logo





نقش جنبش زنان در خیزش مردمی بعد از "انتخابات"

اعتراض، نافرمانی به جای صبر، تحمل، بردباری!

شنبه ۲۰ تير ۱۳۸۸ - ۱۱ ژوييه ۲۰۰۹

لاله حسین پور



پرقدرت ترین، بانفوذترین و متشکل ترین جنبش اجتماعی ایران (به طور نسبی) یعنی جنبش زنان، در حرکت های مردمی که بعد از کودتای جناح اصول گرا در مقابل جناح دیگر(اگر بشود به آن نام اصلاح گرا داد!) صورت گرفت، نسبتا بی حرکت و بی صدا باقی ماند. درحالی که به حق می توان گفت که این جنبش در فضای قبل از "انتخابات" نهایت تلاش خود را، با توجه به توان ، ظرفیت و چهارچوب نظری خود، به طور هدف مند برای طرح مطالبات زنان به کار برد.

با این وجود، زنان حضور پررنگ خود را در کنار مردان، در تمامی حرکت های اخیر، فعالانه ادامه می دهند. حرکت هایی که فقط به اعتراضات خیابانی محدود نمی شود، بلکه شبانه بر سر پشت بام ها جریان می یابد و هم چنین خود را به صورت خبرنگاری توده ای و ارسال اخبار و فیلم به سراسر دنیا و از جمله خود ایران که سانسور خبری از طرف دولت بیداد می کند، نشان می دهد و همه می دانیم که این خبرها و فیلم هایی که به طور آماتور و با ابتکار خود انگیخته مردم گرفته شده، چه نقش مهمی در ارتقاء و اعتلای این حرکت و حمایت های جهانی از آن دارد.

اما جنبش زنان در این میانه در مقایسه با حرکات قبل از انتخابات، تقریبا ساکت می ماند. چرا؟ ابتدا تصور می کردم که این جنبش متشکل قصد دارد در مقابل رژیم وحشی و زنجیر پاره کرده جمهوری اسلامی، خود را حفظ کند تا بتواند در آینده با قدرتی بیشتر به فعالیت ادامه دهد. یا این که، در مقابل عظمت حرکت مردم دچار شوک شده و در حال سامان دهی به افکار و حرکات خود هست. و یا هر دلیل دیگر…. تمام این فرضیات می توانست موجه باشد و قابل درک.

اما اگر دلیل کنار ماندن جنبش زنان به مثابه یک تشکل، همان باشد که در مقاله "ده روزی که ایران را لرزاند" (هرچند که ایران هنوز می لرزد) از نوشین احمدی خراسانی، تئوریزه شده، خوب است که استدلال های مطروحه را به بحث بگذاریم و از روی آن ها نگذریم.

شکاف در حاکمیت موجب حرکت های مردمی می شود، یا بالعکس؟

آیا گسل در حاکمیت، حرکت های مردمی را به وجود می آورد یا درخواست ها، مطالبات و نارضایتی عظیم در جامعه است که باعث ایجاد شکاف های عظیم در حکومت ها می گردد؟ اگر وارونه نگاه کنیم و بپنداریم که اختلافات جناحی باعث به وجود آمدن حرکت های اجتماعی می شود، چاره ای جز این نمی ماند که فعالیت مان را در میان مردم کنار گذاشته و تنها به اختلافات بالایی ها تکیه کنیم و هر شعاری می دهیم و هر حرکتی می کنیم با هدف جدا کردن جناح های حاکمیت طرح ریزی شده باشد. درحالی که این نارضایتی های توده ای است که خود ریشه اقتصادی و سیاسی داشته و انعکاس خود را در میان حکومت نیز نشان می دهد و طبیعتا اختلافات در میان بالایی ها منجر به تضعیف حاکمیت شده و تأثیرات خود را مجددا در جامعه باقی خواهد گذاشت.

بسیار تحلیل شده، گویا زمانی که خاتمی به ریاست جمهوری رسید، حضور او در دولت اصلاحات باعث شکوفایی جنبش های اجتماعی در آن دوران شده است. در حالی که، درواقع شرایط اجتماعی در آن دوره و حضور و فشار مردمی برای اصلاحات، باعث شد که حاکمیت، مجبور به پذیرش خاتمی به ریاست جمهوری و تسلیم دولت به وی شود. اگر نقش ریشه ای و پایه ای مردم و مطالبات آنان را در حرکت های مردمی نبینیم، در تحلیل وضعیت و تعیین تاکتیک و شعار و حرکت های آتی به اشتباه می افتیم. حال، چرا حاکمیت این بار موسوی را تحمل نکرد؟ زیرا مردم دیگر همان مردم دوران خاتمی نیستند. نارضایتی، بسیار توده ای تر شده است. فقر و گرانی مردم را عاصی کرده است. دیکتاتوری و خشونت همه را به خفقان کشانده است. رژیم می داند، مردم با کوچک ترین منفذ تنفس، تبدیل به غولی شده و نه تنها از موسوی عبور می کنند، بلکه تار و پود این رژیم را نیز به نابودی می کشند. این، حداقل هوشی است که رژیم از خود نشان می دهد. دیگر پرده ها پاره شده و رژیم چهره حقیقی خود را که 30 سال در زندان ها و اعدام ها و غیره مخفی کرده بود، اکنون بر همگان آشکار کرده است.

اما اگر مبنا و بنیاد را در پایین و مردم بدانیم، بنابراین در وهله اول تلاش می کنیم تا مردم خود را قدرت مند کنند. قدرت مدنی مردم، قدرتی ست که در میان اقشار مختلف مردم به ویژه اکثریت ناراضیان زحمت کش، چه آن هایی که کار می کنند و مزدبگیر هستند و چه خیل بیکاران و خانه داران، به طور بالقوه وجود دارد. همین قدرتی که در عرض یک روز آن ها را به طور میلیونی به خیابان می کشاند . اما چون این قدرت متشکل نیست، به همان سرعت نیز پراکنده می شوند. برای این که تداوم و پایداری در عرضه درخواست های مردم تضمین شود، تشکل لازم است. می بینیم که موسوی نیز به سرعت به متشکل کردن خود و همراهانش مشغول می شود و می خواهد حزب بزند. اگر به نیروی مردم اعتقادی هست و اگر قرار نیست صرفا استفاده ابزاری از آنان بشود و به آنان به مثابه سپر گوشتی نگریسته شود، پس یک لحظه نیز نباید از حمایت از متشکل شدن این نیروی عظیم غفلت کرد.


آیا خیزش مردم خصلت انقلابی دارد؟

مقایسه انقلاب 57 با خیزش مردمی 88 چند ویژگی را روشن می کند. این تصور که می توان دو پروسه شکل گیری جریان های اجتماعی را عین هم و مشابه هم دانست، باطل است. هر حرکت اجتماعی پروسه معین خود را دارد و ویژگی های خود را به همراه می آورد. بنابراین اگر تحلیلی وجود دارد که حرکت واقعا موجود کنونی را با حرکت مردم در سال 57، این همانی می کند، پایه واقعی نمی تواند داشته باشد. یکی از تفاوت های این دو حرکت، آگاهی مردم است که بسیار تغییر کرده و در واقع می توان گفت، رشد یافته است. دوم، بافت اجتماعی مردم است که نه تنها میانگین سنی آن بسیار جوان تر است، بلکه حضور زنان و دختران در این حرکت برجسته تر است و به ویژه باید تأکید کرد که اکثریت مردم درزیر خط فقربسر می برند و نارضایتی اقتصادی نیز بیداد می کند و فشاری که روی مردم وجود دارد، به مراتب بیشتر از سال 57 است. سوم، وجود و حضور جنبش های مختلف اجتماعی در این حرکت که آن را با سال 57 که نه تنها تشکلی وجود نداشت، بلکه "همه با هم" و "بحث بعد از مرگ شاه" ارزشی بود که مانع صف بندی اقشار مختلف مردم و شکل گیری مطالبات و درخواست های آنان می شد، متفاوت می کند......

البته تفاوت های این دو دوره بیشتر از برشمرده های مندرج در بالا است، اما تأکید بر این تفاوت ها نشان می دهد که مهم ، این تفاوت ها نیستند، بلکه مهم، حرکت مردمی است که شروع شده و اوج می گیرد. این که پیروز می شوند یا شرایط بدتری نصیب شان می شود، روشن نیست. مردم آکتور این حرکت هستند و باید دید که حرکت را تا به کجا می برند. اما تفاوت این حرکت با سال 57 اثبات نمی کند که آن یکی انقلاب بود و این یکی صرفا رأی اش را می خواهد. اگر قبول داریم که مردم در این حرکت شعار تغییر می دهند، شعار مرگ بر دیکتاتور و استبداد می دهند و دمکراسی می خواهند، پس مشکل صرفا رأی های گم شده نیست. حال، بخواهیم به این حرکت نام انقلاب بدهیم یا هر چیز دیگر، تفاوتی نمی کند. مهم این است که مردم دیکتاتور را نمی خواهند و وقتی چکمه دیکتاتورها آنان را در خیابان ها له می کند، چطور می توان خواست سرنگونی این حکومت را در پیام مردم ندید و توجه نکرد؟ وقتی مردم شعار تغییر را مطرح می کنند، این سادگی است اگر تصور کنیم، منظور صرفا تغییر احمدی نژاد است. مردم می خواهند تغییر دهند. این حکومت را و هرآنچه که با خود حمل می کند. درخواست تغییر از جانب مردم را باید جدی گرفت. این درخواست با امید به تغییر، دو امر متفاوت هستند. اگر مردم امید به تغییر را از امثال موسوی، خاتمی و یا اوباما داشته باشند، مسلما امیدشان بر فنا می رود و یا از پشت خنجر می خورند. اما مردم با مطالبه "تغییر" و طرح اثباتی مطالباتشان می توانند خود را سازمان داده و متشکل کنند. اگر مردم دمکراسی فریاد می زنند، می دانند که با ولایت فقیه، دمکراسی ممکن نیست. بحث بر سر خواهران و برادران مذهبی مان نیست. بحث بر سر تقسیمات مذهبی /غیرمذهبی یا مسلمان/سکولار و یا مدرن/سنتی نیست. بحث بر سر جدایی دین از حاکمیت است. یکی از پایه های اساسی دمکراسی، جدایی مذهب از کلیه ارگان های دولتی و کل حکومت است.

تحمل یا اعتراض؟

این استدلال که زنان ما آگاهی جنسیتی بالایی دارند و هیچ نیرویی بدون گذر از فیلتر خواسته های زنان نمی تواند مشروعیتی برای خود کسب کند، کافی برای کنار گذاشتن طرح مطالبات اخص زنان در یک جنبش عمومی نیست. درست است که اکنون سطح آگاهی فمینیستی در بخشی از زنان قابل تحسین است، اما هنوز اکثریت بزرگی از زنان ما، به ویژه زنان اقشار محروم و زحمت کش، چه مزدبگیر و چه بی کار یا خانه دار، فاصله زیادی با آگاهی نسبی جنسیتی دارند. همان زنانی که در طول قرن ها و هزاره ها همواره تحت خشونت بوده و سرکوب و استبداد را لمس کرده اند و با تحمل و صبر و بردباری سر به زیر آورده اند. امروز دیگر نباید صبر و تحمل را به آنان یاد داد، امروز باید اعتراض و نافرمانی را جایگزین کرد و توان بالقوه و بالفعل شان را به آنان یادآوری نمود.

دمکراسی را چگونه می فهمیم؟ که سره را از ناسره جدا کنیم؟ که ببینیم ناهم خوانان کدامند و آن ها را از صف خود برانیم؟ و به عمل مان نام پیروی از قوانین دمکراتیک بدهیم و با هدف حفظ جنبش به حذف "دگر" بپردازیم؟ اگر کسی حرکت مردمی را انقلاب دانست، ناسره است و جنبش را برهم می ریزد و باید حذف شود؟

چرا مدت ها به جای صحبت از جنبش زنان، تنها از کمپین صحبت شد(که به حق فعال ترین بخش جنبش زنان است) و چرا اکنون به جای صحبت از کمپین تنها از همگرایی نام برده می شود و حتی با نام بردن از سه سایت زنان، سایت تغییر برای برابری که سایتی فعال و قابل مراجعه است، به فراموشی سپرده می شود. حیف است که ما زنان نیز حذف "دگر" را تئوریزه کنیم.

نه، دمکراسی همه با هم در یک گونی نیست. امروز، دمکراسی تحمل شنیدن صدای دیگران است و آن ها را در کنار خود تحمل کردن. امروز، دمکراسی تشکیل صف مستقل خود در کنار سایر صفوف و به رغم دگر نگریستن، در کنار هم پیش رفتن است. امروز دیگر اجازه نداریم به بهانه حفظ جنبش، صداهای دیگر را از خود برانیم و یا آن ها را به آینده وعده دهیم. زیرا دیگر جنبشی بدون صداهای مختلف زنده نمی ماند. جنبش همه با هم و تک صدا، تبدیل به جمهوری اسلامی می شود که تجربه اش را کرده ایم.

امروز جنبش زنان بیشتر از هر روز دیگر نیاز دارد تا صف مستقل خود را تشکیل داده و مطالبات مستقل خود را مطرح کند. چه این حرکت مردمی برای انقلاب باشد و چه برای رأی. هیچ شرایطی، هیچ شرایطی به تعطیلی کشاندن صف مستقل و متشکل جنبش های اجتماعی را توجیه نمی کند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد