logo





بیژن هیرمن‌پور

نکاتی پیرامونِ وضعیّتِ کنونی
و سیرِ تحولِ جنبشِ مردمی در ایران

دوشنبه ۱۹ آذر ۱۳۹۷ - ۱۰ دسامبر ۲۰۱۸

bijan-hirmanpour-marasem.jpg
خواندنِ این نوشتۀ دقیق و هوشمندانه از زنده‌یاد بیژن هیرمن‌پور ـ که پس از نزدیکِ ده سال هنوز هم تازه و خواندنی و آموزنده است ـ دریغ از دست دادنِ این رفیق نازنین را بیش‌تر می‌کند. ای کاش این روزها می‌بود تا با شنیدنِ خبرهایِ اعتراضاتِ کارگری در جنوبِ ایران، نتیجه و ثمرۀ «خصوصی‌سازی» آقایان، هم پیش‌بینیِ هوشیارانۀ خود را می‌دید و هم مطلبی با همین دقت و پر از نکته‌هایِ مهم برایمان می‌نوشت. یادِ زیبایش زنده و گرامی باد! (ناصر زراعتی)

*
جنبشی که نُطفه‌اش در فضایِ نسبتاً بازی بسته شد که رژیمِ حاکم از اوایلِ خرداد [1388] ـ ظاهراً برایِ گرم کردنِ تنورِ انتخابات ریاستِ جمهوری به‌وجود آورده بود ـ در این مدت، راهی طولانی را طی کرده است، ولی هنوز داغِ شرایطی را که در آن زاده شده، بر پیشانی دارد.
مردمی که اکثراً بدونِ هیچ اشتیاقی و صرفاً جهتِ انتخابِ ـ به‌خیالِ خودشان ـ «بد از میانِ بد و بدتر»، به موسوی رأی داده بودند، پس از اعلانِ تقلب در انتخابات از طرفِ او، در جمعیّتی چنان انبوه به خیابان آمدند که هر دو طرفِ دعوا را به حیرت انداخت.
در عینِ حال، هر دو طرف معنایِ این حرکتِ مردم را فهمیدند. جناحِ خامنه‌ای فهمید که این حُبّ به‌سویِ موسوی و کروبی از بُغضِ به او و وابستگانش ناشی می‌شود. در این میان، جناحِ پشتِ سرِ موسوی ـ که در سمتِ راستِ خود، رفسنجانی و در سمتِ چپ، «اصلاح‌طلبان» و «روحانیونِ مبارز» را داشت ـ به این فکر افتاد که از این جمعیّت می‌توان برایِ تأمینِ اهدافی فراتر از رساندنِ موسوی به مقامِ ریاستِ جمهوری استفاده کرد. با همین دلگرمی بود که موسوی به توپ و تشرهایِ «رهبر» بی‌اعتنائی کرد و حتا نظرِ «شورایِ نگهبان» را هم نپذیرفت؛ کاری که دیگر رهبر را از خشم دیوانه کرد و بارها با عصبانیّت گفت مگر این همان شورایِ نگهبان نیست که شما قبولش داشتید و از ارکانِ نظامش می‌دانستید؟ احتمالاً در خفا می‌گفت، ولی در عَلَن صَلاح نبود بگوید که: اگر تقلبِ شورایِ نگهبان نبود، از میانِ این‌همه ایرانی برایِ کاندیداتوری، چطور فقط شما چهار نفر به‌عنوانِ کاندیدِ انتخابات معرفی شدید؟ طرحِ علنیِ این مطلب به‌واقع، عبور از یکی از «خطِ قرمزهایِ نظام» (تأکید از خودِ رهبر است!) به‌شمار می‌رفت که رهبر خود بارها آن را اکیداً منع کرده بود.
واقعاً او حق دارد هر بار صحبتِ «تقلب» در رأی مطرح شود، این‌جور از کوره در رَوَد.
زبانِ حالِ رهبر این بود که: آخر موسوی و کروبی کِی در جمهوریِ اسلامی رأی‌گیریِ بی‌تقلب دیده بودند که این یکی را عَلَم کرده‌اند؟ در همان رفراندومِ 12 فروردینِ 58، مگر ما از مردم نپرسیدیم که: «جمهوریِ اسلامی می‌خواهید یا نه؟»، در حالی که هنوز خودمان هم نمی‌دانستیم این چگونه حکومتی است. ما از مردم خواستیم به پایِ صندوق‌هایِ رأی بروند، در حالی که نه مردم در آن حال و هوایِ انقلابی پروایِ این‌گونه رأی‌دادن‌ها را داشتند و نه ما امکانِ سازمان‌دهیِ آن را. بعد هم اعلام کردیم که: مردم رأی دادند و 98% آن‌ها این جمهوریِ اسلامیِ مجهول‌الهویه را انتخاب کردند!
به‌هر حال، جنبش با شعارِ بلاموضوعِ «رأیِ من کو؟»، به راه افتاد و چون رأی به موسوی و کروبی داده شده بود، این صاحبانِ رأی ـ به‌حق ـ رهبرانِ جنبشِ «رأیِ من کو؟» به‌حساب آمدند.
ولی «نظام» حتا یک لحظه هم در انگیزه‌هایِ واقعیِ به خیابان آمدنِ این مردم تردید نکرد.
اصولاً بحثی که بر سرِ کاندیداتوریِ خاتمی در درونِ «نظام» برپا شد ـ که سرانجام، به تاخت زدنِ خاتمی با موسوی منجر شد ـ از همین نگرانیِ «نظام» در بیرون ریختنِ مردم در هواداری از کاندیدایی که قرار بود پس از برگزاریِ انتخابات، شکست‌خورده اعلام شود، ناشی می‌شد. «نظام» می‌دانست که هنوز در ذهنِ پاره‌ای از مردم، حُسنِ ظنّی نسبت به خاتمی باقی مانده و می‌گویند: «خاتمی می‌خواست کاری برایِ مردم بکند، ولی نگذاشتند.»
اعلانِ خاتمی به‌عنوانِ «بازندۀ انتخابات» مثلِ اعلانِ هاشمی به‌عنوانِ «بازنده در انتخابات» نمی‌بود و ممکن بود عکس‌العملِ مردم را به دنبال داشته باشد. لذا، آگاهانه و حساب‌شده، ترتیبی داده شد که بازندگانِ انتخابات نخست‌وزیر، رئیسِ بنیادِ شهید و فرمانده سپاهِ پاسدارانِ سیاه‌ترین دورانِ حکومتِ این رژیم باشند و هیچ عُلقه‌ای عاطفی بینِ مردم با آن‌ها وجود نداشته باشد.
با اطمینان از درکِ درستِ انگیزه‌هایِ انبوهِ جمعیّتِ ساکتی که به خیابان آمده بودند تا تظاهرات نکنند و شعار ندهند، رژیم غریوِ فریادی را که مردم در گلو داشتند شنید و دانست که جایِ هیچ درنگی نیست و باید به خیابان آمدن را برایِ آن‌ها سخت «هزینه‌دار» کند: تیراندازیِ بدونِ اخطار، مستقیماً و به‌قصدِ کُشت.
ولی ترسی که قرار بود از این سرکوبِ وحشیانه در دلِ مردم بیفتد و آن‌ها را خانه‌نشین کند، پدیدار نشد و باز مردم به خیابان برگشتند تا این بار، خشمِ خود را فریاد بزنند.
رژیم دانست که با جنبشی مردمی سر و کار دارد و پخشِ تصویرِ پیکرِ خون‌فشانِ ندا خبرِ به‌پا شدنِ این جنبش را به گویاترین بیان، در سراسرِ جهان منتشر کرد.
خودبه‌خود، جنبشی به‌وجود آمد که آشکارا از یک اعتراض به نتیجۀ انتخابات فراتر بود و رژیم حتا اگر می‌خواست، باز هم نمی‌توانست با عقب‌نشینی در زمینۀ انتخابات، آن را آرام کند و مطمئن بود که هرگونه گذشتی در این زمینه، جنبش را دلیرتر می‌کند. بنابراین، بنا را بر سرکوبِ قاطعانه و بی‌تزلزل گذاشت.
در همین‌جا بود که «سبز» به‌عنوانِ مشخصۀ این جنبش پذیرفته شد؛ کاری که اگرچه در آن مقطع و با توجه به پیوندِ نزدیکی که هنوز بینِ کاندیداهایِ شکست‌خورده و جنبش وجود داشت، قابلِ توجیه بود، ولی به‌خوبی می‌شد دید که بازتابِ واقعیّتِ این جنبش نیست. جنبشی مردمی که در همان گامِ اول، به خون کشیده شده بود اگر قرار بود ـ که لازم نبود ـ رنگی برایِ خود انتخاب کند، این همان رنگِ خونی می‌بود که از تنِ شهدایش جاری بود.
همچنین، در آن مرحله، این فکر پذیرفته شد که برایِ کم‌هزینه‌تر و مؤثرتر کردنِ اعتراضات، از مناسبت‌هایِ تجمعاتِ رسمی استفاده شود که نتیجه‌بخشیِ خود را در عمل نشان داد، ولی در ادامه، این عیب را هم داشت که به نیروهایی سرکوبگر فرصت می‌داد تا برحسبِ مورد و با اطلاع از زمان و صحنۀ مبارزه و فرصتِ کامل، سرکوبیِ آن را تدارک ببیند.
انتخابِ رنگِ «سبز» حتا در آن زمان هم به دو دلیل انتخابِ درستی نبود: یکی به‌دلیلِ همان بارِ مذهبی‌ای که به‌خاطرِ آن موردِ قبولِ موسوی و کروبی قرار گرفت.
این رنگ فقط برایِ شعیه‌ها معنایِ نمادین داشت و حتا برایِ آن‌ها هم نه عاملِ وحدت، بلکه نشانۀ تمایزِ ذُریّۀ پیغمبر از سایرِ مسلمانان و حقِ آن‌ها بر سهمی از حاصلِ کسب و کارِ دیگران بود.
در صحنۀ سیاستِ روز هم انتخابِ چنین رنگی برایِ این جنبش یادآورِ انقلاب‌هایِ رنگینی بود که همین تازگی، در کشورهایِ سوسیالیستی، با حمایتِ امپریالیست‌هایِ غربی و همدستیِ هیئت‌هایِ حاکمۀ آن کشورها صورت گرفته بود و ظاهراً به‌طورِ مسالمت‌آمیز، به تغییرِ رژیمِ آن‌ها منجر شده بود.
هم رژیم در داخل و هم هوادارانِ ـ به‌اصطلاح ـ چپ و رادیکالِ غربی آن در خارج، حداکثرِ استفادۀ تبلیغاتی را برایِ نشان دادنِ رنگی و ـ در نتیجه ـ امپریالیستی جلوه دادنِ آن کردند. در حالی که لااقل در آن مقطع، ما شاهدِ یکی از آن دوره‌هایِ نادری از تاریخِ 150 سالۀ اخیرِ خود بودیم که امپریالیست‌ها نیازی به مداخلۀ مستقیم در یک امرِ داخلیِ کشورمان را نمی‌دیدند و منتظر بودند ببینند چه کسی رئیسِ‌جمهور می‌شود تا با او ادامه دهند. حتا آمریکایی‌ها هم که رویِ احمدی‌نژاد سرمایه‌گذاری کرده بودند و ترجیح می‌دادند او در مقامش تثبیت شود، می‌دیدند که سودِ حاصله از حمایت از او در این مقطع، به ضررهایِ ناشی از رویارویی با یک جنبشِ مردمی نمی‌ارزد. فراموش نکنیم که آمریکایی‌ها در دورانِ اولِ ریاستِ جمهوریِ احمدی‌نژاد، با گرفتنِ بلندگوهایِ خود جلوِ دهانِ او و حتا نهادنِ او پشتِ تریبونِ دانشگاهِ کلمبیا، خواسته بودند از او «رهبرِ مسلمانانِ ضدِصهیونیست ـ ضدِ امپریالیست» برایِ توده‌هایِ خاورمیانه و شمالِ آفریقا بسازند تا همان وظیفۀ ریاکارانه‌ای را انجام دهد که سال‌ها، قذافی و صدام انجام داده بودند.
این وضعیّت امروز تغییر کرده است و پس از هفت ماه ناآرامی و بن‌بستِ سیاسی در ایران، امپریالیست‌ها که متأسفانه بیش از خودِ ایرانیان در این سرزمین منافع دارند و حفظِ منافعِ آن‌ها به وجودِ «ثبات» و «امنیت» در این کشور وابسته است، به تکاپو افتاده‌اند و در صددِ یافتنِ راهِ‌حلی برایِ «مسألۀ ایران» برآمده‌اند و به‌همین سبب جنبشِ ما باید شدیداً به‌هوش باشد که اگر راهِ این‌ها سد نشود، صدها دیکتاتوری مانندِ جمهوریِ اسلامی و رژیمِ سلطنتی را هم که ایرانیان از سرِ راهِ خود بردارند، باز این‌ها دیکتاتوری‌هایِ جدیدی برایش در آستین دارند که مانندِ خرِ دجّال با دلربایی از راه می‌رسند و وقتی جا می‌افتند، آن می‌کنند که همه می‌دانیم.
اگر امروز، در حالی که پرتقالِ باغدارانِ شمال بر درخت می‌ماند، بازار از پرتقالِ وارداتی اشباع می‌شود، اگر کفاشانِ ما بیکار می‌شوند و کفش از چین وارد می‌شود و اگر... این تقصیرِ احمدی‌نژاد نیست. این حاصلِ وابستگی به اقتصادِ جهانیِ امپریالیستی است و تن دادن به قواعدِ بازیِ این نظام.
اگر احمدی‌نژاد این حرف را صراحتاً نمی‌زند و از خود رفعِ اتهام نمی‌کند، برای این است که نمی‌خواهد از این بزرگ‌ترین «خطِ قرمزِ نظام» ـ یعنی وابستگی به این نظامِ جهانی و حفظِ نظمِ حافظِ منافعِ آن ـ عبور کند.
مشکلِ دیگرِ رنگِ «سبز» ـ به‌عنوانِ نمادِ جنبشِ کنونیِ ایران ـ در این‌جاست که حدِ فاصلِ نیروهایِ درون و بیرونِ جنبش را مشخص نمی‌کند. جناحِ خامنه‌ایِ رژیم هم به‌همان اندازۀ جناحِ معترضِ آن می‌تواند این رنگِ «سبز» را از آنِ خود بداند و این‌که هفتۀ پیش، احمدی‌نژاد با شالِ سبز در اهواز ظاهر شد و یا این‌که عده‌ای از امنیتی‌هایِ رژیم پیشنهاد می‌کنند هوادارانِ آن‌ها هم با علائمِ سبز در راه‌پیمایی‌ها شرکت کنند، برایِ جنبشی که می‌خواهد با نمادِ سبز در همین راه‌پیمایی‌ها اظهارِوجود کند، مسلماً مشکل‌ساز است.
از سویِ دیگر، می‌بینیم که در خارج از کشور، سلطنت‌طلب‌ها و حتا مجاهدین هم «سبز» شده‌اند، در حالی که این دو دسته اساساً به جنبشِ مردم اعتقاد و اعتمادی ندارند و به قدرت رسیدنِ خود در ایران را صرفاً به مداخلاتِ مستقیمِ قدرت‌هایِ امپریالیستی منوط می‌دانند.
علی‌رضا نوری‌زاده ـ خبرپردازِ سلطنت‌دوست ـ که از فرطِ میهن‌پرستی، به‌جایِ «ایران»، از لفظِ «خانۀ پدری» استفاده می‌کرد، حالا دیگر ایران را «خانۀ سبزِ پدری» می‌خوانَد! او در یک برنامۀ مشترک با محسن سازگارا ـ پاسدارِ دیروز و «نواندیشِ دینیِ» امروز ـ برایِ جنبشِ مردم رهنمودِ عملی می‌فرستد و در همین دعوت به اتخاذِ روش‌هایِ مسالمت‌آمیز، فرصت را از دست نمی‌دهد تا به تحسینِ «دادگستری»ای که «مرحومِ داور» در ایرانِ رضاشاهی بنیان گذاشت بپردازد، «شرافتِ» شریف‌امامی را بستاید و «کشفِ حجابِ» اجباریِ رضاشاهی را «آزادیِ زنان» جا بزند.
به‌هر حال، جنبشی که از شکافی که بینِ بالایی‌ها به‌وجود آمده بود بیرون زد و در آغاز به‌نظر می‌رسید ابزارِ دستِ یک جناح در مقابله با جناحِ حاکم باشد، خیلی زود از خطوطِ جبهۀ جنگِ این دو جناح فراتر رفت و هم با سری برافراشته در زیرِ ضرباتِ وحشیانۀ جناحِ حاکم ایستادگی کرد و هم از دام‌هایی که مغبون‌هایِ انتخابات بر سرِ راهش گستردند، به‌سلامت جَست. مخصوصاً با طرحِ دوبارۀ منتظری در صحنۀ سیاست، برخوردی زیرکانه کرد.
مغبون‌هایِ انتخابات یک بار سعی کردند از زندۀ منتظری استفاده کنند تا بتوانند با رنگ‌آمیزیِ سوابقِ او ـ که در هر حال، واقعیّتی هم در آن بود ـ جنبش را در خطِ «ولایتِ فقیه» نگه‌دارند.
در این کار، آن‌ها از جایی که ابداً انتظارش را نداشتند، نیرویِ کمکی دریافت کردند: مسعود رجوی هم به منتظری متوسل شد؛ کسی که تجربۀ حمایت از خمینی و مخصوصاً جاانداختنِ او به‌عنوانِ «امامِ اُمّت» در آغازِ انقلاب و صد البته با استفاده از اعتمادی که مردم به مجاهدینِ اولیّه ـ به‌خاطرِ مبارزاتِ صادقانه‌شان ـ داشتند را پشتِ سر داشت.
بارِ دیگر، در جریانِ مرگ و خاکسپاریِ منتظری، در غوغا و هیاهویِ ناشی از مداحی‌هایِ غلوآمیزِ چپ و راست از او، خطرِ این بود که مردمی که بدونِ تشکیلاتِ پیشاهنگ، با ولیِ فقیهِ موجود درگیر بودند، به این توّهم دچار شوند که شایدِ ولیِ فقیه از نوعِ منتظری‌اش خوب باشد.
ولی خوشبختانه مردم منتظری را با احترامی که ـ در هر صورت ـ درخورِ او بود، به خاک سپردند، بر ولیِ فقیه «مرگ بر» گفتند و در روزِ عاشورا، تا آن‌جا پیش رفتند که هیچ‌کس در میانِ «ولایی»ها، حاضر نشد حسابش را با آن‌ها قاطی کند.
وقتی از مشکلات و ایراداتِ یک جنبشِ مردمیِ خودبه‌خودی صحبت می‌کنیم، این بدان معنا نیست که این مشکلات یا ایرادها گُریزناپذیر بوده‌اند، بلکه برایِ این است که درکی عینی از آن جنبش و توانِ بالقوه و موانعِ سرِ راهش داشته باشیم.
پیشرفتِ هفت ماهِ گذشته تحتِ سرکوبِ حداکثری و در حالی که هیچ شکافی در صفِ اُرگان‌هایِ سرکوب ظاهر نشده است، نشانۀ ترکیبِ قوی و برخورداری از عنصرِ روشنفکریِ خلاق است.
حضورِ وسیعِ روشنفکران در این جنبشِ خودبه‌خودی، امکانِ خودآگاهیِ بالایی را برایِ آن فراهم کرده است که در این زمینه، خلاءِ ناشی از غیبتِ پیشاهنگ را پُر می‌کند.
کسانی که از رویِ خاستگاهِ طبقاتیِ شرکت‌کنندگانِ در این جنبش، راجع به آن قضاوت می‌کنند، این واقعیّت را نادیده می‌گیرند که روشنفکران را نمی‌توان صرفاً با توجه به خاستگاهِ طبقاتی و اجتماعیِ آن‌ها قضاوت کرد، بلکه باید سَمتگیریِ اجتماعی و طبقاتیِ آن‌ها را در ارزیابیِ نقشِ آن‌ها در جنبش‌هایِ اجتماعی، به‌حساب آورد.
ترکیبِ روشنفکرانِ نسبتاً بالایِ این جنبش هرگونه ارزیابی بر اساسِ خاستگاهِ طبقاتی و اجتماعیِ صِرف را به کاری مکانیکی و در بهترین حالت، آکادمیک تبدیل می‌کند.
زمانی که در اوایلِ سال‌هایِ دهۀ 1350، خبرنگاری اروپایی در مصاحبه با شاه در موردِ زندانیانِ سیاسی از او سؤال کرد، شاه در پاسخِ او چنین گفت (نقلِ به‌معنا):
ـ ما زندانیِ سیاسی نداریم. این‌ها که در زندان‌هایِ ما می‌بینید، تروریست‌هایی هستند که من املاکِ پدرانشان را ضبط کرده و بینِ دهقان‌ها تقسیم کرده‌ام و به این دلیل فرزندانشان سِلاح برداشته‌اند و با دولتِ من می‌جنگند!
اگر با توجه به خاستگاهِ طبقاتی قضاوت می‌کردی، این ادعایِ بیشرمانۀ شاه زیاد هم بیراه نبود؛ در میانِ کمونیست‌هایِ زندانی، فرزندانِ زمینداران هم بودند. مخصوصاً در ایرانِ قرنِ بیستم، روشنفکران که اغلب از طبقاتِ مرفهِ جامعه می‌آمدند، از همان جنبشِ مشروطۀ اولِ قرن تا انقلابِ آخرِ قرن، همواره در جنبش‌هایِ اجتماعی، با شجاعتِ بسیار، طبقاتِ زحمتکشِ جامعه را ـ اغلب، حتا در غیابِ فیزیکیِ خودِ آن طبقات در صحنه ـ نمایندگی کرده‌اند و فهرستِ شهدایی که در این راه داده‌اند، کوتاه نیست و جایِ تأسف است که گاه، به فعالانِ کارگریِ ایرانی‌ای برمی‌خوری که احساساتِ ضدروشنفکری از خود بروز می‌دهند.
ولی عیبِ ترکیبِ جمعیّتیِ این جنبش این است که علی‌رغمِ گسترشِ چندماهۀ اخیر، در شهرهایی هم که فعال است، کارگران و تهیدستانِ شهری را به خود جذب نکرده و دهقان‌ها و روستانشین‌ها به‌طور کلی با آن بیگانه‌اند. حال آن‌که، بدونِ کارگران و دهقانان، روشنفکران حتا با بیش‌ترین فداکاری نمی‌توانند به یک جنبشِ عمیقاً دموکراتیک و قابلِ‌دوام در مقابلِ دشمنانِ بی‌شماری دوام بیاورند که اگر کارِ جنبش بالا گرفت، از هر سو بر سرش خواهند ریخت.
اکنون، در آستانۀ 22 بهمن، وضعیّت در داخلِ کشور به این صورت است که آقایانِ موسوی و کروبی ـ حالا، با هر توجیهی ـ ریاستِ احمدی‌نژاد بر «دولت» را به‌رسمیّت شناخته‌اند و این امر به‌خودیِ خود برایِ جنبشی که در روزِ عاشورا احمدی‌نژاد را حقیرتر از آن دانست که حتا علیهِ او یک شعارِ بی‌قابلیّت هم بدهد و تمامِ همِّ خود را رویِ رأسِ هِرَمِ قدرت متمرکز کرد، دیگر اهمیتی ندارد.
ولی کروبی در توجیهِ به‌رسمیّت شناختنِ احمدی‌نژاد، حرفی زد که فسادِ ذاتیِ نظامِ موجود را آشکار می‌کند. او گفت (نقلِ به‌معنا) که به تقلب در انتخابات و آرائی که به انتخابِ احمدی‌نژاد منجر شده اذعان دارد، ولی چون ولیِ فقیه حُکمِ او را تنفیذ کرده است، او هم وی را به‌رسمیّت می‌شناسد.
این بدان معناست که نظرِ ولیِ فقیه ـ ولو از قماشِ خامنه‌ایِ آن ـ که نتیجۀ یک انتخاباتِ آشکارا قلابی را هم تنفیذ می‌کند، لازم‌الاتباع و سالبِ مسؤلیّت است!
این همان استدلالی است که در گذشتۀ نسبتاً دور، آن زمان که کروبی نه در معرضِ گلوله‌هایِ نظام، بلکه بر کرسیِ ریاستِ مجلس قرار داشت، با تکیه به آن، با وصولِ پیغامِ خامنه‌ای، «قانونِ مطبوعات» را از دستورِکارِ مجلس خارج کرد و در مقابلِ اعتراضات، پس از مقداری این طرف و آن طرف کردن، گفت: دستورِ ایشان «امرِ حکومتی» است و هیچ‌چیز ـ حتا نظرِ کلیۀ نمایندگانِ مردم هم ـ نمی‌تواند ناقضِ آن باشد.
جنبش در آستانۀ 22 بهمن، به خود واگذاشته شده است. باید خود مسیر و شعارهایش را انتخاب کند. مسلماً در چنین جوّی، ممکن است کسانی در حاشیه، شعارهایی بدهند که با سمت و سویِ اصلیِ این جنبش خوانایی نداشته باشد و دشمنانِ جنبش ـ که کم‌شمار هم نیستند ـ آن‌ها را برایِ بدنام کردنِ آن عَلَم کنند. ولی مادام که جنبش جریان داشته باشد، چنین حمله‌هایی را به‌راحتی دفع می‌کند و مفتریان را روسیاه می‌سازد.
به‌یاد داریم که شعارِ «نه غزّه، نه لُبنان، جانم فدایِ ایران!» چه آبی به دهانِ دشمنانِ این جنبش انداخت و حتا هنوز هم آن را در شمارِ شعارهایی که باید در 22 بهمن داد، توصیه می‌کنند. ولی جنبش نه در 16 آذر و نه در روزِ عاشورا، به این شعار راه نداد.
حقیقت این است که مقاومتِ مردمِ فلسطین حقِ بزرگی بر گردنِ جنبشِ انقلابی و دموکراتیکِ مردمِ ما دارد. این مقاومت در سخت‌ترین روزهایِ اختناق و خفقانِ رژیمِ شاهنشاهی، به یاریِ ما آمد و در شکستنِ سکوتِ سنگینِ حاکم بر کشورمان، به ما کمک‌هایِ تعیین‌کننده کرد.
از سویِ دیگر، مردمِ ما در طولِ تاریخ، با یهودیان در صلح و صفا و صمیمیت زندگی کرده‌اند؛ اگرچه گاه، در نوشته‌هایِ برخی نویسندگانِ وابسته به طبقاتِ بالا، اشاره‌هایِ ضدِیهود آمده و در خرافاتِ مذهبی، احتراز از یهودیان توصیه می‌شد، ولی باز هم مانع از آن نشد که یهودیان در میانِ ایرانیان بیش‌تر از هر ملیّتِ دیگری احساسِ امنیّت کنند و روشنفکرانِ ما به‌راحتی می‌توانند بفهمند که بدونِ اسپینوزا، مارکس و انیشتن، دنیایِ امروزِ ما چه چهرۀ سیاهی می‌داشت.
در آستانۀ 22 بهمن، بالایی‌ها هم مشغولِ تدارکِ مقابله با حرکتِ احتمالیِ مردم هستند. آن‌ها در حالِ حاضر، از لحاظِ فراهم آوردنِ نیروها و ابزارِ سرکوب، ظاهراً دست و بالشان باز است و مسأله‌ای ندارند.
یک روز قبل از آن‌که خامنه‌ای به «خواص» نهیب بزند که باید از دوپهلوگویی دست بردارند و «شفاف» موضع بگیرند، اتفاقاً رفسنجانی ـ که بنابر اماراتِ موجود، طرفِ اصلیِ این خطاب است ـ در «مجلسِ تشخیصِ مصلحت»، جلسه‌ای برگزار کرده بود و در آن‌جا، حسن روحانی طیِ قرائتِ سندِ مفصلی، برایِ اولین بار، با شفافیّتِ تمام، موضوعِ موردِ دعوا و دو طرفِ دعوا را معرفی کرد.
با مطالعۀ این سند، برایِ اولین بار، به‌روشنی مطرح می‌شود که دعوا بر سرِ میراثِ امام و اختلاف در تفسیرِ روایاتِ مربوط به «ولایتِ فقیه» و «امام زمان» و این‌جور چیزها نیست، دعوا بر سرِ منابعِ ثروت و اقتصادِ کشور است و شاه‌کلیدِ آن طرزِ اجرایِ «اصلِ 44».
البته باز هم یکی از «خطِ قرمزهایِ نظام» اجازه نمی‌دهد که آقایِ روحانی توضیح دهد که این «اصلِ 44» پس از سلطۀ نئولیبرالیسم بر اقتصادِ جهانی، خصوصی‌سازیِ صنایع، تجارت و بانک‌ها را علی‌رغمِ قانونِ اساسیِ اولیۀ ایران که ملی کردنِ آن‌ها را مقرر کرده بود، در دستورِ کارِ دولتِ ایران گذاشت.
این خصوصی‌سازی که بهترین نمونۀ جهانیِ آن در روسیۀ پس از حکومتِ شوروی انجام شد، معمولاً بنگاه‌هایِ تجاری، صنعتی و مالیِ دولت را به طُرُقِ مختلف و به‌نامِ خصوصی‌سازی، به شبکه‌هایِ مافیایی و نیمه‌مافیایی واگذار می‌کند که داستان‌هایِ آن‌ها مُعرفِ حضورِ همگان است.
حرفِ آخرِ این جناح این است که «اصلِ 44» درست اجرا نشده است و ماحصل این‌که از سلطۀ سپاهِ پاسداران بر این قسمت‌ها باید خلعِ یَد شود و دوباره، در شرایطِ «رقابتی»، خصوصی‌سازی شود.
می‌بینید که این دعوایی نیست که بشود آن را با نشست و برخاست، ریش‌سفیدی و «جانِ من» و «جانِ تو»، به‌آسانی حل کرد و ظاهراً تنها راهِ خوابیدنِ این دعوا این است که یکی از دو طرف از میدان به‌در شود.
بعید است تا 22 بهمن این غائله بخوابد. جنبش می‌تواند رویِ راهِ «نفسِ آخر»، لااقل تا آن زمان، حساب کند.
در خارج از کشور هم مطلبی که تا حدّی به بحثِ ما مربوط است تشکیلِ «اتاقِ فکرِ» پنج نفر «نواندیشِ دینی» است.
ظاهراً اعضایِ این «اتاق» پس از شنیدنِ اُلدورم بُلدورمِ علم‌الهُدی در روزِ 9 دی، با فکر این‌که کارِ موسوی، کروبی و خاتمی (به‌قولِ آن‌ها «رهبرانِ جنبشِ سبز در ایران») ساخته است، این بیانیۀ پنج ماده‌ای را باعجله سرِهم کردند تا به‌خیالِ خودشان «خلاءِ رهبریِ» احتمالی را پُر کنند.
اما حوادث در مسیری که آن‌ها فکر می‌کردند پیش نرفت و حالا، ظاهراً بینشان بر سرِ «امام زمان» هم دعوا شده است و تنها چیزی که از این فرصت‌طلبیِ شتابزده عایدشان شده، فرصتِ توضیح و توجیهِ این کار، اول بار برایِ «صدایِ آمریکا» و بعد، برایِ سایرِ رسانه‌هاست.
البته برایِ آن‌ها همین چیزها هم کم نیست.
می‌بینید فرقِ مبارزۀ داخل با خارجِ کشور از کجاست تا به کجا؟
در داخلِ کشور، اصولی‌ترین و حساب‌شده‌ترین مبارزاتِ خالصانه سرانجام اگر به از دست دادنِ جان نینجامد، به سلول‌هایِ اوین منتهی می‌شود.
ولی در این‌جا، فرصت‌طلبانه‌ترین کارها هم می‌تواند درهایِ جدیدی را به رویِ آدم‌ها باز کند.
هفتم بهمن 1388



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد