logo





به جست و جوی هکمتانه

به یادِ دوست ، علی سیاووشی

جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ - ۱۸ ژانويه ۲۰۱۹

روشنک



به یادِ دوست، علی سیاووشی

به یادِ دوست ، علی سیاووشی
دوست و یار دیرین ومهربان ما علی سیاووشی ـ لاله جینی ـ از پی بیماری جانکاه سرطان ، سرانجام پنجشنبه شب 17 ژانویه ی 2019 در بیمارستان اِرشتا ـ استکهلم ـ ما را و جهان ما را واگذاشت و رفت . علی سیاووشی نویسنده ، مترجم(ترجمه ی«روانشناسی توده ای فاشیسم» ، ویلهلم رایش) ، منقد ادبی ، هنر شناس و هنر دوست ، در این سالیان دراز تبعید و بارِ سنگین پیامدهای شکنجه ی جسمی و روحی دوره ی زندان جمهوری اسلامی ، خود پیوسته یارِ همراه و یاری رسان فکری دوستان پرشمار بود .
شعر « به جستجوی هکمتانه» ـ لاله جینِ همدان زادگاه علی ـ ، سروده ی روشنک ، به یاد نکوئی های علی سیاووشی ست و سیمای مهربان و بیادمانی او


به جست و جوی هکمتانه

در کمانه ی خلیجِ ملال، در تنگنای عصر پنجشنبه بر لبه ی بستر نشست و گفت:
ـ وقتی برای مُردن ندارم. فقط کمی دلواپس پروانه های غروبِ پاییزم.
سینه سرخی غبارآلود ، آزرده خاطر بر لبه پنجره نشسته بود؛ پلک برهم نهاد و گفت:
پاییز رفت و زمستان هم امسال کمی تنگدست است.
لاله جین گفت:
ـ نور را در انتهای این دهلیز می بینم. نمی دانم چرا.
سینه سرخ گفت:
ـ مگر فراموش کرده ای من و تو سالهاست نقبی بسوی نور زده ایم.
لاله جین گفت:
رفتند همه ی آنان که دوستشان می داریم.
سینه سرخ گفت:
ـ زخمِ شکوهمندت روشنایی را بانگ برآورده ست. خورشید بهنگام طلوع در برابرش سر فرود می آورد.
لاله جین گفت:
ـ زخمِ شکوهمندِ من . . . خراجِ مُلک ری. زخمِ شکوهمندِ من . . . فدای چشم شهلای آن ترکِ شیراز. رهسپارِ ضیافتِ رنگ و نورم. درآنجا درنگی خواهم کرد. . . بلکه دیرتر بازگردم. زیاد منتظر من نمانید. در آستانه ی آتشکده ی خیال درختکاری می کنم و همانجا هم شاید بیتوته کنم. زیاد منتظر من نمانید.
سینه سٌرخ گفت :
ـ ما نسلی کوتاه عٌمر نیستیم . تو خود می دانی از تبار سیاووشانی .


رسمِ دیرینه ی وَهم
آبگونِ رؤیایی سبز
آبی
زرد
بنفش

ضیافتِ بیم و امید
بر جداره ی نازکِ ساغرِ لاله جین

آکنده از سُرور
هست و نیست عشق را
با منشور بلورین قطره اشکی
پیمانه کرد
با عیار هر دم و بازدم
اندوه نوشید

مست و مستانه
در معبر آرزو
در گذرگاه جهان
پرسه زد
به جست و جوی هکمتانه
به جست و جوی نیشابور
یه جست و جوی اورشلیمِ گمگشته
به جست و جوی آرمانشهرِ تبعیدیان بابِل

[ سینه سرخ غمگین، تنها، غبارآلود وآزرده خاطر همانجا بود و نبود ]

آمد!
آستین ها بالازده
خارا صخره ی تشویش بردوش
ستاره ای کالیده در دستش
پاداشِ رنجِ هستی
تاوانِ زوالِ یک عُمر
جبرانِ دمِ آهمندی در اقلیم خاک بیز غربت

آمد!
کفش هایش را بر کرانه های چرخه ی کائنات جا گذاشته بود
بر ساحل سانحه
با غول ها گلاویز شده بود

رفت!
رفت تا به سزای انسان و سرنوشتِ انسان
کرانه های کائنات را جابجا کند
رفت تا دریای سانحه را به تازیانه کشد
رفت تا این اقلیم خاک بیزِغربت را از بُن انکار کند
رفت تا مجالی برای اندوه بجای نگذارد
مست و مستانه رفت تا بر کرانه های چرخه ی کائنات بانگ برآورد ما نسلی کوتاه عُمر نیستیم
مست و مستانه رفت تا بر دیواره ی آتشکده ی خیال بنویسد ما نسلی کوتاه عُمر نیستیم
مست و مستانه رفت تا بر کرانه های کائنات بانگ برآورد ما نسلی کوتاه عُمر نیستیم . . . عُمر نیستیم . . . نیستیم . . . ستیم

درِ خانه را برایش باز گداشته ام
آنگاه که از پرسه در آفاقِ جهان بازگردد
قدحی آب یخ بدستش می دهم
شاید اندکی دل خسته باشد
شاید اندکی دل تشنه باشد
شاید بخواهد در تالارِ سکوت بنشیند
چشم هایش را ببندد
و به سمفونی افسوس گوش بدهد

درِ خانه را برایش باز گذاشته ام

روشنک

استکهلم ۱۷ ژانویه ۲۰۱۹



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد