طنز فقاهتی[۱]
با تثبیت نظام جمهوری اسلامی بر ایران، ادبیات و هنر نیز راه "انطباق" پیش گرفت. جز این راهی دیگر نبود؛ یا تأیید و پذیرش خط قرمزها و یا نفی که همانا سکوت و یا خالی کردن میدان بود. آنکس که میخواست بنویسد، به تصویر درآورد و یا نمایش دهد، مجبور بود از سقفِ ممکن فراتر نرود. این اصل فقاهتی بدون استثناء شامل حال تمامی آثار ادبی و هنری آفریده شده در جمهوری اسلامی در طول تاریخ موجودیتِ آن بوده است.
با نگاه به جهان غرب، سالهاست از پدیدهای به نام "صنعت فرهنگسازی" نام برده میشود. این صنعت میکوشد فرهنگی را بر جهان حاکم گرداند که خوشآیند و به نفع "بازار" است، مرز نمیشناسد و فراگیر است. "صنعت فرهنگسازی" در باور مسلمانانی که سودای قدرت سیاسی در سر داشتند، از ماهها و یا شاید سالی پیش از به قدرت رسیدن آنان آشکار بود. پیش از آن نیز مسلمانانی که خود را مبارز و مجاهدِ راه اسلام میخواندند، مروج نوعی دیگر از همین فرهنگ بودند. جمهوری اسلامی در واقع فرم و راهبُردِ این صنعت را از غرب سرمایهداری و بازار آن وام گرفت تا در ایدئولوژی شیعیگرای خویش آن را بپروراند. این صنعت میبایست در خدمت آن ایدئولوژی و قدرت حاکم باشد.
در فرهنگ نوساخته انطباق فرد با سیستم و یا نظام ارزشی و ایدئولوژیک مسلط هدف بود. هنرمند و خلاقیت فردی او و همچنین آزادی در آفرینش هنر و ادبیات میبایست جای خویش را به همسازی با فرهنگ مسلط و نیازهای فرهنگ حاکم بسپارد. در چنین شرایطی هنری خلق شد ناهمساز با ذاتِ هنر؛ همراه و همگام با جریان، تسلیم و سلطهپذیر.[۲]
در این موقعیت هیچ هنری نمیتوانست از ارزشهای سیستم حاکم فراتر رود. مسئولین وزارت ارشاد با قدرت تمام بر این امر نظارت داشتند؛ سانسور میکردند و یا غیرقابل انتشار. هنر و ادبیات بدین شکل به زیر نظارت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی درآمد.
نظام جمهوری اسلامی با سرکوب هنر و ادبیات آزاد و جریانگریز، کوشید تا هنر و ادبیات فقاهتی را جایگزین آن کند. بنیادهای کوچک و بزرگ راه انداخت. امکانات دولتی را در اختیار آن کسانی قرار داد که حاضر بودند در این راستا فعالیت کنند.
هنر و ادبیات که تکرار شوند، جذابیت خویش را از دست میدهند. هنر در حرف و سخن نو، در مخالفخوانیهاست که شکوفا میشود. جمهوری اسلامی بسیار مواقع حتا هنر کارگاههای حوزههای هنری خود را نیز برنمیتافت، زیرا به شکلی در آنها حرکت جریانگریزی را نسبت به نظام میدید.
در کنار فرهنگ مسلط، جریانی در حاشیه برای بقای خویش و دفاع از هنر و ادبیات آزاد در تلاشی پُرشور بود که برغم سرکوب دایم، با جانسختی مقاومت میکرد. این جریان اگرچه امکان فعالیت نداشت، ولی از جذابیت لازم برخوردار بود و پشتوانه در فرهنگ غنی سالیان داشت؛ و این آن فرهنگی بود که با جنبش مشروطه بنیان گرفته بود و سالهای خفقان آریامهری را با مقاومت پشت سر گذاشته بود. نیروی معنوی این جریان به آن اندازه بود که جمهوری اسلامی نتوانست حکم امام خمینی را مبنی بر "بشکنید این قلمها را"، در مورد آن اجرا کند. در تمامی سالهای حاکمیت جمهوری اسلامی، همان اندک بالندگی هنر و ادبیات در آن کشور از آنِ همین جریان و مدیون آن بوده و هست.
هنر و ادبیات اسلامی در این سالها هرگز تنوانست اثری ماندگار خلق کند. به ناچار کوشید تا در عرصههایی کپیبردارِ آثار آن جریان دیگر باشد. درگیریهای درون گردونه قدرت، در بیرون آن اما امکانی فراهم آورد تا در برهوت حاکم، همان ادبیات و هنر فقاهتی نیز جناحگرا گردند. با مسخ و مخدوش نمودن واژگان و مفاهیم علوم اجتماعی، بخشی از حاکمیت "اصلاحطلب" نام گرفتند و تحت این عنوان کوشیدند حکومت را از دست آن جناح دیگر خارج کنند. چنین نیز شد. اصلاحطلبان به قدرت رسیدند، خاتمی رئیس جمهور شد، و در مجلس اکثریت یافتند. در عمل اما یک جابهجایی موقت مُهرهها صورت گرفت. در بنیاد چیزی تغییر نیافت، اگرچه زمانی کوتاه فضایی اندک برای عرصه هنر و ادبیات گشوده و از میزان سانسور کاسته شد. این وضعیت اما دوام نیافت. زیرا مُخلّ امر "انطباقسازی" بود و فراتر رفتن از خط قرمز.
داستان قدرت در جمهوری اسلامی همان ماجرای تقسیم غنایم است در غزوات پیامبر. به هر کس از این خوان یغما باید چیزی برسد. بزرگان بیشتر سهم میبرند و افراد کوچکتر، هر یک به فراخور حال، کمتر. عرصه ادبیات و هنر نیز در همین راستا، به عنوان بخش کمدرآمد و پُرهزینه همیشه متولیان خود را داشته است. نباید این بخش را از دیگر نهادهای گردونه قدرت جدا کرد. از آنجا که میباید آیینهای باشد به عنوان نماد جمهوری اسلامی در جهان، گاه مشمول استثناها میشود.
در همین رابطه است روزگار طنز در ایران اسلامی. همانطور که گفته شد، سقوط رژیم شاه، نوید بهار آزادی میداد. این بهار اما بسیار کوتاه بود، تابستان از راه نرسیده، زمستان آغاز شد، چنان زمستانی که در حیات اجتماعی ایران بیمانند شد.
با بهار آزادی صدها نشریه آغاز به انتشار نمودند و به همراه آنان چندین نشریه در عرصه طنز و فکاهی. نشریات طنز و به همراه آنها طنزنویسان، با توجه به ماهیت خویش در شمار نخستین نشریات و کسانی بودند که در گفتن و نوشتن و انتشار ممنوع شدند. با سرکوب نشریات و نویسندگان مستقل، از یک سود در خفقان حاکم طنز گفتن که موضوع و سوژه آن در آن زمان بیشتر متوجه رفتار حکومتیان بود، همانا توهین به حکومت بود. و توهین یعنی حتا "مفسد فیالارض" شدن. از سوی دیگر امکانی فراهم آمد تا در نبود هنرمندان و نویسندگان مستقل، نویسندگان و هنرمندان دولتی اظهار وجود کنند.
در سال ۱۳۶۳، یعنی زمانی که همه مطبوعات مستقل تعطیل و تمامی سازمانها و گروههای سیاسی ممنوع شده بودند، و زندانهای کشور مملو از زندانیانی بود که نهایت "جرم" آنان مخالفت با تفکر حاکمان بود، در روزنامه اطلاعات ستونی در طنز گشوده شد با عنوان "دو کلمه حرف حساب". نویسنده این ستون کیومرث صابری نام داشت که به دعوت دوست صمیمیاش، سید محمود دعایی، مدیر مسئول روزنامه اطلاعات، به آن مؤسسه راه یافته بود. دعایی با صابری در سفر حج آشنا شده بود و این آشنایی به دوستی ادامه یافته بود تا آنجا که او از صابری به عنوان "از برکات سفر حج" نام میبرد. صابری در سفر حج از مسئولین فرهنگی زواران ایرانی بود. روزنامه اطلاعات به نسبت آن چند روزنامهی دولتی که انتشار مییافت، محافظهکارترین آنان بود.
کیومرث صابری که بعدها به نام "گلآقا" مشهور شد، "دوست صميمی محمد خاتمی و محمدعلی ابطحی و عطاءالله مهاجرانی و محسن امينزاده بود، ميانهاش با آقای خامنهای به عنوان رفيق خوب بود، با خانواده هاشمی آبش به يک جوی نمیرفت"[۳] صابری که فردی مذهبی بود، "همین او را به انقلاب نزدیک کرده بود و به دلیل رفاقتش با محمدعلی رجایی، وزیر وقت آموزش و پرورش و سپس نخستوزیر و بعد رئیس جمهور ایران، او را به پشت پرده سیاست هم کشانده بود".[۴]
صابری نوشتن طنز را در هفتهنامه "توفیق" در پیش از انقلاب آغاز کرد و با نامهایی مستعار، از جمله "گردنشکسته"، "گلآقای فومنی" در آن نشریه طنز مینوشت. صابری را در ایران همه به نام "گلآقا" میشناسند؛ روزنامهنگاری طنزپرداز. این نام آن سیمای دیگر او را به عنوان سیاستمدار پوشانده است. [۵]
طنزنویسی در ایران خفقانزدهی پس از انقلاب، در حاکمیت سانسور کاری دشوار بود. رژیم با توجه به ماهیت اسلامی خویش، شوخی و خنده را برنمیتافت. در این جمهوری کسی حق نداشت تصویری فکاهی و کاریکاتور از روحانیون و مسئولان رژیم بکشد و یا سخنان و رفتارشان را به طنز بنویسد. کلمات خطرناک بودند و زبان طنز ممنوع. در چنین موقعیتی که هیچ نویسنده مستقلی راه بر نشریات کشور که در کلیت خویش دولتی بودند، نداشت. کیومرث صابری طنزنویس روزنامه اطلاعات شد. او خود مینویسد: "در مکه، به کعبه رفتم و در جوار کعبه، قلمم را درآوردم و رو به کعبه کردم و گفتم: من این قلم را در خانه خدا، با خدا معامله کردم. خدایا تو شاهد باش که من در راه اعتلای دین تو و کشورم گام برمیدارم. مرا از لغزشها مصون بدار و قلمم را از انحرافات حفظ کن".[۶]
اطلاعات روزنامهای بود که زمانی پیش از انقلاب طنزهای "آرت بوخوالد" در آن منتشر میشد و زمانی کوتاه در پی انقلاب هادی خرسندی نوشتن "اصغرآقا" را در آنجا شروع کرد. در واقع طنز از همان زمان مشروطیت بخش جداییناپذیر مطبوعات شده بود. هر نشریهای که منتشر میشد، صفحه و یا ستون طنزی نیز در آن جای میدادند. و این نشان از استقبال مردم از طنز بود. در سالهای پس از انقلاب مردم در آن فضای سرد و تیره و خفقان به لبخندی حتا بیرمق راضی بودند.
همکاری صابری با اطلاعات آغازی شد تا دیگر روزنامهها نیز چنین ستونی بگشایند. در برابر طنز آنان، طنزهای صابری که طنزنویسی باتجربه بود، ارزشی والاتر داشت.
در سال ۱۳۶۹ صابری با چنین پشتوانهای از حکومتیان، انتشار طنزنامهی هفتگی "گلآقا" را آغاز کرد. سال ۶۹ سالی است که جنگ در پی نوشیدن "جام زهر" از سوی خمینی، پایان یافته است، رژیم زندانیان سیاسی را قتلعام کرده، بر مجاهدین که سودای تسلط بر ایران را داشتند، غلبه نموده بود. سال ۶۹ سال اشکهایی بود که هنوز خشک نشده بودند؛ سال سکوت، سال هراس. سال ۶۹ سالی بود که رژیم احساس میکرد در داخل کشور دیگر مخالفی ندارد. سال ۶۹ سالی بود که رژیم نابودی مخالفان در خارج از کشور را در مقیاسی گستردهتر سازماندهی کرد.
انتشار "گلآقا" البته امکانی بود برای عدهای از طنزنویسانی که کشور را ترک نگفته بودند و خانهنشین شده بودند و حال با دعوت صابری دگربار به کار بازمیگشتند تا پایینتر از "خط قرمز" کار خویش را ادامه دهند. گلآقا همچنین فضایی فراهم آورد تا استعدادهای جوان در آن هنر خویش را به کار گیرند. در این شکی نیست که وجود صابری، یار نزدیک خاتمی و دوست صمیمی وزیر ارشاد در گلآقا، ادامه انتشار آن و همچنین حساسیت رژیم را نسبت به آن کمتر میکرد. صابری که دوست رهبر بود و زمانی همکار وزارت ارشاد، طبیعیست خود سانسورهای لازم را اعمال کند و در امر "انطباق" کوشا باشد. از آن گذشته گردانندگان گلآقا در دبیرخانه مجله در کلیت خویش حزبالهیهایی بودند باسابقه و مورد اعتماد رژیم.
اندکاندک فضای سیاسی کشور دگرگون میشد. دانشجویان به سیاست حاکم معترض بودند، نویسندگان و هنرمندان مستقل و آزاد خفقان را برنمیتافتند، در گردونه قدرت اختلاف افتاده، به دو جناح"خودی" و غیرخودی" تقسیم شده بودند. مسئولین نشریات نوپا، اگرچه در کلیت خویش از حکومتیان بودند، سهم بیشتری طلب میکردند، صدای اعتراض مردم نیز از گوشه و کنار شنیده میشد. در چنین شرایطی طنز دگربار بر زبان مردم کوچه و بازار جان گرفت. سیاست خشک و نظامی رژیم دیگر اقتدار پیشینِ خویش را از دست داده بود و یا حداقل اینکه در آن رخنه ایجاد شده بود.
صابری در چنین موقعیتی انتشار گلآقا را آغاز کرد تا در نبود نشریهای دیگر در طنز، در واقع طنزهایی را انتشار دهد که از نظر محتوا به مراتب ضعیفتر از طنزهایی بودند که بر زبانها جاری بود. گلآقا در برابر طنزهای برانداز مردم، طنز بیخطر منتشر میکرد. او خود را در طنزنویسی میدانست که بهسان جبههرفتگان "تخریبچی" بود، با این تفاوت که "در این تخریب هم قصد حمایت و تأیید خوبیها را دارم".[۷] طبیعیست در دنیای دوسونگر یک مذهبیی همدست با حاکمان بر ایران، "خوبیها" چیزی جز اراده و نظر آنان نمیتواند باشد.
گلآقا دوازده سال منتشر شد. به مؤسسهای بدل شد که هفتهنامه و ماهنامه و سالنامه منتشر کرد، "روزی که هفته نامه گلآقا راه افتاد، کيومرث صابری در يک زيرزمين کوچک اجارهای در کوچهای از خيابان آفريقا کار میکرد. .. دوازده سال بعد صابری در دفتر شيک و پر از گل و گياهش که يادگارهای خوانندگان بر در و ديوار مجله ديده میشد"، آخرین شماره آن را منتشر کرد. گلآقا توقیف نشد، صابری خود آن را تعطیل کرد. مصلحت این بود. ابراهیم نبوی که دبیر اجرایی مجله بود، از او نقل میکند: "دیگه نمیشه، از من انتظاراتی دارند که من نمیخوام انجام بدم".[۸]
گلآقا را نشریهای اصلاحطلب محسوب میدارند، ولی این نشریه با تأیید آیتالله خامنهای منتشر میشد. خامنهای از "طنزهای شیرین و پُرمغز" گلآقا تعریف میکند و در پاسخ به نامه صابری که شمارهای از سالنامه گلآقا را برای او فرستاده بود، مینویسد: "...با ملاحظهی اجمالی شمارههای "گلآقا"، امید هرچه بهتر شدن و کاملتر شدن آن را دارم...طنز صادق و دلسوزانه باید همهی نقاط معیوب، بخصوص آنها را که کمتر به چشم میآیند و آنها که بیشتر به علم و اطلاع همگان از آن نیاز هست، هنرمندانه ببیند و بنمایاند. امروز جامعه و نظام انقلابی ما با دشمنانی روبهروست که همهی ابزارهای محسوس و نامحسوس را برای ضربه زدن و جریحهدار کردن مردم و نظام و انقلاب به کار میبرند. برای آگاه کردن ذهن مردم از خدعهی دشمن، چه وسیلهیی از طنز هنرمندانه و شیرین و زیرکانه، بهتر و کاریتر".[۹]
صابری به خوبی میداند که رهبر چه میگوید و چه میخواهد. "هنگامی که طنزنویس روزنامه جامعه زندانی بود، در مقالهای نوشت: "معیار ما در طنز اشاره انگشتِ رهبری است"، همان رهبری که پیش از توقیف روزنامه "توس" به خشم گفته بود "به اشاره یک انگشت میتواند فتنه روزنامهها را متوقف کند".[۱۰]همان رهبری که البته گلآقا را در کنترل خود داشت، آن را هم میستود و هم به وقت لازم هشدار میداد، مثل آن زمانی که صابری به جناح دیگر تمایل نشان داده بود و یا "در سال دوم نامهای از دفتر رهبری آمد که: شماره ویژه نوروز را خواندند، اثری از اسلام و انقلاب در آن نبود. چه اتفاقی افتاده است؟ این نوشته معنیدار بود".[۱۱]
صابری البته متوجه هشدار آقا میشود، خط قرمز را آنسان به اجرا درمیآورد که رهبر خواسته است، چه باک که تیراژ آن به یکباره از ۱۶۰ هزار نسخه به ۶۰ هزار نسخه کاهش یابد. و این خود نشان از این داشت که طنز در خیابانها بر زبان مردم بسیار گزندهتر و نیشدارتر شنیده میشود.
در مقابله با همین طنز است که رژیم به فکر میافتد طنزنویسان را مهار کند. در این راستا در سال ۱۳۷۹، در ساختمان بزرگ حوزه هنری "در حلقه رندان" را بنیان میگذارد. مسئولیت این انجمن محمدعلی زم، آخوندی از حوزه هنری است. چند طنزنویس از هیأت تحریریه نشریه گلآقا و همچنین نویسندگانی دیگر از ستونهای طنز دیگر روزنامهها گردانندگان جلسات ماهانه این انجمن هستند که در هر جلسه آن تا پانصد نفر طنزنویس، از جمله مسئولین گلآقا شرکت دارند.
در این جلسات "هیچ خط قرمز اخلاقی وجود نداشت، اگرچه آنها میدانستند برای عبور از خط قرمز اخلاقی لازم است که به خطوط قرمز سیاسی نزدیک نشوند". آنچه از طنز در جلسات "در حوزه رندان" خوانده میشد، مجاز نبود در نشریات منعکس گردد. "هیچ وسیلهای برای استناد به این اشعار...وجود نداشت...[فقط] ضبطصوتی صداها را ضبط میکرد".[۱۲] این انجمن در ادامه کار موفق نبود. پس از چند ماه تعطیل شد. شاید هم مصلحت این بود.
"در حلقه رندان" چند ماه بعد، در سال ۱۳۸۰ به شکل دیگری آغاز به کار کرد؛ با مسئولیت ابوالفضل زرویی، مدیر دفتر طنز حوزه هنری، معاون سردبیر گلآقا و عضو هیأت تحریریه آن. با هدف "ایجاد فضایی فرهنگی برای ارایه آثار طنزآمیز، کشف و پرورش استعدادهای جوان در زمینه طنز، حمایت و هدایت طنزپردازان جوان در جهت ارتقای سطح دانش تخصصی طنز، از اهداف دفتر طنز در راهاندازی شبهای شعر طنز "در حلقه رندان" است".[۱۳] "در حلقه رندان" به اندک زمانی در شهرهای مختلف نیز راه انداخته شد.
دفتر طنز حوزه هنری در واقع ادامهدهنده راه گلآقا است، اگرچه نتوانست محبوبیت آن را کسب کند.
در این شکی نیست که کیومرث صابری طنزنویسی خلاق بود، و عدهای از خلاقترین طنزپردازان کشور را نیز در "مؤسسه گلآقا" دور هم آورده بود. در این نیز شکی نیست که گلآقا، در نبود نشریهای دیگر و با حمایت همهجانبه دولت، نشریهی طنز موفقی بود. در آن طنزهایی ناب نیز یافت میشد ولی با اینهمه هیچ طنزی در آن پیدا نمیشود که از سقف مجازِ جمهوری اسلامی فراتر برود و از "خط قرمز" آن بگذرد. گلآقا یک نشریه دولتی بود؛ با اجازه آنان منتشر شد و به صلاحدید همآنان از ادامه فعالیت بازماند.
ابراهیم نبوی و طنز فقاهتی
یکی از شناختهترین چهرههای طنز دوران به اصطلاح "اصلاحات" و دوم خرداد ابراهیم نبوی است. در بیوگرافی او گذشته از "مدیر دفتر سیاسی وزارت کشور در فاصله سالهای ۱۳۶۴-۱۳۶۱"، دهها شغل دولتی از کار در دانشگاه تا رادیو و تلویزیون دیده میشود. با توجه به پیشینهی نبوی میتوان او را حداقل تا مقطع خروج از ایران، یکی از کارگزارن فرهنگی جمهوری اسلامی محسوب داشت. از نبوی در این سالها بیش از شصت کتاب نیز در عرصههای مختلف، از سینما تا ادبیات منتشر شده است.[۱۴] ابراهیم نبوی در رابطه با نوشتن طنز، به اتهام "اقدام علیه امنیت کشور"، در سال ۱۳۷۷ دو بار بازداشت شده و به مدت چهار ماه زندانی بودهاند. در سال ۱۳۸۲ از ایران خارج شده و در کشور بلژیک اقامت دارد. او از "اصلاحطلبان" است. نبوی خود را پناهنده نمیداند.
با انتشار "گلآقا" ابراهیم نبوی، دبیر اجرایی آن بود. نام او اما با کار در نشریات "اصلاحطلبان" بر سر زبانها افتاد. با آغاز به کار روزنامه "جامعه" که شمسالواعظین مدیر مسئول آن بود، نبوی از دومین شماره آن عهدهدار ستونی با عنوان "ستون پنجم" بود. خود میگوید که "ستون پنجم لقبی بود که برخی محافظهکاران همواره به روزنامهنگاران دگراندیش و منتقد میدادند و آنان را ستون پنجم دشمن میدانستند".[۱۵]
در پی توقیف "جامعه"، نبوی نوشتن طنز را در روزنامههای "آریا"، "توس"، "نشاط" ادامه میدهد. به اتهام "اهانت به مسئولان کشور و توهین به نظام" بازداشت میشود. در همین زمان برای سومین بار برنده "جایزه طنزنویس برگزیده مطبوعات" میشود. در دادگاه اعلام میدارد که "ما تندروی کردیم". روزنامهها از پشیمانی و ندامت او مینویسند. از زندان آزاد میشود، زندانی که برایش شهرت به همراه داشت.
ابراهیم نبوی به همراه جمع بزرگی از "اصلاحطلبان" که با به قدرت رسیدن احمدینژاد، کشور را ترک گفتند، در سال ۱۳۸۲ از ایران خارج شد. شهرت او در داخل کشور باعث شد تا در خارج از کشور نیز از او استقبال شود. با رادیوها و رسانههایی چند همکاری آغاز نمود. از آنجا که منتقد جدی رژیم نبود، و از سویی دیگر مخالفان رژیم را به آشتی با حکومت و "فراموش کردن آن سالها" یعنی سالهای کشتار دگراندیشان و در این میان کشتار ۶۷ در زندانها، فرامیخواند،[۱۶] از سوی تبعیدیان مورد استقبال واقع نشد. طنز او نیز در واقع در ایران، با توجه به آن "خط قرمز" و "انطباق" و "سقف لازم"، طنز بود و برایش شهرت به همراه داشت. آن طنز نمیتوانست در خارج از کشور نیز با آن معیار از نوشتن، مقبول واقع گردد. طرفداری او از نظام جمهوری اسلامی و برخی از سران رژیم او را در میان پناهندگان منزویتر کرد.
نبوی خود را بزرگترین طنزنویس آسیا میداند. میگوید "در ویکیپدیای جهانی...در میان طنزنویسان زنده جهان نام دو نفر آسیاییها نوشته شده که یکی نام من است. یعنی به عنوان یک طنزنویس شاخص پذیرفته شدهام. افتخاری هم نیست، ولی واقعیت است".[۱۷]
ابراهیم نبوی البته خود را محقق تاریخ طنز در ایران نیز مینامد و در این راستا آثاری هم منتشر نموده است، فکر میکند که تاریخ طنز ایران در این چهار دهه اخیر با نام او و کیومرث صابری آغاز و پایان مییابد. خود البته به طنز این را نیز گفته است: "نوشتن گزارشی از وضع طنز در سالهای پس از دوم خرداد برای من که جزو طنزنویسان پرکار این سالها بودم، کار دشواری بود، بخصوص اینکه من نمیتوانستم اسم خودم را دائماً ننویسم. از سویی شیفتگی مفرطی که من نسبت به خودم دارم و معمولاً فقط میتوانم از خودم حرف بزنم، باعث شد که تاریخ طنز معاصر ایران تبدیل به زندگینامه من و مختصری در باره بقیه طنزنویسان شود".[۱۸]
نبوی در واقع نیز چنین میکند که میگوید. در رابطه با طنز این سالها پنداری کیومرث صابری و او سکانداران این کشتی هستند. و جالب اینکه عامدانه خط بطلان بر طنز ایران در تبعید میکشد. در بررسی تاریخ طنز ایران در بعد از انقلاب، آنجا که به طنزنویسان تارانده شده از کشور میرسد، از "طنز ایران در غربت" میگوید تا از بار سیاسی آن بگریزد و آنگاه در نگاه به آن، نخست به ایرج پزشکزاد میرسد تا بنویسد: "پس از مهاجرت از ایران کمتر به طنزنویسی پرداخت". جالب اینکه جهان خارج از ایران برای نبوی به پیش و "پس از اصلاحات" خلاصه میشود و اینکه پزشکزاد "انترناسیونال بچه پرروها" را در خارج از ایران چاپ کرد، اما در دوران پس از اصلاحات جز مقالهای عمیق و کارشناسانه در مورد سعدی چیزی نگفت و کمتر نوشت". آنگاه به سراغ فریدون تنکابنی میرود تا بدون آوردن نام آثار او در خارج از کشور، بنویسد: "تنکابنی بعد از دوم خرداد در نشریات خارج از کشور طنز نوشت، طنزهایی که با روزهای درخشان چای، گپ و سیاست او فاصله داشت".
مورخ تاریخ طنز در ادامه تحقیقات خویش، با نگاهی به پیرامون خود، از میان طنزنویسان خارج از کشور تنها ابوالفضل اردوخانی را مییابد که ساکن بلژیک، سکونتگاه نویسنده است. در باره او مینویسد: "نگاهش اگرچه کمتر سیاسی است، اما وقتی سیاسی است به اصلاحات نزدیکتر است تا به نگاههای دیگر".
نبوی البته چون نمیتواند هادی خرسندی را نبیند، به شیوهای دیگر متوسل میشود. او تازه یادش میآید که "طنزنویسی بعد از انقلاب فقط در محدوده مرزهای سیاسی ایران زنده نبود و پس از دوم خرداد هم طنزنویسی فقط در داخل ایران فعال نبود". با اشاره به اینکه خرسندی پیش از انقلاب نیز طنز مینوشته، به انتشار "اصغرآقا" در لندن اشاره میکند و اینکه؛ "تقریباً جز نام خرسندی هیچ نام دیگری به طور جدی در اصغرآقا نوشته نشد. او تکلیفش را با حکومت روشن کرد. معتقد به سرنگونی حکومت بود و همه نوشتههایش هم حکایت از همین داشت". نبوی از دو کتاب خرسندی نیز نام میبرد، بیآنکه به محتوای آن بپردازد. و فراموش نمیکند قاطعیت او را در برابر جناحهای حکومتی و شناخت او را از "گلاقا" که از همان نخست و به درستی نوشت: "صابری نگاهش به سیاست ناشی از نگاهش به فقه است، عنوان طنز فقاهتی را روی آثار صابری گذاشت". جالب اینکه معیار دوم خردادِ نبوی برای خرسندی نیز صدق میکند، اگرچه خود اعلام داشته که او از همان آغاز سرنگونی حکومت را میخواسته است: "اگرچه بعد از دوم خرداد خرسندی با جدیت طنزنویسی را در مورد مسائل سیاسی ایران دنبال میکند، اما در برنامههای روی صحنه و اکثر نوشتهها و سرودههایش مسائل ایرانیان در غربت را موضوع اصلی نوشتههایش قرار داده است".
ابراهیم نبوی تاریخ "طنز غربت" را با همین چهار طنزنویس میبندد. در افق نگاه نبوی در رابطه با "طنز در غربت" البته نیکآهنگ کوثر و توکا نیستانی نیز قرار دارند که از همکاران او بودهاند در داخل کشور، و حال در خارج از کشور راهی جدا از راه او پیش گرفتهاند.
مورخ تاریخ طنز در پایان نتیجه میگیرد که طنز ایران به عنوان "راه بیان" و "نوشتن در مطبوعات"، "همراه با اصلاحات روزهای شکوه و اقتدارش را از دست داده است". [۱۹]به بیانی دیگر با افول شکوه نبوی در مهاجرت، طنز ایران نیز از اعتبار و پویش تهی میشود.
برای دیده شدن و یا به قول صابری و نبوی، "ماندن" در سپهر ادبیات ایرانِ جمهوری اسلامی و "صنعت فرهنگسازی" آن، تنها خیال ناب و خلاقیت کافی نیست، باید هنرمندانه خطر کرد، زیباییشناسی حذف را در اتاقهای هزارتوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فراگرفت، مقوله هنر و ادبیات را به آن سویی کشاند که سودِ جریان نشسته بر قدرت خواهان آنند. باید هنر ریا و تزویر و دروغ به کار گرفت تا هم حذف نمود و هم گردن زد و هم مظلومنمایی کرد و به قلب توده مردم راه یافت.
_______________________________
[۱] - این واژه را از هادی خرسندی وام گرفتهام. پرداختن به این موضوع به دو قصد انجام گرفته است؛ نخست اینکه شناخت ما از نظام جمهوری اسلامی و اسلامینویسان و هنرمندان پیرامون حکومت هنوز مخدوش است. دوم اینکه ابراهیم نبوی در خارج از کشور چند مجموعه طنز منتشر کرده است، اگرچه او خود را تبعیدی نمیداند و مدافع آن نظام است، اما با تریبونی که در اختیار او گذاشته میشود، کوشیده و میکوشد تا با "پروندهسازی" برای دیگر طنزنویسان، آن تاریخی از ادبیات را بنویسد که خود، به هر علتی، میخواهد و یا از او خواسته شده است. این نوع از نوشتن بر فرهنگِ "حذف" استوار است، چیزی که فرهنگِ جاری بر جمهوری اسلامی در طول تاریخ موجودیت آن بوده است.
آنچه در اینجا میخوانید فصلی است از کتاب "طنز در ادبیات داستانی ایران در تبعید"
[۲] - برای اطلاع بیشتر رجوع شود به؛ اسد سیف، اسلامینویسی، بررسی دو دهه ادبیات حکومتی در ایران، نشر باران، سوئد ۱۹۹۹
[۳] - ابراهیم نبوی، بیبیسی، مقاله "کیومرث صابری به روایت ابراهیم نبوی. لازم به ذکر است که نبوی بعدها، زمانی که نشریه "گلآقا" منتشر میشد، از مسئولین آن نشریه بود.
[۴] - ابراهیم نبوی، پیشین
[۵] - کیومرث صابری که زمانی معاون وزیر آموزش و پرورش بود، در سالهای بعد همیشه مسئولیتی سیاسی داشته است. از جمله این مسئولیتها میتوان از مشاغل زیر نام برد:
مشاور وزیر مسکن و شهرسازی، مدیرکل دفتر آموزش بازرگانی و حرفهای وزارت آموزش و پرورش، تدریس در دانشکده روابط بینالمللی، تدریس در مرکز اسلامی آموزش فیلمسازی، مشاور معاونت امور بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، عضو منتخب شورای عالی انقلاب فرهنگی، عضو هیأت ایرانی در کنفرانس سران کشورهای غیرمتعهد، و بسیاری مشاغل دیگر. برای اطلاع بیشتر از شغلهای وی میتوان به همشهری آنلاین ۱۲ مرداد ۱۳۸۶ رجوع کرد.
[۶] - همشهری آنلاین، ۱۲ مرداد ۱۳۸۶
[۷] - کیومرث صابری، به نقل از سیروس علینژاد، بیبیسی، مقاله کیومرث صابری، هم محبوب ملت و هم دوستدار دولت
[۸] - ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، حندیدن پشت چراغ قرمز، ۲۶ مه ۲۰۰۴
[۹] - آیتالله خامنهای ۲۷ تیر ۱۳۷۰، به نقل از مشرق یازده اردیبهشت ۱۳۹۳، پاسخ رهبر انقلاب به نامه مدیر گلآقا
[۱۰] - ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، خندیدن پشت چراغ قرمز، پیشین
[۱۱] - ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، کیومرث صابری (گلآقا" به روایت ابراهیم نبوی.
[۱۲] - ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، خندیدن پشت چراغ قرمز
[۱۳] - به نقل از سایت دفتر طنز حوزه هنری، آذر ۱۳۹۵.
http://www.daftaretanz.com/
[۱۴] - با نگاه به سال انتشار این آثار دیده میشود که او در سالهایی از جمله ۷۹ که سال بازداشت و محاکمه او در ایران است، بیش از ده کتاب در یک سال انتشار داده است.
[۱۵] - ابراهیم نبوی، سایت بیبیسی، خندیدن پشت چراغ قرمز، پیشین
[۱۶] - ابراهیم نبوی در مصاحبه با تلویزیون آمریکا،
https://www.youtube.com/
[۱۷] - وقتی کوچکترها بزرگ میشوند و بزرگترها کوچک، گفتوگوی توکا نیستانی با ابراهیم نبوی، نشریه اینترنتی تابو، شماره ۲۱، آبان ۱۳۹۳
[۱۸] - ابراهیم نبوی، پیشین
[19] - ابراهیم نبوی، پیشین