logo





« تاملی در انقلاب مشروطه ی ایران»

بازخوانی یک کتاب با عباس خاکسار

يکشنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۷ - ۰۵ اوت ۲۰۱۸



حفره ی تاریخی تاریک / روشن بیست ساله، ۱۳۰۵-۱۲۸۵
همراه با نقدی بر چند روایت
انتشارات نگاه. سال ۱۳۹۵ چاپ اول ۳۶۰ص

س- آقای خاکسار، لطفا"تصویری کلی از مضمون کتاب « تاملی در انقلاب مشروطه ایران» بیان نمائید؟

ج- آنچنان که از عنوان کتاب مشخص می شود، این کتاب، بر آن است تا روند وپروسه ی تاریخی انقلاب مشروطه ورخدادهای تاریخی این دوران بیست ساله را از آغاز انقلاب و تشکیل مجلس اول در سال ۱۲۸۵ تا پایان مجلس پنجم در سال ۱۳۰۴ گام به گام دنبال نموده وتصویری جامع – هرچند موجز - به خواننده ارائه نماید.

ضرورت ِ پرداخت به این دوران بیست ساله با این ویژگی ها، از آن جا ا ست که تا کنون کمتر کتابی تاریخی یافت می شود که به شکل پیوسته وکامل، به این دوران بیست ساله با کش وقوس های سیاسی وفراز وفرود های جنبش های اجتماعی اش چون مسئله مهاجرت وتشکیل دولت ملی در تبعید، جنبش جنگل در شمال، جنبش خیابانی در تبریز، جنبش محمد تقی خان پسیان در خراسان و... در بعدی ملی ومنطقه ای وجهانی پرداخته باشد.

فقدان این نگاه جامع ونگارش پیوسته از این دوران بیست ساله، سبب شده است تا متن های گزینه شده ومقطعی از این انقلاب واین دوران، تصویری ناقص ومخدوش در ذهن وزبان نسل های چندین دهه بویژه نسل جوان حاضر، جاری وساری سازند.

همچنین از آن جا که باب تعامل وگفتگوی بین المتنی در باب یک مسئله ودوران، به شکل مشخص در متن های تاریخی وفرهنگی ما کمتر باب وگشوده است، این کتاب بر آن است تا با نقد چند روایت از این دوران، درکتاب « مجلس اول وبحران آزادی » فریدون آدمیت، « مشروطه ی ایرانی» ماشاالله آجودانی، « تاریخ هیجده ساله ی آذربایجان » احمد کسروی، «ایران جامعه کوتاه مدت» محمد علی همایون کاتوزیان, « میلاد زخم، جنبش جنگل وجمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» خسرو شاکری و« بحران در استبدادسالاری ایران » احمد سیف، گامی هرچند کوچک در جهت این تعامل وگفتگوی تاریخی بر دارد.

س – ساختار وپیکره ی این کتاب در اجزاء چگونه است؟

ج- این کتاب شامل یک پیشگفتار و یک در آمد و یازده بخش و یک موخره می باشد.

۱- در پیش گفتار، به موضوع تاریخ ومورخ وکنش و واکنش آن دو پرداخته شده وبه مسئله گزینه نگری در تاریخ وچگونگی نگاه وروایت از تاریخ معاصر ایران در وجه کلان نگری یا جزء نگری و.. اشاراتی شده است.

۲- در آمد، در حقیقت باز تاب دهنده ی تکثر وتفاوت نگاه هایی است که با گزینه نگری خاص خویش در طیفی وسیع وصد وهشتاد درجه ای ، نگاهی نفی گونه یا تائیدی به انقلاب واین دوران بیست ساله دارند.

۳- بخش اول به پیش زمینه های جنبش وانقلاب مشروطه می پردازد.

۴- بخش دوم به ویژگی های تاریخی / اجتماعی ایران در آستانه انقلاب مشروطه نظر دارد.

۵- بخش سوم: مجلس اول وگفتمان قانون خواهی را در بردارد.

۶- بخش چهارم: به مجلس دوم وگفتمان دمکراسی خواهی می پردازد.

۷- بخش پنجم : مجلس سوم وگفتمان دمکراسی اجتماعی را مطرح می کند.

۸- بخش ششم: شامل مسئله مهاجرت وتشکیل دولت ملی در تبعید است.

۹- بخش هفتم: به کودتای سوم اسفند پرداخته است.

۱۰- بخش هشتم: نگاهی به قیام ها وجنبش های ملی ، جنبش جنگل در شمال ، جنبش خیابانی در تبریز، جنبش محمدتقی خان پسیان در خراسان ، جنبش رئیس علی دلواری در فارس و..دارد.

۱۱- بخش نهم : به مجلس چهارم وقدر قدرتی رضا خان می پردازد. که در حقیقت نبرد بین تکثر با تک صدایی است.

۱۲- بخش دهم: مجلس پنجم ، غلبه تک صدایی بر تکثراست.

۱۳ – بخش یازده : موخره است که شامل دو قسمت است

اول: سخن آخر نویسنده به شکل موجز است.

ودوم: نقد تفصیلی چند روایت است از کتاب های ذکر شده درفوق .

س – شما هر تاریخ مدونی را از گذشته تا حال ، نوعی گزینه نگری از سوی مورخ بر اساس تاثیرپذیری از فضای اجتماعی وسیاسی عصری که مورخ در آن زیست می کند ، قلمدادکرده از این جهت تمام تاریخ مکتوب ومدون را بی بهره از نوعی گزینه نگری نمی دانید، چرا؟

ج – مورخ هر عصری وهر نسلی بر اساس برجستگی یافتن جنبه های از تحولات ورویدادهای اجتماعی وتاریخی عصر خود وهمچنین منظر وجایگاه طبقاتی که در آن قرار دارد ، به نوعی چیدمان تازه از وقایع تاریخی دست می زند که می تواند وقایعی از گذشته را در سایه برده، ویا وقایع پنهان ودرسایه ای را، به روشنی بیاورد. مثلا" در قرون گذشته که نقش جنگ ها وفتوحات نظامی برجستگی خاص داشته اند به پدیده های نظامی وشکست وپیروزی ها، ویا در قرن بیستم بر اساس انقلابات اجتماعی به نقش طبقات در انقلاب، ودرشرایط امروز به نقش مدرنیته وتجدد ودمکراسی توجه خاصی نشان داده می شود؛ لذا مورخین وقایع را با برجستگی دادن به ویژگی های عصر خویش، درچیدمان خاصی از رویدادها ووقایع تاریخی، سامان وسازمان می دهند که نوعی گزینه نگری تاریخی است.

س- شماهمچنین تاریخ را براساس دیگاه خاصی ، همواره تاریخ معاصر می دانید ، چگونه؟

اگر بپذیریم که «تاریخ »توسط «مورخ » وباچیدمان خاصی از «وقایع تاریخی» معنا ومفهوم پیدا می کند ؛ پس وقتی دو عنصر «مورخ » ونوع «چیدمان وقایع » تغییر می کند، پس ما با تاریخی هم عصر مورخ روبرو هستیم وبه نوعی با تاریخی معاصر.

س- تفاوت وزاویه ی نگاه شما به کتاب آدمیت « مجلس اول وبحران آزادی» بر چه پایه ای است؟

ج- در ابتدا لازم است بگویم نقد ذهنیت نوشتاری این بزرگواران ودیگرانی که در کتاب « تاملی در انقلاب مشروطه ایران » از آن ها سخن رفته، به هیچ وجه نافی ارزش واحترام وجایگاهی خاصی نیست که آنان در فرهنگ ما ونزد من دارند. از این رو اگر درجاهایی از متن، در نقد وبررسی دیدگاه آنان، چالشی صورت گرفته، صرفا" به ضرورت تعامل بامتن نوشتاری آنان است.

من فریدون آدمیت را معمار تاریخ مدرن ومعاصر ایران می شناسم و نگاه ومنش وتلاش او را طی زمانی نزدیک به شصت سال، با کار مداوم پژوهشی وتحقیقی در برپایی این بنای تاریخی بسیار ارج می گذارم .

اما به گمان من فریدون آدمیت در کتاب « مجلس اول وبحران آزادی » با وجود فرازهایی تاریخی در نگاهش در مورد « مشروطه » و« حکومت قانون» وتقابل وتفاوت این حکومت ها با «حکومت استبدادی» ودیکتاتوری، در جاهایی از کتاب که نقش محوری دارد، آنگونه که در سایر کارهای پژوهشی او دیده ایم ظاهر نمی شود.

به نظر من، خیمه وخرگاهی که آدمیت برای بنای ساختار کتاب در بیان این مقطع تاریخی می سازد، به نوعی متاثر از نگاه وبینش محمود احتشام السلطنه است. خیمه وخرگاهی، که با بهاء دادن به سیاست مداری امین السلطان – اتابک- ونقش او در اعتدال اموردر رابطه بین شاه ومجلس در زمان صدارت، وحمله وتخریب نیروهای انقلابی به قولی« افراطیون» درآشفته کردن اوضاع، برپا می شود؛ که به علت عدم انطباق منطقی با امور ِ«واقع تاریخی» در آن زمان، در یک نگاه همه جانبه وبرش تاریخی، به روشنی می توان خلل وفرج درون این خیمه وخرگاه را نشان داد.

مثلا" آدمیت دراین کتاب در نقد «امین السلطان» و«افراطیون » معیاری یگانه به کار نمی برد. به سادگی از گذشته امین السلطان می گذرد وبه صرف سخنانی از او درباره ی تغییر موضع اش نسبت به گذشته وتمایل او به مشروطه ویا در تائید سخنان کسانی در این رابطه از امین السلطان، آب توبه براو می ریزد وضمن اشاره ای بس کوتاه به گذشته ی غیر قابل دفاع او درحد « گذشته ای بد وگرانبار»، مبنا را بر تغییر حال او دانسته وهمه را فرا می خواند که به امین السلطان اعتماد کنند ومنتظر معجزه ی او در حل اختلافات ومشکلات بنشینند. آن هم در زمان وشرایطی که جامعه در التهاب سیاسی وانقلابی به سرمی برد ومحمد علیشاه ودرباراو هر روز به توطئه ای تازه علیه مجلس دست می زنند وافکار عمومی از سیاه کاری های امین السلطان در گذشته خشمگین است و صدارت ورئیس الوزرای او را که به قول تقی زاده نماینده مجلس « تمام امتیازات وناموس مملکت را به باد داده است» ویا نماینده دیگری که « اورا بزرگتریت خائنین می داند»، بخشی از این توطئه دربارمی دانند.

آدمیت در چنبره ی تحلیل تاریخی وسیاسی این دوران که بر برائت وتحول فکر ونقش امین السلطان بنا کرده است، چنان اسیر می شود که راهی جز نفی خود ندارد. او برخلاف منش تاریخ نگاری خود که می گوید « این شرط بزرگ همیشه باید مورد ملاحظه باشد که اهل سیاست را به ماخذ کردارشان نه ادعایشان بایستی مورد قضاوت قرار داد» به تمام شواهد تاریخی در مورد عملکرد امین السلطان در« گذشته ای بد وگرانبار»، پشت می کند، و تحلیل تاریخی اش را نه بر بسترتاریخی «کردار امین السلطان» در زمان صدارت اش دردوره ی ناصرالدین شاه ومظفرالدین شاه، بلکه بر اساس« ادعا وگفتار» امین السطان در تغییر حال وفکرش بعد از انقلاب وآمدن از اروپا، و« اینکه در برابر شاه استقامت می ورزید» بنا می کند.

آدمیت از همین منظر ِدفاع از تغییر حال امین السلطان، به عملکرد نیروهای انقلابی یا افراطیون با خشم می تازد وبا «لومپن وعوام فریب خواندن» تقی زاده نماینده ی مجلس اول ونفی انجمن ها و« بی فرهنگ وبی سر وپا خواندن مردم شهر» به منش اخلاقی خود در روایت تاریخ آسیب می رساند وچون می خواهد باقی بنای کار را با همین معیار- دفاع از امین السلطان و نفی انقلابیون- تراز نماید، ناگزیر از تعادل تاریخی در نگاه ونقد امور واقع تاریخی دور می شود.

آدمیت در این کتاب که آن را جلد دوم « ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران» می داند در پرداختن به عملکرد امین السلطان طی صدارت چهار ماهه اش اغراق می کند وتصویری غیرواقع در آرام نمودن اوضاع عرضه می نماید. همچنین در مسئله ترور ومرگ او، راه مبالغه را برمی گزیند. گویی که در جامعه پایگاهی دارد وجامعه از حادثه ترور ومرگ او متاثراست. امری که در روایت تاریخی احمد کسروی ویحیی دولت آبادی ومهدی شریف کاشانی وحتی ادوارد براون به گونه ای دیگر آمده است وترور ومرگ او را گامی درجهت گشودگی راه انقلاب می دانند. در این زمینه می توان از کسروی که نگاهی اعتدالی دارد نام برد که می نویسد: « کشتن اتابک یک شاهکار بشمار است وچنانکه خواهیم دید این شاهکار دل های درباریان را پر از بیم وهراس گردانید، جایگاه آزادیخواهان را در دیده بیگانگان والاتر ساخت، وپس از همه ی اینها، کارها را براه دیگری انداخته یک دوره نوینی برای تاریخ جنبش مشروطه باز کرد.» ص451 تاریخ مشروطه ایران

بی شک اگر مقایسه دقیقی بین نظرگاه آدمیت در کتاب « فکر دمکراسی اجتماعی » با کتاب « مجلس اول وبحران آزادی » صورت گیرد این تمایز وتفاوت نگاه آدمیت به شکل مشخص در رابطه با نیروهای انقلابی آشکار خواهد شد. تمایز وتفاوتی که پرسش بر انگیز است.

س- در این کتاب آدمیت ، این تمایز یا تفاوت چرا شکل گرفته است؟

ج- به گمان من ، آدمیت در این کار آخر خود - که درسال ۱۳۶۹ تدوین شده است- واولین وآخرین کتابی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ در باره ی مشروطه وانقلاب مشروطه نوشته است، جدا از یکی دومقاله در این باره – که به نوعی وصیت نامه ی تاریخی وسیاسی او می تواند باشد- متاثر از فضای پوپولیستی انقلاب ۱۳۵۷ وحرکات افراطی دهه شصت وبعد از آن است. او که انقلاب مشروطه را پشت سر ویک دیکتاتوری طولانی بیش از پنجاه ساله ی پهلوی ها در برابر ودر آخر حرکات پوپولیستی پس از انقلاب ۱۳۵۷ را در مقابل دیدگان دارد، می کوشد تا «خرد سیاسی» ما را مورد خطاب قرار دهد وما وجامعه را ازخطر لغزیدن به دام افراط گرایی وشعارهای احساساتی عوام پسندانه وبسیج نابهنگام توده ها درجریان انقلاب ، که می تواند فاقد خرد وظرفیت سنجی از توان تاریخی مردم باشد، بر حذر دارد. براین اساس در این کتاب جهت ترویج سیاست اعتدال وتقبیح خشونت به آرایشی از تاریخ دست می زند که به تواند این پیام او را برساند.

آرایشی که درجاهایی می تواند تاریخی نباشد، ولی پیامی را به دوش می کشد، که می تواند تاریخی باشد.

س- نقد شما به کتاب « مشروطه ی ایرانی » ماشاالله آجودانی در چه زمینه ای است؟

ج- درپیشگفتار کتاب «مشروطه ی ایرانی»، آجودانی در نگاهی فشرده، اساس بینش خود را در نقد تجدد ایرانی به نمایش می گذارد. آجودانی به درستی از « زبان تاریخی» و« ناهمزمان خوانی» در تاریخ سخن می گوید ودراین باب دریچه ای نو می گشاید. دریچه ای که نقد تجدد وذهنیت بخشی از روشنفکران ایران را می تواند در برگیرد. او می گوید که در اروپا اندیشه تجدد در یک کلیتی تاریخی، ومجموعه ای فلسفی وسیاسی واقتصادی واجتماعی وفرهنگی متحقق شد. ولی ورود اندیشه تجدد خواهی در جامعه ی ایران، فاقد این تشکل تاریخی بود. بدین سبب، این اندیشه در ورود به ایران دچار یک گسیختگی وتقلیل زبانی ومعنایی شد. واین تقلیل زبانی ومعنایی، در نهایت به تقلیل تجدد وتقلیل تاریخی انقلاب مشروطه انجامید.

نگاهی که در جوهر تاریخی خودش ارزشمند واگر در باب مقایسه انقلاب کبیر فرانسه با انقلاب مشروطه ی ایران به کار گرفته شود، قابل توجه وتامل است. کشوری چون فرانسه با ساختار منسجم ومشخص طبقاتی به رهبری طبقه ی بورژوازی با اهدافی مشخص وروشن در ذهن وزبان، ودیگری کشوری چون ایران با ساختاری بسته ودرهم ریخته طبقاتی به رهبری طیفی به نام ملیون – متشکل از بالاترین وپائین ترین لایه های اجتماعی – با بینش وزبان واهدافی متفاوت.

ولی اگر بنا باشد که از ویژگی های مدرنیته ی خاص اروپایی وروند تحولات طبقاتی آن، قانون عامی ساخته شود که برای تمام کشورها با ساختاری متفاوت لازم الجراء باشد؛ می تواند بحث بر انگیز باشد. چرا که از نوعی اقتار گرایی تاریخی وذهنی خاص، در امر بررسی تاریخی سایر جوامع غیر اروپایی نشان دارد.

آجودانی با تائیدی ضمنی ازانقلاب مشروطه وتاثیر آن بر روند تجدد خواهی وبالندگی اندیشه ملی در ایران، وهمچنین اشاراتی تلویحی به تنگای سیاسی واجتماعی ایران برای فعالیت روشنفکری به سبب حضور« استبدادسیاسی» وقدرت ونقش اجتماعی « مذهب»، به « ذهن » وبازی زبانی روشنفکران ایران – در استفاده ی ابزاری وتاکتیکی از روحانیت ومقبولیت دادن به مذهب در پیشبرد اهداف سیاسی اشان – در دوران جنبش وانقلاب مشروطه، سخت می تازد که چرا با تقلیل اصول غربی ومدرن مشروطه اروپایی، وبومی کردن اندیشه تجدد وبر خورد فرصت طلبانه با مذهب وروحانیت، از راه ورسم اروپایی آن فاصله گرفته اند .

آجودانی با برجسته کردن شخصیت « ملکم» به شکل نماد « جریان روشنفکران عرف گرای ایران» وسپس بیان فرصت طلبی فکری وسقوط اخلاقی او براساس مستندات موجود تاریخی، « جریان روشنفکری عرفگرای ایران» را با نگاهی کینه ورزانه به باد دشنام وتحقیر می گیرد واز یکی دو نمونه خاص فردی، خصلتی عام برای جریان روشنفکری عرفگرای ایران می سازد.

او با بستن حلقه تحلیل تاریخی خود به موارد خاص انقلاب مشروطه در نزاع « شرع» و« عرف»و « خشونت» جاری در بستر انقلاب، به روند تغییر وگذار گفتمان مشروطه از « قانون خواهی » در مجلس اول به « دمکراسی خواهی » در مجلس دوم ، وگذار به « دمکراسی اجتماعی» دردهه دوم انقلاب – مجلس سوم به بعد- وتغییر آرایش نیروها در صحنه تاریخی ایران ووجود احزاب با گرایش های مدرن ومتفاوت، وکم رنگ شدن نقش روحانیت در بافت سنتی واجتهادی آن وپررنگ شدن نقش نیروهای ملی وانقلابی؛ بهایی چندان نمی دهد واگر هم به ضرورت تکمیل کار جهت بستن حلقه ی تحلیل تاریخی خود، به آنان نیز اشاراتی می کند، باز شرح کشف فرصت طلبی وتزویر وخشونت در لابلای گفتار و« نظامنامه» و« مرامنامه» وکردارآنان است تا به گفته او بر« لکه های سیاه جریان روشنفکری عرفگرای چپ ایران » اوراقی بیافزاید.

به گمان من آجودانی قصد نظریه پردازی – نظریه سازی - دارد. او می خواهد با تهی کردن جنبش و انقلاب مشروطه از بینش ونگرش مدرن وعرفی، وپر کردن آن از « شرع» وبینش های مذهبی، براساس کتب ورسالات وگفته ها، ازانقلاب مشروطه ی ایران، « مشروطه ی ایرانی» یی بسازد که مهر ونشان او را داشته باشد. او با مورخینی به سردمداری فریدون آدمیت، که به گفته آجودانی، با «غالب کردن اندیشه سیاسی خود» و« اغراق در مبانی بنیادی انقلاب مشروطه» وبا «برجستگی دادن به نقش روشنفکران ، بویژه روشنفکران عرفگرا، ودرنهایت نفی رضا شاه وحکومت پهلوی- با زدن رنگ ولعاب مشروطه از آن – تاریخی نخبه گرا ازاین دوره ارائه داده اند»؛ در تقابل و اعتراض است. از این رو از منظری تقلیلی /تاریخی به پرداخت و تدوین انقلاب مشروطه دست میزند تا بتواند رضا شاه را قهرمان آن بیرون بیاورد.

س – شما با کدام جنبه از ذهنیت تاریخی کاتوزیان در کتاب های اوچالش دارید؟

ج – محمد علی همایون کاتوزیان، نگاهی خاص و ویژه به تاریخ ایران دارد. نگاهی که بر گرفته از مطلعات گسترده او از تاریخ ایران باستان ومیانه ومعاصر است.

نگاهی که دریک مقایسه تاریخی / تطبیقی ِتاریخ ایران با روند تحولات تاریخ اروپا، اورا برآن داشته است تا بریک نظریه ای که برآمد دیدگاه تاریخی او از تغییرات درایران ومتفاوت با تحولات در اروپا است، پای بفشارد. نظریه ای که ایران را بر اساس کتابی به همین نام « جامعه ی کوتاه مدت» ویا به تعبیری دیگر وطنزگونه، « خانه ی کلنگی» می شناسد ومعرفی می کند. او جامعه ی کوتاه مدت را در یک نتیجه گیری نهایی، هم علت وهم معلول « فقدان ساختاردر تاریخ ایران » می داند که به نوبه ی خود این «فقدان ساختار» هم نتیجه ی دولت « استبدادی » است. او براین اساس رابطه علت ومعلولی می گوید هرگاه تسلط دولت استبدادی ضعیف بشود جامعه به آشوب وهرج مرج کشیده می شود تا دوباره دولت مستبدی بیاید وبه این هرج ومرج پایان دهد.

اوهمچنین در کتاب « تضاد دولت وملت »تاریخ ایران را در چرخه ی مکرر« حکومت خودکامه- هرج ومرج – حکومت خودکامه» خلاصه ونظریه پردازی می کند.

پس براساس داده های نظری کاتوزیان، ما برخلاف اروپا، ایرانی داریم فاقد ساختار وطبقات پایدار ، دارای حکومتی خودکامه وخودسر، که قانون درآن جایگاهی ندارد ومال وجان مردم در آن ایمن نیست وطی قرون متمادی در چرخه « حکومت خودکامه ، هرج ومرج ، حکومت خودکامه» تکرار می شود.

در اینکه، نظریه پردازی کاتوزیان بخشی از ویژگی های پنهان وآشکار واقعیت تاریخی سرزمین مارا بیان میکند جای هیچ گونه شک وشبهه وتعارضی نیست. اما از اینکه از درون این واقعیات اجتماعی وویژگی های تاریخی بتوان یک نظریه ای بیرون کشید که دیروز وامروز تاریخی، بویژه تاریخ معاصر وامروزِ ایران را بتواند باگذشته ی تاریخی ما بهم بدوزد وبرای کل تاریخ ایران قدیم وایران جدید نسخه ای باشد قابل انطباق واطمینان، به نظر می آید جای تامل وگفتگواست.

به باور من، آنچه در همان ابتدا راه بر جامعیت وکلیت تاریخی این نظریه می بندد، گذار تاریخ ایران از دوران قدیم به دوران جدید پس از انقلاب مشروطه وتفاوت اساسی این دو دوران است.

یکی ایران قدیم ِ قبل از انقلاب مشروطه است، که شاید به نوعی بتوان به شکل صوری ویا محتوایی این چرخه ی « حکومت خودکامه، هرج ومرج، حکومت خودکامه،» را بر اساس نظریه کاتوزیان، بعلت نداشتن افق وچشم انداز تاریخی با اما واگر هایی در آن مشاهده کرد.

ودیگری ایران جدید است، که از دل ودرون انقلاب مشروطه باافق وچشم اندازی تجدد خواهانه سر بر می کشد واین نظریه را بر نمی تابد. انقلابی که حامل یک تحول وگسست تاریخی از گذشته است. تحول وگسستی تاریخی که ساختاربسته ی تاریخی گذشته را در ذهن وزبان وواقعیت تاریخی با انقلاب مشروطه – هرچند ناتمام- پشت سر می گذارد وافق وچشم انداز تجدد خواهانه ای را در راستای دموکراسی وعدالت اجتماعی در پروسه تاریخی ایران جاری وساری می سازد که پس از صد سال هنوز در دستور ِکار ِتاریخی ماست.

اما از آن جا که کتاب « تاملی در انقلاب مشروطه » خود را موظف به تمرکز بر تاریخ بیست ساله ۱۲۸۵ تا۱۳۰۴ دانسته است، به همین اندک بسنده نموده و به انقلاب مشروطه ودیدگاه کاتوزیان در این باره می پردازد.

کاتوزیان در تغییر فضای اجتماعی وسیاسی ایران در کتاب «ایران، جامعه ی کوتاه مدت» به درستی می نویسد: که شورش تنباکو رویدادی بی سابقه در تاریخ ایران بود. نخستین بار بود که مردم به گونه ای مسالمت آمیز ودر پی هدفی روشن ومشخص قیام می کردند. همچنین نخستین بار بود که دولت استبدادی به جای سرکوب شورش یا سرنگونی به دست شورشیان، تن به خواست مردم داد. این واقعه شاید بیش از هرچیز دیگر در طول تاریخ ایران به سیاست ورزی به شیوه ی اروپایی نزدیک بود. پانزده سال بعد، انقلاب مشروطه نیز در آغاز با مسالمت آغاز شد وبه پیروزی رسید، اما تحولات بعدی کار را به برخورد خشونت آمیز وجنگ داخلی کشید».

درست در پی همین سطور وجایی که خواننده در انتظار ومتوقع است که راز این حضور متحد مردم با اهدافی مسالمت آمیزبه شیوه ای اروپایی باز وگشوده شود، کاتوزیان گریزی غیر لازم وبه دور از موضوع به مرگ ناصرالدین شاه می زند وبه برجسته کردن هرج ومرج وآشوب بعد از مرگ او می پردازد. او در ادامه همان پاراگراف ذکر شده می نویسد: مرگ ناصر الدین شاه هرج ومرج وآشوب فزاینده ای در پایتخت وولایات پدید آورد واین پدیده ای رایج بود که همواره در پی مرگ شاهی مقتدر پیش می آید».

به راستی اصرار کاتوزیان بر « هرج و مرج» - این واژه ی مدام تکراری در پی هر حادثه، که باید ملکه ذهنی هر خواننده ای شود- در پی مرگ ناصرالدین شاه، بجای پرداخت به علل آن مواردی که واقعه رژی وآغاز انقلاب مشروطه ومبارزه مسالمت آمیزرا در بردارد، نمی رساند که کاتوزیان بیش از حقیقت تاریخی ایران، نگران نظریه ودیدگاه خویش است.

شاید اگر کاتوزیان بجای پافشاری وایستادن برسر نظریه خویش، به چند وچون همان واقعه رژی یا بقول او- شورش تنباکو- می پرداخت، ناگزیر نمی شد که به چنین جزمیتی در اثبات نظریه اش پای بفشارد.

واقعه ی رژی یا تنباکو، همچنانکه به درستی کاتوزیان به آن اشاره می کند ولی آن را تبیین تاریخی نمی کند، نقطه ی آغازین از یک گسست تاریخی بین تاریخ ایران قدیم وجدید است. پدیده ای که به باورمن ، چند پیام بزرگ تاریخی در خود دارد:

۱- تغییر ودگرگونی در ساختار تاریخی ایران . برجسته شدن نقش شهر ونیروهای اجتماعی درون آن با اهدافی مشخص در اعتراض ومبارزه به عملکرد دولت در رابطه با کشور های استعماری.

۲- غلبه ی شعار ملی بر هر گرایش قومی ومذهبی وقبیله ای واتحاد تمام نیروها ی اجتماعی تجار واصناف وروشنفکران وروحانیون حول منافع ملی.

۳ – سربرکردگی طبقه متوسط سنتی ومدرن ایران که پیشاهنگی مبارزه علیه استعمار خارجی و استبداد داخلی را بعد از آن واقعه ودر انقلاب مشروطه از آن خود می کند.

عواملی تاریخی، که بدرستی توسط گروه وسیعی از مورخان وپژوهشگران انقلاب مشروطه وتاریخ معاصر ایران، سنگ پایه بنای انقلاب مشرطه دانسته وشناخته شده است.

کاتوزیان « انقلاب مشروطیت را نه یک انقلاب بورژوایی » می داند ونه « مشابه هیچ نوع دیگری از انقلاب های اروپایی». در اینکه انقلاب مشروطه مشابه انقلابات اروپایی از بستر یک ستیز طبقاتی مشخص به رهبری طبقه بورژوازی بر نخواسته، امروز در بین کمترمورخینی اختلاف است. بنا براین بازی را به زمینی کشاندن که رقیبی در آن نیست اگر مغلطه تاریخی نباشد، نوعی تنها به قاضی رفتن است.

اینکه تاریخ ایران وجامعه ایران ، تاریخ وجامعه اروپایی نبوده ونیست، در امروز تاریخی ما برکمتر کسی پوشیده است. اینکه ساختاربسته ودرهم ریخته طبقاتی ایران در عصر جنبش وانقلاب مشروطه، هیچ مشابهتی با ساختار منسجم طبقاتی وسیاسی واجتماعی اروپای صد سال پیش نداشته است نیز، امری واضح وروشن است. واینکه در تحلیل تاریخ ایران باید بر ویژگی های این جامعه پای فشرد واز نگاه کلیشه ای وایدئولوژیک رایج که بر اساس تخت پوکروست افسانه ای با واقعیت تاریخی ایران رفتار می کنند، هم باید فاصله گرفت، توصیه ای بسیار تاریخی وبه جاست.

اما با این اصول بدیهی، نمی توان بحث اصلی بر سر دگرگونی ساختار ی ایران وپذیرش وزایش وشکل گیری نیروهای اجتماعی وطبقاتی را که مورخینی بنا به سلایق ذهنی وسیاسی ویا شوق زدگی نظریه پردازانه، زیر الفاظ استبداد آسیایی یا ایرانی و.. پنهانش می کنند، به فراموشی سپرد. نیرویی اجتماعی وطبقه ای که در اهدافش که در قانون اساسی ومتمم آن متجلی است خود را به تماشا گذاشته است. نیروی اجتماعی که هرچند پا در مناسبات وواقعیت ساختار بسته ودرهم ریخته عصر قاجاری دارد، ولی سر ونگاهش بر تحولات اروپا ودست آوردهای جدید آن ودگرگونی های منطقه وتحولات دولت عثمانی وگرایشات انقلابی قفقاز دوخته شده است.

در نظریه ی « استبداد ایرانی » وحکومت خود کامه ی کاتوزیان، باید بر هر شکاف طبقاتی سایه افکند واگر مقدور نبود آن را حذف کرد تا تز مبارزه همگانی علیه حاکم خود کامه سربلند از بوته آزمایش تاریخی بیرون آید. باید پروسه گذار مشروطه طی بیست سال مبارزه را از خودکامگی محمد علیشاه تا خود کامگی رضاشاه ، در مقوله هرج ومرج قرار داد تا جامعه کلنگی وچرخه « حکومت خود کامه ، هرج ومرج، حکومت خودکامه » طلسم سیاه تاریخ ایران باقی بماند. او در پیام آخرش می نویسد: « قیام خیابانی چشمه ای دیگر از ساز وکار هرج ومرج پس از انقلاب مشروطه بود که روند مقابله با آن، نخست با کودتای ۱۲۹۹ ودر پی آن سقوط خاندان قاجار در سال ۱۳۰۴ به اوج خود می رسید . جز اینکه در این مرحله بساط مشروطه خواهی وهرج ومرج طلبی برای شانزده سال برچیده شد.»

س – با احمد کسروی به کدام بخش از نگاهش در کتاب « تاریخ مشروطه ایران » نظر انتقادی دارید؟

ج – احمد کسروی با کار بزرگ وسترگ خود در تدوین کتاب ارزشمند «انقلاب مشروطه ی ایران» وجلد دوم آن « تاریخ هیجده ساله آذربایجان» یکی از گران مایه ترین متن را از وقایع تاریخ معاصر آن دوران، آنهم با نگاهی مدرن در اختیارما قرار داده است. از این رو نگاه ونقد من تنها معطوف به نگاهش در مورد قیام یا به لفظ خودش «خیزش خیابانی» است ونافی آن ارزش ها وکارهای سترگی نیست که از این چهره ی ماندگار تاریخی برای ما به یادگار مانده است.

کسروی در تاریخ « هیجده ساله ی آذربایجان » در گفتار هفتم ص۸۵۸ تحت عنوان « داستان هایی که زمینه ی به برخاستن خیابانی داد» سعی می کند نگاهی همه جانبه به خیابانی وخیزش او در تبریز داشته باشد. ولی از همان آغاز به نوعی دچار سادگی در تحلیل وتسویه حساب سیاسی با خیابانی می شود. او دلیل خیزش خیابانی را نه از درون تضادهای انقلاب مشروطه ومطالبات مردم ونقش تبریز در پاسداری از این انقلاب، بلکه ناشی از عومل بیرونی انقلاب بلشویکی روسیه وخطر نفوذ بلشویک در تبریز و.. می بیند وبه عومل داخلی هم اگر اشاره می کند به نوعی به خصلت خیابانی که مبارزه برای کسب قدرت است، اشاره دارد.

کسروی در گفتار « هفتم تکراری در ص۸۶۵» با طرح پرسش :« اینکه خیابانی چه می خواست وچرا برخاست؟ می نویسد: ..این پرسشیست که می باید همراهان خیابانی پاسخ دهند، زیرا با وی همدست می بودند، ولی از آنان نیز پاسخ درستی در این باره نخواهیم شنید، زیرا خیابانی به آنان نیز سخن روشنی نگفته بوده، واگر به برخی گفته بوده تاکنون به آشکارنیاورده اند.»

کسروی با طرح این پرسش واینگونه پرداخت، مسئله قیام یاخیزش خیابانی را از مقوله ای تاریخی وسیاسی، به امری کاملا" شخصی در حد او ویارانش تقلیل می دهد وپرده ای از ابهام وایهام در رابطه با قیام خیابانی مقابل دیدگان خواننده می گشاید

البته او در سطرهای بعد، خود به پاسخ بر می خیزد وبا آنکه بر ناروشنی اهداف این قیام انگشت می گذارد در یک تناقض موضوعی، خودش به تعریف از این قیام می نشیند، قضاوت وتعریفی که در کلیت خود درست است ولی کامل نیست .او در جواب به پرسش خود می نویسد: آنچه ما می توانیم گفت اینست که خیابانی همچون بسیاردیگران آرزومند نیکی ایران می بود ویگانه راه آنرا بدست آوردن سررشته داری( حکومت) می شناخت که ادارات را بهم زند واز نو سازد وقانون هارا دیگر گرداند. چنانکه در همان هنگام میرزاکوچک خان در جنگل به همین آرزو می کوشید. آنان نیکی ایران را جز از این راه نمی دانستند. . از آنسوی خیابانی این کار را تنها با دست خود می خواست وکسی را با خود بهمبازی نمی پذیرفت. نیز خواهیم دید که یکراه روشنی در اندیشه نمی داشت وچنین می دانست که چون نیرومند گردد ورشته را بدست آورد هر نیکی را که بخواهد در توده پدید خواهد آورد.»

این مختصر ضمن اینکه بهترین وجه نگاه کسروی را به خیابانی دارد « آرزومند نیکی ایران و..» بی بهره از ایراد نیست. اینکه «راه روشنی در اندیشه نداشت» واینکه « همه را به دست خود می خواست» در تناقض با واقعیت تاریخی فکری خیابانی وعملکرد تاریخی اوست. که من در بخش مربوط به جنبش خیابانی به شکلی مبسوط درباره شخصیت سیاسی ومنش اخلاقی وعملکرد سیاسی او در مبارزه در صف انقلابیون تبریز برعلیه کودتای محمد علیشاه وبستن مجلس اول وسرکوب انقلاب وحضور او در مجلس دوم وسخنرانی تاریخی او در مقابل التیماتوم روسیه وبعدها سرکردگی در قیام تبریزنوشته ام . در رابطه با نادرستی اینکه خیابانی « راه روشنی در اندیشه نداشت می توان گفت منش وبینش خیابانی در سه وجه دیدنی وتحسین کردنی است .

نخست تجدد خواهی: خیابانی براین باور پای می فشرد که برای هر تحولی می بایست « نخست یک انقلاب فکری بوجود آورد » ومردم را برای شناخت حقوق مسلم اولیه شان، آشنا ساخت. ضرورت پرداخت به اینهمه گفتار طی ۱۰۱ سخنرانی در طی زمانی کمتر از شش ماه، گواه بارزی براین مدعاست. تاکید او در این سخنرانی ها بر تغییرات جهان معاصر وضرورت آشنایی با این تغییرات، برجسته کردن امر دمکراسی ونقش مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خودشان ورهایی از قید وبند خرافات بازدارنده ومشارکت در سازمان واحزاب بعنوان نهادهای مدرن، وتبعیت دین از سیاست و.. از شاخصه های این تجدد خواهی است.

دوم : پای بندی او به « اهداف انقلاب مشروطه وقانون اساسی » وتلاش جهت « از قوه به فعل در آوردن آن » از محورهای اساسی اندیشه وگفتارهای اوست.

سوم: گرایش رادیکال ودمکراتیک او، با اعتقاد به ضرورت ایجاد یک حزب سراسری منسجم از نظر بینش وساختاری با انظباط آهنین ، که چون اهرمی در گذار از یک اشرافیت فرسوده وسازشکار وخائن، به حاکمیتی ملی ودمکراتیک با سمت گیری توده ای؛ کار آمد باشد واز طرف دیگر مخالفت او با هرگونه ترور نظامی شخصیت های سیاسی ومذهبی در امر انقلاب.

واما اینکه کسروی می گوید، خیابانی « همه به دست خود می خواست» نیز با عملکرد خیابانی در تشکیل حزب ومشارکت فعال در حیات دوباره بخشیدن به فرقه دمکرات ووکمیته ایالتی تبریز وایجاد انجمن های ایالتی وولایتی در آذربایجان، بویژه تشکیل کمیته نظارت بر انتخابات – که منجر به انتخاباتی سالم در آذربایجان در دور دوم مجلس شد – نافی نگاه کسروی به شخصیت خیابانی است. به گمان من رنجیدگی کسروی از خیابانی وتقلیل او از شخصیت خیابانی ناشی از همکاری ناموفق سیاسی کوتاه مدتی بود که در تبریز باهم داشتند.

س – نگاه شما باخسرو شاکری در چه زمینه های تاریخ ایران متفاوت یا دارای زاویه است؟

ج – تلاش خسرو شاکری در از سایه به روشنایی آوردن جنبش جنگل در کتاب « میلاد زخم، جنبش جنگل وجمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» وبخشی از مبارزات جنبش سوسیال دمکراسی ایران، یکی از ارزشمند ترین گام هایی است که او در این زمینه برداشته است. خسرو شاکری با تدوین این کتاب، در حقیقت یکی از حلقه های اساسی جنبش مشروطه را باز می کند وبا کالبد شکافی شکست جنبش جنگل، بر بستر انقلاب مشروطه ، تصویری نسبتا" جامع از روند بیست ساله ی انقلاب مشروطه وچشم انداز بعدی آن در اختیار خواننده می گذارد.

او با غور و بررسی در اسناد تازه کشف شده از بایگانی شوروی سابق که بقول او« درهای بسته وگشوده نشده ی بسیار دیگری دارد» رد پای تاریخ نگاران متمایل به شوروی سابق را در نگاه به تهاجم ایدئولوژیکی شوروی در ایجاد« جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران» وجنبش جنگل به چالش می گیرد وبا برجسته کردن خط عوامل بیرونی در این مقطع تاریخی، روایتی دیگر از این دوران عرضه میدارد. روایتی که من در ترسیم سیمای جنبش جنگل ومراحل سه گانه آن ، درکتاب « تاملی درانقلاب مشروطه ایران»، از آن بهره های فراوان برده ام. هرچند در فاصله وبانگاه خاص خویش، وزاویه ای که احیانا" در بعضی موارد با خسرو شاکری داشته ام.

تمایز نگاه من با خسرو شاکری، ضمن همسویی غالب در پرداخت به این مقطع تاریخی، در دوجنبه نمادی مشخص دارد:

اول : در مصداق روایتی که از« تداوم فرساینده» و« گسست فرساینده »ی تاریخی ما پس از شکست جنبش جنگل دارد وتاریخ ایران را در دهه های بعد طی این «گسست فرساینده » روایت می کند. که به گمان من نوعی دیدن جامعه از منظر حاکمیت سیاسی است تا تحولات درون جامعه.

دوم: در تاکیدی است که خسرو شاکری بر« عناصری از سازوکارهای دورنی جامعه سنتی گذشته ی تاریخ ما – شوراهای روستایی، ایلیاتی وصنفی – در برابر کنترل استبداد وستم حاکمیت « استبداد آسیایی » از خود نشان می دادند»، دارد. وبانگاه جانب دارانه اش که « با حذف این سازوکارها وجایگزینی اشکال مدرن، احزاب واتحادیه هایی شکل گرفت که موجودیت شان نه به تقویت دمکراسی، بلکه موجب تقویت استبداد وتداوم آن شد»، واز این طریق« راه برای گسست فرساینده فراهم تر شد.»

به گمان من درنگاه خسرو شاکری، به نوعی در باره ی کارکرد « سازوکارهای سنتی تاریخ گذشته ما» بزرگ نمایی ومبالغه می شود ودرمقابل کارکرد احزاب واتحادیه ها وسازمان های مدرن به سبب حاکمیت و دیکتاتوری پهلوی ها و ..نه تنها زیر سئوال بلکه نفی میشود. نگاهی که می تواند بر کل دست آوردهای تاریخی وفرهنگی ایران طی یک قرن مهر باطل بکوبد وبجای نقد پروژه ی ناتمام مدرنیته ایران، کل جنبش تجدد خواهانه ی ایران را زیر سئوال ببرد.

هسته ی تفکری خسرو شاکری، این است که طی دو قرن اخیر تاریخ ایران پس از شکست های پیاپی ایران از روسیه، فرایند گسست فرساینده ای را آغاز می کند که می توانست با انقلاب مشروطه پایان یابد. ولی به دلیل عدم شناخت روشنفکران از مبانی این ارزشهای سنتی وعدم بهره گیری درست از فرهنگ بالنده اروپایی ، برای ساختن سنتزی بالنده از ترکیب این دو، راه به پویایی نمی برد ولاجرم این فرایند گسست فرسایشی، در تهاجم نظام سرمایه داری جهانی ودیکتاتوری داخلی سیری صعودی پیدا می کند.

اندیشه ای که در ذات وجوهر خود منطقی است ولی به صرف آرمانی ودور از دسترس بودن تاریخی اش، به تحقیر واقعیت موجود می رسد وبرخلاف منش وبینش انسان دوستانه ی شاکری، ناخواسته پرده ی سیاهی از تاریخ معاصر مقابل دیدگان ما می گذارد. خسرو شاکری در نقد « فروپاشی وتباهی روشنفکری » می نویسد: فرصت طلبی بی حد و مرز، فقدان مسئولیت پذیری وپاسخگویی به جامعه ایران ، دسیسه ودودوزه بازی برای پیشرفت شخصی نزد بیشتر بازیگران سیاسی، وزن سنگین خود را درشکست جنبش مشروطه نشان داد. ..درحالی که جنبش مشروطه امیدهای فراوانی رابر انگیخت، در فرجام خود موجب دلسردی، سر خوردگی، نومیدی وحتی کناره گیری شد - نمونه ای از فرایند تداوم فرساینده از نظر معنوی و اندیشه، جنبش مشروطه، به رغم تلاش های شخصیت های والا واصیلی چون سوسیال دمکرات ها ارمنی در تبریز ودهخدا، به سختی برانگیزنده ی فکر نوبود، زیرا نوآوری های نهادی آن- تقلید صرف از الگوی اروپایی – نتوانست با عناصر اصیل فرهنگ ایرانی خلاقانه در آمیزد ویک ستنز پویا پدید آورد.» ص447

خسرو شاکری در پی این هسته تفکری خود در ادامه همان مطلب بر تمام دست آوردهای مشروطه می شورد ومی نویسد: درعرصه اقتصادی، تجربه مشروطیت بی تردید موجب فلجی شد. زیرا با قانونی ساختن آمیزه ی نو مناسبات مالکیت ، که تحت تاثیر استعمار تحول یافته بود، آن را تثبیت کرد. دربعد سیاسی نیز فرایندی آزادی بخش نبود. از لحاظ اندیشه ونهادها، بیشتر یک فرایند گسست فرساینده بود تا یک پروسه ی گسست رافع. از نظراخلاقی نیز، گسست فاجعه باری از هنجارهای فرهنگی گذشته – را- موجب شد، چه فرصت طلبی ودودوزه بازی را درمیان سیاست مداران وبی اعتمادی را درمیان مردم تقویت کرد.»

شاید جالب باشد که بدانیم باآنکه خسرو شاکری از مخالفین دیدگاه « استبدادآسیایی» است ولی در فرجام تحلیل تاریخی خود به همان جایی می رسد، که موافقان این دیدگاه در نفی دست آوردهای مشروطه می رسند.

س- نگاه وتحلیل احمدسیف را در کتاب« بحران در استبدادسالاری ایران » چگونه ارزیابی می کنید.

ج - احمد سیف در این کتاب که در ده بند ویا بخش تقسیم شده ، از بخش اول « بجای مقدمه توسعه وعقب ماندگی ما» تا بخش آخر دهم، «بجای نتیجه گیری » که فشرده ای از کتاب است، آنچنانکه خود می گوید صادقانه در تلاش است تا « تصویری از قرن هیجدهم ونوزدهم – که آن را قرن گم شده می نامد- برای رسیدن به شناخت بهتر ازخودمان در قرن بیستم وقرن بیست ویکم وهمچنین دیدگاهش از انقلاب مشروطه، که آنرا اوج بحران در استبدادسالاری ایران میداند، ارائه نماید.

هسته اساسی کتاب وبینش سیف ، آنچنانکه خودمی گوید بر بستر « استبدادآسیایی » یا « شیوه ی تولید آسیایی» ونقد ساختارتاریخی ایران در قرن هیجده ونوزده بناشده است. نقدی که در گام های بعدی به بررسی بحران در ساختاراستبداد سالاری تاریخی ایران وبروز انقلاب مشروطه ، وسرانجام سازشکارانه ی آن می رسد وبا تهی دیدن دست آوردهای انقلاب مشروطه در پاسخ به نیازهای طبقات محروم جامعه ی 80 درصدی روستانشینان ودر آخر ، نقدکتاب « مجلس اول وبحران آزادی» ونفی منش وبینش فریدون آدمیت در عرصه ی تاریخ نگاری پایان می یابد.

براین اساس ، کلیت نگاه احمد سیف را در کتابش، درسه محور زیر می توان خلاصه کرد:

محوراول – مبانی تفکرش براساس « شیوه ی تولید آسیایی » وخوانش تاریخ معاصر ایران از این منظر.

محور دوم – بروز بحران در ساختاربسته ی استبدادسالاری ایران .

محور سوم- نگاهش به انقلاب مشروطه ونقدی که به منش وبینش فریدون آدمیت در کتاب « مجلس اول وبحران آزادی » دارد.

منظر نقد ونگاه من به کتاب سیف – ضمن ارزش گذاری به کار پژوهشی او بویژه در عرصه ی اقتصادی ونگاه وشهامت وشخصیت انسانی او در دفاع از محرومان – بیشتر براساس تمرکز بر محور سوم است.

احمد سیف می نویسد : در طول ۱۵۰ سال گذشته در بسیاری از عرصه ها وزمینه ها ما گرفتار در گیری سنت وتجدد بودیم که این مسئله خودرا به شکل های مختلف نشان داد. بدون اینکه بخواهم از ابعاد این درگیری حرف بزنم، معتقدم که این وبسیاری از مسائل ومشکلات دیگر ما بواقع مربوط می شو.د به اینکه ما شاهد شکل گیری مناسبات سرمایه داری در ایران نبوده ایم. به نظرم وقتی که ساختاراقتصادی ماقبل مدرن باشد، وجوه دیگر زندگی نیز ماقبل مدرن باقی می ماند واز مدرنیته وتجدد در آن ها خبری نیست. ( یا حداقل از کوشش جدی برای تجدد ومدرنیته جدی وریشه دار خبری نیست). واما، به گمان من، پرسش اساسی از خودمان باید این باشد که چرا مناسبات سرمایداری درایران شکل نگرفت. به نظر من ، پاسخگویی به این پرسش ممکن است برای درک بسیاری از مشکلات ما هم بسیار راهگشا باشد» ص۱۴

سیف سپس با قبولادن این فرضیه بعنوان اصلی بدیهی به خواننده « که ما در ایران فئودالیسم نداشتیم ، در نتیجه باید مشخص کنیم که ما در ایران با چه ساختاری روبه رو بوده ایم وچگونه ممکن بوده آن ساختار به سرمایه داری برسد ونرسید» ص15 اساس تفکر خود را در مورد تاریخ معاصر ایران به تماشا می گذارد.

البته او فراموش می کند که در همان صفحه ی قبل، تکلیف این ساختار را بعلت ساختار اقتصادی غیرمدرن ایران روشن کرده است. وقتی می گوید« چون ساختاراقتصادی ایران غیرمدرن است پس همه ی چیز ما غیر مدرن باقی می ماندواز تجدد ومدرنیته در آن خبری نیست». امری که بازتاب برجستگی دادن به شالوده ی اقتصادی جامعه - زیربنا- وابسته بودن مکانیکی همه ابعاد جامعه بدان بعنوان- روبنا- از جمله فرهنگ وتفکر انسان ها در نگاه وبینش سیف می باشد. نگاهی که به نوعی نشان از مشابهت با تفکری ساده واکونومیستی از رابطه « زیربنا» و« روبنا» براساس تفکری مکانیکی دارد وبا خوانش ودرک امروزی ما از رابطه دیالکتیکی بین این دو ، ضمن استقلال هریک وتاثیر گذاری بردیگری فاصله ای اساسی دارد.

از سویی دیگر، شیوه نگارش سیف از تاریخ این دوران براساس یک نوع جزمیت خاص خوانش « استبداد آسیایی » است. برای همین نه تنها مراحل پنجگانه ی مرسوم در دستگاه فکری مورخین روسی را قبول ندارد حتی با دیدگاه احمد اشرف در این زمینه که تاریخ ایران را براساس « سه نمونه ی متعالی نظام فئودالی ونظام آسیایی ونظام ملوک الطوایفی در نوسان می بیند که درهر دوره ای بیکی از آنها متمایل می شده است» جهان نو شماره های 7-5 سال۱۳۴۶ ؛ در تعارض است.

سیف در آستانه انقلاب مشروطه، در تبیین تاریخ ایران به درستی بجایی می رسد که از دو طبقه فئودال – زمیداران- وبورژوازی تجارتی سخن می گوید که به نوعی بازتاب تغییر درمولفه های اقتصادی واجتماعی وتاریخی ایران است. ولی او اصرار دارد تحلیل خود را در همان چارچوب « شیوه ی تولیدآسیایی» پیش ببرد. برای همین دچار تناقض می شود . او از سویی از تقابل شاه واین دوطبقه ی نو ظهور در تغییر «استبداد آسیایی» به « استبداد طبقاتی » سخن می گوید ودر جایی دیگرمی نویسد: در جامعه ی آن روز ایران، مفتخوران بوروکراسی حاکم ونمایندگان زمینداران وتجار در یک صف بودند، ودر سویی دیگر توده های مردم به خصوص دهقانان.»

لفظ توده مردم وبخصوص دهقانان، از آنجاست که سیف رستاخیز انقلاب را در شهر ها به رهبری طبقه متوسط وجنبش روشن فکری نمی داند.

در کتاب وبینش سیف هیچ جا اشاره ای به نقش اجتماعی هرچند کمرنگ سرمایه داری ملی ورشد شهر نشینی وطبقه متوسط وخود آگاهی سیاسی شهروندان در طیف جریان روشنفکری وبازاریان وروحانیت دیده نمیشود.

زیرا در بینش مطلق گرای« شیوه ی تولیدآسیایی» سیف، که تنها شق وروایت از تاریخ ما باید باشد وتا جنبش مشروطه – وشایدهم تاکنون- هم چنان پا برجا باشد، هیچ جایی برای حضور جنبش شهری وطبقه متوسط که فریدون آدمیت وبسیاری از تحلیل گران همواره از درون آن به جنبش مشروطه ورخداده های پیش وپس آن می نگرند وجود ندارد.

سیف انقلابی توده ای را در نگاه دارد ونیروی انقلاب را جمعیت ۸۰ در صدی - روستائیان – می داند که انقلاب برای آنان کاری انجام نداده است . برای همین برکل انقلاب مشروطه می تازد. او نه مجلس را مجلس مشروطه ونه دولت را دولت مشروطه می داند. سیف روستائیان وانجمن ها را نیروی اصلی انقلاب می داند وهرکس را که غیر از این بیاندیشد سازشکار وخائن می داند. او طبقه متوسط را که در دیگاه آدمیت « ستون فقرات» انقلاب مشروطه را می سازد به رسمیت نمی شناسد . ناگزیر با حذف این طبقه، به کل دست آوردهای این طبقه در تشکیل مجلس وتدوین قانون اساسی ومتمم آن بهایی چندان نمی دهد.

در بینش سیف انقلاب سرشتی روستایی وتوده ای دارد وحل مسئله ارضی –آنهم در غیاب جنبش دهقانی وحضور متشکل وآگاهانه دهقانان – بزرگترین خواست انقلاب مشروطه می شود. او می نویسد« در نتیجه ، حاکمیت مطلق مردم جایگزین حاکمیت مطلق شاه نشد.» این مطلق گرایی ها وتعویض جای تاریخی دهقانان با طبقه متوسط شهری، پاشنه آشیل اندیشه سیف در نقد تاریخ ایران معاصر است.

- آقای خاکسار، ممنون از بابت این پرسش وپاسخ.

خاکسار- موفق باشید.

.................................

این مصاحبه متن کامل بر گرفته از مصاحبه با سایت خبرگزاری ایران « ایبنا » می باشد. که دوسال پیش به شکل ناقص منتشر شد.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد