|
ولی فقیه همیشه سعی داشت خودش را آشکارا برابر مردم قرار ندهد. اما اینبار با تایید سریع انتخاب ریاست جمهوری احمدی نژاد، زودتر از وقت مناسب و قانونیِ ِ اعلام صحت نتیجه انتخابات از سوی شورای نگهبان و نیز سخنانش در نماز جمعه یکباره خودش را برهنه برابر مردم آورده است. او دیگر نمی تواند با نصیحت آب رفته را به جوی بازگرداند. بی تعادلی و گریه و زاریش در پایان خطبه های نماز جمعه، با اینکه به صراحت دستور سرکوب مردم را داده است نشان دهنده احساس وحشتی است که بر جان این رهبر این حکومت افتاده است. | |
(متن گفتاری در روز يکشنبه ۲۱ جون ۲۰۰۹ در برنامه کانون دانشجويان هلند در شهر دلفت در پيوند با جنبش آزاديخواهانه مردم بعد از انتخابات بيست دوم خرداد.)
آنچه که در بیست دوم خرداد امسال و پس از اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری در ایران رخ داد، حادثهای کم نظیر در تاریخ معاصر مبارزاتی ایران است. پس از اعلام نتایج انتخابات، در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران اقشار و طبقات مختلف مردم و نیز دانشجویان و جوانان – دختر و پسر- به خیابانها ریختند و نیز در تهران روز سه شنبه بنا به گزارش خبرگزاریها یک میلیون و نیم نفر از مردم در اعتراض به نتایج آراء راه پیمائی کردند. این حادثه از اهمیت زیادی برخوردار است.
این روز و این جنبشی که در این روز بر پا شده چه شکست بخورد و چه پیروز شود، چه به هدفی که در پی انجام آن است یعنی ابطال انتخابات، برسد و یا نرسد، در تاریخ مبارزات مردم چون مبارزه ای مسالمت آمیز، برای برقراری آزادی و دمکراسی در ایران موضوع پژوهش بسیاری از پژوهشگران و علاقمندان به مسائل تاریخی خواهد شد. من این حرکت مردمی را که از سه شنبه پیش شروع شده و هنوز ادامه دارد درخشش آغاز یک جنبش تودهای و مردمی می دانم. اگر مردم بر همین اولین درخواست شان پا فشاری کنند و به تحمیل آن به رژیم برسند پایه های این نظام ارتجاعی و مستبد را لرزان می کنند.
این حرکت، نخستین و همگانی ترین نمایش مقاومت مردمی است که در طول این سی سال استقرار حکومت جمهوری اسلامی بدین شکل به وجود آمده است. جنبشی که از سوی مردم به ویژه جوانان سازماندهی میشود. و طبیعی است دستاورد آن در کل جامعه امید آفرین است و پایه های نگهدارنده بنای این حکومت را به لرزه می اندازد. ترس و عدم اعتماد به توانائی به خود را در مردم و در جامعه از بین می برد و در برابر، ترس و عدم اعتماد به مهار کردن حرکت های اعتراضی مردم را به قدرت در حکومت منتقل می کند. این اهمیتی است که این جنبش مردمی دارد. بنابراین پشتیبانی از آن و حمایت از آن از وظایف مهم همه ماست.
و اما این جنبش در همین درخواست به ظاهر حقوقی و قانونی خود از همین نظام - ما از حال مطالبات این حرکت صحبت می کنیم و فرضهایمان را در مورد آتیه ی این حرکت به بعد می گذاریم- چطور می تواند ستونهای نگهدارنده این حکومت را بلرزاند؟ این بحثی است که من در اینجا چون یک مقدمه برای بحث و نظر مطرح میکنم. مقدمه ای که در پرسش و پاسخ و نیز با شرکت شما در این بحث می تواند عمیق تر شود. وبه روشنی بیشتری برسد.
پیشتر از اهمیت تاریخی این روز گفتم. و اکنون نیز تاکید میکنم که این روز را از دو منظر می شود نگاه کرد. یک نگاه به بالائی ها و حرکت کودتائی حاکم برای یکدست کردن حکومت و دوم از منظر نگاه به پائینی ها و رهبری آنها.
در نگاه اول، اقدام بالائیها چه بسا قابل مقایسه باشد با حادثه ی کودتا در هیجدهم برومر در فرانسه که در نهم نوامبر 1799 از سوی لویی بناپارت انجام گرفت و این کودتا ضد انقلاب بورژوازی را در فرانسه به قدرت رساند و دیکتاتوری ناپلئون اول را مستقر ساخت. در نگاه دوم با توجه به رهبری این جنبش و احتمال ناپیگیری آنها و نیز سرکوب آن توسط حکومت می توان آنرا مقایسه کرد با حرکت کارگران اعتصابی در روز 22 ژانویه 1905 در روسیه که به یکشنبه خونین معروف است. رهبری آن حرکت در دست کشیشی بود به نام گاپون که شیوه مبارزه ای که با تزار پیشه کرده بود مسالمت آمیز بود. بعد از شکست آن حرکت و بعد از آن یکشنبه خونین حرکتهای اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز برای همیشه در تاریخ مبارزاتی این کشور کنار گذاشته شد.
در صورت شکست مردم در این جنبش، استبداد تقویت می شود و مردم در مبارزاتشان علیه استبداد راههای مسالمت آمیز را کنار خواهند گذاشت.
به هر حال با توجه به اهمیت این روزهائی که می گذرد و رویدادهای آن می توان گفت این راه پیمائی های اعتراضی و مردمی آن هم به صورت میلیونی توانسته در بخش بخش شدن اجزاء حکومتی که در طول این سی ساله بعد از انقلاب بهمن در سرکوب مردم و تحکیم پایه های سیاسی و ایدئولوژی شان یکپارچه بوده نقش مهمی داشته باشد و توانسته است تا همین اکنون ساختار اصلی رژیم یعنی ولایت فقیه و شبکه نگهدارنده آن را از درون تاریکی های این بنا به بیرون پرتاب کرده و در معرض دید قرار دهد.
حکومت جمهوری اسلامی یک حکومت دینی است. حکومتهای دینی ساختارهای بستهای دارند. آنچه در قوانین شان وضع شده اجباری دراجرا شدن ندارد. برای نمونه همین بی اعتنائی حکومتیان به همین اصل 27 قانون اساسی که اجتماعات و راه پیمائی های مسالمت آمیز نیازی به مجوز ندارد، و معترضین به انتخابات به آن رجوع می کنند. با این که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران در اصل بر اساس همین ساختار بسته، وضع و تدوین شده است، اما از آنجا که تاسیس و شکل گیری این حکومت در زمانه ای مدرن صورت گرفته ناچار به پذیرفتن اصلهایی اجتماعی و حقوقی از قوانین اجتماعی جهان مدرن شده است. برای مثال پذیرفتن انتخابات برای انتخاب نمایندگان مجلس و نیز مقام ریاست جمهوری. البته همانطور که همگان میدانند و توضیح آن ضروری نیست در همین قانون اساسی برای محدود کردن قابلیتهای همین ارگانهای مهم قانونگزاری و اجرائی چنان دیوارهایی بالا رفته است که اعضا هردو آنها از نظر یکی از رهبران اصلاح طلب، بیشتر تدارکات چیهای حفظ نظام هستند تا نمایندگان ارگانهای مستقل.
به هرحال این ساختار بسته که در راس آن از نظر اجتماعی روحانیت قرار دارد، توانسته است با استفاده از قوانین فقه سنتی شبکه ی بهم پیچیده ای از قدرت را درون خود به وجود بیاورد که با کمک آن به مدت سی سال بر جامعه سلطه مطلق داشته باشد.
این شبکه به هم پیچیده قدرت را دو نیرو حفظ می کند. یکی ایدئولوژی که همان دین اسلام و مذهب شیعه باشد و دیگری نیروی نظامی.
پشتوانهی نیروی ایدئولوژی این نظام از شبکه گسترده روحانیان شروع می شود تا کلیه نهادهای ریز و درشت تبلیغاتی و فرهنگی اسلامی که در اختیار دارد. اینها، هم روزنامه های خودشان را داشتند و دارند و هم مجالس فرهنگی و اسلامی خودشان را و هم مساجد و هم دانشگاهها در قبضه تفکر آنها است.
نیروی نظامی اش را پاسدارها و بسیجیها تشکیل می دهند که با کمک جنگ با عراق قوام و انسجام بیشتر گرفته و تبدیل شده است به یک لشکر عظیم توده ای که جدا از وظیفه اصلیشان،سرکوب مردم، در انتخابات هم می توانند نقش موثری در سنگینی کفه رأی به نفع حکومت داشته باشند.
این دو نیروی ایدوئولوژی و نظامی، با کمک قانون اساسی که در رأسش ولایت فقیه نشسته است و وظیفه هماهنگی در نهادهای این شبکه را به عهده دارد در طی این بیست سال باهم هماهنگ بودند. اینها هماهنگ بودند در سرکوب مردم در سرکوب نیروهای مترقی، در سرکوب جنبش زنان ودانشجویان، در اجازه ندادن به برخاستن هر صدای دیگر و هر اندیشه دیگر. شرح مفصل نمی دهم. چون همه آگاهند. اینها حتا یک مجله ساده ادبی مثل آدینه و جنگهای ادبی را که از سوی نویسندگان دگراندیش منتشر می شد تحمل نمی کردند. و دیدید که با طرح ریزی دقیق قتلهای زنجیره ای چه بلائی سر نویسندگان آوردند و چه انسانهای فرهیخته ای را در فرهنگ ما به قتل رساندند. در ضمن این شبکه درهم پیچیده قدرت، بعد از پایان جنگ با لشکر عظیمی که در طول هشت سال جنگ با عراق تبدیل به نیروئی قابل ملاحظه شده بود روبرو شد. یعنی با همین بسیجیهائی به قول خودشان لشکر رهائی مستضعفین، که میخواستند با آنها از طریق کربلا، راه قدس را هموار کند. اینها که سالها برای حفظ این شبکه قدرت و ایدئولوژی آن جنگیده و رنجها کشیده بودند حالا که به شهرها بازگشته بودند، سهم خودشان را در قدرت می خواستند. اینها در واقع همانهائی اند که دولت احمدی نژاد در هماهنگی با ولایت فقیه رهبریشان را به عهده گرفته است.
بعد از بیست سال یا کمی بیشتر و یا کمتر به دلیل فشاری که از پائین و از سوی مردم به این حکومت وارد می شد و افزایش نارضایتی های عمومی از سوی کارگران، دانشجویان، زنان، جوانان و فرهنگیان و نیز فسادی که بطور معمول در اندام یک نظام بسته به وجود می آید و ذاتی چنین نظامهائی هست، کم کم شکافی بین بالائیها به وجود آمد. جدا شدن بخشی از ملی مذهبیها، پیدا شدن جمعیتی از روشنفکران به نام روشنفکران دینی و بعد گروهی که اسم خودشان را احزاب مشارکتی و اصلاح طلب گذاشتند ناشی از همین اختلاف کم در بین بالائیها بود.
اختلاف در بالا در همان مقدار اندکش باعث شد بخشی از اندام همین حکومت برای حفظ همین نظام با توجه به نارضایتی روزافزون مردم اندکی به مطالبات آنها توجه کند. این جریان تازه که خودش را بیرون از کلیت نظام نمی دید، سعی می کرد با استفاده از اهرمهای همین قانون رخنه ای باز کند در آن شبکه قدرت به سود مطالبات مردم. بخشی از روحانیان هم که در مقامهای بالای حکومت بودند اندک نظری به این سوی داشتند که می توان در نمایندگی این جریان از خاتمی و کروبی ، طاهری و صانعی و بخشی از مجمع روحانیت مبارز نام برد. اما به دلیل ناپیگیری همین جریان در انجام وظایفی که به عهده گرفته بود و موقعیتی که ولایت فقیه در قانون اساسی داشت و نیز شبکهای که دور آن پیچیده شده بود و آنرا نگه می داشت تلاش این جریان به ثمر نرسید. طبیعی بود که اعضای آن شبکه درهم تنیده قدرت که طعم قدرت را برای بیست سال چشیده و از مواهب مادی آن برخوردار بودند به سادگی حاضر نباشند به نیروی تازه ای که گاه ساز تازه ای می خواست بزند روی خوش نشان دهند. جامعه به هرحال زیر فشار سنگین گرانی نیازهای ابتدائی زندگی، بیکاری، عدم آزادی و بسیاری تنگناهای دیگر هردم با اعتراضهای خود حضور و مقاومت خود را در طول این سالهای اخیر نشان می داد. دولت احمدی نژاد با تکیه بر همان نیروی بسیجی و لشکر مستضعف اش که پس از سالها جنگ سهم خود را از قدرت می خواستند به جای ایجاد کار و تولید در برنامه های اقتصادی اش برای رفع این مشکل در جامعه با بلند کردن شعارهای توخالی مثل اجرای عدالت و افشای فساد مالی و قدرتمندانی که بعد از انقلاب سرمایه هنگفتی به جیب زده بودند سعی می کرد و می کند سخنگوی این بخش باشد. این تاکیدها از این نظر لازم است که توجه شود اگر احمدی نژاد برای مثال رفسنجانی و نوری را هدف حمله های خود قرار داده و اموال آنها را به رخ می کشد و همزمان پشتیبانی آنان را از اصلاح طلبان مطرح میکند و مناسبات آنها را با هم افشا می کند از کدام سو به بیکاری و فقر روزافزون مردم که مشکل اصلی جامعه ماست نگاه می کند.
به هر حال اگر بخواهم کوتاه کنم اتفاقی که در 22 خرداد امسال بعد از تقلب در نتایج آراء رخ داد و سپس مداخله سریع رهبری در تایید آن همه در جهت این بود تا حکومت را که داشت به دلیل همان اختلاف در بینش بالائیها از هماهنگی و پیوستگی و یا همان بسته بودن در میآمد از نو به شکل سابق برگرداند. و استبدادی تازه و بسیار مهیب تر از پیش برقرار کند. برای این کار ولی امر حتا جایز می دید که دوست نزدیکش ، رفسنجانی را که به انتخاب خودش رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و مسئول شورای خبرگان رهبری است نیز قربانی کند. در این حرکت حکومت یکدست می شود . سپاه و همین لشکر مستسضعف و بسیج که نماینده آنها در دولت احمدی نژاد است یکپارچه میشوند و حرکت به نقل از خودشان در جهت برپائی تثبیت حکومت اسلامی و نفی جمهوریت آن پیش میرود. از لابلای حرفهای موسوی و کروبی می توان اینها را دریافت.
در طول این سالهای اخیر اگر توده ها در سیمای حرکت کارگران و اعتراض دانشجویان و جنبش اعتراضی زنان بارها عدم تحملشان را نشان داده باشند اما در طی این روزهای اخیر است که تزلزل در بالاییها و شکاف بین آنها بیشتر شده است و از همین شکاف بین آنها مردم وارد کارزاری وسیعتر شده اند. برهیچکس پوشیده نیست که هاشمی و خاتمی و موسوی و کروبی و بسیاری از سران حزب مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی که اکنون موضعی برابر نظر ولایت فقیه گرفته اند در طول حیات این حکومت جمهوری اسلامی در همه اعمال این حکومت سهیم بوده اند . جدائی آنها از حکومت تا همین حد هم که ابراز کرده اند و در عمل وارد آن شده اند نشان دهنده اختلاف در بالائیها و شکاف عمیق بین آنهاست.
وقتی از قدرت ولایت فقیه در حکومت جمهوری اسلامی صحبت می شود باید شبکه گسترده ای که حمایت از آن را ولی فقیه بر عهده دارد در نظر گرفت. شبکهای که از روزنامه نگاران ساده کیهان شروع می شود و به نیروی سپاه و نظامیان و بسیجیها و لباس شخصیها و روحانیتی که در طول این سالها از وجود آن بهره های مادی و معنوی برده اند.
در این حرکت اخیر آنچه که روشن است اقدامی است که ولی فقیه برای یکدست و متحد کردن اعضا و نهادهای این شبکه با هم کرده است. شبکه ای که چون کانون متمرکزی کل آن نظام بسته را تا این تاریخ به هم متصل می کرد. نظام بسته ای که برای حفظ خود هم استادان دانشگاهی دارد و هم فیلمساز و هم روحانی و هم روزنامه نگار و هم محقق و پژوهشگر دارد. هم زندان دارد و هم زندانبان و هم اوباش لباس شخصی. این شبکه درهم پیچیده قدرت اکنون اندکی ترک خورده است. کافی است به مقالهها و پیامهایی که این روزها از جانب برخی شخصیتها در جراید منتشر شده اند توجه شود. این پیامها از شخصیتهائی است که تا کنون در درون و یا پیرامون این شبکه فعال سیاسی و فرهنگی بودند و اکنون حرف دیگری می زنند. اینها تا روز برخاستن صدای مردم و ریختن آنها به خیابان در اعتراض به دزدیدن آرای شان با این نظام همکاری میکردند. اما اکنون به گونه های مختلف و با بیان ویژه خودشان در امر ابطال رای با مردم همراهی می کنند. کاری که به انجام رسیدن آن،در عمل تو دهنی زدن به ولی امر و کانون اصلی این نظام بسته است.
اما آیا در چنین وضعی ولی فقیه قادر به یکدست کردن حکومتش است؟
سرکوب خونین پیامی است که خامنه ای در آخرین سخنانش آنرا به صراحت اعلام کرده است.
اگر جنبش از سوی نیروی نظامی یعنی به زور سرنیزه و آتش گلوله سپاه و بسیج سرکوب شود این نیروی تازه نفس در قدرت دیگر دست اول قدرت را در حکومت اسلامی خواهد داشت. و ولایت فقیه از آن پس به نوکر بی چون و چرای این قدرت تبدیل می شود. همان سرنوشتی که خلفای عباسی در اواخر حکومتشان در دوره سلجوقیان و بعد پیدا کرده بودند و نظامیان ترک می توانستند حتا مستمری آنها را نیز در صورت عدم تمکین به نظرشان قطع کنند.
ولی فقیه همیشه سعی داشت خودش را آشکارا برابر مردم قرار ندهد. اما اینبار با تایید سریع انتخاب ریاست جمهوری احمدی نژاد، زودتر از وقت مناسب و قانونیِ ِ اعلام صحت نتیجه انتخابات از سوی شورای نگهبان و نیز سخنانش در نماز جمعه یکباره خودش را برهنه برابر مردم آورده است. او دیگر نمی تواند با نصیحت آب رفته را به جوی بازگرداند. بی تعادلی و گریه و زاریش در پایان خطبه های نماز جمعه، با اینکه به صراحت دستور سرکوب مردم را داده است نشان دهنده احساس وحشتی است که بر جان رهبر این حکومت افتاده است.
این جنبش تا همین لحظه یک مشکل اصلی هم دارد. و آن ترسی است که رهبری این جنبش از پیشروی مطالبات مردم و تحول درخواستهای آنها به دگرگونیهایی عمیقتر در ساختار این نظام دارد. اما اگر همینهائی که تا کنون رهبری این جنبش را به عهده گرفتهاند در حد همین درخواست اعلام شده شان بمانند و عقب ننشینند و مردم را تنها نگذارند، موفقیت این جنبش در صورت ابطال انتخابات، یک پیروزی مهم برای مردم است. از همین حالا فروریزش پایه های این قدرت پوسیده وارتجاعی احساس میشود. این جنبش با جنبش سال پنجاه و هفت بسیار متفاوت است. درست است که شبها بر بامها همراه با بانگ مرگ بر دیکتاتور، صدای اله اکبر آنها هم آسمان شب بسیاری از شهرها را پر کرده است. اما به نظر من سر دادن این شعارها، هنگام شب و هنگام راه پیمائیها یک پوشش امنیتی برای آنها فراهم می کند. مضمون این جنبش و نگاه فرهنگی این جنبش را باید در این شعارها دید: مرگ بر دیکتاتور، پلاکاردهائی که شعر نیمایوشیچ و شعر سیمین بهبهانی روی آنها نوشته شده است.
من به این جنبش مردمی با عشق و احترامی عمیق می نگرم و بر این باورم ما که اینجا هستیم باید با تمام توانمان از آن حمایت کنیم و هرجا هستیم در همراهی با صدای آزادیخواهانه آنان، نگذاریم که حکومت در سرکوب این حرکت موفق شود. فراموش نکنیم که سی سال است ما منتظر چنین روزی بودیم تا صدای بلند آزادی را از گلوی میلیونها مردم در خیابانهای میهن بشنویم.
بيست و يکم ماه جون ۲۰۰۹
نسيم خاکسار
_____________________
* - گفتارهای خیابانی عنوانی عمومی است برای گفتارهایی در همین زمینه که ممکن است ادامه داشته باشد.
نظرات خوانندگان:
محمود 2009-06-28 06:37:22
|
نویسنده محترم مقاله س شما بسیار ارزشمند است ودر این شرایط حساس به این گونه نوشته ها نیاز مند هستیم.من هم فکر می کنم که مضمون این جنبش اجتماعی در دورن خود لائیسیته است . |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد