نصیب من
-----------
ستاره ها را
در بستر شب باید دید
تو را در عالم رویا
نصیب من از زیبایی ها
بر مدار اختیار نمی چرخد
8 نوامبر 2014
حکایت کوتاه پروانه
---------------------
پروانه ای که توانست
از خیز گربه جان بگریزاند
در تار عنکبوت افتاد
بین دو مهلکه بر گل نشسته بود.
5 نوامبر 2013
فصل کوچ
----------
تنها پرنده ای
که پشت پنجره ام می بینم
پرنده ی خیال من است
که دیگر توان پرواز
دنبال آفتاب ندارد
نوامبر 2014
توفان
------
توفان که در گرفت
سایه پرندگان مهاجر
روی ماسه ها به هم ریخت
4 نوامبر 2014
روزمرگی
---------
چندان دچار روزمره گی شده ای
که روزمرگی خود را در آن نمی بینی
تو چشم تماشا نداری
ورنه شناوری در این جهان مجازی را
این گونه جایگزین قدم زدن
در امتداد خیابان نمی کردی
از یاد برده ای که زندگی
در ازدحام خیابان هاست؟
4 نوامبر 2013
جنّ زدگان
------------
برای حمله به گل ها
کافیست بگویی
گل ها نشانه های گناهند
یا خوردن آن ها ثواب دارد
تا شاهد جهاد جنّ زدگان
برای غارت گلستان باشی
دوم نوامبر 2014
برگریزان شبانه
-----------------
حتا اگر تمام برگ های این درخت بریزد
نقش تو روی پیکر عریانش
می گوید: این درخت سبز خواهد شد.
این مژده ی کمی نیست،
وقتی، شبانه، از درون دچار برگریزانی.
30 اکتبر 2012
در روشنایی رویا
------------------
چراغ رویاها
با فرارسیدن شب
روشن شد
حالا می توانم
تو را دوباره ببینم
28 اکتبر 2014