اگر گفته ی مجتبا مینوی درست و دقیق باشد، صادق هدایت روایت تخیلی "کاروان اسلام" را به سال ۱۹۳۴ نگاشته است. روایتی که تازه در ۱۹۸۲ و در برون مرز به انتشار عمومی رسیده است. الان، به سال ۲۰۱۸ ، دیگر نسخه های متعدد پی دی افی آن روی نت قرار دارد.
علیرضا رضایی طنزپرداز فعال در رسانه ها و سایتها و شبکه های مجازی که بتازگی از جهان ما وداع کرده است، در سال ۱۹۸۲ یعنی سال انتشار عمومی کاروان اسلام فقط هشت سال دارد.
او که بعدها به سهم خود و در برنامه های ویدئویی زیر عنوان "شفاف سازی" (یاد گلاسنوست گورباچف بخیر!) این رویکر انتقادی هدایت به مذهبیون خرافه پرور را پی گرفته است، آن خیال هدایتی را بطور واقعی تجربه و مشاهده کرده است. به دوره ای که "انقلاب شکوهمند اسلامی" تمام کشور ایران را در مینوردد و بیدادی را بر زندگانی مردمان مستولی میسازد.
او نمونه فرهنگ ورزی است که از چارچوبهای زمانه فراتر رفته و حتا برخی از دوستان همفکر و همکار خود را نیز پشت سر گذاشته است .
فرا رفتن وی را میتوان در صحبتهای دوستانش سراغ گرفت که هنگام رفتن و سوگواریش برزبانها آمده است. مثلا کامبیز حسینی از چالش وی با خط قرمزهای برنامه "پارازیت" در صدای امریکا خبر میدهد. سانسوری که علیرضا رضایی را خوشگوار نبوده است.
همچنین وقتی حسین باستانی در مصاحبه ای در تلویزیون بی بی سی سعی میکند که علیرضا رضایی شوخ طبع و رادیکال در رو در رویی با ایدئولوژی اسلامی حاکم را به آدم مأخوذ به حیا و محجوبی تقلیل دهد که گویا هیچ جوک و حرف مستهجنی هم در گفتگوهای خصوصی بر زبان نمیآورده است. باستانی شاید پیش خود پنداشته که با این توصیفات تقلیلگرایانه کمی از تیزی و گزندگی طنزپردازی رضایی بکاهد. اصلا وی را با گناه و تقصیر کمتری به دادگاه الاهی عرضه کند. یا وقتی سید ابراهیم نبوی با سوء سابقه کار در وزارت کشور و ستون نویسی در روزنامه های جناحی ملتزم به خلیفه و مُبلغ فراموش سازی کشتار مخالفین توسط رژیم حاکم، در گفتگویی با کامبیز حسینی در همان ویدئویی که در یادبود رضایی روی یوتیوب گذاشته اند مدعی شده که سی در صد طنز رضایی الهام گرفته از اوست.
به همین خاطر در اینجا با یک اصل اخلاقی روبرو هستیم. این که متوفا و میراثش را از گزند عزاداری دوستان مومن و اصلاح طلبش حفظ کنیم. فرا تر از آن بدین ضرورت اشاره کنیم که یادآوری آثار وی را بدور از فیلترهای سانسور و دلسوزی آن دسته از دوستانش به پیش بریم که مستخدم رسانه های دولتی هستند.
باری. کاروان اسلام هدایت را که از سه بخش تشکیل شده از آن رو تخیلی خوانده ایم که کل ماجرایش به ابتکار ذهن نویسنده برمیگردد که سه گزارش برای نشریه نیست درجهانی با نام "المنجلاب" را از زبان عربی به فارسی برگردانده است.
در این داستان اولیای امور مسلمانی در پی صدور دین مبین به سرزمینهای کفار هستند. ایشان با نامهایی چون "تاج المتکلمین" و "عندالیب الاسلام" ونیز پسرش یعنی آقازاده "سُکان الشریعه" و تنی دیگر معرفی میشوند.
آن آقازاده در واقع محقق فرنگ رفته در این جمع است که کتاب مرجعی با نام "زبدة النجاسات" برای هیئت مُبلغان اسلام نگاشته که میبایستی برای برهان و استدلال مسیونرهای مسلمان در جدل با کفار مورد استناد واقع شود.
در آماده سازی سفر به فرنگ ( بطور مشخص سفر و پرسه در برلین) گفتگوهایی در میگیرد. از جمله راوی از داعیه های سُکان الشریعه میگوید. او مدعی گشته در جدل و مباحث با متفکران غریبه "متحد الرای شده که ختنه برای صحت فواید بسیار دارد و طلاق و تعدد زوجات برای مزاجهای سودایی و بلغمی مزایای فراوان دارد".
گرچه برای شناخت ظرایف و زاویه هایی دیگر روایت هدایت بایست آن را به تمامی خواند و کنایات و طعنه هایش را تک به تک بر زبان مزه مزه کرد، اما دو چشمه از گفته های هدایت را نمیشود ناگفته گذاشت.
چرا که اصلا پیش بینی گردنکشی داعشیان خودی و غیر خودی در این دهه های اخیر خاورمیانه است. بویژه وقتی "قوت لایموت" نامگذاری و برنامه حرکت لشگر نامبرده را به قرار زیر شرح میدهد که "اسم این قافله را الجهاد الاسلامیه بگذاریم، مردهای کفار را از جلو شمشیر بگذرانیم، زنها و شترهایشان را ما بین مسلمین قسمت کنیم".
همچنین آن لحظه از روایت جالب است که دگر اندیشی در دیالوگی یادآور چنین جمعبندی میشود: "مذهبِ چی؟ مگر به جز چاپیدن و آدمکشی است؟ همه قوانین آن برای یک وجب جلو آدم و یک وجب عقب آدم وضع شده. یادت رفت قوت لایموت مرام اسلام را چطور شرح داده که، یا مسلمان بشوید و از روی کتاب زبدة النجاسات عمل کنید و یا می کشیمتان و یا خراج بدهید؟ این تمام منطق اسلام است. یعمی شمشیر بُرنده و کاسه گدایی".
برای آن که پیگیری راه هدایت را در نقد و ریشخند خرافات مذهبی نزد علیرضا رضایی سراغ بگیرید چندتا از آن شفاف سازیهای وی را در اینترنت نگاه کنید و ببینید که با بی پروایی خاص خود چگونه در مقام "مرجع تردید مسلمانان جهان" سراغ مادر آیت الله مصباح را میگیرد که گویا قرآن زائیده است. به دیگر شفاف سازی هایش هم باید نگاه کرد که توصیف و تعاریف رایج خدا در شیعه و اسلام را به بامزه ترین شکل ممکن به حالت تعلیق در میآورد و وارونه میکند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد