشچف و اصلاحات او تاثيرگذار بود.
حزب متحده کارگران لهستان رهبری خود را تغيير داد و ابتکار اصلاحات را به ولادیسلاو گومولکا سپرد. در پرتو اصلاحات گومولکا، از ابعاد سانسور کاسته شد، کلیسا اجازه يافت که نشریه‌ منتشر کند، کلوب‌های بحث و گفتگوی آزادانه راه افتاد و تشکل های مستقل کارگری به رسمیت شناخته شد. اما قیام مجارستان و سرکوب آن توسط شوروی و ترس از حمله به لهستان، موجب شد که حکومت لهستان عقب بنشيند، آزادی‌های داده شده را پس بگیرد، تشکل های کارگری را تعطیل و نویسندگان و روشنفکران ناراضی را دستگیری کند.
در ژوئن ۱۹۶۷ بدنبال افزايش قيمت برخی مواد غذایی، لهستان بار ديگر بار ديگر دستخوش اعتصاب کارگری شد. کارگران در اکثر کارخانه‌های دست از کار کشیدند و کارگران کارخانهٔ تراکتور‌سازی اورسوس ریل‌های‌ راه‌آهن را در حومهٔ ورشو از جا کنده و مانع عبور قطار ورشو ـ پاریس شدند. دولت عقب نشست و افزايش قيمت ها را لغو نمود. ولی هزاران کارگر را اخراج کرد، ۲ هزار کارگر را باز داشت و ۳۰۰ تن از آن ها را به حبس های سنگين محکوم نمود.

سومين موج اعتراضات کارگری باز بدنبال افزايش قيمت مواد غذائی و تورم در تابستان ۱۹۸۰ سراسر لهستان را فرا گرفت. در این دوره ژنرال یاروزلسکی، دبیر اول حزب و نخست وزیر کشور بود. با تشديد بحران اقتصادی و گسترش اعتراضات، دولت با لخ والسا و هيئت نمايندگی کارگران وارد مذاکره شد. در اين مذاکرات، دولت حق فعاليت سنديکاهای مستقل و حق اعتصاب را به رسميت شناخت. در پی آن اتحاديه همبستگی در ۱۷ سپتامبر۱۹۸۰ رسما اعلام موجودیت کرد. همبستگی در زمان کوتاهی به يک اتحاديه مستقل با ده هزار عضو فراروئيد.

با باز شدن فضای سياسی و نيرومند شدن همبستگی، فشار اتحاد شوروی بر یاروزلسکی افزايش يافت. لئونيد برژنف دبير کل وقت حزب کمونيست اتحاد شوروی خواستار اعلام حکومت نظامی و غيرقانونی کردن همبستگی بود. اعتصاب ها موجب شده بود که ۲۰۰ هزار نفر حزب کمونيست را ترک کرده و حدود يک ميليون از اعضای حزب به همبستگی به پيوندند.

دولت لهستان نگران دخالت نظامی شوروی و تکرار رويداد بهار پراگ بود. یاروزلسکی زير فشار شوروی در ۱۳ سپتامبر ۱۹۸۱، حکومت نظامی اعلام کرد و "شورای نظامی نجات ملی" را تشکیل و اداره کشور را به نظامیان سپرد. با استقرار حکومت نظامی، اعتصابات و اعتراضات ممنوع و هزاران شهروند لهستانی بازداشت و روانه زندان ها گرديدند و جنبش همبستگی منحل اعلام شد. به جهت تداوم بحران اقتصادی، عدم کارائی حکومت در حل بحران ها و مقاومت مردم، حکومت نظامی در دسامبر ۱۹۸۲ لغو گرديد. با لغو حکومت نظامی، زندانيان سياسی آزاد شدند. ولی همبستگی هم چنان غيرقانونی ماند. جنبش همبستگی بعد از آن به زندگی و فعاليت زيرزمينی روی آورد.

دولت لهستان در نوامبر ۱۹۸۷ برای کسب حمايت مردمی رفراندوم برگزار کرد تا از آن طريق فضای سياسی را اندکی باز کند و از تمرکززدائی به جای رياضت اقتصادی استفاده کند. رفراندوم شکست خورد. ولی یاروزلسکی دريافت که برای حل مشکل اقتصادی، تغيير در شيوه اداری کشور ضروری است. لهستان باز در سال ۱۹۸۸ با اعتراضات گسترده مواجه شد. معترضين خواستار رفع توقيف جنبش همبستگی بودند. در واکنش به اعتراضات، دولت لهستان به لخ والسا و طيف گسترده ای از نيروهای اجتماعی پيشنهاد تشکيل ميزگرد داد. ميزگرد در ماه فوريه آغاز شد و اوائل ماه آوريل به نتيجه رسيد. دولت پذيرفت بخشی از قدرت را به نیروهای اپوزیسیون منتقل کند. طرفين به يک رشته توافقات دست يافتند و قرار شد که انتخابات با حضور چند حزب برگزار شود، جنبش همبستگی قانونی اعلام شد، کليسا استقلال خود را به دست آورد و اموالش که در دهه ۵۰ مصادره شده بود، بازگردانده شد.

در ژوئن ۱۹۸۹ انتخاباتی نیمه آزاد برای تشکیل مجلس ملی برگزار گرديد که به پیروزی نیروهای اپوزیسیون انجاميد. پس از پایان انتخابات، ائتلافی گسترده از سه نیروی مخالف حکومت، یعنی "جنبش همبستگی"، "حزب دهقانان و کشاورزان لهستان" و "حزب دمکراتیک لهستان" شکل گرفت. در پی آن کمیته مرکزی"حزب متحده کارگران لهستان" پیشنهاد کرد واژه "دیکتاتوری پرولتاریا" و "انترناسیونالیسم پرولتاریائی" از قانون اساسی حذف و "دمکراسی پارلمانی"، به عنوان شکل حکومت آینده لهستان برگزیده شود. در دسامبر ۱۹۸۹، نقش رهبری حزب کمونیست هم از قانون اساسی حذف و نام "جمهوری دمکراتیک لهستان" به "جمهوری" تغییر داده شد. در ژانویه ۱۹۹۰ حزب متحد لهستان خود را منحل اعلام کرد و در پی آن برخی از کادرها و رهبرانش حزب سوسیال دمکراسی لهستان را تاسيس نمودند. لخ والسا، رهبر جنبش همبستگی، در دسامبر۱۹۹۰ برنده انتخابات ریاست جمهوری شد. بدين ترتيب دولت شبه توتاليتر لهستان فروپاشيد و شرايط برای استقرار جمهوری پارلمانی فراهم گرديد.

نيروهای اصلی پيشبرنده تحولات سياسی لهستان

اتحاديه کارگری همبستگی

لهستان قبل از جنگ جهانی دوم صاحب طبقه کارگر کوچک اما ماهر و هم چنين جنبش سنديکائی بود که توانست تا زمان آغاز جنگ دوام بيآورد. بعد از روی کار آمدن کمونيست ها، اتحاديه های رسمی و وابسته به حزب حاکم جای اتحاديه های مستقل را گرفت. مسئولان اين اتحاديه ها نه در مقابل کارگران، بلکه در قبال حزب پاسخگو بودند. این اتحادیه‌ها در عمل گامی برای تامين مطالبات کارگران برنمی‌داشتند.

اعتراضات کارگران و حمايت روشنفکران از آن ها زمينه را برای تشکيل کميته های دفاع از کارگران فراهم ساخت. کميته های دفاع از سال ۱۹۷۵ به تدريج تشکيل شدند و به کارگران آموزش دادند که به حقوق خود آشنا شوند. در جريان اعتصابات کارگری در سال ۱۹۸۰، اتحاديه کارگری همبستگی پا به حيات گذاشت. گرچه نام همبستگی با لخ والسا گره خورده است، اما مبتکر همبستگی زنی به نام آنا بالینتونوویچ بود و با تلاش پيگيرانه او طی مدت کوتاهی همبستگی به يک جنبش فراگير تبديل شد. کارگران پس از اخراج او از کارخانه کشتی سازی لنین بود که دست به اعتصاب زدند و از بطن آن همبستگی پا به حيات گذاشت. همبستگی اولین اتحادیه غیردولتی در بلوک کشورهای شرقی بود که در سال ۱۹۸۰ تاسیس شد. اتحادیه همبستگی در فاصله زمانی کوتاه به سرعت به سازمانی سراسری در لهستان تبدیل شد.

لخ والسا به عنوان رهبر جنبش همبستگی، از حمايت گسترده کارگران برخوردار بود. ولی حکومت با او دشمنی بی‌پایان داشت. لخ والسا به مدت یک سال به زندان افتاد و تا سال ۱۹۸۸، تحت نظارت مستمر پلیس بود. او در سال ۱۹۸۳ به خاطر ترس از اينکه اجازه بازگشت به کشور پيدا نکند برای دریافت جایزه صلح نوبل به خارج سفر نکرد.

با اعلام حکومت نظامی در سال ۱۹۸۱ و غيرقانونی شدن همبستگی و دستگيری فعالين آن، همبستگی در ظرف تنها چند هفته از جنبشی که ده میلیون عضو داشت به سازمانی مخفی با چند صد فعال تبدیل شد. در روزهای پس از آغاز سرکوب، آن عده از فعالان همبستگی که از چنگ نیروهای امنیتی گریخته بودند در خانه‌ٔ دوستان و هواداران‌شان پنهان شدند. اینان به تدریج یکدیگر را پیدا کردند و شبکه‌ای زیرزمینی به وجود آوردند. حکومت نظامی جنبش همبستگی را به یک سازمان زیرزمینی تبديل کرد و به اعتبار آن در ميان کارگران لطمه جدی وارد آورد.

روشنفکران لهستان

روشنفکران لهستان در تحولات سياسی نقش بارزی داشتند. آن ها در مقاطع مختلف با کارگران اعتصابی اعلام همبستگی کردند، برای کارگران زندانی وکیل مدافع پیدا کردند، دستمزد وکلا را پرداختند و به خانواده‌های آن ها ياری رساندند.

روشنفکران کمیتهٔ دفاع از کارگران با ١٢ عضو تشکيل دادند که بعدأ تعداد آن به ۳۳ نفر رسيد. عده ای از آن ها افراد مشهوری بودند. مثل لشک کولاکوفسکی (نويسنده کتاب سه جلدی جريان های اصلی در مارکسيسم) و یرژی آندرژیووسکی، رمان‌نویس مشهور. تشکيل دهندگان کميته دارای ديدگاه های متفاوتی بودند. مخالفت با دولت و پايبندی به دمکراسی و حقوق بشر، آن ها را به هم پیوند داده بود.

کمیته اولین نشریهٔ ماهانه خود را به نام "کمونیکاتور" در سپتامبر ١٩٧۶ انتشار داد. در این نشریه بیانیه‌های کمیته، اخبار اعتراضات، محاکمه ها و اقدامات سرکوبگرانه حکومت انتشار می‌یافت. در ابتدا اعضا نشریه را نسخه به نسخه تایپ می‌کردند. اما کميته ماشین‌های چاپ را به صورت قاچاق از خارج وارد کشور کرد و چاپ نشريه توسط ماشين ها انجام گرفت. کمیته همچنین به چاپ نشریات زیرزمینی دیگری مانند روبوتنیک (کارگر) نیز کمک کرد. کار اصلی روبوتنیک، دادن پیشنهاد و نظر مشورتی به کارگران بود.

کمیته در پاییز ١٩٧٧ دست به ابتکار جالبی زد و دانشگاهی به نام دانشگاه سيار را بنیان نهاد. گروه های دانشجوئی زمان و مکان کلاس ها ـ معمولأ در خانه ها ـ را اعلام می‌کردند. ده‌ها دانشجو در این مکان‌های کوچک جمع می‌شدند تا درس هائی را فراگيرند که در دانشگاه ها تدريس نمی شد. درس هائی مانند: “تاریخ مردم لهستان” یا “ایدئولوژی‌های سیاسی معاصر”.

کليسا و پاپ

در لهستان کليسای کاتوليک جايگاه ويژه ای داشت. کليسا صاحب نفوذی بود که نظير آن را در هيچ کجای اروپای شرقی نمی شد ديد. اقتدار اخلاقی آن در جامعه لهستان بلامنازع بود. هر یکشنبه میلیون‌ها لهستانی از جمله اعضای حزب کمونیست به کلیسا می‌رفتند. کشیش های ارشد بعد از شروع اعتراضات کارگران در دهه ۷۰، در موعظه‌هایشان به مشکلات کارگران اشاره کرده و نسبت به آنان همدردی نشان  دادند. مردم در روز انتخاب اسقف کراکو، کارول وویتیلا، به سمت اسقف رم در سال ١٩٧٨ به خیابان‌های ورشو ریختند و به پایکوپی پرداختند.

مقام‌های واتیکان و حزب کمونیست لهستان پس از انتخاب وویتیلا به سمت پاپ، با او وارد مذاکره شدند و حزب کمونيست بازگشت پاپ به لهستان برای دیدار و موعظه را پذيرفت. پاپ که به نام ژان پل دوم ناميده می شد در ٢ ژوئن ١٩٧٩ به ورشو رفت و در برابر جمع گسترده‌ای از مردم در میدان پیروزی سخنرانی کرد. میليون‌ها لهستانی به حرف‌های او گوش ‌دادند. در آخرین سخنرانی پاپ در کراکو، سه میلیون لهستانی جمع شدند. این بزرگترین گردهم‌‌آیی مردمی در تاریخ لهستان بود. پاپ در سخنان خود به طور غیرمستقیم نقض حقوق بشر در لهستان و نفوذ شوروی در کشورش را محکوم کرد و گفت: “آینده لهستان را کسانی می‌سازند که سازش نمی‌کنند”. دیدار پاپ، انگيزه لهستانی‌ها را به مبارزه عليه حکومت لهستان تقويت کرد و بر سازماندهی اقدام‌های مستقل افزود.

کليسا جای خود را در حياط سياسی لهستان به عنوان يک قدرت در مقابل قدرت دولتی باز کرده بود. قدرتی که از خواسته ها مردم حمايت و به مبارزات آن ها عليه حکومت کمک می کرد.

شاخصه های گذار در لهستان

۱. شاخصه اصلی گذار در لهستان، توافق ميان نخبگان رژيم و نخبگان اپوزيسيون بود. چهره برجسته نخبگان اپوزيسيون، لخ والسا بود که جايگاه برجسته ای در ميان مردم داشت.

۲. گذار به دمکراسی در لهستان نه با اصلاحات و نه با انقلاب کلاسيک قابل تبيين نيست. گارتون آش در همين رابطه می گويد: "در لهستان و مجارستان، آنچه را که می گذشت نمیشد يا سخت می شد انقلاب ناميد. در واقع آنچه می گذشت، مخلوطی بود از اصلاحات و انقلاب. در آن زمان من آن را "اصقلاب" ناميدم. يک عنصر قوی و اساسی "تغيير از بالا" وجود داشت که اقليتی از روشنفکران باقی مانده از احزاب کمونيست حاکم هدايتش می کردند. اما در عين حال يک عنصر حياتی فشار مردمی "از پائين" هم وجود داشت. در مجارستان تعداد آن "از بالا"ئی ها بيشتر بود و در لهستان به عکس. اما بهرحال در هر دو کشور ماجرا يکی بود: تعامل اين دو با هم. اما اين تعامل عمدتأ از طريق مذاکرات ميان نخبگان حاکم و نخبگان اپوزيسيون انجام گرفت." (فانوس جادو نوشته گارتون اش)
۳. در تحولات سياسی لهستان کليسا عامل مهمی به حساب می آيد. پاپ ژان پل دوم، گرچه در خط مقدم مبارزه نبود ولی نقش او در تحولات سياسی لهستان انکار ناپذیر است. بازدیدها و سخنرانی‌های او در لهستان، سبب انگیزه دادن و جذب میلیون‌ها نفر از مردم شد.
۴. در گذار از حکومت شبه توتاليتر به دموکراسی، نقش اصلی با جنبش اعتراضی مردم و در راس آن طبقه کارگر بود. مشارکت وسیع مردم، اين پيروزی را امکان پذير ساخت. اما اين جنبش با رهبری لخ والسا، ژان پل دوم و کلنل والدمار فیدریج (ماژور)، بنیان‌گذار جنبش جایگزین نارنجی به پيروزی رسيد.

۵. پرهيز از خشونت، به کارگيری فعالانه و مبتکرانه نافرمانی مدنی، بهره گيری ماهرانه از رسانه ها و افکار عمومی، آمادگی برای مذاکره و سازش با حکومتگران، يکی از شاخصه های گذار در لهستان است.

۶. در لهستان بين جنبش کارگری و روشنفکران پيوند نزديکی به وجود آمد و روشنفکران در تقويت اعتراضات کارگران و رساندن صدای آن ها به جهانيان نقش مهمی داشتند.

منابع

در تهيه اين مطلب، از منابع زير بهره گرفته شده است:
ـ فانوس جادو نوشته گارتون آش
ـ پويائی دموکراسی  سازی نوشته گريم گيل
ـ ده سال بعد، مجموعه مصاحبه ها و مقالات
ـ از کتاب "نيروئی قوی تر" نوشته پيتر اکرمن و جک دووال ترجمه مرکز مطالعات بی خشونت

به نقل از: ميهن شماره ۲۴


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد