logo





بگومگوهای آق جواد (۳)

جمعه ۹ آذر ۱۳۹۷ - ۳۰ نوامبر ۲۰۱۸

علی اصغر راشدان

Aliasghar-Rashedan05.jpg
«بازچی شده آق جواد! »
« واسه چی سگا ازمن خجالت می کشن؟ »
« نمی خوای بذاری این چن قطره آب انگورازگلمومون بره پائین! »
« بازدهنموگل گرفتی، دیکتاتور! »
« حرفائی میزنی که توچنته هیچ عطاری یافت نمیشه! »
« گذاشتی حرف ازدهنم بیرون بیادکه بفهمی توچنته پیدامیشه یانمیشه! »
« خیلی خب، بفرما، بازدردت چیه؟ »
« دیروزتوتراموایه خانوم ترگل ورگل روبروم نشسته بود،اخماش عینهوزهرمارتوهم بود. سگش جلو پاش چندک زده بود. دستی روسرش کشیدم، خانومه اخماشو واکردولخند ملیحی زد. خواستم سرکیسه دوستی روبیشترواکنم، به سگه خیره شدم، ازم خجالت کشید، سرشوروپاهاش گذاشت وچشاشوبست! »
« سگ حیوونه، حیوونم خجالت سرش نمیشه. »
« خب منم واسه همین شک ورم داشته! »
« یکی میگه انسان حیوانیست بیمار. خیلی ازبیماریامال آدمیزاده، ازجمله خجالت کشیدن. »
« یه کم بیشترروشنم کن.»
« توتموم عمرت شنفتی یه حیوون دیوونه شده باشه؟بیماری اعصاب بگیره، شباتاصب بیدارخوابی بکشه وفکروخیالات بیخودی کارشوبه آرام بخشائی بکشه که کمرفیلومی شکونه؟ »
« تااونجاکه عقلم قدمیده، نشنفتم. »
« شنفتی حیوونا همجنس بازیالزبیین باشن؟ »
« نه والله. »
« غیرازمرغ وخروس، شنفتی یادیدی حیوونادم به ساعت بپرن روهم؟ سالی به دوازده ماه یه مرتبه میپرن روهم که نسل شون ورنیفته.»
« درست میفرمائی استاد! »
« استادبزه، چل تاپشگل صاف ویه نواخت میندازه بیرون، همه شونم باهم مونمیزنه! »
«ازبیماریای آدمیزاد می گفتی، استاد! »
« دیدی یاشنفتی حیوو نابه اسم دفاع ازآزادی، حقوق بشروصلح این حرفا، میلیون میلیون بمب روسرهم جنسای خود شون بریزن؟ »
«بازیه گیلاس سرکشیدورفت تونخ هذیون بافی! »
«سئوال می کنی وخلقت نتک میشه؟ »
« سئوال من این خزعبلات نبود! »
« خواستم بگم خجالت واینائی که شمردم، مشتی ازخروارمرضائیه که آدمیزادداره وحیووناندارن »
« ماچیزی ازهم پنهون نداریم. حالایه راهنمائی ازت می خوام. »
« درسته.دردت چیه؟»
« خیلی وقته دنبال یه گرل فرندم، هرحقه ای سوارکرده م، تیرم به سنگ خورده، تنهائی همین روزادیوونه م میکنه، چی کارکنم؟ »
« یه سگ دست وپاکن. »
« گفتم که سگاازمن خجالت می کشن. »
« چن وقت که تودست وپای هم باشین، شرمش میریزه. »
« سگ ازکجاپیداکنم؟ »
« میریری اداره حمایت حیوونا، سگ داره به اندازه خرس خونسار، سگم داره همقدبچه گربه، هرکدومشوخواستی، سواکن. »
« ازکجاکه به من بدن؟ »
« سابقه سگ آزاری وکشی نداری، به سگام نگاه غضب آلودننداختی واخم وتخم نکردی، بهت میدن. »
« من که هشتم گرونو همه، خرجشوازکجابیارم. مثل سگای ولایتمون نیستن که یه تیکه نون خشکه وروزی چند تاتیپابهشون بدی ودائم جلوت دم دم کنن، سگای ایناخوراکشون ازماآدمابیتره.»
« غمت نباشه، اینجا هرسگ ماهی صدوپنجاه چوق مستمری داره، مگه نمی بینی بعضیا5تاسگ دارن. »
« واسه 5تاسگ که مواجب نمیدن، میگن بیارتحویل اداره حمایت حیوونابده. »
« یارومیگه سگم 5تاتوله زائیده، توله هاجگرگوشه هامن، فلک نمیتونه اوناروازم بگیره. مملکت دموکراسیه، نمیتونن بهش زور بگن،ماهی 5تا صدوپنجاه چوق مستمری سگاشو میگیره. »
« گیریم سگه روگرفتم، چی دردی ازتنهائیمو دوا میکنه؟ »
« اینجا عامل گره خوردن وماندگاری دوستیاشون، سگاشونن.»
« چی جوری اینجوری میشه؟ »
« خودت گفتی، دست روسرسگ خانومه که کشیدی، خنده ملیح تحویلت داد. »
« قیافه من طوری نیس که یه خانوم خوشگل دست روسر سگم بکشه. »
« الکی که سگ بهت نمیدن، بایس یه سال بری کلاس ودوره سگ داری ببینی. بهت یادمیدن چی جوری وازچی راهی سگت باسگای جنسای لطیف طرح دوستی بریزه، سگاکه باهم ریختن روهم، دوستی صاحب سگاروشاخشه. »
« یکی روبگوکه ازاین راه ازتنهائی دراومده باشه.»
« عبدالمچلویادته؟ »
« اون که مث کفرابلیس توشهرمعروفه، همون دراگیه که دائم توبلویووکناردریاچه تلوتلومی خوردوشعرای آبدوغ خیاری میخوند؟ »
« چن وقته ندیدیش؟ »
« خیلی وقته پیداش نیس، فکرکنم یه جائی گم وگورشده باشه. »
« الان واسه خودش ستونی شده. »
« اون که بینی شونمیتونس بالابکشه، چی جوری ستون شده؟ »
« ازراه سگ داری. »
« چی جوری؟تعریف کن وحاشیه نرو! »
« همیشه رونیمکتای بلویوولوبودوحموم آفتاب میگرفت. چن روزیه سگ بقاعده خرس میادوخودشوبه پروپاش میماله. صاحب سگه یه خانوم صدوبیست کیلوئی، رونیمکت پهلوئیش بوده. میادکنارعبدالمچل میشینه ومیگه: سگه من خیلی ازت خوشش اومده، بامن ازدواج میکنی؟ عبدالمچل باخودش میگه: ازخودکشی که بیتره،قبول وبه خونه خانومه نقل مکان میکنه.میشه سگ چرون. مدتی که میگذره، جگرش کلفت میشه وبنای ناسازگاری میگذاره. یه روزخانومه سردست بلندش میکنه که ازپنجره طبقه چارم پرتش کنه پائین، پاش سرمیخوره وخودش پرت میشه پائین وریغ رحمتو سرمیکشه. خونه وکلی پول توبانکش، به عبدالمچل میرسه،واسه خودش میشه یه ستون. اگه میخوای ستون بشی، بروسراغ یه سگ داری. »
« آخه دلم نمیادازتو جداشم. وقتائی که باهم لبی ترمیکنیم وبگومگو داریم، کلی غم تنهائی رومیزنیم روسینه دیفال، اگه برم سراغ سگداری، دلم واسه ت تنگ میشه. »
« خیلی جوادی، آجواد! »
« چطومگه؟ »
« این همه سال اینجائی، هنوزنفهمیدی! سرهرخیابون وکوچه باخط درشت نوشته:
«تیرهایم »
« تیرهایم کجا ش به درد من میخوره؟ »
« تیرهایم، همون «کودستان توله سگاست!»
« خب، که چی؟ »
هوس که کردی باهم لبی ترودرد دل کنیم، سگتو میگذاری توکودکستان توله سگاومیائی سراغم!!!!!!!! »

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد