logo





شعر

چهار شنبه ۲۴ تير ۱۳۸۸ - ۱۵ ژوييه ۲۰۰۹

جعفر شفیعی نسب

shafei-nasab.jpg
میدانم
زمین خسته
عصایت را برمیداری
باران و نسیم را جمع میکنی
و در چمدانت میگذاری .
شبنم به شب نشسته را
آبشاران و گندمزاران را نیز
بر دوشت .
فراموش نکن اما زمین خسته
مچ بند سبزت رانیز با خود برداری
سبزه زارانت را میگویم.
پس مردگا نت را میشماری
و بر پشتت میگذاری
وبه کهکشانی که هرگز ندیدیش
به تبعید میروی .
آنان را رها میکنی
سایه هایی تلخ
با دندانهای مطلا
که با برج ها واسکله ها
در هوا موج میزنند .
ببین خدای شرمنده شان نیز
در های آسمانش را بسته است
تنها جهنم باقی میماند از برایشان
آتش نشانی هایت را نیز
با خودت ببر .
اما بگو زمین خسته
کی تا کی
دست در دست خدایت
باز میگردی؟
این بار اما
با زنده گانی زلال بر پشتت .

جعفر شفیعی نسب
آلمان 2009.7.12
dj.shafiei@yahoo.de

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد