logo





محمد جواهرکلام

درباره ادبیات عرب و نویسندگان و شاعران عرب

جمعه ۱۸ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۸ ژوين ۲۰۱۸

اگر زمانی جامعه خوانندگان فقط نجیب محفوظ را از رهگذر تصاحب جایزه نوبل می شناخت، یا مثلا فقط با آثار جبران خلیل جبران یا نزار قبانی آشنا بود، امروز دایره شناختش از نویسندگان و شاعران فراتر رفته است و از پرتو تلاش مترجمان جوان، و دانشکدهای تخصصی ، خواننده با دهها نویسنده و شاعر جدید عرب آشنا شده است. بعضی مترجمان هم که انگلیسی می دانند، آثار ادبی عرب را از ترجمه های انگلیسی یا فرانسه آن به فارسی برگردانده‌اند.
یک مصاحبه‌ بدون سانسور

اشاره: مدتی پیش از من خواستند در باب ادبیات عرب و ترجمه‌هایم با یکی از روزنامه‌ها مصاحبه کنم. من هم یک هفته را صرف پاسخ به سئوالهای خبرنگار آنها کردم. ولی بعد که مصاحبه منتشر شد، دیدم قسمتهای مهمی از آن حذف شده. از آنجا که قسمتهای حذف شده از نظر من اهمیت خاصی داشتند، مصاحبه را بدون کم و کاست برای انتشار برایتان می‌فرستم.

همان گونه كه همه مي دانند چهره‌هايي از ادبيات معاصر عرب در ايران شناخته شده هستند، اما شما تلاش داريد اين گستره شناخت را وسيع‌تر كنيد. به عنوان اولين پرسش برايمان بگوييد كه وضعيت شعر و داستان در كشورهاي عرب درعصر حاضر چگونه است و شما بيشتر به چه وجهي از اين آثار توجه داريد.

* نخست باید یک نکته مهم را روشن کنم و آنگاه به سخن ادامه دهم، و آن این که من متخصص ادبیات عرب نیستم و اگر کوششی در این باب کرده باشم، باید به مثابه علاقه ای تلقی شود که هدفش رسیدن به شناختی کامل تر در این ساحت وسیع است. همه ما سعی داریم سطح بینش خوانندگان خود را بالاتر ببریم و همه ما مدیون مترجمانِ عربیِ نسلِ پیش از خود هستیم. چند سال پیش برای شناخت بیشتر جریان های ادبی معاصر در جامعه عرب، کتابی به نام «نگاهی به داستان کوتاه عرب» ترجمه کردم که با اقبال جوانان و علاقه‌ مندان روبه رو شد. پس از انتشار این کتاب، در پی کتاب دیگری برآمدم که این بار وضع رمان عرب را بررسی کند. حاصل این جستجو کتابی بود به نام «درآمدی تاریخی و انتقادی به رمان عرب» نوشته راجر آلن که مدت کوتاهی است منتشر شده. این کتاب دنباله همان کوشش است و سعی دارد رمان عرب را از جوانبی که برای ما پوشیده است، بررسی کند. همان طور که می دانید، تخصص در این کار دشوار است و از خواننده می خواهم سخنانم را در حد یک جوینده علم قبول کند.

بله، همان طور که گفتید چهره هایی از ادبیات معاصر عرب امروز در ایران شناخته شده هستند. و این شناسایی با ترجمه هایی که مترجمان از نویسندگان دیگر عرب می کنند، پیوسته رو به افزایش است. کار این مترجمان نشان می دهد که ادبیات معاصر عرب، اعم از شعر و داستان، علاقه مندانی در جامعه ادبی دارد. اگر زمانی جامعه خوانندگان فقط نجیب محفوظ را از رهگذر تصاحب جایزه نوبل می شناخت، یا مثلا فقط با آثار جبران خلیل جبران یا نزار قبانی آشنا بود، امروز دایره شناختش از نویسندگان و شاعران فراتر رفته است و از پرتو تلاش مترجمان جوان، و دانشکدهای تخصصی ، خواننده با دهها نویسنده و شاعر جدید عرب آشنا شده است. بعضی مترجمان هم که انگلیسی می دانند، آثار ادبی عرب را از ترجمه های انگلیسی یا فرانسه آن به فارسی برگردانده‌اند. گفتن دارد که ادبیات عرب امروز منحصر به زبان عربی نیست و عده ای از نویسندگان عرب آثارشان را به فرانسه می نویسند، مثل آلبرت قُصیری (کوثری)، مولود معمری، کاتب یاسین، ادریس شرائبی و نویسندگان دیگری که به نویسندگان فرانکوفون معروفند و متعلق به کشورهای عرب شمال آفریقا، مثل الجزایر، تونس، مراکش، لیبی و کشورهای دیگری از این منطقه هستند.

اما اینکه چرا این نویسنده ها هنوز همگانی نشده اند، دلیلش ضعف نقد ادبی در جامعه فرهنگی ماست و اینکه ما منتقد ادبی کم داریم، و مجلاتی نداریم که در کنار نقد و بررسی آثار ادبی غربی به نقد و بررسی آثار داستانی عربی بپردازند. (مجله «جهان کتاب» این اواخر به چنین کاری روی آورده.) درواقع جامعه ادبی ما جامعه ای بسته است و غالب کتابها یا خوانده نمی شوند یا اگر خوانده شوند مجالی برای طرح مسائلی که مطرح می کنند وجود ندارد. مثلاً تصور کنید هنوز که هنوز است نویسندگان و شاعران نمی توانند در مجمعی یا در اتحادیه ای دور هم جمع شوند و درباره آثاری که نوشته اند یا ترجمه کنند بحث کنند. برای همین است آثار نویسندگان جدید عرب که به تازگی به فارسی ترجمه می شوند در جامعه خوانندگان ایرانی دیر جا می افتند و خوانندگان نویسندگانشان را دیر می شناسند. دلیل این که چرا تلاش این مترجمان در معرفی نویسندگان تازه عرب در سطح محدودی می ماند و تلاش آن ها چندان فراگیر نمی شود. همین است.

بگذریم از کیفیت ترجمه این آثار، و ما مترجمان عربی کار کشته کمتر داریم. من خودم 10 صفحه از یکی از آثار ترجمه شده محفوظ را با اصل آن مقابله کردم، دیدم اشتباهات فاحشی دارد. و اینها را نوشتم و به مترجم دادم. گرچه آن آن مقابله را به درخواست مترجم منتشر نکردم، ولی این مقابله اثر نامطلوبی در من به جا گذاشت و باعث شد ترجمه های دیگر آن مترجم را با همان دید بنگرم. (اینجا یاد حرف مینوی می افتم که جایی گفته بود اگر کسی انگلیسی (یا عربی) می داند، بهتر است آثار شاعران انگلیسی یا عربی را به همان زبان خودشان بخواند، اگر نمی داند، بهتر است ترجمه مترجمان معروف را بخواند. مثلا دریابندری وقتی پیامبر و دیوانه جبران را به فارسی ترجمه کرد، نوشت که از پیامبر 46 ترجمه به فارسی هست. البته در سخن مینوی هم چون و چرای بسیار می توان کرد و امروز اگر بخواهیم به سخن او عمل کنیم، مترجمان معدودی با حرف او جور در می آیند. این مطلب سر دراز دارد و در این مختصر نمی توان به آن پرداخت... )

درباره بقیه پرسش باید بگویم که شناخت من از اوضاع ادبی جهان عرب به این می گردد که من به حکم عرب بودنم، با رسانه های عرب بیشتر دمخورم و اوقات فراغتم را به خواندن روزنامه های عربی در اینترنت ودیدن ماهواره های عربی می گذرانم. آنچه از این رهگذر دریافته ام این است که جهان عرب جهانی رو به رشد است و اوضاع ادبی آن به یک حال نیست. نویسندگان جدیدی به وجود می آیند و سبکهایی می میرند و سبکهای جدیدی متولد می شوند. مثلاً امروز در مصر سخن از دوره «پسامحفوظی» در میان است، یعنی نویسندگانی به وجود آمده‌اند که دیگر از محفوظ تأثیر نمی پذیرند و دیگر مانند جمال غیطانی و یوسف القعید نمی‌نویسند (این دو از شاگردان معروف محفوظ بوده اند.) اگر بخواهم از نویسندگان جدیدی نام ببرم که در کشورهای آثارشان خواننده دارد، سخن به درازا می‌کشد. از آن گذشته خود من خود من بعضی از این نویسندگان را فقط به اسم می‌شناسم و آثاری از آنها نخوانده ام. مثلاً در مورد همین کتاب اخیر که ترجمه کردم گاهی راجر آلن، نویسنده کتاب، از رمانی عربی نام می برد و من وقتی در اینترنت پی جوی نسخه عربی این رمان می‌شوم تا مشخصات کتابشناختی آن را تکمیل کنم، می بینم این رمان سه چهار سالی است به فارسی ترجمه شده. باری، در این دنیای وسیع و شتابنده که همه چیزش، از جمله ادبیاتش، روز به روز عوض می شود، به روز بودن حتی برای علاقه‌مندان در آن رشته هم دشوار است. .

براي علاقه‌مندان به ادبيات در ايران جالب است كه نويسنده‌اي مدرن از كشور سودان از طريق شما به آنها معرفي شده.از اين نويسنده بگوييد و حال و هواي آثارش.

* از شما ممنونم که مرا به یاد این نویسنده سودانی انداختید. طیب صالح[1]، نویسنده سودانی را من از طریق مجله ای به نام «اصوات» (صداها) شناختم. این مجله به سردبیری دنیس جانسون دیویس، مترجم معروف انگلیسی ادبیات عرب توسط دانشگاه لندن در دهه 1960 منتشر می شد و داستان «دومه (نخل به لهجه سودانی) وَد حامد» در نخستین شماره آن درج شده بود. من آن موقع (سال 53- 55) در هشترود آذربایجان شرقی دوره خدمت نظام را می گذراندم و یک بار آخر هفته که معمولا به تبریز می آمدم، به این مجله در حاشیه خیابان برخوردم و 6 شماره اش را یکجا خریدم. مجله ای بود در قطع خشتی، و به راستی مجله ای «مدرن» بود. در آن شماره علاوه بر همین داستان طیب صالح، آثار مدرن دیگری از نویسندگان و شاعران عرب منتشر شده بود. داستان طیب صالح مستم کرد، چون به زبانی نوشته شده بود که در عربی نظیرش را نخوانده بودم. بعدها که به تهران آمدم ترجمه اش کردم و در کتابی که انتشارت توس چند شماره ای از آن را تحت عنوان «داستانهای ایرانی یا خارجی» منتشر کرد چاپ کردم البته قبل از این داستان (نوولت)، داستان کوتاهی از طیب صالح، به نام «یک مشت خرما» ترجمه و در مجله «دنیای سخن» چاپ کردم. تا آن موقع فکر می کردم من به اصطلاح اولین کسی هستم که این نویسنده را کشف کرده است، ولی بعدها در مجله های قدیمی سخن (1337)، به ترجمه همین داستان برخوردم (با ترجمه امیر گرکانی)، اگرچه نام درخت را «لیل» ترجمه کرده و در نوشتن نام نویسنده اشتباه شده بود و آن را «طبیب صالح» نوشته بود. (همین جا از خانم فرشته مولوی و کتاب مرجعش «کتابشناسی داستان کوتاه» یاد می کنم که کتابش خیلی سالهای پیش به همت نشر نیلوفر چاپ و منتشر شده و گمان می کنم مشخصات آن داستان را بایستی آورده باشد.)

مهمترین اثر طیب صالح رمانی است به نام «فصل مهاجرت به شمال»، که با دو ترجمه به فارسی عرضه شد، یکی از عربی و دیگری از انگلیسی (از ترجمه ای که دنیس جانسون دیویس به انگلیسی کرده بود.) طیب صالح پرورده جامعه‌ای کشاورز بود، و تا وقتی که به انگلیس نیامده بود، چرخ چاه و خیش و کاشت و درو و مزرعه عناصر اصلی آثارش بودند. اما با گرفتن بورس تحصیلی، توانست برای تحصیل به لندن بیاید و جهانش یکسره دگرگون گردد. در این اثر اخیرش تقابل میان شرق (سودان) و غرب (انگلیس) را مطرح می کند و شهرت این اثر بیشتر به واسطه این درونمایه است. سبک پیچیده نویسنده، این رمان را یکی از رمانهای برجسته مدرن عرب کرده است و ادبیات معاصر عرب اثری به این سنگینی و گیرایی کمتر به خود دیده است.

اقبال از ادبيات امروز كشورما در ديگر كشورها چگونه‌است. مطالعه و تحقيقي در اين باره داشته‌ايد ياخير؟

* این رویکرد را اگر از روی آثار فارسی ترجمه شده به عربی بسنجیم، باید بگویم این روند چندان وسیع و دلگرم کننده نیست. من آثاری از ساعدی، فروغ فرخزاد، صمد بهرنگی، بهرام بیضائی دیده ام که به عربی ترجمه شده‌اند. مصریها هم یک مرکز ترجمه آثار خارجی (از جمله فارسی) به عربی دارند که آثار ترجمه شده را در نمایشگاه کتاب می فروشند. چند سال پیش از این مرکز کتابی در مورد پورداوود دیدم که در آن آثار و افکارش به شکل علمی بررسی شده بود. به هر تقدیر عربها اگر عین آثار فارسی را به عربی ترجمه نکنند (که آن هم علل خود را دارد)، به ایرانیها و ادبیات معاصر ایران علاقه دارند، و به احتمال زیاد دانشکده هایی برای تدریس زبان فارسی دارند، چنانکه ما مراکزی برای عربی شناسی داریم و تزهای زیادی امروز در دانشکده های ادبیات فارسی ما راجع به نویسندگان عرب و با موضوع هایی خیره کننده نوشته می شوند. (نجیب محفوظ خودش اثری دارد که لابلای آن اشعار فارسی خیام، حافظ و سعدی آورده است.) (ضمناً کتابهای استاد آذرتاش آذرنوش، از جمله راههای نفوذ فارسی در فرهنگ و زبان عربی، چالش میان فارسی و عربی فراموش نشوند که کتابهای ارجمندی هستند .و به این موضوع از اساس می پردازند.)

شما پيش از اين كتابي درباره آدونيس منتشر كرده‌ايد. از اين شاعر بگوييد و جايگاهي كه میان كتابخوان‌هاي ايراني دارد.

* بله درست می گوئید. نام درست کتاب «کودکی، شعر، تبعید؛ یک گفت و گو با آدونیس» بود که بالاخره توسط انتشارات مروارید به عنوان «ملکوت در غبار؛ یک گفت و گوی بلند با آدونیس» چاپ شد و به سرعت به چاپ دوم رسید. این کتاب را من بسیار دوست دارم و خیلی ها که آن را خواندند زبان به تحسین اش گشودند. کتابی بود در 200 صفحه. از جمله رادیو فرانسه از آن ستایش کرد و مقاله مبسوطی به عنوان «راه حل آدونیس برای جوامع بسته» راجع به آن نوشت و به طور ضمنی ترجمه اش را ستود. شاعران معاصر زیادند ولی آدونیس چیز دیگری است، چون علاوه بر شعر، ناقدی چیره دست و صاحب نظری بی همتاست. کتاب چهارجلدی «ایستا و پویا» که اخیراً با عنوان «سنت و مدرنیته» به فارسی ترجمه شده، نشان می دهد که او به ادبیات عرب، کلاسیک و نو، احاطه ای شگرف دارد. جُنگی چهارجلدی از شعر عرب، از دوره جاهلی تا دوران معاصر، فراهم کرده که مقدمه این جُنگ را زنده یاد کاظم برگ نیسی به عنوان «پیش درآمدی بر شعر عرب» به طرز خیره کننده ای ترجمه کرده. (برگ نیسی مترجمی زیردست بود و اگر زنده می ماند بی گمان آثار درخشان فراوانی از خود به جا می گذاشت. گرچه تا همان سنی که زندگی کرد، آثار درخشانش کم نبودند. دریغ که مرگی فجیع او را از میان ما در ربود.)

جایگاهی که ادونیس در میان ادب دوستان ایرانی دارد بیشتر بر اساس اشعار او استوار است. به نظر برای شناختن آدونیس تنها نمی توان به اشعار او تکیه کرد. با ترجمه آثار نظری او: تصوف و سوررئالیسم؛ کتاب چهارجلدی الثابت و المتحول (ایستا و پویا)، قرآن و آفاق نگارش؛ و «الکتاب»، با همه غث و ثمین در ترجمه شان، خوانندگانبه تدریج دارند با چهره کاملتری از آدونیس آشنا می شوند و او آدونیس «آکادمیسین» است که ادبیات عرب را خوب خوانده و درباره اش کتابهای مهم نوشته است. (آدونیس شاعری سیاسی نیست، و مواضعش در این حوزه با شروع جنگ داخلی سوریه توسط منتقدانش مورد انتقاد وسیعی قرار گرفت.)

فكر اوليه كشف و معرفي چهره‌هاي ادبي از كشورهايي كه شايد گمان نكنيم نويسنده‌اي در اين حد و حدود داشته باشند از كجا شروع شد و آيا نويسندگاني كه به سراغشان رفته ايد جايگاهي در جهان ادبي امروز دارند؟

* من مترجم هستم و به ادبیات و شخصیتهای اجتماعی ـ سیاسی عرب علاقه دارم. همیشه در جستجو هستم که چه شخصیتی در جهان عرب در این عرصه های حرفی تازه دارد و این حرف برای ما می تواند چقدر جالب باشد. ترجمه یا کشف طیب صالح از همین جا مایه می گیرد، با توجه به این که خیلی ها نمی دانستند سودان ادبیاتی به ان غنا دارد. صرف نظر از نجیب محفوظ که موقعیتش بواسطه تصاحب نوبل تثبیت شده است، نویسندگان دیگری که به سراغشان رفته ام، مثل یحیی یخلف، نویسنده فلسطینی (که من یک نوولت از او ترجمه کرده ام)، نویسنده ای است که در ادبیات فلسطین جایگاه ویژه ای دارد، یا بعضی مقالات که از صادق جلال العظم، نویسنده پیشرو و تبعیدی سوری ترجمه کرده ام، به خاطر آن است که او نویسنده ای ستیهنده ای بود (یک دو سال است در تبعید در آلمان در گذشته، ولی قبل از مرگ، اولین اتحادیه نویسندگان عرب در تبعید را تأسیس کرده که تا به امروز در خارج از سوریه فعالیت دارد. یک کتاب معروف او را، به نام «ذهنیت تحریم» زندهیاد تراب حق شناس در فرانسه ترجمه کرده و ...). می خواهم بگویم، آری همه این نویسندگان پایگاه بالایی در جهان عرب دارند، ولی ما ایرانیها، به دلایلی که جی شرحشان اینجا نیست، آنها را نمی شناسیم.

این را هم اضافه کنم که درباره نویسندگان بنام عرب یک انسیکلوپدی دو جلدی با دو مؤلف (ژولیت میثمی و پل استارکی) به انگلیسی تألیف شده که اصل انگلیسی آن در کتابخانه ملی موجود است. تهیه کنندگان دایره المعارف 18 جلدی «دانش گستر» مدخلهای مهم آن را به فارسی ترجمه کرده اند و در دایره المعارف خود گنجانده اند. دایره المعارف دوجلدی مذکور بسیار جالب است و مدخلهای آن با دید تازه ای نوشته شده اند. جا داشت کسی این دایره المعارف دو جلدی را ترجمه کند و در دسترس علاقه مندان بگذارد، ولی مگر کسی می تواند این کتاب را از چنگ کتابخانه ملی در آورد؟

به نظر مي‌رسد كه جهان امروز بيش از هر مورد ديگر، نيازمند داد و ستدي از جنس فرهنگ است. اين امر باعث مي‌شود ما از يك ايراني توقع داشته باشيم همان‌قدر كه به ترجمه آثار ديگر كشورها به فارسي همت نشان مي‌دهد، در معرفي آثار فارسي به عربي هم كوشا باشد. آيا شما در اين زمينه فكر و عملي داشته‌ايد؟

* بله همین طور است که می گویید، ولی به زبان آوردن این فکر کجا و عمل کردن به آن کجا! اگر منظورتان عملی کردن این کار با نوشتن و ترجمه کردن باشد، باید بگویم این فکر شدنی نیست. من سالها پیش سخنی از جاحظ خوانده ام که جالب است نقل کنم. جاحظ می گوید: «محال بودن ورزیدگی در دو زبان در آن واحد است.» یعنی شما اگر از عربی به فارسی ترجمه می کنید، و فارسی ترجمه تان در حد مقبولی است، نمی توانید عربی را به همان روانی بنویسید. من خودم امتحان کردم دیدم نمی شود. می شود ولی آنچه نوشته اید، دیگر عربی مقبولی نیست. دوست و سرور گرامی من، عدنان غُریفی، چند سال پیش در مصاحبه ای همین سئوال را از او پرسیده بودند، و او به صراحت پاسخ داده بود که نه نمی توانم! (این مصاحبه مفصل را ما به نقل از بی بی سی در کتاب خوزستان، جلد 3 آورده ایم.)

خيلي از دوستاني كه در زمينه ترجمه ادبيات عرب فعاليت مي‌كنند بيشتر به سراغ چهره‌هايي مي‌روند كه نياز به معرفي بيشتر ندارند. به گمان شما چگونه بايد به تاريك و روشن ادبيات عرب و معرفي چهره‌هاي گمنام‌تر پرداخت.

* بله، مترجم باید در راه های نکوبیده سیر کند و سراغ کسانی برود که جامعه آنها را نمی شناسد یا کمتر می شناسد. ولی، خوب خطر کردن در این راه کار هر کس نیست. و به شرایط ز یادی نیاز دارد. در این زمینه می توانم آلبرت کوثری (که اسم صحیح عربی اش «قُصیری» بود)را مثال بیاورم که در ادبیات فارسی تنها یک داستان کوتاه از او به قلم سعید حمیدیان (دختر و مرد حشیشی) از انگلیسی ترجمه و در الفبای شماره 3 زنده یاد ساعدی (امیرکبیر) چاپ شده. این داستان که مصداق همین سئوالتان است، به دلایلی چند خواننده را جذب می کرد: تازگی موضوع، ترجمه نزدیک به سبک نویسنده، پشتیبانی مجله الفبا از آن و ... بعدها من مطالبی در مورد نویسنده اش خواندم که نویسنده تنهایی بود و تمام عمر در هتلی در لندن زندگی می کرد و همان جا هم مُرد. (مقاله ای به عنوان «نویسنده ای همپایه محفوظ» درباره اش ترجمه کردم که در یکی از سایتهای خارجی چاپ شد.) این در زمینه ترجمه، ودر زمینه نوشتن که نمونه ها فراوان است و معمولا نویسنده هایی به آن اکسیر دست می یابند که از رفتن در راههای کوبیده اِعراض می کنند و کلیشه ها را کنار می گذارند.

از ميان آثاري كه تاكنون ترجمه كرده‌ايد به كدام يك از نويسندگان و ازچه كشوري علاقه بيشتري داريد و چرا؟

در این مورد می توانم از همان طیب صالح نام ببرم، به خاطر اینکه فضای داستانهای تا قبل از «فصل مهاجرت به شمال» فضایی دهقانی است و با فضای شهری که در آن زاده شده ام (فلاحیه یا شادگان امروز) شباهت زیاد دارد و مدام احساسش می کند. اگر چه در همین رمان اخیر آن فضای دهقانی هم نویسنده را رها نمی کند. کتابهای قبلی اش یکی «عِرس الزین» (داماد شدن زین) است که به فارسی ترجمه شده ولی باز هم باید ترجمه شود؛ دیگر «بندر شاه» و سومی «مریود» است.

ازكارهاي تازه چه خبر؟

*کارهای ناتمام زیادی در دست دارم، ولی کاری که به تازگی از انجام آن فراغت یافته ام، همین کار راجر آلن است با نام «درآمدی تاریخی و انتقادی بر رمان عرب» در 342 صفحه که به دلیل حواشی زیاد آن وقت زیادی از من گرفت. نخست ترجمه عربی کتاب به دستم افتاد ولی چون دیدم ترجمه عربی کمبودهایی دارد سراغ اصل انگلیسی آن در کتابخانه ملی رفتم (با بدبختی از کتاب پرینت گرفتم) و نواقص ترجمه عربی را ــ که کم نبودند ــ با مراجعه به اصل انگلیسی برطرف کردم. در طول ترجمه این کتاب مُدام ترجمه های زنده یاد یونسی را می‌خواندم. او 80 کتاب ترجمه کرده بود و کتابهایش امروز چراغ راه هر مترجمی هستند. پاره ای از آنها را که در این زمینه هستند، نام می‌برم: تاریخ ادبیات روس (میرسکی)؛ یک جلد تاریخ ادبیات آمریکا (پریستلی)؛ یک جلد ادبیات آفریقا (دی ثورن).؛ یک جلد تاریخ ادبیات یونان (هـ. ج. رُز). روانش شاد !

و حرف آخر

حرف آخر هم این است که مترجمان، به خصوص مترجمان جوان تا می‌توانند باید بخوانند و بنویسند. هم به فارسی بخوانند و هم به عربی. کار دیگر که باید انجام دهند این است که سراغ کتابهای ترجمه شده از عربی به فارسی بروند و آنها را با اصل عربی‌شان مقایسه کنند. و دائم جستجو کنند بر کتابهای جالب عربی دست یابند.
_____________________

[1] الطیب صالح (1929- 2009)، با نام کامل «طیب محمد صالح احمد»، «نابغه رمان عرب» لقب گرفته است. ـ م



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد