logo





جهش بزرگ به‌سوی دمکراسی

جمعه ۵ تير ۱۳۸۸ - ۲۶ ژوين ۲۰۰۹

منوچهر صالحی

m-salehi.jpg
msalehi@t-online.de
در مقاله پیشین خود یادآور شدم که «شرکت در انتخابات و انتخاب "بد" در برابر "بدتر" هر چند در کوتاه‌مدت می‌تواند به سود مردم باشد، زیرا مردم به رفاء، امنیت و صلح نیازمندند، اما در درازمدت سبب ادامه حکومت تئوکراتیک آپارتایدی و سیاستی می‌گردد که ثروت‌های ملی را نابود می‌کند، به ابعاد عقب‌ماندگی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی ایران خواهد افزود و مردم را هر چه بیش‌تر از دستیابی به دمکراسی محروم خواهد ساخت».
اما رخدادهای ایران بار دیگر به من آموخت که پیش‌بینی آینده نه فقط کار آسانی نیست، بلکه در بسیاری از موارد حتی ناممکن است. این بار مردم ایران با شرکت گسترده خود که در تاریخ کشورهای دمکراتیک بی‌مانند است، یعنی شرکت بیش از 84 % در انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری توانستند چهره واقعی رژیم ولایت فقیه را که بر تزویر و تقلب و ابزارسازی دین به سود تمامی و یا بخشی از هیئت حاکمه کنونی استوار است را به مردم جهان نشان دهند.
از همان آغاز مبارزات انتخاباتی روشن شد که بخشی از روحانیت هم‌چون آیت‌الله صانعی ، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، حجت‌الاسلام محمد خاتمی و بسیاری از احزاب و چهره‌های سرشناس «اصلاح‌گر» دینی از میرحسین موسوی پشتیبانی می‌کنند. آیت‌الله صانعی حتی در یکی از مراسمی که با حضور میرحسین موسوی برگزار شد، از مردم ایران خواست به کسانی رأی ندهند که تا دیروز به‌آن‌‌ها دروغ گقتند و فردا نیز دروغ خواهند گفت.
بنابراین، هر چند هر چهار نامزد توسط «شورای نگهبان» دست‌چین شده بودند، اما مردم ایران پس از مشاهده مناظرات تلویزیونی به تفاوت‌هائی که میان آن 4 نامزد وجود داشت، پی بردند و با رفتن به‌پای صندوق‌های رأی با قاطعیت از میرحسین موسوی پشتیبانی کردند.
اما دیدیم که جناح خامنه‌ای- احمدی‌نژاد نتیجه انتخابات را از پیش تعیین کرده بود. آن‌ها پنداشتند که می‌توانند با اعلان این دروغ که احمدی‌نژاد 62 % از آرأ مردم را به‌دست آورده است، برای حکومت چهار سال آینده او مشروعیت مردمی به‌وجود آورند و در مذاکراتی که با آمریکا و اروپا خواهند داشت، احمدی‌نژاد خواهد توانست با تکیه به یک چنین مشروعیتی خواست‌های خود را به‌مثابه خواست‌های واقعی اکثریت قاطع مردم ایران مطرح کند.
اما همان‌طور که شرکت گسترده مردم در انتخابات سبب شگفت‌زدگی بسیاری از کسانی چون من که نسبت به رژیم اسلامی در اپوزیسیون قرار دارند، گشت، موضع قاطع آقایان کروبی و موسوی مبنی بر این که در انتخابات اخیر به گونه‌ای بی‌شرمانه تقلب شده است، رژیم ولایت فقیه را با بزرگ‌ترین بحران سیاسی 30 ساله خود روبرو ساخت. در عین حال پایداری این دو تن بر مواضع خویش سبب شد تا افکار عمومی ایران و جهان دریابد که «رهبر» ایران، یعنی آیت‌الله خامنه‌ای بدون هرگونه وحشتی از «آتش دوزخ» در رابطه با نتایج انتخابات به مردم دروغ گفته و ادعای او مبنی بر این که «جمهوری اسلامی به رأی مردم خیانت نمی‌کند»، ادعائی توخالی و تهی از هرگونه حقیقتی است.
هم‌چنین ادامه افشاء‌گری‌های کروبی و موسوی سبب شد تا چهره زشت محمود احمدی نژاد کریه‌تر گردد و مردم برای جلوگیری از خطر ادامه حکومت او با شرکت گسترده در انتخابات جهان را شگفت‌زده کنند، زیرا بیش از 84 % از کسانی که از حق رأی دادن برخوردار بودند، به‌پای صندوق‌های رأی رفتند. دیگر آن که مناظره‌های تلویزیونی چهار نامزد ریاست جمهوری آشکار ساخت که «خودی‌های» رژیم بر سر ادامه راهی که «جمهوری اسلامی» باید در آینده طی کند، با یک‌دیگر توافقی ندارند و در نهایت مردم در این انتخابات با دو گزینه تعیین کننده روبرو بوده‌اند.
یک گزینه احمدی نژاد بود که به جریانی از روحانیت شیعه تعلق دارد که نه برای جمهوریت ارزشی قائل است و نه برای دمکراسی. این گرایش که تحت تأثیر کسانی چون آیت‌الله مصباح یزدی و گروه حجتیه قرار دارد، بر این باور است که پس از پیامبر رهبری جهان اسلام حق الهی علی و خاندان او است و پس از غیبت امام دوازدهم، رهبری جهان اسلام حق فقیه عادلی است که باید پیشوایان دینی او را در میان خود «کشف» و پذیرفتن رهبری سیاسی و دینی او را به مردم توصیه کنند. این گرایش «آخرالزمانی» که گاهی نیز پیرو «مهدویت» نامیده می‌شود، می‌پندارد با ایستادن در برابر قدرت‌های زورگوی جهان می‌توان در جهت پیدایش پیش‌شرط‌هائی که برای ظهور امام دوازدهم به این جهان و تحقق جامعه‌ای عاری از ظلم و سرشار از عدالت الهی ضروریند، گام‌های مؤثری برداشت. هم‌چنین حملات شدید احمدی نژاد به آیت الله هاشمی رفسنجانی و آیت الله ناطق نوری به مثابه عناصر شناخته شده آن بخش از روحانیت که هوادار بی‌چون و چرای اندیشه «پایان جهان» نیستند، به فساد، تلاشی است برای بیرون راندن این جناح مخالف از هیئت حاکمه و یک دست ساختن قدرت سیاسی در دستان خود. این جناح خواهان تعیین مسئولین حکومت از طریق انتخابات و رأی مردم نیست و بلکه می‌خواهد «انتصاب» رهبری «ولایت فقیه» را جانشین انتخابات و رأی مردم سازد. به‌عبارت دیگر، این جناح در پی بازسازی «خلیفه‌گری» در آغاز سده 21 میلادی و پایان سده 14 خورشیدی است.
گزینه دیگر آن بخش از روحانیت شیعه است که با تکیه به قرآن که مردم را به مشورت با هم و انتخاب بهترین گزینه‌ها فرامی‌خواند و هم‌چنین اندیشه‌های آیت‌الله خمینی که گفت «میزان رأی مردم» است، می‌خواهد در هنگام غیبت امام دوازدهم، رأی مردم در تعیین رهبر دینی و هم‌چنین دیگر مقامات حکومتی «جمهوری اسلامی» هم‌چنان تعیین‌کننده باشد، یعنی می‌خواهد از قانون اساسی «جمهوری اسلامی» حفاظت کند. بنابراین می‌توان این بخش از روحانیت را هودار «جمهوریت اسلامی» و حتی کاهش دامنه قدرت فراقانونی «ولی فقیه» دانست. جناح اصلاح‌طلب حکومت اسلامی آن بخش از حاکمیت را در بر می‌گیرد که با طرح نظریه «حکومت اسلامی مردم‌سالار» در پی شفاف ساختن و پیوند دادن حکومت اسلامی با دمکراسی و وابسته ساختن حکومت به رأی مردم است.
اگر در گذشته جناح آیت الله هاشمی رفسنجانی می‌کوشید میان این دو جناح میانجی‌گری کند، اما پس از شکست رفسنجانی در برابر محمود احمدی‌نژاد در انتخابات دور نهم ریاست جمهوری آشکار شد که پیروان «چاه جمکران» توانستند با برخورداری از پشتیبانی آیت الله خامنه‌ای نه فقط رهبری بسیاری از مقامات کلیدی نظام را از آن خود سازند، بلکه آن‌چنان فربه و توانا گشتند که توانستند با وجود وزیر کشوری اصلاح طلب در انتخابات دور نهم تقلب کنند و احمدی نژاد را برنده رأی مردم سازند. در همان زمان هاشمی رفسنجانی در یکی از سخنرانی‌های خود یادآور شد که آقای احمدی نژاد نه با رأی مردم، بلکه با رأی فقط یک نفر، یعنی «ولی فقیه» توانست رئیس‌جمهور شود. او هم‌چنین پس از پخش دشنام‌های احمدی نژاد به‌خود با نوشتن نامه‌‌ای به آیت آلله خامنه‌ای آشکار ساخت که اتهام‌های احمدی نژاد مبنی بر این که در 24 سال گذشته رهبران حکومت‌ها فاسد بوده‌اند، به دوران ریاست جمهوری 8 ساله «ولی فقیه» نیز مربوط می‌شود، یعنی او کوشید پای آیت ‌الله خامنه‌ای را به این دعوای سیاسی بکشاند، اما «رهبر» در روز انتخابات روشن ساخت که به آن نامه پاسخی نخواهد داد و هر چه از سوی او گفته شده، «شایعه» است. به این ترتیب روشن شد که دعوای جناح‌ها ابعاد دیگری یافته است.
بنابراین از همان آغاز روشن بود که در این دور از انتخابات نیز تقلب خواهد شد. جناح اصلاح‌طلب که اینک با جناح هاشمی رفسنجانی متحد شده است، پنداشت با بسیج هر چه بیش‌تر و کشاندن مردم به پای صندوق‌های رأی خواهد توانست از دامنه تقلب بکاهد و آن را به گونه‌ای محدود سازد که نتیجه واقعی رأی مردم مخدوش نشود. اما این بار دیدیم که حتی شرکت نزدیک به 84 % مردم در انتخابات نتوانست از ابعاد تقلب در نتایج انتخابات بکاهد و به ناگهان روشن شد که نزدیک به دوسوم مردم رأی خود را به احمدی نژاد داده‌اند. آیت الله خامنه‌ای نیز بدون آن که صبر کند تا «شورای نگهبان» درستی انتخابات را تأئید کند، فورأ انتخاب مجدد احمدی نزاد را به او و «ملت ایران» تبریک گفت و او را رئیس جمهور «تمام ملت» نامید و از آن‌ها که در انتخابات «شکست» خورده بودند، خواست «صبوری» کنند و «منافع نظام» را فراسوی منافع گروهی و فردی خود قرار دهند.
تا به اکنون در «جمهوری اسلامی» رسم بر این بود که حرف آخر را در دوران آیت الله خمینی «امام» می‌زد و پس از آن نیز آیت الله خامنه‌ای در مقام «ولی فقیه» از یک چنین موقعیتی برخوردار بود. حتی در دوران خاتمی، خامنه‌ای دو بار «حکم حکومتی» صادر کرد که اقدامی غیرقانونی و مخالف مفاد و اصول قانون اساسی بود. بار نخست برای جلوگیری از تغییر قانون مطبوعات توسط اکثریت نمایندگان اصلاح طلب مجلس. و بار دوم در رابطه با نمایندگانی که از سوی رئیس قوه قضائیه برای عضویت در «شورای نگهبان» به مجلس پیشنهاد شده بودند. در آن زمان اکثریت اصلاح‌طلب مجلس برخی از نمایندگان پیشنهادی را رد کرد، اما خامنه‌ای با صدور «حکم حکومتی» اعلان کرد که نمایندگان مجلس «باید» به کاندیداهای پیشنهادی قوه قضائیه رأی مثبت دهند. البته در قانون اساسی جمهوری اسلامی یک چنین تفسیری وجود ندارد. اگر قرار است نمایندگان در مورد افراد تصمیم بگیرند، همان طور که می‌توانند به کسی که از سوی رئیس جمهور نامزد وزارت شده است، رأی ندهند، باید از حق ندادن رأی به کاندیداهای رئیس قوه قضائیه در رابطه با «شورای نگهبان» نیز برخوردار باشند. در غیر این صورت آیا بهتر آن نیست که رئیس قوه قضائیه بدون دخالت مجلس این نمایندگان را تعیین ‌کند؟ در هر حال اکثریت اصلاح‌طلب مجلس در دوران خاتمی هر دو بار تسلیم زیاده‌خواهی این «احکام حکومتی» شد.
بنا بر آن سوابق، این بار هم خامنه‌ای پنداشت با تبریک گفتن به احمدی نژاد خواهد توانست دهان مخالفان خود را ببندد و آن‌ها را به سکوت و مماشات با رئیس‌جمهور دلخواه «رهبر» وادار سازد. در حقیقت «رهبر» جمهوری اسلامی با همکاری بخشی از ارگان‌های «سپاه پاسداران» علیه بخش دیگری از هئیت حاکمه کنونی «جمهوری اسلامی» کودتا کرد. او پنداشت با اعلان پشتیبانی خود از احمدی نژاد کار را یک سره کرده است.
اما دیدیم که چنین نشد، زیرا اصلاح‌طلبان و جناح آیت‌الله هاشمی رفسنجانی دریافتند که اگر در برابر این تقلب نایستند، دیر یا زود خود از حوزه قدرت سیاسی به بیرون پرت خواهند شد. بنا بر شایعه، خامنه‌ای در پی آن است که فرزند خود مجتبی را که تازه حجت‌الاسلام شده است، جانشین خود سازد، یعنی خلافت موروثی را که در دوران امویه و عباسیان وجود داشت، جانشین انتخاب «ولی فقیه» توسط «مجلس خبرگان» گرداند. پس برای دستیابی به یک چنین هدفی باید آن بخش از روحانیت که در کنار خمینی از رهبران و بازیگران اصلی انقلاب اسلامی بودند، از ارگان‌های مهم قدرت هم‌چون «مجلس خبرگان»، «شورای مصلحت نظام» و حتی «شورای نگهبان» کنار گذارده شوند. تقلب در انتخابات و جّوسازی علیه هاشمی رفسنجانی و ناطق نوری و برخی دیگر از روحانیونی که با آیت‌الله خمینی در ارتباطی تنگاتنگ قرار داشتند، باید گام دوم را برای برکناری و یا حتی دستگیری این رهبران روحانی هموار می‌ساخت.
نخستین سخنرانی احمدی‌نژاد در میدان انقلاب نیز همین هدف را تعقیب می‌کرد. او برای تحریک مخالفین خود و با برخورداری از پشتیبانی «سپاه پاسداران» آن‌ها را «خس و خاشاک» نامید تا نشان دهد که دعوای قدرت پایان یافته و از آن پس مخالفین یا باید به ساز «رهبر» و مافیای «سپاه» برقصند و یا آن که از حوزه قدرت سیاسی کنار نهاده خواهند شد.
اما دیدیم که این تهدیدها کارساز نشد. تا کنون تنها دو تن از آیت الله‌های مقیم ایران پیروزی احمدی نژاد در انتخابات را به او تبریک گفته‌اند، برخی نیز هم‌چون آیت‌الله منتظری خواهان ابطال انتخابات گشته‌اند، اما اکثریت چشم‌گیر بخش فوقانی روحانیت در برابر وضعیت کنونی سکوت کرده‌ است.
و از آن‌جا که بیش از 19 میلیون تن از مردمی که به پای صندوق‌های رأی رفتند، رأی خود را به مهندس میرحسین موسوی داده‌اند، جناح «جمهوریت‌‌خواه» که ائتلافی از «اصلاح‌طلبان» به رهبری خاتمی و کروبی و «کارگزاران سازندگی» به رهبری هاشمی رفسنجانی است، از قبول توصیه «رهبر» مبنی بر «پذیرفتن» شکست خود در انتخابات سر باز زد و مردم را با موفقیت به شرکت در تظاهرات خیابانی فراخواند. تظاهرات میلیونی مردم در تهران و تظاهرات گسترده مردم در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران در روزهای گذشته به سود میرحسین موسوی نشان داد که مردم ایران به آن درجه از آگاهی دست یافته‌ است که بتواند از رأی خود در برابر مشتی کودتاچی دفاع کند. هم‌چنین مبارزات چند روز گذشته آشکار ساخت که مردم ایران از نهادهای سرکوب رژیم اسلامی ترسی ندارند و حتی مرگ و زندان را به ادامه وضعیت موجود ترجیح می‌دهند. ادامه شرکت گسترده و میلیونی مردم در این مبارزه سبب شد تا جناح‌های هیئت حاکمه در پشت پرده به چانه‌زنی بر سر تقسیم قدرت سیاسی میان خود بپردازند. در رابطه با این کشمکش سیاسی سه وضعیت را می‌توان تصور کرد:
در نخستین وضعیت که بیانگر خواسته خامنه‌ای است، هرگاه جناح خامنه‌ای- احمدی نژاد دست بالا را داشته باشد، «شورای نگهبان» که بیش‌تر اعضای آن دست‌چین شده «ولی فقیه»‌اند، به شکایت نامزدهای «شکست خورده» درباره تقلب در انتخابات رسیدگی خواهد کرد و با پذیرش تقلب در بعضی از حوزه‌ها ممکن است کمی از آرای احمدی نژاد بکاهد، اما ‌پیروزی او را تأئید خواهد کرد. در این صورت ادامه تظاهرات علیه نتیجه انتخابات کاری خلاف قانون خواهد بود و جناح خامنه‌ای- احمدی‌نژاد می‌تواند از این فرصت برای سرکوب جنبش مردم و رقیبان خود در هئیت حاکمه بهره گیرد. آیت الله خامنه‌ای نیز در خطبه نماز جمعه خود همین سخنان را گفت و مدعی شد که «جمهوری اسلامی به رأی مردم خیانت نمی‌کند». به‌عبارت دیگر، او سه نامزد دیگر را که مدعی تقلب در انتخابات هستند، به دروغگوئی متهم کرد. روشن است که این روند ایران را به‌سوی دیکتاتوری استالینستی، نابودی «جمهوریت» و استقرار «خلافت» سوق خواهد داد.
در وضعیت دوم، هرگاه جناح خاتمی- هاشمی رفسنجانی بتوانند از پشتیبانی اکثریت لایه‌های هیئت حاکمه برخوردار شوند، در آن‌صورت یا «شورای نگهبان» و یا «ولی فقیه» می‌توانند تجدید انتخابات را اعلان کنند که پیروزی میرحسین موسوی در آن حتمی خواهد بود. اما دیدیم که آیت الله خامنه‌ای در خطبه نماز جمعه خود و هم‌چنین «شورای نگهبان» در مواضع تا کنونی خود این احتمال را مردود دانستند و مدعی هستند که 25 میلیون به احمدی‌نژاد رأی داده‌اند. با این حال، هرگاه چنین وضعیتی رخ دهد، در آن صورت عناصر «جمهوریت» به زیان موقعیت انحصاری «ولایت فقیه» می‌تواند تقویت شود و جناح «جمهوریت‌خواه» خواهد توانست قدرت نامحدود «ولی فقیه» را با تکیه بر اصول قانون اساسی و یا تغییر آن محدود سازد.
وضعیت سوم آن است که توازن قدرت در درون هیئت حاکمه به‌گونه‌ای باشد که هر دو جناح از خواست‌های خود عقب ‌ننشینند. در آن صورت هر دو جناح مجبور خواهند شد مبارزه خود را در خیابان‌ها ادامه دهند، یعنی جناح خامنه‌ای- احمدی نژاد با در اختیار داشتن نهادهای فشار و خشونت به سرکوب تظاهرکنندگانی خواهند پرداخت که که خواهان تجدید انتخاباتند. کشتار وحشیانه بیش از صد تن به‌دست «لباس شخصی‌ها»، نیروهای «بسیج» و سپاه پاسداران، زخمی‌ساختن و دستگیری هزاران تن در روزهای اخیر و گسترش مداوم مبارزات پراکنده مردم علیه حکومت نظامی که در شهرهای بزرگ ایران برقرار گشته است، نشانگر آن است که ایران آبستن حوادث تازه‌ای است که هیئت حاکمه کنونی نمی‌تواند آن را با ابزار ایدئولوژی دینی مهار کند.
شرکت گسترده مردم در تظاهرات به سود کروبی و موسوی و طرح شعار «رأی مرا پس بگیر» بیانگر آن است که مردم حاضر به پذیرش مشروعیت رژیم اسلامی به رهبری خامنه‌ای و رئیس‌جمهوری احمدی نژاد نیستند، زیرا دریافته‌اند که پذیرش این سلطه سبب خراب‌تر شدن وضعیت زندگی بلاواسطه آنان خواهد گشت. مردم ایران خواهان دگرگونی در ایرانند تا بتوانند نه فقط به آزادی، بلکه هم‌چنین به رفاء بیش‌تری دست یابند. بنابراین مبارزه‌ای که هم‌اینک سراسر ایران را در خود فراگرفته است، مبارزه‌ای است میان اقشار و طبقات اجتماعی بر سر تقسیم ثروت اجتماعی. خامنه‌ای و احمدی‌نژاد با در اختیار داشتن درآمدهای نفت و گاز و تقسیم بی‌رویه آن در میان مردم، می‌کوشند اقشار و طبقات تنگ‌دست و بینوا را به خود وابسته سازند، یعنی با دادن «صدقه» یا «رانت» به آن‌ها، این بخش از جامعه را به پیروان خود بدل سازند. همین امر سبب شد تا برخی از تحلیل‌گران مسائل اجتماعی و سیاسی در اروپا و آمریکا «پیروزی چشم‌گیر» احمدی‌نژاد در انتخابات اخیر را نتیجه ضروری پشتیبانی اقشار و طبقات آسیب‌پذیر از او بدانند.

از سوی دیگر شرکت گسترده مردم در انتخابات و تظاهراتی که به هواداری از میرحسین موسوی در شهرهای بزرگ ایران برگزار شدند، بیانگر آن است که اقشار میانی و بالائی جامعه خواهان دگرگونی‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی‌اند. به این ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که مبارزه سیاسی کنونی در ایران بازتاب دهنده بحرانی اجتماعی- اقتصادی است که از موقعیت، خواست‌ها و موقعیت اقشار و طبقاتی که در جامعه ما حضور واقعی دارند، سرچشمه می‌گیرد. این مبارزه را شاید بتوان با به‌کارگیری خشونت و ترور و تبدیل ایران به حمام خون مهار کرد، اما آن را نمی‌توان متوقف ساخت. هرگاه حکومتی نتواند خواست‌ها و نیازهای مادی و معنوی توده را متحقق سازد، در آن صورت با بی‌اعتمادی توده روبه‌رو خواهد شد و مبارزه پنهان مردم هم‌چون موریانه از درون شالوده حکومت را پوک خواهد ساخت. سقوط ناگهانی بسیاری از حکومت‌های «متقدر» بازتاب دهنده یک‌چنین روندی در تاریخ بوده است.
با توجه به این بررسی می‌بینیم که سرنوشت جنبش کنونی بسیار نامعلوم است. همان‌طور که در انقلاب‌های تا کنونی دیدیم، نیرومندترین دستگاه‌های سرکوب در برابر جنبش مردم اعتماد به‌نفس خود را از دست می‌دهند و در برابر جنبش توده مردم به‌زانو در می‌آیند. بنابراین مهم آن است که جنبش مردم تا چه اندازه از استمرار و توانائی برخوردار باشد و رهبری کنونی این جنبش، یعنی میرحسین موسوی که خود بخشی از هئیت حاکمه کنونی است، تا چه اندازه حاضر باشد برای تحقق خواست ابطال انتخابات به جنبش مردم تکیه کند. زیرا تجربه انقلاب 1357 نشان داد که یک چنین جنبشی می‌تواند در مرحله‌ای از رخدادها به سیلی خروشان بدل گردد که هدایت آن توسط فقط رهبرانی که آن جنبش خود آفریده است، فقط می‌تواند ممکم شود. بنابراین تعیین کننده آن است که میرحسین موسوی جنبش کنونی را هدایت می‌کند و یا آن که جنبش مردم ناراضی او را به رهبر کنونی خود بدل ساخته است تا در مرحله دیگری از مبارزه رهبر دیگری را جانشین او سازد که بازتاب دهنده خواست‌های نوین آن جنبش مبنی بر فراتر رفتن از نظام سیاسی کنونی است. تناسب و وزن مادی و واقعی نیروهای اجتماعی نشان خواهد داد که آینده ایران چگونه خواهد بود.
چکیده آن که شرکت گسترده مردم در انتخابات و مبارزه توده‌های شهرنشین برای ابطال آن سبب جهشی بزرگ به سوی تحقق دمکراسی در ایران گشته است. سرنوشت این مبارزه هر چه باشد، شکست یا پیروزی، چهره ایران و حکومت آن دیگر آن نخواهد بود که تا کنون بوده است. حتی اگر خامنه‌ای و احمدی نژاد در این مبارزه «برنده» شوند، در نهایت بازندگان واقعی خواهند بود، زیرا پایگاه توده‌ای حکومت اسلامی بسیار کوچک‌تر از گذشته می‌گردد، شکاف در روحانیت شفاف‌تر می‌شود و دولت و ملت در برابر یک‌دیگر قرار می‌گیرند.
اما جدا از این نگرش، سرنوشت واقعی مبارزه در ایران تعیین خواهد شد و ما مهاجران و «خوش‌نشینان» اروپا و آمریکا تنها کاری که می‌توانیم کنیم، پشتیبانی بدون چشم‌داشت از خواست‌های دمکراتیک مبارزات مردم ایران است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد