logo





ضدیت با فرهنگ ایران در سایه شیفتگی ایرانی نسبت به غرب

(توضیحات فلسفی)

يکشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۴ مارس ۲۰۱۸

فرهاد قابوسی

با اینکه مکرر در مقالات سابقم در همین نشریه موضوعات مقاله "ضدیت با فرهنگ ایران در سایه شیفتگی ایرانی نسبت به غرب" را توضیح داده ام و خواننده علاقمند می تواند به روال متداول تحقیق در مقالات علمی به آنها رجوع کند، اما به جهت "کوته وقتی" متداول دنیای مجازی لازم دیدم بعضی موارد آن مقاله را که به ضرورت تلخیص به اشاره از آنها گذشته ام، توضیح دهم.

نظرات تحقیقی جان مک گینز و چارلز بک ویت از آکسفورد در مورد تاثیر علمی جهانی ابن سینا مطابق مراجع مقالات سابقم در رابطه با دانش ابن سینا در منبع زیر منعکس اند (1). نتایج اشاره شده تحقیقات شخص من در مورد نظرات علمی ابن سینا که در مقالات، سخنرانی ها و مصاحبه های متعدد نظیر نشریه پژوهشی «حکمت و معرفت» در خارج و ایران منعکس شده اند، در این منبع منعکس اند (2).

توضیح اشاره ام در مقاله بالا به درست بودن نظر ابن سینا در رابطه با «اصالت حرکت» در مقابل نادرست بودن معیارهای علم معاصر در مبحث «تحول و حرکت» همچنانکه پیشتر نیز نوشته ام، چنین است: تحلیل ابن سینا در طبیعیات «شفا» ناظر بر اینست که حرکت ذاتی جسم است و حتی "اگر جسمی ساکن باشد، قبل از سکونش باید در حرکت بوده باشد" و لذا "نیرویی در جهت مخالف نیروی حرکت سبب سکون آن شده باشد". یعنی به نظر ابن سینا حتی سکون اجسام نیز متضمن تاثیر نیرو بر اجسام است. این نظر پایه های فیزیک غلط ارسطویی را درهم می شکند و پایه فیزیک درست «سینوی» محسوب می شود. چون ارسطو به نادانی و عوامیت خصوصا از اینرو که خاصیت جاذبه را نمی شناخت، معتقد بود که تا زمانی که اجسام یا "عناصر اربعه" مشکّله آنها در "مواضع طبیعی" شان هستند یا به سوی این مواضع "حرکت طبیعی" می کنند، نیرویی بر آنها وارد نمی شود و تنها برای "حرکت قسری" اجسام به "مواضع غیر طبیعی" نیرو لازم است.

بر اساس این تحلیل متکی بر اصالت حرکت است که ابن سینا کمیت «مِیل» (میل به حرکت) در اجسام را در علم الحرکات وارد کرد که اکنون در فیزیک به «پتانسیل» و در ریاضیات به «کنکسیون» (التصاق) تعبیر می شود. بدون این نظر ابن سینا طرح نیروی جاذبه نیوتنی نیز ممکن نمی بود! چون اساس این نیرو همان "پتانسیل جاذبه" است و اساس نظریه پتانسیل نظر ابن سینا در دوام وجود نیرویی حتی در حال سکون اجسام است. کمااینکه حتی بر جسم ساکن بر روی زمین نیز نیروی جازبه زمین وارد می شود. با این حال اصل اول مکانیک نیوتنی همان فرضیه مواضع طبیعی ارسطو و عقیده به سکون مطلق در فقدان نیروهاست. یعنی نادرستی علم و فلسفه یونانی، همچنانکه در مقاله بالا نوشتم، چنان عمیق است که حتی نظریه جهانساز ابن سینا هم نتوانست آن را کاملا تصحیح کند!

نتیجه نظر ابن سینا این است که اجسام همواره «مایل» به حرکت و یعنی توام با «میل» به حرکت اند. و یعنی اجسام متضمن ظرفیت یا «پتانسیل» حرکت اند. و این سخن (خصوصا به تعبیر معاصر) معادل دائمی بودن خصیصه حرکت در اجسام و یا اصالت حرکت است. همچنانکه پیشتر یاد آوری کرده ام این نظر مطابق سنت "فلسفه علمی" شرق دوران اسلام در مورد حرکت است که وسیله الکندی معروف چنین بیان شده است: "جسم، حرکت و زمان توام اند" (3).

در حالیکه فیزیک معاصر به غلط در سنت ارسطوئی ـ نیوتنی معتقد به تقدم سکون مطلق "ذرات اساسی" بر حرکت است که در کمیت متداول "جرم در حال سکون" (4) ذرات اساسی فیزیک منعکس است. کمااینکه خصیصه جرم و وزن در فیزیک معاصر مقدم بر حرکت شناخته شده و حقیقت ثابت شده عدم امکان کوانتیزاسیون جرم یا وزن ذرات اساسی توام با عدم کوانتیزاسیون نظریه جاذبه در فیزیک معاصر نیز ناظر بر همین نگاه کلاسیک بسیار قدیمی به جرم و وزن و عدم پیشرفت علم در این مورد است. به همین ترتیب ریاضیات معاصر نیز متکی بر شناخت و ارزیابی کمیات هندسه منحنی بر اساس کمیات "مستقیم" هندسه مستقیم الخط اقلیدسی نظیر شعاع کره و دایره است. یعنی حتی در ریاضیات "منحنی" نیز زاویه دید، مرجع، معیار و اساس کمیات مستقیم و ریاضیات "مستقیم و مستوی" (اقلیدسی) است! با این توضیح که انحناء معادل نیروی محرکه و یعنی حرکت است. و سطح و خط مستقیم معادل عدم انحناء یا عدم نیروی محرکه و لذا عدم حرکت است! کمااینکه حتی مبحث "نظریه اعداد" ریاضیات جدید نیز متکی بر مقایسه خصایص نادرست و مطلق "خط مستقیم" نظیر "پیوستگی" با "اعداد حقیقی" است. از این نقطه نظر علم معاصر اصولا و اساسا عقب مانده تر از ابن سینا به اساسی ترین مبحث علم و فلسفه که تحول و تحرک است، می نگرد و حتی در ریاضیات نیز معتقد به خصیصه نادرست پیوستگی اعداد مانده است. کمااینکه استدلال ابن سینا در اولی بودن حرکت و متحرک بودن جسم ساکن قبل از سکونش، هنوز کاملا بدیع است. و از دانشمندان معاصر کسی از این موضع به مسئله حرکت ننگریسته است. در عین اینکه علم معاصر بدون استفاده از کمیات "پتانسیل" و "کنکسیون" که متکی بر کمیت «میل» ابن سینا هستند، ناممکن است.

توضیح اینکه اگر من آرامش دوستدار را فلسفه ندان و فلسفه نخوان شمرده ام، بر این حقیقت مستدل متکی است که او نه تنها بدون خواندن "شفا" بعنوان محتوای اصلی و اساسی فلسفه علمی ابن سینا که به آلمانی نیز موجود است، در علم و فلسفه ابن سینا اظهار نظر کرده است، بلکه همچنانکه پیشتر استدلال کرده ام: این شخص تفاوت میان "تضاد" و "تناقض" را نمی شناسد. چون "تضاد" (هگلی) را "تناقض" ترجمه کرده است (5). اما کسی که این تفاوت را نداند، حق سخن گفتن در فلسفه (شرقی و غربی) را ندارد. چون تشخیص این تفاوت از مقدمات اولیه فهم فلسفه است! خصوصا که تضاد مقوله ای در طبیعیات و تناقض مقوله ای در منطق است! مثلا کسی نمی گوید که الکترون و پوزیترون متناقض همدیگرند. بلکه می گویند بار برقی ایندو ذره متضاد همدیگرند. و این نشان می دهد که این شخص قاصر از فهم منطق و اندیشه منطقی است! کمااینکه این نظر هگل تکرار همان نظرات قدیمی هراکلیت و پارمنیدس است که "مبادی حیات اضدادند". یاد آوری می کنم که غیر از من تمامی فلسفه دانان ایرانی نظیر منوچهر بزرگمهر و مترجم آثار افلاطون و ارسطو محمد حسن لطفی مقوله مذکور را نه به "تناقض" بلکه به "تضاد" ترجمه کرده اند (6). این نشان می دهد که آرامش دوستدار هیچ بوئی از فلسفه نبرده است! بلکه در میان عوام تحصیلکرده با سیاسی کردن بحث فرهنگ و سوء استفاده سیاسی از تفلسف در آب گل آلود اپوزیسیون اعلیحظرت به ماهی گیری از عوام اپوزیسیون مشغول است.

من در نوشته های پیشینم در این مورد در تفاوت تضاد با تناقض بیان عربی مصطلح در نوشته های فلسفی فارسی را بکاربرده بودم که: "النقیضان لایجتمعان و لایرتفعان، الضدین لایجتمعان و قد یرتفعان". هرگاه که این بیان به مزاج ناسیونالیستی بعضی خوش نیاید و یا معنی اش را نفهمد، شاید آوردن نظر ارسطو در مورد تفاوت تناقض و تضاد مناسبتر باشد که: "چون دو چیز متناقض قبول واسطه نمی کنند، پس بدیهی است که واسطه فقط در مورد اضداد یافت می شود." لذا کسانی که به کورچشمی و سیاسی نگری قاصر از تشخیص این تفاوت اساسی معتقدند که می توان نظیر آرامش دوستدار در سخن هگل بجای "تضاد"، اصطلاح "تناقض" را بکار برد، می باید تمامی فلسفه را دستکم از ارسطو به اینسو که چنین تفاوتی را بیان کرده است، نفی کنند. و این معادل نفی حق دخالت در مباحث فلسفی در مورد خود آنان است.

ناشرین نوشته های آرامش دوستدار در نشریات اپوزیسیون نیز از همان ابتدا کسانی بودند که فلسفه نمی فهمیدند؛ ولی به روال دیمی فرهنگ شعر زده ایران بانی شرّ نشر مطلب برعلیه فلسفه ایران عصر اسلام شدند تا مثلا "مبارزه سیاسی" کرده باشند. اما گناه عمده آنان اینست که کور کورانه ـ و این توضیح اشاره ام به نژاد پرستی ضد عرب آرامش دوستدار است ـ نوشته های ضد عربی او را منتشر کردند (7) که چون فارسی هستند (!) بر علیه اعراب ایران نوشته شده اند! علت تاکید من بر این کوتاهی ناشرین اپوزیسیون اینست که سی و اندی سال پس از اینکه آرامش دوستدار به بهانه مخالفت با اسلام مرتکب نژادپرستی بر علیه اعراب ایران شد، باز اپوزیسیون ایران چنان به این نژادپرستی عادت کرده بود که اسماعیل خویی نیز به همان بهانه مرتکب نوشتن معر نژادپرستانه بر ضد اعراب ایران شد؛ بدون اینکه کسی غیر از من به این جرم اعتراض کند.

اما بابت یاد دادن فلسفه به کسانی در اپوزیسیون که نظیر آرامش دوستدار بدون اطلاع از فلسفه جهت توجیه سیاسی تصورات خویش در مورد فلسفه می نویسند و دیگران که فلسفه ندانسته در سایتهای مختلف از خزعبلات این شخص طرفداری می کنند، یادآوری می کنم که ایراد آرامش دوستدار به ابن سینا مثلا در مورد "ماده" و "مکان" (در رابطه با نظرات ارسطو در این موارد) بی ربط و مشخصا حاکی از عدم فهم این شخص هم از فلسفه ارسطو و افلاطون و هم از فلسفه ابن سیناست که به نصّ فلاسفه و فلسفه دانان ایرانی نظیر ملا صدرا و دکتر حسن ملکشاهی در پی تصحیح و تلفیق نظرات آن دو بوده است. چون غیر از من که متعددا بدفهمی فلسفه افلاطون وسیله شاگردش ارسطو را یاد آوری کرده ام، بنظر متخصصین غربی فلسفه های افلاطون و ارسطو نیز همچنانکه محمد حسن لطفی در ترجمه "سماع طبیعی (فیزیک)" ارسطو اشاره کرده است: صاحبنظران در فلسفه افلاطون و ارسطو معتقدند که "ارسطو نظرات افلاطون را در مورد مکان نفهمیده است و به بیراهه رفته است" (6). لذا نظر ابن سینا در توام بودن ماده و مکان متمایل به نظر افلاطون شده است که هم "فضا و مکان را یکی می دانست، و هم معتقد به "یکی بودن ماده و فضا" بود (6). کمااینکه دانشمندان متاخر نظیر هایزنبرگ نیز با توجه به نتایج علمی معاصر نظرات افلاطون را در "طیماوس" مناسبتر شمرده اند. پس ایراد آرامش دوستدار به ابن سینا به طرفداری از ارسطو حاکی عدم فهم او نه تنها از فلسفه بلکه حتی تاریخ فلسفه بوده و صرفا ناشی از غرض دینی آرامش دوستدار بر علیه ابن سینای غیر متدین بنظر می رسد.

ادامه توضیح در این رابطه اینست که ممکن است سئوال شود چرا در آن مقاله نوشته ام: "مقبولیت عامه تاسف بر انگیز نظرات نژادپرستانه ضد عربی میان ایرانیان "مقیم اپوزیسیون" به بهانه ضدیت با اسلام را از رواج معری نظیر "چکامه اندیشیدن به اسلام" که اسماعیل خویی بر علیه اعراب (ساکنین ایران) سروده است، می توان دریافت." و یعنی چه دلیلی در دست است که این متشاعر آن شعر را برعلیه اعراب ساکن ایران و نه اعراب غیر ایرانی و حتی اعراب بطور کلی نوشته است. در حالیکه حتی طرح چنین سئوالی حاکی از کمبود دقت و اشکال فهم سئوال کننده محسوب می شود.

چون منطقی است که وقتی شعری به فارسی بر علیه "خدای" عرب و یعنی "فرهنگ" عربی نوشته شد، تنها می تواند خطاب به اعراب ساکن ایران باشد که به این زبان مسلط اند! و نه اعراب غیر ایرانی که فارسی نمی خوانند! لذا این معر فارسی! که برعلیه فرهنگ "مکر و قتل و کینه" عربی (منعکس در خدای عرب) نوشته شده است، مستقیما و مشخصا بر علیه اعراب ایرانی است!

اما در بیسوادی متشاعر نژادپرست این بس که هرچند فراتر از دعوای زرگری "قهر خدای عرب"، بحث کینه توزی خدای یهود میان دینشناسان بسیار قدیمتر و مفصلتر مطرح شده است. ولی متشاعر سطحی اندیش نه قادر به تعمق در ساختار تاریخی ادیان ابراهیمی است و نه جرئت انتقاد از دین یهود دارد. چون در اینصورت مواجب و جوایز آمریکائیش قطع می شوند.

حواشی و توضیحات:

(1) J. Mcginnes, “Avicenna”, book by Oxford university press, 2010.

Ch. I. Beckwith, „Warriors of the Cloisters, The Central Asian Origins of Science in the Medieval World”, Princeton University Press, Princeton and Oxford, 2012.

(2) 1. فرهاد قابوسی، "ملاحظاتی در باره تاثیر ابن سینا برعلم و فلسفه جهانی"، ایران نامه، سال 28، شماره 3، زمستان 1392.

2. نشریه پژوهشی «اطلاعات حکمت و معرفت» شماره 126، متن مصاحبه با استاد قابوسی تحت عنوان «نقش و تاثیر ابن سینا در ریاضیات و فیزیک»، سال 1395.

(3) دکتر حسن ملکشاهی، "حرکت و استیفای اقسام آن"، سروش، تهران 1376.

Rest mass.(4)

(5) آرامش دوستدار: "خویشاوندی پنهان"، بخش "خیره سری ها در حق نیچه". در این مطلب آقای دوستدار که ادعای تسلط بر زبان آلمانی (!!) و "فلسفه" (!!) دارد، نوشتۀ هگل را که "بنیاد هستی بر تضاد است" به غلط "بنیاد هستی بر تناقض است" ترجمه کرده است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!

(6) آرامش دوستدار، " امتناع تفکر در فرهنگ دینی". در بخش "تغذیه اسلام نوزاد از کالبد ایران کهن"، نویسنده بروال نژادپرستانه نازی ها که یهود را انگل اروپا خطاب می کردند، از "هستی انگلی اسلام" و "زیست انگلی اسلام در تن ایران باستان" نوشته است. و اینکه "عرب همواره مأنوس به ستیز و رهزنی و سپس پرورده شده برای قتل و غارات اسلامی در خاک بیگانه" بوده است.

(7) ارسطو: "سماع طبیعی (فیزیک)، ترجمه دکتر محمد حسن لطفی تبریزی، انتشارات طرح نو، تهران 1385.




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد