برای احمد اخوت
من آرامگاهی شدهام
با گورهایی همیشه تازه
از گورِ دائی نقی گرفته
که اولین مرگِ من بود
تا آخرینم: مادر
که در جامهی سوگِ برادرش
چنان زیبا شده بود.
کبوتری که بر گور دائیم
رها کرده بودیم
هنوز بازنگشته است
و مادرم که بهنگام مرگ
خواهرش عذرا را صدا میکرد
هنوز دستِ خواهرِ مرا
رها نکرده است.
آه، پسر دائیم را فراموش کردم:
کریم پیش از پدرش مرد
کوشید پس از مرگ
از آبانبارِ پشتبام
به خانه بازگردد.
مجید نفیسی
سیویکم اوت دوهزاروهژده
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد