logo





مجلس ترحيم دوستی

سه شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۶ - ۳۰ ژانويه ۲۰۱۸

سيروس"قاسم" سيف

seif.jpg
وارد سالن می شود و پس از دست دادن با دست "دوست" و روبوسی کردن با صورت "دوست" می رود و روی صندلی ای می نشيند و در همان حال که دارد اطرافش را از زير نظر می گذراند احساس می کند که انگار درون دادگاهی نشسته است! با خودش فکر می کند که نکند آدرس را اشتباهی خوانده باشد و يا به آدرسی اشتباه آمده باشد. دعوتنامه را از جيبش بيرون می آورد و يکبار ديگر آدرس را از زير نظر می گذراند و می بيند که نه تنها درست آمده است ، بلکه عکسی هم که در بالای دعوت نامه چاپ شده است، نشان می دهد که مسئول و گرداننده ی آن "ميز مطبوعاتی"، به همراه ديگر شرکت کنندگان، خيلی دوستانه، کنارهم، پشت "ميزی گرد" ، رو به کسانی که آنها او را می بينند ولی او نمی بيندشان، نشسته اند و دارند به همديگرلبخند می زنند، اما وقتی که به گفتگوهای جاری ميان مسئول و گرداننده ی ميز گرد مطبوعاتی، با ديگر شرکت کنندگان، با دقت گوش می دهد، نه تنها احساس بودن درون دادگاه بر او چيره تر می شود، بلکه اينبار خودش را درجايگاه متهمين می بيند که قاضی آن دادگاه – يعنی مسئول و گرداننده ی آن ميز گرد مطبوعاتی- در بالای سالن، پشت ميزی نشسته است و بقيه ی شرکت کننده گان هم، در سوی مخالف رئيس دادگاه، در جايگاه تماشاگران! با کلافگی، به عزم بيرون زدن از دادگاه، دارد از جايش بلند می شود که دست "دوست"، از جائی و صورت "دوست " از جائی ديگر با سرعت به او نزديک می شوند و دست " دوست" ، او را با مهربانی سر جای خودش می نشاند و صورت "دوست" هم با لبخندی معنادار برلب ، می گويد:
- دوست عزيز! کجا تشريف می برند؟!
- بيرون!
- چرا؟!
- اينجا کجاست؟!
- اينجا ميزگرد مطبوعاتی است.
- دادگاه است يا ميز گرد؟!
- ميز گرد؛ مگر نمی بينید؟! ايشان ،رئيس "هنر" هستند و ايشان هم رئيس "آزادی". همه ی اين خانم ها و آقايان و ديگر شرکت کنندگان هم، اهالی مطبوعات داخل و خارج هستند و دارند با هم، در باره ی حدود "آزادی انديشه و بيان در هنر" صحبت می کنند. دادگاه يعنی چه؟!
فشار دست مهربانانه ی "دوست " و معنای لبخند نشسته بر لب "دوست"، مستدل تر و قاطع تر ازآن است که جای چون و چرا داشته باشد، بنابراين، فورا می نشيند سر جايش و سر تا پا، گوش می شود، تا به او ثابت شود که اشتباه می کرده است و اتفاقا، ثابت هم می شود که اشتباه از او بوده است و دادگاهی در کار نيست و فقط بين شرکت کنندگان ميز گرد، سوء تفاهمی پيش آمده است؛ چرا که از قرار معلوم، رئيس يکی از شاخه های هنری که در اين جلسه مسئوليت گشايش آن را بر عهده داشته است، جلسه را " با نام دوست" آغازکرده است ؛ در حالی که فلسفه ی وجودی اين جلسه ، آسيب شناسی " دوست بازی" وبررسی لطماتی بوده است که به وسيله ی همان "دوست بازان" بر پيکر هنر و آزادی انديشه و بيان ، وارد آمده است! بگونه ای که اين " دوست بازان" با تشکل های نه چندان آشکار" دوست بازی" و مقدم داشتن "رابطه" بر "ضابطه" توانسته اند پست های قدرت را قبضه کنند ! و اگرنه، اين همه سانسور و توقيف و اينهمه زنداني و زندانبانانی که....
- کدام سانسور، دوست عزيز! کدام توقيف؟! کدام زندانی ؟! کدام زندانبان؟!
- حق با شما است. واقعا کدام؟!
- منظوردوست عزيز ما، ازعلامت سؤال و تعجبی که در بالا، جلوی "واقعا کدام "گذاشته اند، چيست؟!
- منظورم اين است که ازسؤال مطرح شده ، به وسيله ی خودم، متعجب شده ام!
- بازکه علامت تعجب گذاشتيد؟!
- کجا؟
- جلوی جمله ی " متوجه شده ام " بالا!
- آخر، وقتی آدم از چيزی تعجب می کند، آنوقت...
- لازم نيست که تعجب کنيد که بعدش مجبور شويد، علامت تعجب بگذاريد! متوجه که هستيد؟
- بلی، متوجهم.
- اگر متوجه هستيد، پس چرا جلوی جمله ی" متوجه که هستيد ؟" که در بالا آمده است، بعد از علامت سؤال ، علامت تعجب، نگذاشتيد؟
- خودتان گفتيد که لازم نيست علامت تعجب بگذارم.
- گفتم برای خودتان نگذاريد، نه برای ما!
- چشم. می گذارم. برای شما علامت ها را درست می گذارم!
- باز که برای خودتان هم علامت تعجب گذاشتيد! نگفتم نگذاريد؟!
- ببخشيد. وقتی پاکنويسش کنم، درستش می کنم. معذرت می خواهم. دست خودم نيست.
- پس، دست کيست؟!
- خسته ام. کلافه ام. الان ، پيامی دريافت کردم که فرزند يکی از دوستانم را، چند هفته می شود که دوستانش رفته اند در خانه شان و برده اندش به يک جائی. و امروز که بعد از آن چند هفته با خانواده اش تماس گرفته است، گفته است در همه ی آن مدت، دور يک ميزگردی با دوستانم نشسته ام و دارم به کمک آنها جای علامت های "سؤال و تعجب " زندگی ام را عوض می کنم و اجازه ی خواب که هيچ، حتی نگذاشته اند که يک لحظه، پلک هايم را، روی هم بگذارم و......
- چه کسی نگذاشته است؟!
- دوستانش.
- دوستانش نگذاشته اند که چکارکند؟!
- که بخوابد.
- چرا؟!
- چرا چی؟
- چرا نگذاشته اند که بخوابد؟!
- حتما، چون، هی می خواسته اند به او کمک کنند.
- کمک کنند که چه بشود؟!
- که بياد بياورد.
- چه چيز را بياد بياورد؟!
- دوستانش را.
- چرا ؟!
- چرا چی؟
- چرا دوستانش کمکش می کنند که دوستانش را بياد بياورد؟!
- چرايش را ديگر نمی دانم. ديگر مغزم کار نمی کند. خواهش می کنم.
- خواهش می کنيد که چه؟!
- خواهش می کنم شما خودتان بفرمائيد که من چه بايد بنويسم.
"دوست" کاغذ رأيی را جلوی او می گذارد و می گويد : روی آن بنويسيد " با نام دوست" و بيندازيد درون آن صندوق.
- فقط همين؟
- بلی، فقط همين!

روی کاغذ رأی می نويسد " با نام دوست" و آن را در صندوق رأی می اندازد و پس از دست دادن با دست "دوست" و بوسيدن صورت "دوست"، فاتحه ای می خواند و از "مجلس ترحيم دوستی"، بيرون می زند.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد