logo





فاشیزم و راه مقابله با آن

دوشنبه ۴ دی ۱۳۹۶ - ۲۵ دسامبر ۲۰۱۷

یونس پارسا بناب

بطور روشن چپ جهانی امروز باید اولویت های خود را بیش از پیش با شناخت بیشتر اوضاع رو به رشد در سطح جهان تشخیص دهد. امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن به جهت گسترش امپراتوری آشوب (منبعث از جنگ های "بی پایان" مرئی و نامرئی رأس نظام = آمریکا) از یکسو و عدم توانائی رأس نظام در مدیریت و کنترل آن از سوی دیگر ما شاهد این امر هستیم که قدرت ژئوپولتیکی رأس نظام دائماً در حال تضعیف و فروپاشی است. مضافاً در ارتباط تنگاتنگ با این اوضاع رو به رشد (یعنی فرتوتی و بی ربطی نظام جهانی سرمایه داری) ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن بلای جهانی گرایی سرمایه(پروسه های فلاکت بار پولاریزاسیون های افقی و عمودی) بطور روزافزونی درآمد میلیاردها انسان را در کلیه کرۀ خاکی کاهش داده و نتیجتاً سطح زندگی آنها را بطور بی سابقه ای کاهش داده است.
چگونه بشریت زحمتکش میتواند از جهش سیاسی به سوی فاشیزم در جهان جلوگیری کند؟

این پرسشی است که چپ جهانی در سال های اخیر بطور مرتب مطرح میکند. به صورت های متفاوتی طرح این پرسش در کشورهای آمریکای لاتین، بخش بزرگی از اروپا ، کشورهای خاورمیانه، جنوب آفریقا و آسیای جنوب شرقی رواج یافته است. گسترش و رواج این پرسش زمانی اهمیت بیشتری کسب میکند که ما متوجه این نکته تاریخی میشویم که در اکثر این کشورها زمانی نه چندان دور جهش سیاسی بطور چشمگیر و قابل توجهی بسوی چپ بوده است.

بطور روشن چپ جهانی امروز باید اولویت های خود را بیش از پیش با شناخت بیشتر اوضاع رو به رشد در سطح جهان تشخیص دهد. امروز ما در جهانی زندگی میکنیم که در آن به جهت گسترش امپراتوری آشوب (منبعث از جنگ های "بی پایان" مرئی و نامرئی رأس نظام = آمریکا) از یکسو و عدم توانائی رأس نظام در مدیریت و کنترل آن از سوی دیگر ما شاهد این امر هستیم که قدرت ژئوپولتیکی رأس نظام دائماً در حال تضعیف و فروپاشی است. مضافاً در ارتباط تنگاتنگ با این اوضاع رو به رشد (یعنی فرتوتی و بی ربطی نظام جهانی سرمایه داری) ما در جهانی زندگی می کنیم که در آن بلای جهانی گرایی سرمایه(پروسه های فلاکت بار پولاریزاسیون های افقی و عمودی) بطور روزافزونی درآمد میلیاردها انسان را در کلیه کرۀ خاکی کاهش داده و نتیجتاً سطح زندگی آنها را بطور بی سابقه ای کاهش داده است.

در پرتو این اوضاع پر از جنگ و فقر ما شاهد بروز و رشد دونوع جنبش هستیم که بطور روزافزونی وضع موجود حاکم را بویژه در دو سال گذشته به زیر سئوال کشیده اند. این جنبش ها که بطور رادیکال سیاست های دگرگون سازی را ارائه میدهند عبارتند از:

1. جنبش دگرگون ساز راست افراطی(عموماً با تمایلات فاشیستی)

2. چپ جهانی دگرگون ساز (خواهان ایجاد جهانی بهتر و دیگر با چشم اندازهای سوسیالیستی).

نسخه راست افراطی را میتوان در برنامه های سیاسی دانلد ترامپ رئیس جمهور منتخب آمریکا، نتنیاهو در اسرائیل، رودریگو دیوترتی در فیلیپین، "حزب قانون و عدالت" در لهستان، رجب طیب اردوغان در ترکیه، "جبهه ملی" لوپن در فرانسه و .... به وضوح مشاهده کرد. اولویت اصلی برای چپ جهانی این است که طی مبارزات خود نگذارند که این نیروهای فاشیستی، نئوفاشیستی، شبه فاشیستی تقویت گشته و قدرت های دولتی را در آن کشورها قبضه کنند. هدف نهایی این نیروها که اساساً راسیست(نژادپرست)، نارسی سیست(خودشیفته)، زینوفوبیک(ضد دیگران) و اسلاموفوبیک هستند، این است که با استفاده از قدرت سیاسی دولتی چپ جهانی را معدوم و مقطوع النسل سازند.

در تقابل و تلاقی با نیروهای راست افراطی ما نیروهای متعلق به چپ جهانی را داریم که به نوبۀ خود براساس سیاست های رادیکال دگرگون ساز سوسیالیستی شکل گرفته و در حال پیشرفت هستند. نمونه های برجسته این جنبش در صحنه بین المللی عبارت اند از: پدیده تابوشکن برنی سندرز در شکم هیولای رأس نظام(آمریکا)، جرمی کوربین در بریتانیا، سی رزا در یونان، پودیموسین در اسپانیا و نزدیک به صد حزب و سازمان کمونیست متنوع(و متعلق به کمپ های گوناگون مارکسیستی) در چهار قاره جهان. علیرغم تنوع و وجود اختلافات این نیروهای متعلق به چپ جهانی دارای یک هدف مشترک عینی هستند که باید روی آن تأکید ورزید. این هدف ایجاد و استقرار یک نظام جهانی است که نسبتاً دموکراتیک و برابری طلب باشد: جهانی که در آن عدالت اجتماعی و آزادی عوض اینکه در تضاد و تلاقی باشند به مکمل و لازم و ملزوم هم تبدیل گردند. این امر زمانی میسر می گردد که چپ عام جهانی با اتحاذ ائتلاف و همبستگی ملی، منطقه ای و بالاخره جهانی بین اجزا بتواند در حداقل 20 سال آینده نظم جهانی نوینی را جانشین نظام جهانی موجود سازد:

نظام جهانی موجودی که در حال حاضر در سراشیب فرود، فرتوتی و احتمالاً موت قرار گرفته است. از سوی دیگر بررسی اوضاع رو به رشد به روشنی نشان میدهد که امروز پدیده های خانمانسوز و ویران ساز فقر و جنگ های بی پایان (و مصائب همه جانبه منبعث از آن دو پدیده)، بیش از هر زمانی در گذشته جهانی تر و سرتاسری گشته و جهانیان را به ستوه در آورده و لاجرم فراز امواج خروشان بیداری ها و رهایی را در میان آنها آماده ساخته است. به کلامی دیگر، ما در دوره ای از تاریخ معاصر جوامع زندگی می کنیم که در آن فقر و جنگ و بلایای منبعث از آنها از یکسو و فراز امواج خروشان بیداری ها و رهایی از یوغ نظام جهانی سرمایه(امپریالیسم سه سره) از سوی دیگر سرنوشت بشر را ورق میزنند. آیا بشریت زحمتکش به همراه و دوش بدوش چپ جهانی در روند یک مبارزه بر علیه عروج نیروهای راست فاشیستی در استقرار یک نظام نوین جهانی دموکراتیک تر، برابر تر و کم هیرارشی تر و البته با چشم اندازهای سوسیالیستی، کامیاب خواهد شد؟ در اینجا پیش از جمعبندی و نتیجه گیری کلی به چند و چون پاسخ به این پرسش میپردازم.

وظیفه چپ جهانی در تقابل با رشد راست فاشیستی در جهان

بدون تردید برای چپ جهانی رادیکال(ضد نظام جهانی سرمایه) هم نیروهای سوسیال و هم نیروهای ناسیونال بویژه در کشورهای پیرامونی در بند چهار قاره(آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اقیانوسیه) و کشورهای نیمه پیرامونی اروپای شرقی(یونان، جمهوری چک و ...) باید و ضروری است که ابتکار ساختمان یک جبهه ضد انحصارات پنجگانه = حاکمین امپریالیسم سه سره، بین کارگران، دهقانان و دیگر تهیدستان از یکسو و دیگر تولید کنندگان قربانی نظام از سوی دیگر را بدست گرفته و از هر فرصت و استراتژی در جهت وارد ساختن ضربه بر پیکر فرتوت و بی ربط نظام جهانی موجود که تقلا میکند با توسل به فاشیزم از بحران ساختاری خود عبور بکند، دریغ نکند. شایان ذکر است که امروز بر خلاف دوره های پیشین عصر مدرن، هشتاد و پنج درصد جمعیت جهان بطور فزاینده ای در کشورهای پیرامونی و نیمه پیرامونی زندگی میکنند. مضافاً باید تأکید کرد که نزدیک به هشتاد درصد منابع طبیعی (بویژه نفت، گاز طبیعی، ذغال سنگ و ...)در آن کشورها قرار دارند که عمدتاً در تصاحب و کنترل انحصارات پنجگانه نظام هستند.

در روند ساختمان این جبهه متحد ضد انحصارات پنجگانه چه در سطح ملی و منطقه ای و چه در سطح بین المللی و جهانی، چالشگران ضد نظام باید از بروز و توسعه دو پدیده چشمگیر که عمدتاً در بخش جنوب در بیست و پنج سال گذشته از بعد از پایان دوره جنگ سرد در 1991 تا کنون پدیدار گشته اند، حداکثر استفاده را بویژه در انتخاب استراتژیکی مبارزاتی خود، بکنند. این دو پدیده عبارتند از : 1- فراز کشورهای نوظهور و در حال عروج در جنوب و 2- بروز دمکراسی های توده ای در حیاط خلوت رأس نظام.

انحصارات پنجگانه برای ادامه خود نیازمند ایجاد و گسترش امپراتوری آشوب از طریق اشتعال جنگ های بی پایان مرئی و نامرئی ساخت آمریکا و بلایای گوناگون منبعث از آنها(مثل گسترش بنیادگرائی های حتی فاشیستی مانند داعش و یا حمایت همه جانبه از سر کارآمدن سکولاریست های فاشیستی در اوکراین)،می باشد. بنابراین فراز کشورهای در حال عروج بویژه در چین که در مسیری به پیش میروند که نمی خواهند تحت کنترل و فرمان این انحصارات قرار گیرند، در نهایت موقعیت این انحصارات عمومی تر، مالی تر و نظامی تر شده را در کشورهای جنوب(مناطق توفانی) ضعیف می سازد. بطور مثال اتخاذ سیاست های نوین در چین در چند سال اخیر بویژه از سال 2010 به این سو در عرصه فن آوری بر اساس از "ساخت در چین" به "ساخت توسط چین" باعث گشته که چین دیگر کارگاه جهان برای شعبه ها و کمپانی های متعلق به انحصارات پنجگانه امپریالیسم نگشته و آن کشور در حال عروج را به مقدار قابل توجهی در گستره های فن آوری لازم برای توسعه داخلی خودش مسلح و مسلط سازد.

این دگردیسی در گستره های فن آوری چین باعث گشته که تعداد قابل توجهی از کشورهای آمریکای لاتین بویژه ونزوئلا، اکوادور و بولیوی در سال های اخیر در راه گسست از محور نظام قدم های موثری بردارند. علیرغم تبلیغات منفی، ماجراجویی های نظامی و سیاست های مداخله گرایانه سرنگون ساز دولت های این کشورها که عمدتاً عضو "سازمان آلبا" هستند، توانسته اند با تعبیه و تنظیم سیاست ها و استراتژی های نوین در گستره های فن آوری بخصوص در امور کشاورزی و استقرار حاکمیت در منابع تغذیه خود را از فرامین انحصارات پنجگانه به مقدار قابل توجهی رها سازند.

بدون تردید استقرار پروژه های ملی توسط دولت های توده ای محور و تضعیف اقشار مختلف کمپرادور و تضعیف پروسه توسعه های لومپنی آنها، رانت امپریالیستی را در سراشیب سقوط و اضمحلال قرار داده است. بهر رو برای چالشگران رادیکال و ترقی خواه ضروری است که در محاسبات مبارزاتی و تنظیم استراتژی های بین المللی و همبستگی خود به فعل و انفعالات سیاسی این دو پدیده(عروج کشورهای نوظهور و مقتدر و گسترش دموکراسی های توده اغی در کشورهای جنوب جهانی) توجه ویژه مبذول دارند.

نتیجه اینکه

امروز در جهان ما تلاقی و تضاد بین سرمایه داری و سوسیالیسم با تلاقی و تضاد بین شمال(کشورهای مسلط درون امپریالیسم سه سره) و جنوب(کشورهای دربند پیرامونی) گره خورده و عجین گشته اند. وقوع این امر در تاریخ پانصد ساله سرمایه داری منجمله در عصر سرمایه داری انحصاری در 130 سال گذشته(از 1885 تا کنون) بی نظیر و لاجرم حائز اهمیت برای بشریت زحمتکش جهان و چالشگران ضد نظام است. بررسی تحلیلی مسائل فراگیر جهانی از مسئله تغییر جو و تخریب محیط زیست گرفته تا تاراج منابع طبیعی و ابر استثمار طبقات توده ای در چهارچوب این کشمکش (تضاد بین شمال و جنوب) و حرکت در جهت حل آنها به نفع بشریت زحمتکش، برای رزمندگان ضد نظام جهانی به یک امر ضروری و فوری تبدیل شده است.

در متن و بطن این چهارچوب، حق تصاحب خصوصی منابع طبیعی، تکنولوژیکی، مالی ، فنون ارتباطاتی و اطلاعاتی و ... توسط انحصارات پنجگانه (اولیگوپولی های شمال) تحت عنوان اینکه "راه و رسم زندگی آمریکایی مذاکره پذیر نیست" به چه معنی است؟ یعنی انکار دسترسی خلق های جنوب (80 درصد بشریت) به منابع طبیعی و انسانی خود.

به نظر این نگارنده بشریت زحمتکش(چه در کشورهای مسلط مرکز در شمال و چه در کشورهای پیرامونی دربند جنوب) زمانی خواهد توانست بطور جدی در ساختمان یک نظام جهانی دموکراتیک تر، برابری طلب و کم هیرارشی تر البته با چشم اندازهای سوسیالیستی، قدم بردارد که این راه و رسم زندگی در شمال را دگرگون سازد.

مسلماً این امر زمانی میسرتر می گردد که در جنوب رزمندگان جدی ضد نظام با زدن "نشان سرخ دلیری" برسینه با جسارت به قول ملک الشعرای بهار" ... جزئیات مرامی را موقتا کنار گذاشته با هر کسی که از حیث مظلومیت با شما همدرد است، کنار بیائید". (به نقل از روزنامه "ستاره" مورخ 22 مرداد ماه 1331).

تشدید و گسترش مبارزات ضد نظام جهانی در کشورهای مختلف جنوب نه تنها رانت امپریالیستی را همراه با تضعیف بورژوازی لومپنی - کمپرادور کاهش داده و موقعیت انحصارات پنجگانه را در سطح جهان به خطر می اندازد بلکه در نهایت طبقات توده ای در شمال را در مبارزاتشان برای اجتماعی و ملی کردن حیطه های امور رفاهی (وسایل و منابع بهداشت و طب، آموزش و پرورش، ترابری و ...) تقویت می کند. هیچ استبعادی ندارد در روند این مبارزات آریستوکراسی کارگری همراه با دیگر اقشار خرده بورژوازی در اروپای آتلانتیک و آمریکای شمالی دست به عقب نشینی زده و بدین وسیله شرایط برای رشد و گسترش همیستگی ها و همکاری ها بین طبقات توده ای بویژه کارگران شمال و خلق های جنوب برای اولین بار بعد از وقوع انقلاب اکتبر 1917، مجدداً میسر گردد.

منابع و مآخذ

1- جیمس مک اولی، "نظم سیاسی جدید در غرب: شکست وضع موجود"، در روزنامه "واشنگتن پست" 25 نوامبر 2016

2- در باره جزئیات پیشنهاد تاریخی ملک الشعرای بهار به نیروهای چپ و ترقی خواه در بحبوحه پیروزی قیام تاریخی 30 تیر 1331، رجوع کنید به : جامی "گذشته چراغ راه آینده" بدون ذکر مکان، چاپ ]روپا؟) 1355

3- آبایومی آز کووی، "استقرار همبستگی با آفریقا در جهت گسست" در سایت "گلوبال ریسرچ نیوزلتر" 19 نوامبر 2014

4- امانوئل تاد "بعد از امپراتوری: سقوط نظام آمریکا" نیویورک 2003

5- سمیر امین "سرمایه داری به مرحله فرتوتی اش گام می نهد: برگردان م. ت. برومند در سایت "اخبار روز" بهمن 1393(نوامبر2014)

6- امانوئل والرشتاین "چگونه میتوان از چرخش سیاسی به راست جلوگیری کرد؟ و "فوروم سوسیال جهانی" هنوز هم اهمیت دارد" در سایت "ژورنال فرناند بیگنتن یونیورسیتی به ترتیب در اول اکتبر و اول نوامبر 2016



نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد