در سالن انجمن در فضای نمایشگاه، نزدیک به چهل عکس به دیوارها آویخته شده است. و شماری در آلبومهای بزرگی بر روی میز وسط قرار دارد.
عکس ها اکثراً در سال های اخیر، درغربت و تبعید گرفته شده اند و اغلب مناظری از طبیعت را نشان می دهند. دو عکس سیاه و سفید که از نظر کیفیتِ چاپ، اندازه و موضوع با دیگران متفاوتند روی دیوار روبرو بیننده را پیش می خوانند. عکس ها قدیمی اند و کمی زرد شده اند ولی حال و هوایی خودمانی دارند. اولی زنی را نشان می دهد در حال پختن نان، با کودکی در کنارش که قرص نانی را به دهان می برد. او در واقع نان را با مگس هایی که روی نان را پوشانده اند تقسیم می کند. عکس دیگر زیر چادری عشایری در کهگیلویه را نشان می دهد، با کفش هایی که در گوشه ای جفت شده اند. نور خورشید که از سوراخ های پارچۀ چادر به کف آن افتاده است حکم نقش های گلیم را دارد.
کشاورز می گوید این عکس ها را 48 سال پیش در سفر هایی که در چارچوب تحقیقات عشایری انجام داده بود گرفته است. سه چهار هزار عکس که تقریباً همه از بین رفته اند. این دو عکس معرفِ کشاورزِ مردم شناسند که زمانی سرپرست بخش تحقیقات عشایری در مؤسسۀ تحقیقات اجتماعی بود و چند سالی پس از آن در دولت مهندس بازرگان در تیمی شرکت کرد که قرار بود برای کشاورزی کشور برنامه ریزی کند. این تیم عمری کوتاه داشت.
بقیۀ عکس ها تأملی است در خلوت طبیعت. لحظه هایی خاص از نگاهی خاص به طبیعت. کشاورز می گوید وقتی سردش می شود به عکاسی روی می آورد. این سرما از سیاست است یا سرمایی است که دوری از میهن به جانش می ریزد؟ می گوید عکس گرفتن برایش مثل نوشتن است و به او آرامش می دهد. او که بی قرار در زندگی عادی مدام در حال حرکت است، بحث می کند، جوش می زند، آدم های متنوع و متفاوت را برای انجام کار یا اقدامی سریع گرد هم می آورد می گوید وقتی می خواهد با نگاه دوربین یک لحظه را به چنگ بیاورد، قادر است ساعت ها بنشیند و نگاه کند. در کمین رنگ عوض کردن آسمان، یا حرکت یک تکه ابر، یا سکون مطلق یک برکه و یا لحظۀ گستردگی کامل بال های یک پرنده.
عکسی ساحل اقیانوس را نشان می دهد با کنگره های فراخ موج که بر سطح ماسه های نرم همچون کف دست پیش می آید. پرنده ای در یک قدمی موجِ خزنده ایستاده است. بی حرکت. انگار با چثۀ کوچکش به موج می گوید: " ببینم تا کجا می آیی".
دوربین هوشنگ کشاورز با سایۀ واژگون شدۀ درختان در آب الفت یگانه ای دارد. گاه می شود عکس درختانی در کنار آب را سر و ته گرفت. یا خود درختان را دید و یا سایه شان را در آینۀ آب. هردو زیبا هستند و هریک بازگو کنندۀ نگاهی و ذهنیتی دیگر. عکس های کشاورز تعبیرپذیرند. مثل عکسی که از آتش بازی گرفته است و می توان آن را به گل های پنبه تعبیرکرد.
می گوید اولین دوربینی را که خرید یک لایکا بود. قوطی کوچکی که باید از بالا توی عدسی اش نگاه می کردی: " تمام شب از بیقراری خوابم نبرد. کلاس هفتم بودم. آن وقت ها عکس رنگی نبود. سیاه و سفید عکس می گرفتیم. مثل روزگار آن زمان. چاپ عکس هم گران بود و هم مشکل. یک فتو تهامی بود توی خیابان ری. شاید تنها عکاسی بود که در تهران عکس چاپ می کرد. خیلی وقت ها هم عکس ها خراب می شد. می گفت فیلم نور دیده. چه حکایتی بود بزرگ کردن عکس. بهش می کفتند "آنگراندیسمان".
عکس های هوشنگ کشاورز و وجدی که در صدا و حرکاتش حس می شود وقتی از عکس گرفتن حرف می زند، یک بعد ناشناختۀ شخصیت او را آشکار می کند. این را می دانیم که او با مهندس بازرگان و دکتر غلامحسین صدیقی در سال 1341 در زندان بوده است و یا پس از انقلاب به عنوان عضو هیأت اجرایی جبهۀ ملی فعالیت می کرده است. بعد در پاریس مسئول مرکز اسناد و پژوهشهای ایرانی بوده و در پایه گذاری بنیاد تحقیقاتی استاد صدیقی در آمستردام سخت کوشیده. می دانیم که از هر یک از این دوره های زندگیش هزار حکایت گفتنی دارد، ولی وقتی تعریف می کند چگونه بار ها و بارها در کنار ساحل اقیانوس نشسته است تا از لحظۀ پس کشیدن موج عکس بگیرد و هنوز عکس دلخواه به دست نیامده است شنونده هم در این نگاهِ منتظر با او شریک می شود. و نیز در حسرت او، وقتی از عکس هایی حرف می زند که نگرفته است. مثلاً در سال های پس از شهریور بیست که روزی برای اولین بار زنانی را میبیند که بی حجاب و با شلوار در جیپ های ارتشی در خیابان می رفته اند. آنوقت است که آدم می گوید هوشنگ کشاورز دوربینی است که هنوز خیلی از عکسهایش را نگرفته یا ظاهر نکرده است.
عکس از هوشنگ کشاورز، پناهنده سیاسی در فرانسه
بخشی از عکس های او هنوز بر دیوار های انجمن فرهنگی اجتماعی ایرانیان فرانسه، در شهرک Créteil قابل تماشا و خریداری هستند که البته در آمد حاصل از آن صرف فعالیت های فرهنگی میشود.