logo





طبقات وتبعات

سه شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۷ - ۱۱ دسامبر ۲۰۱۸

اسماعیل رضایی

آدمی متاثر از روندهای محیطی و متناسب با درک و فهم از فعل و انفعالات آن، گرایشات و تمایلات خاصی را از خود بروز می دهند که در پروسه دگرگونی های معرفتی و معیشتی بصورت نهادین در دسته بندی ها و گروه بندی های خاص اجتماعی نمود می یابند. این طیف های اجتماعی حاوی منافع و مصالح خاصی هستند که آن ها را از یکدیگر مجزا و منفک می سازد. اگر چه برای رفع نیازهای یکدیگر نیازمند تعامل و زیستی مسالمت آمیز براساس قراردادهای اجتماعی معینه می باشند. در این فرایند گروه هایی که از یک قدرت فائقه در برقراری یک نظم اجتماعی معین با ایجاد یک سازه اقتصادی اجتماعی برای هژمونیت جامعه می باشند؛ طبقات اجتماعی را شکل می بخشند.
انسان ها در پیوندهای اجتناب ناپذیر اجتماعی خویش، روندهای متفاوت و متکاثری را برای گذر حیات درپیش گرفته اند. در تفاوت معرفتی و معیشتی، الگوهای زیستی متفاوتی که مرضی تمایلات و تمنیات انسان ها بوده؛اختیار شده است. تفاوت های معرفتی و معیشتی گروهبندی های متکاثری را موجد شده است که با شاخصه های اکتسابی محیطی از یکدیگر متمایز و متباین شده اند. این فرایند به تخالف و تضاد روی آورده و انسان ها را در مرزبندی های خصومت گون از زیست متعارف بازداشته و جدال و جنگ را برای حفظ و حراست ازمنافع و مصالح اکتسابی خویش نمود بخشید. پس طبقه بندی انسان ها و طبقات اجتماعی براساس مالکیت و میزان بهره مندی از دستاوردهای مالکیت بر اشیاء و ابزار مفهوم می یابد. تحرک طبقاتی نیز تابعی از تحرک و پویایی اشکال مالکیت بر ابزار و اشیاء می باشد.پس طبقات اجتماعی ریشه در اکتسابات محیطی دارد که مناسبات اجتماعی را براساس اکتساب و امتیاز رتبه بندی کرده و پیوندهای الزامی اجتماعی را در منافع و مصالح گروهبندی های اجتماعی از حیّز انتفاع باز می دارد.

طبقه و طبقات یعنی افتراق اشتراکات محیطی که براساس کسب برخی نمودهای سیادت طلبانه و برتری خواهانه در فرایند تحول و تکامل جامعه و انسان، نهادین شد؛ و به امری راهبردی و کاربردی در روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی مبدل گردید. در بطن مناسبات طبقاتی نوعی تعدی و نفوذ و رسوخ به حریم عمومی برای منفعت و مصلحت نهفته است که روابط اجتماعی را در مجاری متکاثر برای اکتساب و امتیاز به حرکت وا می دارد. در حقیقت جامعه طبقاتی در یک تضاد و تنافر منفعتی و مصلحتی روند مسالمت آمیز را برای پاسخگویی به الزام و نیاز در پیش می گیرد. این فرایند دراصل نوعی قراداد اجتماعی است که توسط طبقات مسلط بر جامعه و انسان تحمیل شده است. براین اساس طبقات اجتماعی از یک استقلال حاکمیتی و سازه های مسلط اقتصادی بهره مند است که با اتکای بدان به اعمال قدرت طبقاتی خویش نایل می آیند. خارج از شاخصه های طبقاتی، اقشار و گروه بندی هایی قرار دارند با تحرک و جابجایی های منفعتی دوگانه برای تامین و تثبیت جایگاه و پایگاه اجتماعی خویش گام برمی دارند. این قشر میانی بیشترین تحرک و بالاترین جابجایی طبقاتی را در خود جای داده اند. براین اساس در تغییر مناسبات طبقاتی نیز از برجستگی و توازن قوای طبقاتی نقش بارزی را ایفا می کنند.

تحرک و جابجایی طبقاتی ارتباط مستقیم با رشد و تکامل دانش و تکنیک دارد.بدین مضمون که هرچه قدر دامنۀ فن و تکنیک در بهره گیری از مواهب طبیعی اجتماعی تحول پذیرد؛در تحول منابع طبقاتی برای ایفای نقش خود در دگرگونی های اقتصادی اجتماعی تاثیر اساسی دارد. ماشینی شدن تولید و خدمات با تاثیر خود بر کاهش منابع انسانی برای بهره وری و بهره مندی های مادی بیشتر از مواهب و منابع، تاثیر موثر و مداومی بر رویکردهای طبقاتی و جابجایی آن برجای گذاشته و می گذارد. این فرایند بسیاری از نیروی های مولد را از عرصه تولید به عرصه خدمات گسیل می دارد؛ ویا بصورت نیروهای مازاد از گردونه فعالیت های مولد و یا غیر مولد دور می سازد. برآمد تمامی این فراشدهای طبقاتی، عدم توازن نیروهای طبقاتی است که به نفع اقشار میانی باگرایش دوگانه طبقاتی تمام می شود. این قشر میانه یا فرمانبران بی چون و چرای قدرت های بوروکراتیک مسلط هستند و یا بصورت پیمانکاران راستین و وفادار در راستای تامین و تضمین سودبری ماشین قدرت عمل می کنند. بخش نازلی ازاین قشر با ریسک و تزلزل بالای طبقاتی به اقشار و طبقات پایین روی می آورند. بخشی که فرصت اهدایی و یا بسترهای مستعد صعود و پرش به اقشار و طبقات بالا و مسلط را برای خود محفوظ می دارد. این تزلزل طبقاتی، ریشه در خاستگاه اجتماعی و ویژگی های معیشتی فرد دارد. چراکه اصولا درک مفهومی و حس ادراکی به اقشار و طبقات پایین نیازمند یک پیوند عملی و کارکردی با ویژگی های زیستی آن ها دارد. درغیر اینصورت الگوهای زیستی همگام با رقابت های نامساعد و نامطلوب حاکم بر جامعه، روند ترغیب و تشویق برای گریز از مسئولیت های متخذه را تقویت می کند. در حقیقت بدنبال دستاویزی می گردد تا خود را از مسئولیت های اخلاقی و وجدانی رهایی بخشد. براین سیاق است که زحمتکشان و کارگران برای رهایی از قید و بندهای اسارت بار استثمار و کار مزدوری بایستی به خودآگاهی کامل و درک متقابل، توامان دست یازند، درک متقابل تعمیم یافته و فهم ضروری روندهای تکامل تاریخی و همچنین درک چرایی تغییرات ساختاری برای تعامل و تکامل جامعه و انسان برای قشر میانه یا متوسط الزامی است. چرا که عدم درک و فهم ضرور برای خوانش و کنش، پذیرش قطعی و القایی سازه های مسلط را بر وی تحمیل می سازد.

اصولا قشر میانه مجموعه ناهمگونی از سلایق و علایق را در خود جای داده است.این ناهمگونی محصول وابستگی و گرایشات متکاثر و متفاوت طبقاتی است که وی را از یک استقلال عمل و اراده سیاسی و اقتصادی اجتماعی باز می دارد. پس با یک تلّون و اختلاط و امتزاج رویه با رویکردهای محیطی روبرو شده و از اتخاذ عمل مستقل و قاطع ناتوان بوده و براین اساس محافظه کاری از شاخصه های بارز وی محسوب می شود. بنابراین هرچه قدرناامنی های محیطی فزونی گیرد؛ انزوا گزینی و حاشیه پردازی های فاقد متن و محتوا برای مصونیت از خطرات و احتمالات گذر حیات برای قشر متوسط، نمود بارز و روشنی می یابد. براین سیاق است که در مواقع بحران های حاد و شکننده، تلاش می ورزد در پناه قدرت یا قدرت های فایقه خود را از گزند و آسیب های احتمالی مصون دارد. پس وابستگی ویا همبستگی با طبقات مافوق و مادون به میزان قدرت هرکدام در وزن کشی های سیاسی و موازنه قدرت در تعامل و تقابل بستگی دارد.در اعتراضات توده ای و جنبش های اجتماعی نیز این وزن کشی سیاسی برای قشر متوسط نقش اساسی را بازی کرده و تا حصول اطمینان از قدرت فائقه در تحرکات اجتماعی از اقدام عملی اجتناب می ورزد. این روح محافظه کارانه و گرایشات دوگانۀ قشر متوسط می تواند به عاملی مهم در توازن یا عدم توازن قوا در مبارزه طبقاتی عمل نماید.

طبقه کارگر بعنوان یک طبقه شاخص و بارز در مبارزه طبقاتی، همواره تحت ستم و استثمار سرمایه قرارداشته و دارد. اگر چه در پروسه طولانی مبارزاتی خویش موفقیت های چشمگیری در کسب امتیاز از نظام سلطه سرمایه داشته و دربرخی زمینه ها عمال سرمایه را وادار به عقب نشینی از مواضع متعدانه شان نموده است؛ولی بورژوازی با اتکا به ره آورده‌ای فن و تکنیک ،تغییرات اساسی را در سازه های فکری و شاخصه های نوین زیستی این طبقه ایجاد کرده است. چرا که نیروهای مولده در پروسۀ تحول و تکامل خویش از وحدت وکثرت به افتراق و انفکاک روی آورده و ماشین و تکنیک توانست بسیاری از زمینه های خلاقیت و فعالیت انسانی را اشغال نماید. بنابراین دامنه توسعه کمی نیروی انسانی در تولید متوقف شد ولی ضمن تحول کیفی، در عرصه های توزیع و خدمات عمومی از رشد کمی بالایی برخوردار گردیده است. اگر چه منابع گارگری از حوزۀ تولید به حوزه های خدمات و توزیع هدایت شده اند؛ ولی استثمار و ارزش افزایی آن ها برای عمال سرمایه با اشکال نوین و بمراتب کسترده تر و عمومی تر تداوم یافته است. بنابراین طبقه کارگر امروز طیف گسترده ای از نیروهای فعال و خلاق اجتماعی را در برمیگیرد که ضمن تغییر حوزه های کاری و انفصال از پیوندهای محیطی کار، دارای منافع طبقاتی یکسانی در برابر یورش همه جانبه عمال سرمایه می باشند. کارمزدی یا فروش نیروی کار با تغییر کاربری خویش اکنون گسترۀ وسیعی از توان کاری مولدین واقعی ثروت اجتماعی را اشغال نموده که خود بهره ای اندک و ناچیزی از حاصل کار مداوم خویش را نصیب می برند. پس رسالت تاریخی طبقه کارگر برای برقراری جامعه ای فاقد منافع خاص طبقاتی با سازه های نوین اقتصادی اجتماعی بیش از همیشه و در ابعادی گسترده تر و عمومی تر در جریان است. این پروسه در یک فرایند تحولی جامعه و انسان، که بسترهای کمی لازم برای یک تحول کیفی را تدارک می بیند؛ به عاملی بنیادین در دگرگونی های اقتصادی اجتماعی مبدل می شود.

جابجایی طبقاتی و اغتشاش در مرزبندی آن از بارزه های روندهای نامتعارف کنونی محسوب می شود. این اغتشاش و اختلال طبقاتی از یکطرف محصول یورش سرمایه به محرومان و تهیدستان که به تعمیق روزافزون فاصله طبقاتی و انضمام بخشی از قشر متوسط اجتماعی به اقشار فرودست اجتماعی،و از طرف دیگر ناتوانی نیروهای مترقی بویژه نیروهای چپ در شناخت عوامل ویرانگر و مغشوش وساماندهی مطلوب این روند نامتعارف برای مقابله کارآمد با دسایس و هجمه عمال سرمایه می باشد. چرا که پیوستگی و دلبستگی به نمودهای گذشته، آن ها را از آینده نگری و چگونگی حصول و گذر از روندهای نامتعارف کنونی بازداشته است. این ویژگی خود بنوعی محصل تفکر و اشاعه نگاه پست مدرنیستی است که جمع گرایی را با درهم ریزی طبقاتی در تحول و تبادل اجتماعی یکی پنداشته و نوگرایی و یا گرایش نوین بسوی آینده را با توهم و پندار در آمیخته است. لایه های متکاثر اجتماعی و نحله های فکری در تنش و کنش مداوم با رویکردهای مخرب و نامتعادل کنونی نیز از بازیابی هویت های واقعی طبقاتی و بازسازی و ساماندهی گرایشات نوین فکری برای یک بدیل واقعی ناتوان است. این بی بدیلی، عامل اساسی تاخت و تاز و یورش سبعانه نظام سلطه سرمایه به منافع کارگران و تهیدستان می باشد.

مبارزه گارگران، اصیل ترین و ناب ترین مبارزه برعلیه جنون و جنایت عمال سرمایه می باشد. چرا که دیگر اقشار و طبقات اجتماعی بر خلاف طبقه کارگر که چیزی جز زنجیر بردگی و بندگی کار و سرمایه را در مبارزه از دست نمی دهد؛ بدلیل وابستگی و پیوستگی با بسیاری از اکتسابات و امتیازات محیطی و مجازی، برای حفظ موقعیت و مصلحت خویش، الزاما روندی دوگانه و دوپهلو را در مبارزه در پیش می گیرند که بتوانند از داشته ها و برداشت های خود محافظت نمایند. این نمودهای محافظه کارانه، در بند و بست های طبقاتی مبارزه رادر چانه زنی های طبقاتی به بن بست می کشاند. اما در مبارزه طبقاتی کارآمد، گارگران بایستی از کمیت نامطلوب به کیفیتی مطلوب گذر کنند تا قادر باشند هژمونی خویش را در گذر از ستم و استبداد سرمایه قطعی سازند. این کیفیت مطلوب با شناخت آگاهی های کاذب و تبدیل آن به آگاهی های واقعی که تعهد و رسالت مبارزاتی را مستمر و نهادین می سازد؛ ممکن می گردد. کارگر بایستی با کسب آگاهی های واقعی خود را از رنج رسوبات فکری و گام های عملی محافظه کارانه رهایی بخشد. نظام سلطه سرمایه بطور مستمر و بی وقفه در حال القای آگاهی های کاذب و تحمیل خود به همگان و ابقاء و ترمیم فرصت های از دست رفته برای ایجاد فضاهای نوین استمرار حیات خویش می باشد. این فرصت سازی ها محصول تزلزل مبارزاتی و اتکای به محافظه کاری های طبقاتی است که اختلاف و انشقاق را در بین نیروهای مترقی و صفوف به هم فشرده طبقه کارگر موجد است.

جهانی شدن و افسار گسیختگی سرمایه مالی با گرایش گریز از مرکز برای سود بیشتر و امنیت و فضای کافی برای هرچه فربه تر شدن؛ ضرورت دگرگونی های اساسی و بنیادین را برای تقسیم جدید کار جهانی و ایجاد مناسبات نوین کاری برای تعدیل هرچه بیشتر روابط بین کاری و افزایش بهره وری در دستور کار عمال سرمایه قرار داده است. این فراشد که الزاما با استعانت از ماشین و تکنیکهای مدرن رو به توسعه و تکمیل صورت می گیرد؛ به تعدیل هرچه بیشتر منابع انسانی در خط تولید روی آورده است. با انتزاع هرچه بیشتر انسان از تولید که با ابر ماشین های در راه محقق می شود؛ یک گسستگی طبقاتی ایجاد می شود که مهارت و تخصص جای آن را می گیرد. در واقع کارفکری و تخصص های ویژه جای کار یدی را گرفته و انسان ها در یک مناسبات کاری نوین بسوی دریافت های نوینی از تبادل و تعامل اطلاعات و داده ها سوق یافته که پیوندهای مجازی را وارد عرصه های حقیقی زندگی برای آرمان های متعالی انسانی می نمایند. این فرایند روند ارتباطات باواسطه را بسوی تعاملات بیواسطه هدایت کرده و انسان ها با پیوند های مجازی خود را با نیاز و الزام مرتبط می سازند. بنابراین طبقه کارگر مفهوم کلاسیک خویش را از دست داده و محرومان و استثمارشوندگان در بارقه های نوین کاری و با شاخصه های ویژه ارتباطات اجتماعی بسوی تعدیل مناسبات نامتعادل طبقاتی گام بر می دارند.

اکنون عمال سرمایه و حامیان شان در تلاشی بی سرانجام و در خلا انسجام فکری و عملی نیروهای مترقی و چپ ها که هنوز در بارزه های فکری روندهای کلاسیک طبقاتی گام بر می دارند؛ می خواهند دگرگونی های بنیادی مناسبات اجتماعی را به نفع خود رقم بزنند. دراین میان طبقات و اقشار اجتماعی که عموما تحت تعدیات و تجاوزات مداوم نظام سلطه سرمایه، با یک درک نسبی متقابل محصول ارتباطات مجازی و حقیقی ، خشم ‌وعصیان خود را بروز می دهند. چرا که در یک فضای تعاملی باز که اکنون با توسعه و تکامل فن وتکنیک حاصل آمده است؛ پتانسیل نوینی از اندیشه و عمل عمومی نمود یافته که با بارزه های کنش و واکنش اعصار گذشته تاریخی یک تفاوت ماهوی دارد. وضعیتی که بخش عمده ای از قشر متوسط و طبقه کارگر تحت یورش سبعانه نظام سلطه سرمایه از آسیب پذیری بالایی برخوردار شده اند. درحقیقت یک همصدایی و هم آوایی بین عناصر نامتجانس و ناهمگن طبقاتی در حال شکل گیری است که بسوی درک بهتر حیات وتفاهم زیستی مطلوب تر هدایت می شود. اگرچه تحت تاثیر روندهای تحولی و تکاملی، فراشدهای کلاسیک طبقاتی دگرگونی پذیرفته است؛ ولی اصالت و رسالت طبقه کارگر برای رهایی از سازه های معیوب و ناکارآمد نظام سلطه سرمایه،همچنان بعنوان یک ضرورت بالقوه پا برجاست. چرا که این طبقه فاقد مالکیت بر ابزارهای استثماری و استعماریی است که برای ارتقا و اعتلای خویش تمای مرزهای طبیعی و انسانی زیست اجتماعی را درهم ریخته اند. در واقع امر، ظرفیت و پتانسیل مبارزاتی طبقات و اقشار اجتماعی متفاوت و متباین است.در این میان طبقه کارگر که فاقد هرگونه ابزار استثماری می باشد؛ رادیکال ترین طبقه اجتماعی برای مبارزه با تعدیات نظام سلطه سرمایه محسوب می شود.

پتانسیل طبقاتی به درک و فهم روزآمد تحول وتکامل اقتصادی اجتماعی وابسته است. چراکه فرگشت ، مفهوم عام و خاص شدن و گشتن و اعتلا و کمال را توامان در خود نهفته دارد. شناخت کلید واژه های این فراشدهای تکاملی، پتانسیل طبقاتی را برای روبرو شدن و مبارزه با بارزه های هویتی ناکارآمد و مانع تحقق آرمان های انسانی تسهیل می کند. آنچه که امروز طبقه کارگر و اقشار آسیب پذیر اجتماعی بدان نیاز مبرم دارند تا قدرت تخریبی و تهدیدی سلطه و استبداد را به چالش بکشند. براین اساس درک خط فاصل بین روندهای کلاسیک طبقاتی و انچه که اکنون بر اشکال مبارزه طبقاتی حاکم است؛ از مبرمات مبارزاتی محسوب می شود. چراکه اکنون طبقه کارگر بادوخصیصه آگاهی نسبی طبقاتی و استقلال موقعیتی محصول تحول و تکامل ابزار و انسان برخوردار است که نیروی کارش ازوضعیت حمایتی و حقارتی به عرصه رقابتی و وجاهتی در جذب و استمرار آن روی آورده است. این فرایند قدرت مانور مبارزاتی و چانه زنی های سیاسی طبقه گارگر را در پیشبرد اهداف و آرمان های مبارزاتی خویش و به چالش کشیدن رویکردهای نامتعارف عمال سرمایه در تحمیل و تحکیم بنیان های فرتوت خود، فزونی بخشیده است. بنابراین طبقه گارگر اگرچه هنوز مرعوب فشارهای مداوم اقتصادی سلطه سرمایه است؛ ولی ازلحاظ مناسبات کاری قدرت تعدیل و تخفیف بسیاری از فشارهای اقتصادی اجتماعی را ممکن ساخته است. پس دگرگونی ها و تکمیل و کمال روزافزون ابزار و انسان، تغییرات اساسی را در توازن طبقاتی و اشکال مبارزاتی اقشار و طبقات اجتماعی بویژه طبقه کارگر ایجاد کرده اند که بستر ساز فاز نوینی از روابط و مناسبات اقتصادی اجتماعی می باشند که به تعدیل و تعادل روندهای نامتعارف کنونی روی می آورند.

در مبارزه طبقاتی نقش روشنفکران برجسته و حایز اهمیت است. روشنفکران بعنوان قشر میانی جامعه از گرایش دوگانه طبقاتی برخوردار می باشند. تنها روشنفکر متعهد با درک و فهم عمیق مناسبات انسانی قادر به فهم طبقاتی و رسالت روشنفکری خود در برابر مبارزه طبقاتی و بویژه طبقه کارگر می باشند. اگر چه همواره عروج و صعود امتیاز و اکتساب محیطی بعنوان یک امکان ممکن وی را همراهی می کند. صداقت انقلابی یکی از ویژگی های روشنفکران آگاهی است که از بند و اسارت آگاهی های القایی کاذب نظام سلطه سرمایه رها شده و با عزمی راسخ برای ساختن فردایی بهتر و متفاوت، با سلطه و استبداد حاکمیت زر و زور در راستای ایجاد سازه های نوینی که منافع و مصالح کارگران و زحمتکشان را تامین و تضمین می کنند؛ گام بردارند.مسلما تسلیم گرایشات نهادین بودن و بر داشته ها و بوده ها ابرام ورزیدن، تزلزل مبارزاتی و تداوم روح محافظه کاری گردیده که پیشبرد آرمان های اصیل و انسانی را از روشنفکر دریغ می دارد. ضعف اساسی و بنیادین کنونی مبارزات روشنفکری از تزلزل و ناپایداری گام هایی است که التفات و التقاط طبقاتی که رقابت های بی بنیاد القایی سلطه سرمایه را مروج است؛ هنوز از برجستگی خاصی برخوردار می باشد. ناتوانی در وحدت و درک موقعیت نیز از همین فرایند تبعیت می کند. اکنون طنین صدای کارگران و زحمتکشان بیش از هر زمانی برای تغییر و تحول و دگرگونی های بنیادی، فضای عمومی را پر کرده و همراهی با این برآمد تاریخ تحولات اجتماعی، نیازمند درک موقعیت و ترک گرایشات محافظه کارانه طبقاتی دارد که گذر از ستم طبقاتی ویرانگر کنونی را تسهیل کند.1 بیداری و آگاهی واقعی و اصیل طبقاتی یعنی گسستن از تمامی بارزه های فکری و عملی فرسوده و کهنه گذشته است که به مانع اصلی و اساسی همسویی و همگرایی با نیاز و الزام مبارزات کنونی طبقاتی می باشد.

نتیجه اینکه: آدمی متاثر از روندهای محیطی و متناسب با درک و فهم از فعل و انفعالات آن، گرایشات و تمایلات خاصی را از خود بروز می دهند که در پروسه دگرگونی های معرفتی و معیشتی بصورت نهادین در دسته بندی ها و گروه بندی های خاص اجتماعی نمود می یابند. این طیف های اجتماعی حاوی منافع و مصالح خاصی هستند که آن ها را از یکدیگر مجزا و منفک می سازد. اگر چه برای رفع نیازهای یکدیگر نیازمند تعامل و زیستی مسالمت آمیز براساس قراردادهای اجتماعی معینه می باشند. در این فرایند گروه هایی که از یک قدرت فائقه در برقراری یک نظم اجتماعی معین با ایجاد یک سازه اقتصادی اجتماعی برای هژمونیت جامعه می باشند؛ طبقات اجتماعی را شکل می بخشند. بعضی از این گروه های اجتماعی از یک تحرک و جابجایی طبقاتی بالایی برخوردارمی باشند؛ و در ایجاد توازن طبقاتی نقش بارزی را ایفا می کنند. این قشر میانی با تمایلات دوگانه محافظه کارانه با تبادل و تبدیلات محیطی برخورد کرده و در تحولات و جنبش های اجتماعی عموما به وزن کشی های سیاسی اتکا دارد. البته بخش پایینی این قشر اجتماعی که قدرت مانور ویا صعود به اقشار بالای اجتماعی را ندارد؛ یک همپیمان نسبتا قابل اعتمادی برای طبقه کارگر که رادیکال ترین و اصیل ترین مبارزان طبقاتی در پیشبرد آرمان های انسانی محسوب می شوند؛ می باشند. چرا که قشر میانی برخلاف طبقه کارگر که چیزی جز زنجیر بردگی کار و سرمایه را در مبارزات اجتماعی از دست نمی دهد؛ همواره ارتقاء و صعود طبقاتی را برای خویش امری ممکن و برای خود محفوظ می دارد. طبقه کارگر اگرچه تحت تاثیر تکمیل و تکامل ابزار و انسان، شاخصه های کلاسیک و گذشته خویش را از دست داده؛ ولی همچنان بعنوان یک نیروی بالقوه مبارزاتی برای دگرگونی های ساختاری محسوب می شود. توانمندی که قشرمیانی فاقد آن بوده و اصولا در تحرکات اجتماعی بدلیل تزلزل طبقاتی و روح محافظه کاری به حداقل های اعطایی نظام سلطه سرمایه بسنده می کنند. حداقل هایی که بتواند وی را از گزند و آسیب گذر حیات محفوظ دارند. روشنفکران نیز که عموما از قشر میانی جامعه محسوب می شوند؛ زمانی قدرت همپایی و همپویی با کارگر در مبارزه طبقاتی را خواهند داشت که از دام القائات کاذب سلطه سرمایه برهند و با یک آگاهی واقعی با درک انسانی به رویکردهای اجتماعی با طبقه کارگر پیوند بخورند. در غیر اینصورت با تزلزل طبقاتی و برخورد محافظه کارانه با رویکردهای اجتماعی، نمی توانند بعنوان عناصر موثری در پیشبرد مبارزه طبقاتی عمل نمایند.


اسماعیل رضایی
پاریس
10/12/2018
_______________________________

1 رادیکالیزه شدن جنبش جلیقه زردها در فرانسه و استمرار و توسعه ابعاد این جنبش به اروپا و دیگر نقاط جهان، منوط به مشارکت سازمان یافته طبقه گارگر است که از قدرت و پتانسیل لازم برای نیل به دگرگونی های بنیادی و تغییرات ساختاری برخودار می باشد. شرکت پراکنده طبقه گارگر عموما مورد سوءاستفاده عمال سرمایه و نیروهای مرتجع قرار میگیرد که جنبش را به بیراهه هدایت می کند.دراین میان جریان های چپ و نیروهای مترقی و مردمی رسالت سنگینی به عهده دارند. در غیر اینصورت این جنبش به دستاوردهای حداقلی اکتفا و به خاموشی می گراید.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد