با گسترش موسسات آموزش عالی در ایران آموزش علوم انسانی نیز گسترش چشمگیری یافته و گروههای وسیعی از دانشجویان با انتخاب علوم انسانی به عنوان رشته ی تحصیلی، در شاخه های گوناگون آن مشغول تحصیل و تحقیق اند.
مخالفت هایی که مدتی است از جانب مراکز تصمیم گیری با علوم انسانی به ویژه جامعه شناسی میشود، با چه انگیزه هائی انجام میگیرند و تا کنون برتدریس این علوم ، روشهای تحقیقاتی آنها و دستاوردهای علمیشان چه تاثیراتی برجای گذاشته است؟ استادان علوم اجتماعی برای تدریس با چه موانع و مشکلاتی رو به رو هستند؟ دانشجویان در عرصه های پژوهشی و آموزشی در چه فضائی کار می کنند ؟ جامعه شناسان کشور در کدام زمینه ها به پژوهش اشتغال دارند و برای به انجام رساندن و سپس انتشار نتایج تحقیقات و دستاوردهای مطالعاتی خود با کدام موانع روبرو می شوند؟ براستی روشهای معتبر پژوهشی، آنگونه که در کشورهای غربی رایج است در فضای علوم انسانی در ایران نیز به کار میرود؟ آیا سیاستهای مداخله گرانه ای برای تاثیرگذاری بر نتایج پژوهش ها از سوی مقامات دولتی بکار گرفته می شود؟ آیا پس از طی شدن دوران تحقیقات میدانی، کارشناسان کشور قادر به انتشار آزادانه ی نتایج تحقیقات خود هستند؟ سانسور علنی و غیر علنی چه تاثیراتی بر فعالیت های پژوهشی دانشجویان رشته ی جامعه شناسی و به طور کلی پژوهشگران علوم اجتماعی می گذارد؟ و سرانجام آیا می توان میان تحقیقات در زمینۀ علوم اجتماعی به ویژه جامعه شناسی، قبل و پس از انقلاب تفاوت های مهمی قائل شد؟ چه تحولات و چه رویکردهایی این دو دوره اجتماعی را از هم جدا می کند؟ آیا متدولوژی های پژوهشی تغییر کرده اند؟
مداخله جوئی های دولتی آثار متفاوتی بر جای گذاشته است؟ رویکرد اساتید و دانشجویان این رشته ها در برخورد با پدیده های اجتماعی در ایران امروز، نسبت به دوران قبل از انقلاب چه تفاوت های عمده ای نشان می دهند؟ آیا علوم انسانی از آغاز تاکنون به شیوه ای درست و بهنجار به مراکز آموزشی عالی راه یافته است؟