طی هفتاد سال اخیر هر روز بیش از پیش مطالبات قومی بین اقوام ایرانی فزونی میگیرد. مردم ضمن اتحاد عمل با هم برای رهایی از بند حکومتهای فردی، بر ویژگیهای قومی و فردی خویش نیز تأکید میورزند. آنان آگاهانه از همین حالا بر جایگاه قومی خود در نظمی امروزی پای میفشارند. به طبع با چنین رویکردی اتحاد و همگرایی گروههای قومی نیز در ایران فزونی میگیرد. تنوع قومی به طبع تنوع فرهنگی و سیاسی را نیز با خود به همراه خود داشت. اکنون بر بستر آموزههایی از این دست نامهای منطقهای و قومی نیز در ایران رشد یافته است. نامهایی که چهبسا اقوام ایرانی در بهرهگیری از آنها اصرار میورزند و ضمن همگرایی و همافزایی فرهنگی، خودشان را صمیمانه و دوستانه به همدیگر میباورانند. | |
حوادث تاریخی شهریور بیست سنجهای مناسب برای ناسیونالیسم کور و تقلیدی فراهم دید. ناسیونالیسمی دستوری و ابلاغی که با افول طالع این و آن خیلی زود به خاموشی گرایید. پس از آن اندیشههای عدالتجویانه بیش از پیش در جامعه رونق یافت. چنانکه بر بستر رشد و بالندگی همین اندیشههای عدالتخواهانه، نامهای جدیدی نیز به فرهنگ نامهای ایرانی افزوده شد. این نامهای جدید پیش از آن بین مردم عادی چندان هم همگانی و فراگیر نبود و یا شاید مردم با آنها چندان آشنایی نداشتند. اما نوزایی فرهنگی در پناه اندیشههای عدالتجویانه، زمینههایی را آماده کرد تا کاربرد این نامها بنا به ارادهی عمومی بین تودههای مردم همگانی گردد.
مازیار، افشین و بابک از نخستین نامهایی بودند که در همین فاصلهی زمانی با اقبال مردم عادی روبهرو گردید. گویا مردم میخواستند به یاری مازیار، افشین و بابک، خلیفهی زمانهی خودشان را به چالش بکشند. خلیفهای که اینک در شکل و شمایلی از شاه برای مردم نقش میآفرید. تا آنجا که موضوع رهایی مردم از بند امپریالیسم امریکا و انگلیس هم در نامهایی از نوع افشین، بابک و مازیار بازتاب مییافت. همین رهایی قرار بود عدالت اجتماعی را نیز با خود به همراه داشته باشد. پس از شهریور بیست به اتکای چنین رویکردی بود که انتخاب نامهایی از نوع مازیار، افشین و بابک بین خانوادههای ایرانی فزونی گرفت. با این همه نام ابومسلم چندان با ذائقهی ایرانیان سازگار نمینمود. چنین موضوعی حکایت از آن داشت که ذهن تاریخی مردم برای انتخاب نام به دنبال گزینههایی میگشت که از سازوکارهای زبان عربی و واژههای برآمده از این زبان دوری میجست. با تکیه به این نگاه، هرچند عملکرد تاریخی ابومسلم، تودههای امیدوار به نوسازی جامعه را به شوق میآورد، ولی آنان از نامگذاری فرزندشان با استفاده از نام ابومسلم پرهیز داشتند.
ناگفته نماند که در این دوره، آن گروه از مردمانی که خط و سوی رادیکالتری را در کنش اجتماعی دنبال میکردند، حتا به نامهای افشین، مازیار و بابک هم چندان اعتنایی نداشتند. چون این گروه از شهروندان ایرانی برای نامگذاری فرزند آگاهانه از نامهای مزدک و مانی بهره میگرفتند. پیدا بود که نام مزدک دانسته سمت و سویی از اندیشهی اشتراکی را نمایندگی میکرد و اسم مانی نیز دوستی و همآمیزی دینهای رایج را. آنان هر دو پایان خشونت و تنش را در جامعه تبلیغ میکردند. مانی آرزو و آرمان پایان خشونت را در آیین جدیدی سامان میبخشید که بتواند پیروان مسیحی و زردشتی را به همراه یهودیان در آن گرد آورد. اما مزدک چنین کارکردی را تنها با توزیع عادلانه مواد غذایی و بهرهگیری همگانی از ثروت طبیعی و سرمایهی انسانی ممکن و شدنی میدید. سرآخر پایان دردناکی برای مزدک و مانی رقم خورد و آن دو یکی پس از دیگری به دست پادشاهان دینباور و دینبارهی ساسانی به قتل رسیدند. پیدا بود که همگانی شدن نام مزدک و مانی خشم تودههای مردم را نسبت به دربار پهلوی دوم دوچندان میکرد.
در همین فاصلهی زمانی نام کاوه هم بر زبانها افتاد. کاوه جدای از نام کوچک، نامی خانوادگی نیز به حساب میآمد. همچنان که امروزه نیز این موضوع به قوت و اعتبار خود باقی مانده است. کاوه در متن شاهنامهی فردوسی و کتابهای تاریخی کهن همان کسی است که ضمن جنبشی تودهای، ضحاک را هدف گرفت و به پادشاهی او پایان بخشید. در متن کتابهای تاریخی و آموزشی عصر پهلوی دوم اغلبِ مردم ضحاک ماربهدوش را با عنوانی تازی میشناختند که به کشتار جوانان ایرانی اشتغال داشت تا از مغز آنان درمانی برای تغذیهی ماران دوش خود بجوید. مبارزه با ظلم و ستم داخلی به همراه دوری از فکر و اندیشهی تحمیلی و غیر بومی، مردم را برمیانگیخت تا گزینهی کاوه انتخابی دلخواه برای ایشان قرار گیرد. چون قرار شده بود بازسازی تاریخی استورهی کاوه با بسیجی مردمی به این هدف همگانی دست یابد. بدون تردید در پیدایی و ترویج چنین اندیشهای حزب تودهی ایران هم نقش میآفرید. چنانکه رهبری حزب پرچم کاویانی را به عنوان نمادی عدالتخواهانه ارج میگذاشت و نمونههایی از آن را برای هدفگذاری و شناسایی برنامهی حزب به کار میگرفت.
کودتای امریکایی- انگلیسی مردادماه سال 1332 چیزی از اعتبار چنین رویکردی نکاست. حتا باورهای آن بین تودههای وسیعی از مردم ایران همچنان بالید و رشد کرد. با اعدام افسران تودهای گزینههای هدفمندانهی جدیدتری از نامگذاری به فرهنگ عمومی راه یافت. کیوان، سیامک و روزبه از همین گزینههای جدید به شمار میآیند. جالب آنکه این سه نام، نامی خانوادگی برای مرتضا کیوان، عزتالله سیامک و خسرو روزبه شمرده میشد. ولی مردم از تمامی آنها به عنوان نامی کوچک برای نامیدن نوزادان خویش بهره گرفتند تا به جاودانگی و ماندگاری نام اعدامشدگان اصرار ورزند.
چند سالی پس از کشتار بیوقفهی افسران تودهای، نیما درگذشت. این بار شهروندان ایرانی نیما را نامی صمیمانه برای پسران خویش تشخیص دادند. جالب آنکه چنین نامی هرگز بین ایرانیان سابقه نداشته است. با این همه نیما نیز از نامهایی است که طی شصت سال گذشته بیش از هر نامی مورد استقبال ایرانیان قرار گرفته است. به همراه نیما نامهای فراوانی هم از مجموع اشعار او به فرهنگ نامهای فارسی راه یافت که همچنان امروزه مردم در نامگذاری نوزادان خود از کاربرد آنها غافل نمیمانند. مانلی، شوکا، ریرا، کاکلی، ساینا، روجا، الیکا، توکا را میتوان بخش کوچکی از همین نامها دانست که تا به امروز مردم کاربری آنها را در نامگذاری فرزندان خویش مناسب یافتهاند. به همین اعتبار سهم نیما از فرهنگ معاصر نامهای ایرانی غیر قابل انکار مینماید.
نفوذ تودهای شعر معاصر بین طبقات درس خواندهی شهری و حتا روستایی موجب شد تا عدهای جدای از نیما و مجموع نامهایی که در اشعار او بازتاب یافته بود، با نام سایه و امید نیز آشنایی پیدا کنند. ه.ا.سایه نام مستعاری برای هوشنگ ابتهاج شناخته میشد و مهدی اخوان ثالث نیز به همین منظور از م.امید بهره میبرد. چنانکه بسیاری از دختران ایرانی را از دههی چهل به بعد سایه نامیدند. اما امید نامی همگانی و عمومی برای پسران قرار گرفت. سایه جدای از این، در پیوند با اوضاع سیاسی ایران، دخترش را یلدا نامید. از آن زمان یلدا نیز به فرهنگ نامهای ایرانی راه یافت تا نامی همیشگی برای دختران ایرانی قرار گیرد. یلدا در زبانی تمثیلی، چیرگی و درازنای شب سیاسی شاه یا جمهوری اسلامی را مینمایانَد اما این چیرگی سیاسی متأسفانه تاکنون پایان نگرفته است و همچنان ادامه دارد.
تأثیر شعر معاصر نیمایی بین تودههای مردم به حدی بود که مردم پس از مرگ زودهنگام فروغ فرخزاد یاد و خاطرهی او را گرامی داشتند و بسیاری از آنان نام فروغ را برای دختران خویش برگزیدند. امروزه نام فروغ نیز یکی از نامهایی است که مردم بیش از هر نامی از آن استقبال میکنند. جدای از این با انتشار آیدا در آیینهی احمد شاملو نام آیدا نیز همگانی شد و شهروندان ایرانی آن را هم نمونهای مناسب برای نامگذاری دختران خویش یافتند. گفتنی است که ایرانیان پیش از این به اعتبار شعر پریای شاملو با نام پریا آشنایی داشتند. نامی که ضمن زیبایی الگویی درست برای نامگذاری دختران ایرانی به شمار میآید.
در اواخر دههی چهل تا حدودی کهنگی و وارفتگی از کتابهای آموزشی مدارس ایران رخت بربست و همراه با همین رویکرد عنوانهای جدیدی از شعر نیمایی معاصر در متن کتابهای درسی گنجانده شد. ابتکاری که باید آن را به پای تلاش و کوشش استاد گرانقدر حسن انوری نوشت. در همین راستا منظومهی حماسی آرش کمانگیر هم متنی درسی برای دانشآموزان ایران قرار گرفت. تأثیر این منظومه بر مردم تا به اندازهای بود که خیلی زود نام آرش نیز همگانی شد. گفتنی است که در استورهی آرش دفاع از حریم مردم و کشور توأمان در متن شعر سیاوش کسرایی جان میگیرد. در گزارش زندهیاد سیاوش کسرایی از آرش کمانگیر، کنش جمعی به همراه جانفشانیهای قهرمانانهی فردی تحسین میگردد تا همچنان شعلهی جاودانهی زندگی مردم در پیکاری همیشگی برافروخته و فروزان باقی بماند.
جدای از فروغ و آیدا ویژگی تمامی این نامها در آن بود که مردم بر گسترهی انتخاب نام و نشان، رویکردی ایرانی و فارسی را دنبال میکردند و همواره از سازوکارهای زبان عربی در انتخاب نام پرهیز داشتند.
رشد جنبشهای اجتماعی در اوایل دههی پنجاه دستگاه حکومت شاه را برانگیخت تا بسیاری از مبارزان سیاسی را به جوخههای اعدام بسپارد. اما گماشتگان شاه برای کشتار خود تنها به میدانهای اعدام بسنده نمیکردند. بلکه تمامی گسترهی شهرها و روستاهای کشور میدانی برای قتل عام مبارزان سیاسی کشور قرار گرفت. در همین راستا خسرو گلسرخی و بیژن جزنی چهرههای شناختهتری برای مردم بودند. چنانکه پس از اعدام آنان هزاران کودک نوپای ایرانی بیژن و خسرو نام گرفتند تا خانوادههایشان با همین رسم نیکو یاد و خاطرهی عزیزان از دست رفتهی میهن را قدر بدانند. در تعقیب چنین سنت نیکویی حتا بسیاری از کودکان را احمد نامیدند تا بر جاودانگی و ماندگاری نام حمید اشرف یا احمد زیبرم اصرار گردد. احمد هرچند نامی عربی شمرده میشد ولی با جانبازی احمد اشرف یا احمد زیبرم، هالهای از قداست و وجاهت به دور آنان تنیده شده بود که نامشان هم مورد استقبال بیچون و چرای مردم قرار گرفت.
متأسفانه کشتارهایی همانند آنچه که گفته شد پس از انقلاب بهمن نیز ادامه یافت. همچنان که جمهوری اسلامی ضمن الگوبرداری کورکورانه از رفتار وحشیانهی رژیم پیشین در هیجدهم بهمن ماه سال 1358 به نهادهای مردمی ترکمن صحرا یورش برد و مردمان آنجا را به خاک و خون کشید. در این یورش بسیاری از رهبران جنبش مردمی ترکمن اعدام شدند. شیرمحمد درخشندهی توماج، عبدالحکیم مختوم، حسین جرجانی و محمد واحدی از رهبران این جنبش قومی به شمار میآیند که جمهوری اسلامی زندگی آنان را نتوانست تاب بیارود. نام توماج و مختوم نیز از آن پس در سرتاسر ایران تحسین گردید و فرزندان بسیاری از اقوام ایرانی در پشتیبانی مردم ترکمن صحرا، توماج و مختوم نام گرفتند. موضوعی که بیکم و کاست تا به امروز نیز همچنان به قوت خود باقی مانده است.
با این همه پس از انقلاب بهمن 57 جنبش نامگذاری ایرانیان شدت و حدت بیشتری گرفت. چون مردم در فضایی از نامهای جدید، ارتقا و بالندگی جنبش را پی میگرفتند. بدون تردید تودههای مردم در ناخودگاه جمعی خود بر این باور پای میفشردند که جنبش سیاسی یاد شده به حتم باید به دگرگونیای امروزی بینجامد. ادبیات معاصر باز هم راهنمای خوبی در این عرصه نموده میشد. چنانکه با انتشار رمان مدار صفر درجهی احمد محمود، قهرمان آن باران از سوی گروههای پرشماری از مردم تحسین شد. اینچنین بود که نام باران نیز برای نخستین بار به جرگهی نامهای ایرانی پیوست. با همین نام از حضور روشن و درخشان زنان ایرانی در جنبشهای اجتماعی معاصر تقدیر به عمل میآمد. تا آنجا که با حضور همگانی زنان در این جنبشها اندیشهای دنبال میشد که شاید با آمدن و حضور بارانی سیاسی آرزوی دیرینهی ایرانیان نیز به بار بنشیند. ناگفته نماند که باران در استورههای ایرانی جایگاه ویژهای دارد. طبیعت کویری فلات ایران موجب شده تا ایزدبانوی آناهیتا نمایندهای همیشگی برای باران به شمار آید و به همراه نام او، آب و باروری نیز تقدیس گردد.
پس از انقلاب بهمن شخصیت قهرمانی آنت ریویر در رمان جان شیفته، گروهی از نویسندگان ایرانی را برانگیخته بود تا قهرمانانی همانند او در فضای رمانهای جدید بیافرینند. مارالِ کلیدر هم از نمونهی همین زنان به حساب میآید. ولی مارال هرگز نتوانست به اندازهی باران با استقبال مردم روبهرو گردد.
طی هفتاد سال اخیر هر روز بیش از پیش مطالبات قومی بین اقوام ایرانی فزونی میگیرد. مردم ضمن اتحاد عمل با هم برای رهایی از بند حکومتهای فردی، بر ویژگیهای قومی و فردی خویش نیز تأکید میورزند. آنان آگاهانه از همین حالا بر جایگاه قومی خود در نظمی امروزی پای میفشارند. به طبع با چنین رویکردی اتحاد و همگرایی گروههای قومی نیز در ایران فزونی میگیرد. تنوع قومی به طبع تنوع فرهنگی و سیاسی را نیز با خود به همراه خود داشت. اکنون بر بستر آموزههایی از این دست نامهای منطقهای و قومی نیز در ایران رشد یافته است. نامهایی که چهبسا اقوام ایرانی در بهرهگیری از آنها اصرار میورزند و ضمن همگرایی و همافزایی فرهنگی، خودشان را صمیمانه و دوستانه به همدیگر میباورانند. همچنان که آذریها، کردها، ترکمنها، بلوچها، عربها و اقوام دیگر هرگز از چنین تلاش و کوششی رویگردان نیستند. فراگیری و نفوذ این نامها تا به حدی است که اینک همهی اقوام بیکم و کاست نامگذاری از واژههای غیر خودی را هم غنیمت میشمارند. به طبع جا دارد تا تحقیق مستقلی از فرآیند این موضوع از سوی محققان آشنا به مسایل فرهنگ قومی صورت پذیرد./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد