|
روحالله خمینی در مسألهی ۲۴۱۲ توضیحالمسایل خود آورده است: "زنی که عقد دائمی شده نباید بدون اجازهی شوهر از خانه بیرون رود و باید خود را برای هر لذتی که او میخواهد تسلیم نماید".
انگار چنین زنی را که خمینی از آن سخن میگوید به حرمسرای ناصرالدین شاه برده باشند. بایدهای او هم آدم را به یاد هیتلر و رضاخان میاندازند. جدای از این، روحالله خمینی در موقعیتی نبود که معنای "هر لذتی" را خوب نفهمد. به حتم او از کالبد بیارادهی زنی که خود میپنداشت، شگردهای متنوعتری از همخوابگی را انتظار داشت. شگردهایی که چهبسا به شیوههای متعارف و متداول زناشویی پایبند باقی نمیماند. چون "هر لذتی" معنای فراگیری از لذت را برای گویندهی آن در بر میگیرد. چهبسا چنین لذتی با خواست مشروع انسان امروزی سر سازش نداشته باشد، اما خمینی هرگز به برداشتی انساندوستانه از لذت گردن نمیگذارد. چنانکه زن در عبارت یاد شده آفرینهی بیارادهای نموده میشود که جز تمکین به خواست مالک و ارباب خود کاری از او برنمیآید. چراکه حتا بردگان قرنهای میانی هم در صورت تنش با مالک خویش، میتوانستند بر او بشورند. اما خمینی همین راهکار انسانی و اخلاقی را نیز از زن باز میستاند. در نگاه خمینی، عشقِ دو سویه بین زوجین از افسانه فراتر نمیرود. چون انسانی که خمینی باور دارد به حتم باید زن را در مقابل پرداخت مهر و کابین یا هزینههای گذران و معیشت او بخرد. همانند همان بردههایی که زمان پیامبر اسلام در بازارهای یثرب، شام و اسکندریه به فروش میرسیدند. همچنان که مجری صیغهی عقد خطاب به موکل زن خود میگوید: "ترا به عقد دایمی و همخوابگی همیشگی دادم و درآورم با این صداق و با این مهریه". به واقع نقش عاقد، چیزی از نقش دلال محبت را به نمایش میگذارد. چون او پولی میگیرد تا جدای از دلالی، قداست عقد را هم تضمین نماید. همچنین در فرآیند عقد شرعی، زن باید چیزکی از مرد بستاند و به همخوابگی همیشگی با او گردن بگذارد. عاقد هم در نقشی از دلال ماجرا در این خصوص تسهیلگری به عمل میآورد. به واقع اسلام عشق دو سویهی انسان را به هیچ میشمارد تا روحانی در نقشی از عاقد بتواند حضورش را در خلوت و حریم خصوصی انسانها اعلام نماید. پیداست که با همین حقه، عشقی سه نفره از آدمها پا خواهد گرفت که عاقد مشروعیت آن را نزد خداوند تضمین خواهد کرد. همراه با راهکارهای ناصوابی از این دست، روحالله خمینی نیز همانند مراجع دیگر نقشآفرینی هدفمند و سالم زن را در جامعه و خانواده به فراموشی میسپارد و تنها همخوابگی با او به کارش میآید. چون بر اساس آنچه که او مینویسد هرگز عشق و علاقهای خودمانی بین زن و شوی در کار نخواهد بود. یکی در نقش زن، خود را تسلیم دیگری میکند تا آن دیگری بدون اعتنا به خواست جسمی و روانی زن، پاسخگوی نیاز بیمارگونهی خودش باشد. همچنین از نگاه روحالله خمینی هرگونه تعاملی با زن، رضایت شخصی او را نادیده میانگارد تا مرد به عنوان جنس برتر هر کاری را که میخواهد با زن به انجام برساند. در این فرآیند زنان حتا جنس کمتر و کهتر هم به حساب نمیآیند. چون همانند شی و متاعی نموده میشوند که خمینی ارادهی انسانی آنان را مخالف خواست خویش میبیند. در نتیجه چنان میپندارد که خواهد توانست با کنار گذاشتن تصمیم و ارادهی زن، او را به تسلیم و تمکین از خود مجبور نماید. روحالله خمینی در پستوهای نمور و تاریکی از تاریخ روابط بشری گام برمیداشت. چون بنا به نوشتههای مستندی که از او بر جای مانده است، خمینی هرگز نتوانست بفهمد که همسری و زندگی مشترک چه معنا و مفهومی را در بر میگیرد. به همین دلیل هم در نگاه او زن و شوی همسنگ و همسر برای همدیگر نموده نمیشوند، تا زن از سر جبر و زور به خواست مرد گردن بگذارد. او به اتکای همین باور ناصواب است که ضمن استناد به قرآن و حدیث و روایت، زن را نصف و نیمهای از آدم به حساب میآورد. تازه همین انسان نصف و نیمه از تصمیمگیری در خصوص سرنوشت خویش باز میماند تا همراه با تسلیمپذیری، کامجوییهای بیمارگونه و خودانگارانهی مردان زمانه ممکن گردد. بر پایهی نوشتهی خمینی در توضیحالمسایلاش او برای مداوای بیماری جنسی خویش، زن را وسیلهای مناسب قرار میدهد. چون تنها ارضای جنونآمیز میل بیمارگونهاش را باور دارد. حتا از سر جهل و نادانی نمیتواند بپذیرد که بیمار است و برای مداوا به حتم باید به تیمار و مراقبت روی آورد. فاجعه زمانی آغاز میگردد که او بر جایگاه مرجع مینشیند و نسخههای غیر اخلاقی خود را به این و آن هم تجویز میکند. چنین کاری به دلیل خودشیفتگی عوامانه، دستور و تکلیف شرعی نام میگیرد. تکلیفی که ضمن آن زن باید به همان تسلیم همیشگی رضایت دهد. اما روحالله خمینی تکلیفهایی از این دست را بلاتغییر میخواند و به گمان او باید این احکام دینی تا پایان جهان باقی بمانند. در چینش دینی او از مرجع و مقلد هم، سویههایی از بیماری روانی به چشم میآید. چون روحالله خمینی ضمن الگوبرداری از خداوند، نقشی از او را روی کرهی زمین به اجرا میگذاشت. ولی در دنیای امروز، چینش ناصوابِ مرید و مرادی (یا مرجع و مقلد) را در ارتباط انسانها هرگز کسی انتظار ندارد. چون کسی بر این نکته اصرار نمیورزد که یکی بگوید تا دیگرانی که لابد همگی بلاارده و محجور نموده میشوند، به گفتهاش عمل نمایند. به حتم اگر انسانهایی از این دست جایی مشاهده شوند باید به تیمارستانهای عمومی معرفی گردند تا هرچه زودتر به مداوا و درمان ایشان بپردازند. در نگاه خمینی به زن، موضوعی دیگری هم انعکاس مییابد. چون او نمیتواند بپذیرد که زنان به بیرون از خانه پا بگذارند. او از این نکته واهمه دارد که مبادا عدهای در خیابان راه بیفتند و همسر یا همان جنس خریداری شدهی او را بدزدند. در متن چنین روایتی از زن، استنباط سطحی او از مردان هم آشکار میگردد. انگار هر زنی که به کوچه و خیابان پا بگذارد او را خواهند دزدید. ضمن آنکه او زن را آفرینهای میبیند که قدرت دفاع را از او سلب نمودهاند و به حتم به وجود آدمهایی از نوع خمینی نیاز دارد تا از او دفاع به عمل آورند. اما مشکل زنان جامعه با مردانی از نوع خمینی به آنجا باز میگردد که زنان همیشه خود را از این همه محبت وارفتهی مردانه بینیاز میبینند. زنان امروزی مسکن و لباس و خوراک این گروه از مردان را بار خودشان میکنند تا برای همیشه به دنیای گرد و خاک گرفتهی خمینی بکوچند. یک سال از تب و تاب فرآوری لایحهی رفع خشونت علیه زنان میگذرد تا شاید بتوانند متن رنگباخته و وارفتهای از آن را در مجلس شورای اسلامی به تصویب برسانند. اما لایحهای که قرآن و حدیث و روایت را پشتوانه دارد هرگز نخواهد توانست پاسخگوی مطالبات امروزی زنان جامعه باشد. چنانکه برای تصویب آن در مجلس هر روز تعلل میورزند و مواد حمایتی آن را هم حذف میکنند. چراکه مذهب در ایرانِ جمهوری اسلامی، مهمترین منبع را برای خشونت و آزار زنان فراهم میبیند. تا آنجا که تنها با پس زدن دین و مذهب از گسترهی سیاست و متن قانون مدنی و قانونهای دیگری همچون قانون مجازات میتوان به جامعهای بدون خشونت دست یافت. از سویی دیگر اصلاحطلبان درون حکومت عوامانه تبلیغی را در رسانههای خویش دنبال میکنند که گویا میخواهند با بازگشت جامعه به میراث سیاسی یا فرهنگی روحالله خمینی شادابی و سرخوشی کشور را تأمین نمایند. غافل از آنکه بخشهای گستردهای از خشونت و آزار جنسی یا جنسیتی امروزی به همان سنتهای نامردمی و غیر اخلاقی خمینی بازگردد. همچنان که متن سخنرانیها و نوشتههای او مستندی غیر قابل انکار برای همین خشونتها فراهم میبیند. نمونههای فراوانی از آن را هم در توضیحالمسایل او میتوان مشاهده کرد. بدون تردید خشونت ذاتی دین قرار میگیرد و بدون کنار نهادن دین یا هر ایدئولوژی دیگری از ادارهی جامعه هرگز نمیتوان به جامعهای بدون خشونت دست یافت. "رسالهی عملیهی حضرات آیات عظام" هم از این راهکار همگانی بر کنار نمیماند. یادآور میشود که موزه جای خوبی خواهد بود که تمامی این میراث خشونتبار را در آن گرد آورند. میراثی که پشتوانهای همیشگی برای اذیت و آزار همهی مردم و به خصوص زنان قرار گرفته است./ نظر شما؟
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد |
|