logo





شور عشق: در زنجیری از سروده ها

چهار شنبه ۷ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۹ اوت ۲۰۱۸

دکتر منوچهر سعادت نوری

بسیاری از سخنوران در سروده های خود به "شور عشق" اشاره کرده اند. گلچینی از سروده های کهن و این زمانه را پیرامون این موضوع با یکدیگر مرور می کنیم:
توبه را زین پس ز دل بیرون کنم/ از حیات خلد توبه چون کنم
عشق قهارست و من مقهور عشق
چون شکر شیرین شدم از شور عشق… : مولوی
*
چو ابر زلف تو پیرامن قمر می‌گشت/ ز ابر دیده کنارم به اشک تر می‌گشت
ز شور عشق تو در کام جان خسته منجواب تلخ تو شیرینتر از شکر می‌گشت: سعدی
*
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود/ تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود
دل که از ناوک مژگان تو در خون می‌گشت/ باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود
عالم از شور و شر عشق خبر هیچ نداشت/ فتنه انگیز جهان غمزه جادوی تو بود: حافظ
*
هر نفسی شور عشق در دو جهان افکنی
آتش سودای خویش در دل و جان افکنی
جان و دل خسته را ز آرزوی خویشتن
گه به خروش آوری گه به فغان افکنی… : عطار نِیشابوری
*
پیش آن قد خرامنده و آن عارض پاک/ گل و سرو و چمن از جلوه و از رنگ افتاد
داغ هجر است که بینی به دل لاله رسید
شور عشق است که بینی به سر چنگ افتاد… : ملک‌الشعرای بهار
*
عاشق از تشویش دنیا و غم دین فارغ است...
غنچه ی پژمرده از ناراج گلچین فارغ است
شور عشق تازه‌ای دارد مگر دل؟ کاین چنین
خاطرم امروز از غمهای دیرین فارغ است… : رهی معیری
*
ماهم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم/ ما هم اسیر طره جانانه بوده ایم
مانیز چون نسیم سحر درحریم باغ/ روزی ندیم بلبل و پروانه بوده ایم
ما هم به روزگار جوانی ز شور عشق/ عبرت فزای مردم فرزانه بوده ایم
بر کام خشک ما به حقارت نظر مکن/ ما هم رفیق ساغر و پیمانه بوده ایم
ای عاقلان به لذت دیوانگی قسم
ما هم شکسته خاطر و دیوانه بوده ایم: پژمان بختیاری
*
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است/ طالع مگو که چشمه ی خورشید خاورست
کافر نه ایم و بر سرمان شور عاشقی است
آن را که شور عشق به سر نیست کافر است… : شهریار
*
شب بود و آن نگاه پر از درد می زدود/ از دیدگان خسته ی من نقش خواب را
لب بر لبش نهادم و نالیدم از غرور/ کای مرد ناشناس بنوش این شراب را
آری بنوش و هیچ مگو کاندرین میان/ در دل ز شور عشق تو سوزنده آذریست
ره بسته در قفای من اما دریغ و درد
پای تو نیز بسته ی زنجیر دیگریست… : فروغ فرخزاد
*
او بود ، او که زندگیم را به خون کشید/ وانگه بر آنچه کرد ، نگه کرد و خنده کرد
چون آفتاب صبح که بر مرگ تیرگی/ خندید و شمع سوخته را سرفکنده کرد
گفتم که شور عشق وی از سر بدر کنم/ اما خدا نخواست ، دریغا خدا نخواست
وان شیوه های نغز که عقلم به کار بست
بر عشق من فزود و ز اندوه من نکاست… : نادر نادرپور
*
پنداری است مرا در سر با اندیشه ای نا ممکن تا به قعر ِواژه های به هم ریخته
که نه حالی را می طلبد و نه شوری از عشق را در خود دارد
به هم پنداری موًاجِ آب های دریا ، می نگرم به بوسه های آهنگین ِ موج بر ساحل
در کنار ِ دیوار ِ بلندی ، سایه گستر بی کلاف ِ سنگ و سیمانی در ساختار
اما با چنان قدرتی که درد را به سراشیب و شهد ِ ناسیو نالیستی ِ نا ممکنی را
به لب های تشنه و جان های پَر از اشتیاق ، می ریزد
مرا پنداری است در سر/ نه موجی را هم پندار و هم بسته
نه بوسه ای را آهنگین/ نه عِرق ِ میهن پرستی را شهد ، می انگارم
گویی در جایی که نباید باشم ایستاده ام (۲۴ امرداد ۱۳۹۷): داریوش لعل ریاحی
*
من که عمری با تو همدل بوده ام/ یار_ تو ، در حل_ مشکل بوده ام
در بسا ، دوران_ غم آلود و سرد/ داده ام تسکین ترا ، تا رفع_ درد
بوده ام ، همراه_ تو ، در هر نبرد / یکه تاز_ صحنه و جنگنده مرد
این زمان ، افتاده ام ، بس ناتوان/ روی خود سازی چرا از من نهان
می روی هر دم، ز کوی_ این دیار/ می کنی ، آشفته تر ، حال و قرار
در کنار_ من ، بمان ، ای نازنین/ لحظه های_ مانده را ، کن دلنشین
پرتوی_ مهری، نشان در این سرا/ شادمان عطری فشان در این فضا
زندگی را، جلوه بخش از نور عشق/ ضربه ای زن باز ، بر تنبور عشق
نغمه ای بنواز ، با شیپور عشق/ خوان دوباره، آن سرود شور عشق
لحظه های مانده را ، کن دلنشین/ در کنار_ من ، بمان ، ای نازنین
دکتر منوچهر سعادت نوری
*
متن کامل:
http://saadatnoury.blogspot.com/2018/08/blog-post_28.html
آرشيو مقالات و سروده ها
http://asre-nou.net/php/ar_author.php?authnr=1023


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد