من به یاد کفته های دختر عمویم می افتم که در اتوبوس شهری شاهد گفتگوی چهار زن در باره ندا بوده است. آنها در باره مرگ ندا با هم صحبت می نمودند. یکی از آنها گفته که ندا مرگ لایقش بوده و برای چه در این اوضاع از خانه بیرون رفته و این اشتباه خودش بوده که حالا کشته شده است و زنان دیگر هم گفته وی را تصدیق می کرده اند. من به دوستانم گفتم که دکتر برای من چه داروهائی نوشته است و آنها هم بمن گفتند که دقیقا یک چنین داروهائی بر ضد ترس و درد استفاده می کنند. والرین بنظر می رسد که برای کسانی که می خواهند با تجربیات کنونی یا تجربیات گذشته از خشونت کنار بیایند خوب است. | |
یکشنبه 21 جون 2009 : کمی بعد از نصفه شب من از خوابی کابوس وار بیدار می شوم و اطلاع پیدا می کنم که مردم زیادی در این زمان در جلوی زندان اوین تجمع نموده اند تا بتوانند در باره سرنوشت وابستگان خود اطلاعاتی بدست آورند. آنطور که بنظر می رسد آنها جلوی زندان اوین خوابیده اند. من هم فردا به آنجا می روم تا اطلاعات بیشتری بدست آورم. دوستی اعتقاد دارد که احتمالا زندانیان را به کرج برده اند. زندان کرج زندانی است که احتمالا هزاران زندانی را در خود جای داده است. دوست من می گوید آنها دستگیر شدگان را عمدا با زندانیان خشن و جنایتکار قاطی می کنند تا بدینوسیله اقامت در زندان را برای دستگیر شدگان وحشتناک سازند.
شنبه 27 جون 2009: تظاهراتهای خیابانی خاموش شده اند. تلاشی دیگر بمنظور گردهمائی بعد از اینکه جمعیت به تعدادی رسید که می توانست خطرناک باشد از هم پاشیده شد. زنان و مردان این گردهمائی مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. موسوی با وجود اینکه اعلام شرکت در این گردهمائی نموده بود اما خود را نشان نداد و این مسئله برای بسیاری نومیدی فراوان به همراه داشت.
گویا زمانی که هوا تاریک می شود بسیاری در مبارزات خیابانی در این روز کشته می شوند. تا کنون هنوز هیچ تائیدیه ای وجود ندارد که چه تعدادی در مجموع بقتل رسیده اند. کسی نمی داند که آنها اجساد را به کجا می برند. گزارش هائی وجود دارند که حاکی از این است که آنان اجساد را در کامیون ها فورا به بزرگترین قبرستان تهران بهشت زهرا واقع در 20 کیلومتری ی جنوب تهران برای دفن منتقل می نمایند. گزارش هائی هم وجود دارند که نیروهای بسیج و لباس شخصی ها پیکر زخمی هائی را که در بیمارستان جان خود را از دست می دهند را از بیمارستان ها می ربایند.
مردم بسیاری گزارش داده اند که خانواده ها مجبور می شوند اگر که خواهان جسد فرزندان خویش هستند آنان را بدون مراسم یادبود به خاک بسپارند. در حالیکه خیابانها از روز شنبه به بعد حالت متمایل به نرمال خویش را گرفته اند اما دستگیری ها و خانه گردی ها همچنان بشدت ادامه دارند. نرمال به این مفهوم که تنها در برخی از چهار راه ها مقرهای لباس شخصی ها و بسیجیان برقرار است و هیچ تظاهراتی و یا مبارزه ای و یا اصولا تجمعی دیده نمی شود.
مراسم بزرگ عزاداری که قرار بود درروز پنجشنبه در بهشت زهرا انجام پذیرد از آنجا که ممنوع اعلام گردید برگزار نگردید. این مسئله به هیچ وجه برای کسی غیر منتطره نبود زیرا که در صورت برگزاری این مراسم این خود موقعیتی می شد که توسط آن فهمید چه کسی مفقود و کشته شده است.
بنظر می رسد که انسانهای بسیاری مفقود شده اند و تقریبا دیگر غیر ممکن شده است که بتوان اطلاعاتی در باره آنان کسب نمود. خوشبختانه این مسئله شامل اطرافیان نزدیک من نمی شود اما دوستان و اعضای فامیل دوستانم مفقود گشته اند. غالب این مفقود شدگان احتمالا در اسارت پلیس در زندانهای موقت و یا مستقیما در زندان اوین که سال های سال است مقری برای شکنجه و شکستن مقاومت اعتراضات سیاسی است، بسر می برند.
از زمانیکه اعلام شد که تظاهرکنندگان با " خشونت و قصاوت" مجازات خواهند شد، نگرانی من زیاد شده است و می ترسم که موجی از سرکوب ها و قتل عام ها به راه بیافتند. فکر کردن به این موضوع مرا بیمار می کند.
با دیدن حوادث اخیر معده ام هم عکس العملی متفاوت داشت و این خود باعث شد که من با یک منطق دیگر از مقاومت سیاسی آشنا شوم. هر کسی که در هفته گذشته در خیابانها در حال رفت و آمد بود به لحاظ احساسی و روانی طور دیگری نسبت به این جو متشنج و تجربیات خشن و بی عدالتی و درماندگی ها عکس العمل نشان می داد. من هم بمانند بسیاری دیگر معده درد های شدیدی داشتم. روز پنچشنبه تصمیم گرفتم به جای رفتن به تظاهرات میدان بهارستان نزد دکتر بروم. پزشک معالج دلیلی فیزیکی برای دل درد های شدید من پیدا نکرد. او از من سئوال کرد که آیا من حوادث بعد از انتخابات را دنبال کرده ام و من هم تصدیق نمودم. وی گفت این دردها در نتیجه همان حوادث می باشند و به من توصیه نمود تا قرص های متفاوتی را مصرف نمایم. داروخانه ها در اینجا غالبا داروهای بدون بسته بندی به بیمار می دهند و بدین دلیل هم من در مراجعت به خانه تحقیق کردم که چه داروهائی را گرفته ام و معلوم شد که دو دارو از سه داروی من داروی ضد دپرسیون می باشند که عوارض شیسی فرنی ای چون تخیل و رویا تصورات عجیب و قریب و دیوانه وار واختلال افکار و گفتار پریشی را یا تخفیف می دهد و یا شدت می بخشد. برای داروی دیگر آمده بود که برای مداوای دپرسیون شدید و خیس کردن رختخواب بچه ها در شب ها استفاده می شود. سومین دارو داروئی بود که سیستم عصبی را بلوکه می نمود. تمامی این داروها از عوارض جانبی بسیار عجیب و غریبی برخوردار بودند. از همه مهمتر مصرف این دارو ها ایجاد تخیلات و تصورات واهی و وهم و وحشت حتی از یک حشره در بیمار ایجاد می نمود. من در حیرت بودم که چگونه یک چنین مداواهائی تجویز می گردند. در واقع یک چنین مداوائی بهتر عمل می نماید تا کتک زدن مردم و یا تیراندازی بسوی آنان و یا کاری که رسانه های ایران با کله های مردم انجام داده اند " تصورات دیوانه وار، اختلال در افکار و گفتار، انسانهای متوهم و متحیر" تمامی این ها چه معنی دارند. در واقع تجویز این داروها بعنوان آخرین و موثر ترین وسیله در مقابل رای مردم، اطلاعات، روابط ارتباطی، شرکت احساسی در وقایع، بی عدالتی ، خشونت، بی تفاوتی است. من باید این کلمه بزرگ را مجددا تکرار کنم : بی تفاوتی.
من به یاد کفته های دختر عمویم می افتم که در اتوبوس شهری شاهد گفتگوی چهار زن در باره ندا بوده است. آنها در باره مرگ ندا با هم صحبت می نمودند. یکی از آنها گفته که ندا مرگ لایقش بوده و برای چه در این اوضاع از خانه بیرون رفته و این اشتباه خودش بوده که حالا کشته شده است و زنان دیگر هم گفته وی را تصدیق می کرده اند. من به دوستانم گفتم که دکتر برای من چه داروهائی نوشته است و آنها هم بمن گفتند که دقیقا یک چنین داروهائی بر ضد ترس و درد استفاده می کنند. والرین بنظر می رسد که برای کسانی که می خواهند با تجربیات کنونی یا تجربیات گذشته از خشونت کنار بیایند خوب است. این منطق برای من تا کنون ناآشنا بود. آدم باید عکس العمل های فیزیکی و احساسی را کنترل نماید تا بتواند به زندگی ادامه دهد. آنچیزی که در آینده بر سر جامعه ما می آید ملاط خوبی برای تحقیقات آتی روانشناسی است. در حال حاضر بشدت متوجه شده ام که بخش بزرگی از بیتفاوتی ای که در تهران مشهود است در واقع به مانند یخ و آب هنوانه است. بعد از این انتخابات و تاثیرات آن شکافی در دیوارهای این خانه در حال گسترش و بزرگ شدن است و سقف این خانه روزی فرو خواهد ریخت.
* اسم نویسنده برای تحریریه تاتس آشناست و نامه بزبان انگلیسی برای روزنامه فرستاده شده است
ترجمه از انگلیسی به آلمانی:
Sabine Seifert
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد