logo





به کجا چنين شتابان ؟

شنبه ۶ تير ۱۳۸۸ - ۲۷ ژوين ۲۰۰۹

سيامند

طی اين روز مطابق معمول همه‏ی ساليان اخير گروه «حزب کمونيست کارگری» که در همه ی گردهمايی‏های عمومی حضور يافته و به رسم و روش خود به تبليغات می‏پردازد، ظاهر شده و نخستين رفتارشان زدن ساز مخالف با برگزار کنندگان مراسمِ همبستگی با جنبش دمکراتيک داخل کشور بود. نحوه‏ی عمل اين گروه که به گمانم اگر فرقه ناميده شود، بسيار به واقعيت امر نزديک‏تر است، به نوعی است که هر آنکه اطلاعی از تاريخچه‏ی اين رفتارها نداشته باشد، گمان خواهد برد، گروهی به حمايت از جمهوری اسلامی به تظاهرات پرداخته‏اند و «قهرمانان» اين «حزب» به مقابله با آنان برخاسته‏اند. به نظر می رسد هر آنکسی که به مرادِ اين فرقه اقتدا نکرده باشد، الزاما از عواملِ اطلاعاتی و سازمانی جمهوری اسلامی است.
مهاجرت ايرانيان طی سی سال گذشته، سه موج اصلی از سر گذرانده است. موج نخست، از ماه‏های پيش از انقلاب بهمن آغاز شد، که عمدتا وابستگان نظام شاهنشاهی و کلان سرمايه‏داران کشور را به سوی اروپا و امريکا ترک کردند. هنوز دو سالی از «پيروزی» انقلاب ضدسلطنتی نگذشته بود که اين بار نوبت به مبارزين چپ و مجاهدين خلق و ديگر اعضای گروه‏ها و احزاب مترقی و پيشرو رسيد تا برای جان به در بردن از مهلکه‏ی جمهوری اسلامی، به آن سوی مرزهای کشور ترکيه، پاکستان و سپس برخی کشورهای اروپايی سرازير شده و تقاضای پناهندگی نمايند.

موج سوم مهاجرت از کشور، اما در ميان نسل جديد و گروهی شکل گرفت که آنان را می‏توان عمدتا جوانان جمهوری اسلامی ناميد. جوانانی که تاريخ صدور شناسنامه و گواهی تولدشان به سال‏های جمهوری اسلامی برمی‏گردد، جوانانی که تجربه‏ای از سال‏های پيشين ندارند. جوانانی که تصوری از نظام سلطنتی و همينطور تفاوت ميان نظام کنونی و نظامی که پدران و مادرانشان سرنگون کردند، ندارند. اين گروه پس از گذراندن دوره‏ای از تحصيلات عاليه در ايران به اين سوی مرزها به اهداف گوناگونی رو آورده است. برخی به قصد ادامه‏ی تحصيل، و برخی ديگر برای کاريابی ؛ اما وجه مشترک همه‏ی آنها با دو گروه اوليه، نارضايتی و حتی نفرت از جمهوری اسلامی است.

طی سال‏های اخير موتور اصلی عمده‏ی تحرکات و گردهمايی‏های اعتراضی به جمهوری اسلامی، کار تخصصی و انديشه‏ورز در زمينه‏های مختلف و متفاوت، برگزاری سمينارهای آکادميک و ... در ميان اين گروه بوده است. اين امر به هيچ عنوان به اين معنا نبوده و نيست که دو موج ديگر مهاجرت در زمينه‏های مورد اشاره دستاوردی نداشته‏اند، که يقينا داشته اند. اما به اين معنا هست که ميزان تاثيرگذاری اين گروه طی سال‏های اقامت نسبتا کوتاه آنها در خارج از کشور و نسبتِ رقمیِ آنها که به نسبت مهاجرين و پناهندگانِ موجِ دوم اقليتی بيش نيستند، بسيار چشمگير بوده است.

مهاجرين نسلِ سوم عموما در دانشگاه‏های متفاوت داخل کشور، ليسانس و يا فوق ليسانس خود را گرفته و همانطور که در سطور پيشين اشاره شد، برای ادامه‏ی تحصيل و يا کاريابی به امريکا، کانادا و بسيار کمتر به اروپا مهاجرت کرده‏اند. اين گروه اما، با توجه به گسترش تحرکات اجتماعی در سال‏های اخير در داخل کشور و البته اعتلای جنبش دانشجويی در دانشگاه‏ها و مراکز آموزش عالی، با پديده‏ی جلسات بحث و سخنرانی و گردهمايی آشناست، آنها را در دانشگاه‏های کشور تجربه کرده و دليرانه از دمکراسی و حقوق شهروندی محافظت کرده است. هنوز خاطره‏ی آخرين سخنرانیِ محمد خاتمی در دانشگاه و همينطور سخنرانیِ محمود احمدی نژاد در دانشگاه اميرکبير از خاطره‏ها زدوده نشده، و رفتار دليرانه و اعتراضات دانشجويان مبارز اين مراکز آموزشی همچنان يادآور مبارزات شجاعانه‏ی اين نسل است. اين نسل خاطره‏ی ديگری نيز از اين سال‏ها و برگزاری مراسم گردهمايی‏های خود دارد، خاطره‏ای نفرت بار، که به آسانی از خاطر نخواهد رفت. اين نسل در همه‏ی مراسم، سخنرانی‏ها، گردهمايی‏ها و ... با جمعی از «امتِ حزب‏اله»، اراذل و اوباش بسيجی، حراست و ... روبرو بوده که همواره با توجيهات و روش‏های متفاوت، و تنها در جهتِ به آشوب کشانيدنِ و ايجادِ درگيری تلاش در شرکت در مراسم و گردهمايی‏هايش داشته است. از ويژگی‏های اصلی اين جماعت حزب‏اله بی منطقی، بی‏سوادی و عربده‏جويی بوده است. اگر خاطره‏ی رفتارهای زننده و نفرت بار اين گروه برای ما «موج دومی»ها کمی کهنه و قديمی است، اما برای موج سومی ها هنوز تازه است و حک شده در ياد و خاطرشان است.

طبيعی است که ميان ما «موج دومی» ها و اين «موج سومی» ها اختلاف نظراتی در زمينه‏های متفاوت وجود داشته باشد. ما از دو نسل متفاوتيم، از دو تاريخ و گذشته‏ی متفاوتيم، آنچه ما تجربه کرده‏ايم، اين دوستان تجربه نکرده‏اند و آنچه آنان در روزمره‏ی زندگیِ خود در ايران از سر گذرانده‏اند، از حوزه‏ی تجربيات ما خارج است. دوران نوجوانی و جوانی ما در دوران نظام سلطنت گذشته، و از سال‏های سياه جمهوری اسلامی تصوری به غير از شنيده های خود نداريم، چرا که در ايران نبوده ايم، اين دوستان اما، سال‏های جوانی و نوجوانی شان با جمهوری اسلامی بوده است، فرهنگی و رفتاری و سخنان و حتی ادبياتی متفاوت. ما دو دسته‏ايم که عليرغم اينکه هر دو به يک زبان سخن می‏گوييم، اما برای درک يکديگر نيازمند زمان و البته گوش فراسپردن به ديگری هستيم. آنها شناختی از ما ندارند، ما از طريق جمهوری اسلامی به آنها معرفی شده ايم، عموما ما را به عنوان اعضای «گروهک»ها و يا «منافق» به آنان شناسانده‏اند، به نظر نمی‏رسد تلاش جدی‏ای هم از جانبِ ما برای گفتگويی دوجانبه با آنان صورت گرفته باشد، تا لااقل خود را فارغ از بمبارانِ تبليغاتیِ رژيم به آنها بشناسانيم.

غرضم از مقدمه‏ای چنين طولانی اشاره به آن چيزی است که يکشنبه گذشته طیِ تظاهراتِ همبستگی با جنبش دمکراتيکِ جوانانِ ايران گذشت. طی اين روز مطابق معمول همه‏ی ساليان اخير گروه «حزب کمونيست کارگری» که در همه ی گردهمايی‏های عمومی حضور يافته و به رسم و روش خود به تبليغات می‏پردازد، ظاهر شده و نخستين رفتارشان زدن ساز مخالف با برگزار کنندگان مراسمِ همبستگی با جنبش دمکراتيک داخل کشور بود. نحوه‏ی عمل اين گروه که به گمانم اگر فرقه ناميده شود، بسيار به واقعيت امر نزديک‏تر است، به نوعی است که هر آنکه اطلاعی از تاريخچه‏ی اين رفتارها نداشته باشد، گمان خواهد برد، گروهی به حمايت از جمهوری اسلامی به تظاهرات پرداخته‏اند و «قهرمانان» اين «حزب» به مقابله با آنان برخاسته‏اند. به نظر می رسد هر آنکسی که به مرادِ اين فرقه اقتدا نکرده باشد، الزاما از عواملِ اطلاعاتی و سازمانی جمهوری اسلامی است. چنين فرهنگی را نزد برخی ديگر از گروه‏های اپوزيسيون نيز می توان يافت، اما لااقل آن گروه‏ها در عرصه‎‏ی مبارزه آثاری از خود باقی گذاشته اند.

اما به گمان من، اين جريان با رفتاری که در همه‏ی تحرکاتِ عمومی و مبارزاتی از خود به نمايش گذاشته، تنها و تنها به بی اعتباری و زايل نمودنِ عِرض و آبروی جنبش چپ در کليت خود می‏پردازد. اين جريان با رفتارِ ظاهراً «انقلابی» خود، تنها خاطره‏ای را که برای مهاجرين نسل سوم زنده می‌کند، حملات حزب‏اله به نشست‏ها و مراسم‏شان است و ديگر هيچ. نتيجه‏ی اين امر، بی اعتباریِ مفهومِ چپ و از آن مهم‏تر از ارزش تهی نمودن مفهمومی همچون انقلاب است. درست به همان‏گونه که رژيم جمهوری اسلامی و عواملِ سياه آن مفاهيمی همچون انقلاب و مبارزه با امپرياليسم را به نفرت آورترين مفاهيم ممکن برای توده‏های مردم ايران بدل کردند، حزب کمونيست کارگری و همه‏ی انشعابات اين گروه، تنها در تلاشند تا مفهوم چپ، انقلاب، مبارزه و اپوزيسيون رامشوه کنند.
پالايش مفهوم چپ، بازگرداندن اعتبار درخور به مفهوم انقلاب و تحولِ انقلابی، در گروِ بازگشودن اين دمل چرکين از پيکرِ رنجور و ناتوانِ جنبش چپِ ايران است.
چهارشنبه 27 خرداد 1388

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد