فوتبال دنیای دیگریست، دنیایی که طرفداران آن دگرگونه به پیرامون خویش می نگرند. در فوتبال هوادار با تیم خویش همهویت می گردد و در برابر هویتِ تیم مقابل صفآرایی می کند. روان مشترک، رفتار مشترکی را نتیجه می گردد. "من" در آرزوی "سوپرمن" و یا "منِ برتر"، آنسان که فروید در نطر داشت، به تماشای بازی می نشیند. اگر آرزوها برآورده نگردند، باید به امید متوسل شد و بازی دیگری را منتظر ماند. | |
با آغاز مسابقات جهانی فوتبال، دگربار جهان را تب فوتبال در بر گرفت. این مسابقات اکنون دیگر به بخشی از فرهنگِ جهانی بدل شده است. حضور سرمایهداران بزرگ در هیأت مدیره باشگاهها و پشتیبانی کنسرنهای عظیم مالی از مسابقاتِ جهانی و یا تیمهایی خاص، می تواند نمادی باشد از ورزشی که به تجارت تبدیل شده است.
امروز برخلافِ گذشته، تلویزیون باعث شده که تماشاگران فوتبال میلیونی گردند، امری که تا چند دهه پیش امکانپذیر نبود. پیشتر با حضور تماشاگران در ورزشگاه مسابقات تعقیب می شد و یا حداکثر اینکه از طریق رادیو پخش می شد. اکنون میلیونها نفر پخش مستقیم آن را از طریق تلویزیون تعقیب می کنند.
دو قرن پیش در انگلستان فوتبال را به عنوان بدیلی برای بازیهای خشن تقویت کردند، در مدارس خصوصی ترویج دادند، به این علت که قواعد منظم آن به رشد ذهنی و جسمی دانشآموزان کمک خواهد کرد تا از آنان مردانی برای فردای طبقه حاکم بسازد. از آن گذشته قواعد مذکور باعث می شدند تا دانشآموزان نظم مدرسه و اقتدار معلم را آسانتر پذیرا گردند.
نخستین "انجمن فوتبال" در 1863 در انگلستان بنیان گرفت. نخستین جلسه آن در مهمانسرایی متعلق به فراماسونها برگزار شد. شرکتکنندگان در آن در اکثریت خویش دانشآموزان دبیرستانهای خصوصی بودند. دانشجویان دانشگاه "کمبریج" در دهه 1840 نقش بزرگی در نظم بخشیدن این بازی تحت قواعدی یکسان داشتند. نخستین خطاهایی که در انجام بازی به تصویب رسید، دست زدن به توپ و لگدپرانی بود که این دو در سال 1836 مورد پذیرش قرار گرفت. این خلافِ بازی راگبی، بازی رایجِ آن زمان، بود. انشعابِ بازی راگبی از فوتبال نیز از همین زمان و به همین علت آغاز شد.
عدهای بازی فوتبال را وسیلهای برای پیوند دوستی می دانند. عدهای دیگر پیروزی را هدف قرار می دهند که افتخار و سربلندیست، چنانچه شکست حقارت است. تاریخ فوتبال نگرشهای زیادی را به خود دیده است. فوتبال حرفهای نقطهی پایانِ دوستیهای ورزشی، به شکل کلاسیک آن بود. در فوتبال حرفهای سرمایه حرف آخر را می زند. به کار گرفته می شود تا ارزش اضافی تولید کند. سرمایهی بزگ بازیکنان بهتری را دور خویش گرد می آورد تا سود بیشتری تولید کند. باشگاههای فوتبال در جهان معاصر بر همین روند شکل می گیرند.
ورزش امروزه به سیاست نیز نزدیک شده است. شکل قدیمیتر آن را می توان در دوران نازیسم و کمونیسم استالینی در ایدئولوژیک کردن آن یافت. شکل نوین آن را در طرفداری سیاستمداران از ورزشکاران به عنوان ماشین رأی مشاهده نمود.
فوتبال در مقایسه با دیگر رشتههای ورزشی، از جایگاهی عالی برخوردار است. به نسبتِ مردان، زنان کمتری جلبِ فوتبال شدهاند. اگرچه در سالهای پسین فوتبال زنان رونق گرفته، با این همه می توان گفت؛ فوتبال ورزشی هنوز مردانه است.
تماشاگر فوتبال دنیا را آرمانی می کند و از این زاویه در تقابل با دنیای واقعی قرار می گیرد. نگاه نارسیستی به محیط و دیگران در طرفداران باشگاههای مشهور امری رایج است. از این روی، برخلاف تئوری مرسوم، به نژادپرستی دامن می زند. به ظاهر شاید حضور بازیکنان کشورهای مختلف را در یک تیم، نشانی از عدم نژادپرستی به حساب آورد، ولی در واقع چنین نیست، موضوع (ابژه) عوض شده، تئوری نژادپرستی همچنان باقی مانده، تقویت می شود. دو تیم در برابر هم، هواداران یک تیم در برابر تیم مقابل می تواند جانشینِ صاحبان یک رنگ از پوست و یا نژاد در برابر پوست و نژادی دیگر باشد.
طرفدار جدی یک باشگاه شکست و یا پیروزی تیم خویش را در نهایت، به راحتی می پذیرد. در بُرد شادی می کند و جشن برپا می دارد، در باخت هوار می کشد و غمخوار می جوید تا درد خویش مشترک گرداند. جمعیتهای طرفداران تیمهای مختلف که امروزه در کشورهای غربی فراوان هستند، در همین رابطه بنیان گرفتهاند. تسکینِ ماتم و یا شور جشن بدینسان همگانی برگزار می شود.
هر بازی فوتبال باعث می شود تا تماشاگران در زمان بازی، در هراس، بُهت و امید به سر برند. اضطرابهای پیش و یا پس از بازی را نیز نباید از نظر دور داشت. چنین شرایطی در جمع بیشتر قابل تحمل است تا به شکل فردی.
فوتبال دنیای دیگریست، دنیایی که طرفداران آن دگرگونه به پیرامون خویش می نگرند. در فوتبال هوادار با تیم خویش همهویت می گردد و در برابر هویتِ تیم مقابل صفآرایی می کند. روان مشترک، رفتار مشترکی را نتیجه می گردد. "من" در آرزوی "سوپرمن" و یا "منِ برتر"، آنسان که فروید در نطر داشت، به تماشای بازی می نشیند. اگر آرزوها برآورده نگردند، باید به امید متوسل شد و بازی دیگری را منتظر ماند.
در استادیومها تماشاگران همسان می شوند، در شعارها هویت خویش اعلام می دارند و با فریادِ آن، صف خویش از بقیه مشخص می گردانند. فریادها در برابر بازیهای زیبا و ماهرانه اوج می گیرد و چهرهای خودشیفته را در برابر تیم مقابل عرضه می دارد. تماشاگران فوتبال، آنان نیز که جانبداری کمتری دارند، در واقع گروهی تشکیل می دهند، در برابر گروه مقابل. رفتاری از خود نشان می دهند که شاید به شکل فردی انجام نمی دادند. تماشاگران در استادیوم علاقه زیادی به همسانسازی خویش دارند و در این راه عمل می کنند. پیروزی به آرمان بدل می شود و تمامی احساسات به امید پیروزی در شعارها و تشویقها خود را نشان می دهند.
تماشاگران در استادیوم خصلت "تودهای" به خود می گیرند، می توانند خطرناک باشند و مثل "هولیکان"ها (Hooligan) همهچیز درهم بریزند، و یا اینکه علاقههای وطنپرستی خویشتن را در استفاده افراطی از پرچمها نشان دهند. فوتبال عرقِ ملی را به ویژه در جوانان تقویت می کند. این رفتار در بازیهای جهانی شکل حادتری به خود می گیرد.
شور مشترک لذتِ مشترک را در پی خواهد داشت. در کیفِ از این لذت می توان دنیا را به کام خویش دید. این دنیا اما مُدام نخواهد بود زیرا واقعیتهای ملموس زندگی در پیش است.
بر اساس یک تئوری روانشناسی؛ ورزش اضطرابهای درونی انسانِ روانپریش را عینی و ملموس می کند، به آنسان که قابل مهار کردن می گردد. پیروزی و یا غلبه نقش بزرگی در این رابطه بر عهده دارند. شخص روانپریش آنگاه که اشتیاق ورزشی در او پدیدار گردد، می تواند بدینوسیله بر اضطرابهای خود غلبه کند. در همین رابطه است که روانشناسان زمین بازی، توپ، دروازه حریف، پاس، دریب، شوت، گُل ...را روانشناسانه بررسی می کنند. بعضی در آنها نشانههای جنسی و جنسیتی می یابند، بعضی دیگر نمادهای قدرت و یاعقده. در همین راستاست که رفتارهای تماشاگران نیز مورد بررسی قرار می گیرد.
حفظ توپ و رابطهی اما و اگر با آن، نهی و چگونگی به کار گرفتن آن، بازیکن را در مرتبهای از بررسیهای روانکاوانه قرار می دهد. در این بررسی، خشونت و دوستی دو عنصری هستند که مورد مطالعه قرار می گیرند.
فوتبال می تواند خشن باشد، تعبیر خشن نیز می تواند به آن راه یابد. از شلیک کردن توپ تا انفجار استادیوم، یا ضربهی ماهرانه پا و در اختیار گرفتن توپ، فریاد شادی. فتح دروازه برای مردان می تواند نمادی جنسی باشد در آرزوها. دریب کردن را می توان با نوازش عاشقانه قیاس کرد. بازیکن در یک بازی عالی با توپ یکی می شود، چنانچه عاشق با جفت خویش.
در بازیهای جهانی فوتبال در این سالها غرور نقشی دیگر از خود نشان می دهد. کشورهای فقیر فرصتی می یابند تا در برابر کشورهایی بازی کنند که ثروتِ جهان در اختیار دارند و چه بسا سالهای سال استثمارگر آنان بودهاند. پیروزی بر این کشورها، یعنی شکستِ ابرقدرت، فریاد سالها ستم، پیروزی نمادینِ رنج و درد و کینه و فقر سالیان بر ثروتِ جهان، یعنی به زانو درآوردن ارباب. و اینجاست که بدن سراسر شور و شادی می گردد، وجود در تمامیتِ خویش جشن می شود، ملتی صاحبِ غرور می شود. این احساس اگرچه موقت ولی یگانه است.
در سال 1954، تیم فوتبال آلمان در شهر برنِ سوئیس، با پیروزی بر مجارستان، قهرمان جهان شد. این پیروزی در واقع، به مثابه حضور مجدد آلمان در جهان، پس از شکست در جنگ جهانی دوم، جشن گرفته شد. گونتر گراس در کتاب خاطراتِ خویش، "قرنِ من" در این رابطه به طنز می نویسد؛ "به دنیا نشان دادیم که هستیم، مغلوب نیستیم،..."
چنین جشنی را ایران در بازیهای آسیایی 1347 در تهران شاهد بودیم. سالی پس از جنگ شش روزه اعراب و اسرائیل، آنگاه که کشور اسرائیل مستِ باده پیروزی به شکار اعراب مشغول بود، در بازی فینال فوتبال، در نیمه دوم با شوت پُرقدرتِ پرویز قلیچخانی که از میانه زمین بر دروازه حریف شلیک شده بود، ایران برای نخستین بار به مقام قهرمانی آسیا رسید. پیروزی بر اسرائیل از ورزش فراتر رفت، سراسر کشور، به ویژه تهران غرق شادی شد. جشن برپا گشت و به طرفداری از فلسطینیها شعار سر داده شد. خاطره آن روز هنوز نقشِ بر تاریخ است.
در غربِ مسیحی یکشنبهها به عنوان آخرین روز هفته، روز خدا بود، روز کلیسا، روز دعا به درگاه آفریدگار. در دنیای معاصر کلیساها خالی شدهاند، حال شنبهها به فوتبال اختصاص دارد، رفتن به استادیوم و یا خیره شدن بر صفحه تلویزیون به تماشای فوتبال. آیا استادیوم جانشینِ کلیسا شده است؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد