با مرگ مؤسس "جمهورى" اسلامى، "جمهورى" اسلامى نيز همزمان مُرد. و جريان اصلاحات طلبى دينى از دوره رفسنجانى تا كنون تشيع جنازه را كش دادند تا شايد مُرده بتواند زنده شود اما اعتراضات سراسرى اين چند روز در ايران، آخرين ميخ را بر تابوت "جمهورى" اسلامى كوبيد و آن را براى خاكسپارى آماده كرد. حتى اگر اين حركت هاى اعتراضى بطور موقت از سوى جناح هاى مختلف مهار شوند، كه اصلاح طلبان دينى از عباس عبدى و جلايى پور گرفته تا مجمع روحانيون و رئيس "جمهورى" با نسبت دادن اين حركت اعتراضى به اغتشاشگرى و دسيسه گرى زمينه مهار آن را فراهم مى كنند، اما لحظات دفن اين "جمهورى" فراهم است. شرايط براى تشكيل نيروى بزرگ سكولار مهيا شده، همانهايى كه مردم را در ماندن به خيابانها دعوت كردند مى توانند موسسان اين نيروى بزرگ باشند و اين حركت ها را به سطح يك جنبش فراگير تبديل كنند. اين نيروى بزرگ سكولار با ايفاء نقش سياسى مهم و بزرگ مى تواند هر نوع خطر احتمالى براى ايران را رفع كند.
سخن بر سر اينست كه تا وقتى نتوانيم به ضعف تاريخى خويش رغبت نشان داده و از آن آگاه شويم، بطور حتم و يقين هر گَرد از راه رسيده اى مى تواند ما را مجذوب خويش كند. مهمترين ضعف تاريخى ما اينست كه همچنان در اعتقاد داشتن باقى مانده و مؤمن هستيم و در گرداب همين محدوده، سياست برايمان معنا دارد نمونه اش همين گرداب اصلاح طلبان حكومتى است كه داريم در آن دست و پا مى زنيم و هر چه بيشتر دست و پا مى زنيم بيشتر در آن فرو مى رويم. به دليل دشوارىِ تأسيس آلترناتيو سكولار در مقابل حكومت دينى كه اين متضمن فكر سكولار است بعنوان پشتوانه آن، تن به ذلت و خوارى اصلاح طلبان حكومتى مى دهيم كه از رئيس جمهور مسبوق تا رئيس جمهور امروزش كه بر حسب طينت واقعى شان كه همانا "حفظ نظام اسلامى" برايشان از منافع ملى ايرانيان مهمتر است، حركت هاى اعتراضى و سراسرى را، به دليل اينكه از اصلاح طلبى دينى شان عبور كرده، دسيسه گر، اغتشاشگر و آشوب گر ناميدند تا توجيهى باشد براى سركوبى چنين حركتى كه از محدوديت سياسى آنها عبور كردند. مگر همين خاتمى نبود كه جنبش دانشجويى ١٨تير را انحرافى دانست و دستور سركوبى آن را صادر كرد؟ اگر اصلاح طلبان خود را ملزم به آزادى مى دانستند مى بايست اين صداى بلند مردم ايران كه صدايى غير حكومتى است، بعنوان امر مثبت در حيطه آزادى، مى پذيرفتند. آزادى فقط با به رسميت شناختن نيروى سوم خارج از حكومت معنا دارد و آنها مصمم هستند و با تمام نيرو تلاش مى كنند تا اين نيروى سوم خارج از حكومت كه صدايش را در اين اعتراض سراسرى شنيديم، پا نگيرد و با سركوب خونين آن را مهار كنند.
شكست سياسى اصلاح طلبى حكومتى و اعوان انصارش و آغاز ساختارشكنى از سوى مردم:
نزديك به دو دهه است كه حكومت و اصلاح طلبانش ما را در انتخابات غيردمكراتيك مشغول داشتند و نشان دادند كه كمترين توانى براى حل معضلات مردم ندارند. اعتراضات گسترده سراسرى كه مركز قدرت سياسى و ساختار "جمهورى" اسلامى را نشانه گرفته و خواهان سرنگونى آن شده، نشاندهنده بى لياقتى و ناشايستگى اصلاح طلبان دينى بوده كه در راستاى "حفظ نظام اسلامى"، دو دهه مردم ما را به خود مشغول داشته و براى اين نظام تبهكار اسلامى وقت خريدند. شكست دادن سياست اصلاح طلبان اسلامى از سوى مردم ايران، هم ناكارآمدى اصلاحات به سبك اسلامى را عيان كرد و هم ضرورت تشكيل يك اپوزيسيون منسجم و سكولار را مطرح ساخت.
آنهايى كه بند نافشان به اين جناح حكومت وصل بود و دلبسته آن بودند تا كنون، با ضربه سياسى كه از سوى مردم در عبور از اصلاح طلبى اسلامى بر آنها وارد آمده ، نتوانستند اين شكست سياسى را هضم كنند. عبور از اصلاح طلبى حكومتى يعنى ساختار شكنى، يعنى نظام و دستگاه كهنه و فرسوده را نقب زدن و شكستن آن. انسان چون تفكر مى كند و ارزش مى آفريند در نتيجه بر مبناى همان ارزشها نظام سياسى خود را مى سازد. مردم ايران نشان دادند كه ديگر به سبك و سياق "جمهور" اسلامى نمى خواهند زندگى كنند بلكه مى خواهند مستقيماً در سرنوشت زندگى اجتماعى و سياسى خود نقش داشته باشند و بر مبانى آن نظام سياسى متناسب با ارزشهاى خود را بسازند و اين يعنى ساختار شكنى كردن. ساختارنشكنى يعنى در فرسودگى نظام اعتقادى و سياسى باقى ماندن و آنها را ابدى پنداشتن.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد