کلنیهای موش مقابل نانواییها و رستورانها از جاهای دیگر فعالتراند. به طور کلی اماکن تجاری و مغازههای برِ خیابان، از گشت و گذار موشها در امان نمیمانند. اما تحت آموزشهای غیر مستقیم جمهوری اسلامی همگی پذیرفتهاند که حضور موش را هم باید بخشی از زندگی روزانهی خود بشمارند. موشها نیز همین همزیستی مسالمتآمیز با آدمها را پذیرفتهاند. چون موشهای شهر تهران همگی اجتماعی شدهاند و از دیدن آدمها پا به فرار نمیگذارند و حتا ضمن دوستی با گربههای ولگرد، از زبالههای دورریختنی سطح شهر نصیب میبرند. یادآور میشود که در تهرانِ جمهوری اسلامی، اخبار پیدا شدن موش در تاکسی یا کالسکهی کودکان به امری عادی و معمولی بدل شده است. | |
موشهای تهران راه خانههای مردم را نیز یاد گرفتهاند. از خیابان وحدت اسلامی و میدان راهآهن گرفته تا خیابانهای بزرگمهر و ارامنهی تهران گزارشهای فراوانی در دست است که گویا موشها توانستهاند بدون هیچ مزاحمتی به خانههای مردم راه پیدا کنند. در نمونهای از آنچه اتفاق افتاده است شهروندان محلهی بزرگمهر میگویند که موش ابتدا در پارکینگ مجتمع ایشان مشاهده شد و پس از چندی ساکنان واحدهای مسکونی مجتمع، با کلنیهای موش در حریم آپارتمان خود مواجه شدند. آنوقت موضوع را به شهرداری ناحیه گزارش کردند. شهرداری ضمن تبلیغی عمومی در محل، به طمعهگذاری جویهای آب محله و پارکینگ و راهروی ساختمانهای مجاور روی آورد. اما هرگز از این کار نتیجهی لازم به دست نیامد. گفته میشود که طعمههای شیک و پیک شهرداری همه از تاریخِ مصرفشان سپری شده بود. مردم هم در نهایت مجبور شدند به سراغ تلههای قدیمی بگردند. آنوقت در خیابان مولوی تعداد پرشماری تله خریدند و همه را همراه با طعمههای چرب و چیلی به مجتمع خود کشاندند. ساکنان محله با همین تلههای قدیمی بود که در شکار موشهای ساختمان مسکونی خود موفق شدند.
ولی در خصوص موشهایی که در جوی خیابان رها شدهاند کاری از دستشان برنمیآمد. چون موشها گسترهای به وسعت شهر تهران را در بر گرفتهاند. حتا به راحتی از هر نقطهای به نقطهای دیگر میکوچند و دوباره به منازل مسکونی مردم یورش میبرند. جویهای سطح شهر محل اصلی سکنای کلنیهای موش به شمار میآید. موشها حتا از تنهی درختان پوسیدهی خیابان به عنوان پناهگاه استفاده به عمل میآورند. آنها از تهماندههای غذایی که در سطح جوی خیابان، پیادهروها و فانهای زباله رها شدهاند، تغذیه میکنند. در کف فانهای زباله سوراخهای بزرگی تعبیه شده است که شست و شوی آنها به آسانی صورت پذیرد. اما شست و شوی فانهای سطح شهر به یک افسانه بیشتر شباهت دارد. ضمن آنکه از همین سوراخهای بزرگ، موشها به داخل فانها راه مییابند. گفتنی است که از سوراخ همین فانها سرآخر شیرابهی زبالههای تر، راهی کف خیابان و پیادهروی شهر میشود.
شهرداری تهران آلودگی بصریِ شهروندان خود را به هیچ میشمارد و چشمان مردم را به دیدن مناظری همانند آنچه که گفته شد عادت داده است. مردم حتا به بوی تعفن جویها و مخزنهای روباز سطح شهر عادت نمودهاند. انگار در سطح کرهی زمین تمامی شهرها اینچنین اداره میشوند. ضمن آنکه در تهران آسیبهای محیطی گردآوری زباله با شیوههای کهنه و قدیمی، در آموزشهای شهری جایی ندارد. در واقع مدیران شهرداری تهران آموزشهای شهری را نادیده میانگارند تا بهتر بتوانند پاسخگوی مطالبات شهروندان تهرانی باشند. همچنان که کم نیستند گربهها و موشهایی که بوی تعفن مردار آنان مشام رهگذران و عابران تهرانی را آزار میدهد. اما کسی از مدیران شهرداری هرگز به آسیبهای چنین پدیدهای نمیاندیشد. انگار جمعآوری مردار حیوانات را از حجم زبالههای سطح شهر تفکیک نمودهاند. نهاد و سازمانی که میباید مردار حیوانات شهر تهران را جمع کند، مشخص نیست. بدون تردید همهی مدیران دلمشغولیهای دیگری را در سر میپرورانند که این دلمشغولیها بین دنیای آنان و خواست و نیاز شهروندی مردم فاصله میاندازد.
بیدلیل نیست که رهبر جمهوری اسلامی پیماننامههای بینالمللی را نمیپذیرد. پیماننامهی پاریس بیش از پیماننامهی دیگر خاطر او را آزار میدهد. چون رهبر جمهوری اسلامی چنان میپندارد که مدیران حکومت همراه با دور زدن پیماننامههایی همانند پیماننامهی پاریس بهتر خواهند توانست نیاز او را در خصوص تخریب محیط زیست انسانها برآورده نمایند.
کلنیهای موش مقابل نانواییها و رستورانها از جاهای دیگر فعالتراند. به طور کلی اماکن تجاری و مغازههای برِ خیابان، از گشت و گذار موشها در امان نمیمانند. اما تحت آموزشهای غیر مستقیم جمهوری اسلامی همگی پذیرفتهاند که حضور موش را هم باید بخشی از زندگی روزانهی خود بشمارند. موشها نیز همین همزیستی مسالمتآمیز با آدمها را پذیرفتهاند. چون موشهای شهر تهران همگی اجتماعی شدهاند و از دیدن آدمها پا به فرار نمیگذارند و حتا ضمن دوستی با گربههای ولگرد، از زبالههای دورریختنی سطح شهر نصیب میبرند. یادآور میشود که در تهرانِ جمهوری اسلامی، اخبار پیدا شدن موش در تاکسی یا کالسکهی کودکان به امری عادی و معمولی بدل شده است.
در سالهای اخیر گونههای جدیدی از موش به محیط زیست تهرانیها راه پیدا کرده است. شمار این گونههای جدید هم کم نیستند. گونههای جدید موش همه از روستاهای دور و نزدیک به فضای شهری تهران راه نیافتهاند، بلکه بسیاری از آنها از طریق محمولههای تجاری و وارداتی خود را به شهر تهران رساندهاند. در واقع فضای شهر تهران نمونههایی از موشِ آن سوی دریاها را هم با خود با همراه دارد. انگار شهرداران تهران هم مأموریت یافتهاند تا حضور بیچون و چرای موشهای تمام کشورها را در تهران مغتنم بشمارند و جشن بگیرند. همچنین مدیران شهری تهران قابلیت این را پیدا کردهاند که از تبار و نژاد همهی این موشها محافظت به عمل آورند. این گروه از مدیران، نمونهی کاملی از دوستی با موشها را برای مردم به نمایش میگذارند. در حالی که جایی از دنیا هرگز نمیتوان به نمونهای روشن از آن دست یافت.
پس از پیدایی جمهوری اسلامی حضور همگانی موشها در شهر تهران به موضوعی عمومی بدل گردید. از مدیران شهری حکومت هرگز کسی به قبح این موضوع نمیاندیشد. آنان به رکوردی هشت میلیونی از تولید و بازپروری موش در شهر تهران دست یافتهاند. تازه قرار است که این رکوردزنی همه ساله بیکم و کاست ادامه یابد. چون راهکارهای کهنه و قدیمی و همچنین طبیعت روستایی بر ذهن تمامی مدیران حکومت چیرگی دارد. آنان تا کنون توانستهاند با نگاهی روستایی شهر بزرگی همانند تهران را اداره نمایند. چنانکه هرگز به آسیبهای بهداشتی و روانی زندگی موش در سطح شهر نمیاندیشند. حتا نمیتوانند بپذیرد که ضمن کوتاهی و سهلانگاری در حفظ محیط زیست انسانها، برای تولید میلیونی موش، سوسک، پشه و مگس تسهیلگری به عمل آوردهاند. در عین حال مدیران شهری یاد گرفتهاند که مشکلاتی از این دست را به پای مردم بنویسند. همین گروه ازمدیران مدعیاند که مردم خودشان محیط زیست شهری را آلوده میکنند. با این همه مدیران جمهوری اسلامی هنوز هم یاد نگرفتهاند که آموزشهای شهری و عمومی بخشی از وظیفهی دولت و شهرداری به حساب میآید. همچنان که نمیتوانند بفهمند که از راه آموزش مداوم مردم به طور حتم میتوان در هزینههای شهری نیز صرفهجویی به عمل آورد.
زمانی روحالله خمینی میگفت که ما در مقابل امریکا تا آخر ایستادهایم. ولی او که راه مبارزه با امریکا را از جایی نیاموخته بود، هرگز نتوانست در رفتار خود نمونهای کارساز از مبارزهی با امریکا به یادگار بگذارد. در عین حال روحالله خمینی یاد گرفته بود تا به منظور تضییع حقوق شهروندی مردم بتواند مقابلشان بایستد. همین شیوهی مردمستیزیِ او را بعدها نیروهای سپاه و بسیج هم الگو گذاشتند. چنانکه در و دیوار شهرها را از شعار "ما تا آخر ایستادهایم" پر کردند تا بخواهند مقابل اعتراض تودههای مردم دوام بیاورند. جدای از نیروهای سپاه و بسیج، مدیران جمهوری اسلامی هم همیشه از سر غرور و خودخواهی یادآور شدهاند که: "ما تا آخر ایستادهایم". چون آنها نیز میخواهند برای همیشه بر کرسی قدرت باقی بمانند. محمدعلی نجفی شهردار پیشین تهران هم چنین میگفت، اما چندان دوام نیاورد. آنان همگی رفتند و موشهای به جا ماندنی سطح شهر را برای شهروندان تهرانی به یادگار گذاشتند. همچنان که این بار ضمن الگویی از "امام راحل"، فقط موشهای تهران تا آخر ایستادهاند.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد