یکی از ماجراهای تاریخ اسلام که به متن قرآنی ارتباط داده میشود داستان «آیههای شیطانی» است و ماجرائی که در این باره در برخی متون اسلامی آمده از این قرار است که چون آیههای 19 -20 سوره نجم به محمد وحی شد شیطان دو آیة بعدی را، که به نوعی در تایید قدوسیت بتهای مشرکان است، به او القاء کرد؛ و این آیهها چنیناند:
«افرایتم اللات والعُزّی* ومنات الثالثة الاخری. (آیا لات و عزی را دیدهاید، و منات آن سومی دیگر را) و در دو آیة 21-22 بعدی گفته میشود: «تلک غرانیق العُلی *فسوف شفاعتهن لتُرتجی (اینها پرندگان بلند پروازند* و بسا که به شفاعت آنان امید بتوان داشت.).
و داستان، آنطور که در بعضی تاریخهای اسلامی نقل کردهاند، از این قرار است که محمد در چند سال اول بعثت خود به پیامبری، قوم خویش را به پرستش خدای یگانه و کارهای خیر دعوت میکرد و در این زمان میان او و مشرکان مکه درگیری جدی وجود نداشت جز آنکه اینان او و پیروانش را به سُخره میگرفتند و سخنان او را نفی میکردند و یا او را مجنون و شاعر و گمراه میخواندند و او در پاسخ آنها و در دفاع از خود از زبان منبع وحی به ستاره سوگند میخورد که «یار شما نه گمراه شده و نه به راه کج رفته و نه سخن از روی هوی و هوس میگوید بلکه سخنانی که میگوید به او وحی شده است»[1] یا به زبانی دیگر میگفت «یار شما دیوانه نیست و آنچه میگوید سخنان فرستادهای بزرگوار است»[2]
مشرکان قریش در عین حال گاه به فکر سازش با محمد نیز میافتادند و چنانکه گفته شده در همان سالهای اول دعوتش به یکتا پرستی یکبار به او پیشنهاد کردند که «یک سال تو خدایان ما لات و عزّی را بپرست، ما نیز یک سال خدای تو را پرستش میکنیم» و استدلالشان این بود که «اگر دین تو از آن ما بهتر باشد ما نیز در آن شریک شدهایم و از آن سهمی بردهایم و اگر دین ما بهتر از آن تو باشد با ما شریک شدهای و از آن نصیبی داری»[3]
اما محمد با کافر خواندن آنان در پاسخ به این پیشنهاد، بفرمان خدایگان یکتای خود گفت: «من آنچه را شما میپرستید نمیپرستم* و شما هم پرستندة چیزی که من میپرستم نیستید* نه من پرستندة چیزی هستم که شما میپرستید و نه شما پرستندة چیزی هستید که من میپرستم* [پس] شما به دین خود و من به دین خویش.»[4]
و شاید سالها بعد نیز پیشنهادی از اینگونه به او شده باشد که در قرآن با لحنی خشن و ناسزاگویان از منبع وحی از محمد خواسته شده «بگو ای نادانان، آیا مرا فرمان میدهید که غیر الله را بپرستم؟»، و تهدید میشود که «به تو و آنان که پیش از تو بودهاند وحی شده که اگر شرک بیاورید اعمالتان ناچیز میشود و خود از زیاندیدگان خواهید بود* بر عکس الله را بپرست و از سپاسگزاران باش»[5]
با اینهمه مواردی وجود دارد که محمد بنا به مصلحت و یا برای جلب قلوب مشرکان آگاهانه تن به سازش با آنها میدهد و گذشت میکند. برای مثال در آیة 108 سورة انعام از پیروان خود میخواهد که به چیزهائی که مشرکان بجای الله ستایش میکنند ناسزا نگویند زیرا آنان نیز از روی ناآگاهی به الله ناسزا خواهند گفت. و یا مثلاً در سال ششم هجرت وقتی با عدة زیادی از مهاجر و انصار بقصد حج عمره از مدینه راهی مکه میشوند به یاران خود میگوید «امروز هر پیشنهادی قریش به من بکنند که دائر بر مراعات خویشاوندی باشد من آن را خواهم پذیرفت[6] و برای اجرای همین نظر در قرارداد اصلی که در میانة راه مکه و مدینه – در حدیبیه – با نمایندگان قریش میبندد جملات «بسمالله الرحمن الرحیم» و «محمد رسول الله» را برای جلب خاطر آنان و بنا به خواست نمایندة قریش از متن قرارداد پاک میکند. او حتی در این قرارداد میپذیرد که اگر یک مسلمان قریش نزد او بیاید او را بهتقاضای آنان به مکه بازگرداند.[7]
در واقع میتوان پذیرفت که بهاحتمال قوی صدور آیههای معروف به آیات شیطانی نیز یکی از همین موارد سازش و گذشت است.
بر اساس یکی از روایات در همان سالهای اول بعثت «چون پیغمبر میدید که قوم از او دوری میکنند و این کار برای او سخت بود آرزو کرد که چیزی از پیش خدای بیاید که میان وی و قوم نزدیکی آرد، که قوم خویش را دوست داشت و میخواست خشونت از میانه برود، و چون این اندیشه در خاطر وی گذشت خداوند این آیات را نازل فرمود: «والنجم اذی هوی، ما ضَلّ صاحبکم وما غوی، و ما ینطق عن الهوی.» (قسم به آن ستاره در آن هنگام که فرو رود که یارتان نه گمراه شده، و نه به باطل گرویده است و نه از روی هوی سخن میگوید)[8] و چون به این آیه رسید که «اَفَرَایتم اللات والعزی ومنات الثالثة الاخری» شیطان بر زبان وی انداخت که «تلک الغرانیق العُلی * و ان شفاعتهن ترتضی، یعنی این بتان والا هستند که شفاعتشان مورد رضایت است»[9] و این دو عبارت آخری همانها هستند که به عنوان «آیههای شیطانی» معروف شدهاند.
البته در اصل سورة نجم که اکنون در دسترس است پس از دو آیه 19 و 20، که محمد در آنها از لات و عزی و منات یاد میکند، دو آیة بعدی حذف شده و بجای آنها این آیهها قرار دارند: اَلکم الذکر وله الانثی* تلک اذا قسمة ضیزی* ان هی الا اسماء سمیتموها انتم وآبائوکم انزل الله بها من سلطان ان یتبعون الا الظن وما تهوی الا نفس ولق11د جاءهم من ربهم الهدی (آیا شما را پسر باشد و او را دختر* این تقسیمی خلاف عدالت است* اینها چیزی نیستند جز نامهائی که شما و پدرانتان به آنها دادهاید و الله هیچ گواهی بر آنها نفرستاده است. اینان [مشرکان] تنها از گمان و هوای نفس خویش پیروی میکنند و حال آنکه از جانب خدایگانشان هدایت بهسوی آنها آمده است.»[10] و اکثریت فقها و دانشمندان اسلامی بر اساس همین متن موجود بکلی منکر وجود چنین «آیههای شیطانی» هستند و حال آنکه عدهای از آنان وجود بعضی آیات قرآنی را دلیل وجود این آیهها میدانند و معتقدند که آیههای مورد نظرشان بهقصد نفی و نسخ آیههای شیطانی آمدهاند. و مهمترین سندی که اینان در این مورد به آن استناد میکنند آیههای 52-54 سورة حج است که در آن گفته میشود «ما پیش از تو هیچ رسول یا نبیای را نفرستادیم مگر آنکه چون آرزو میکرد شیطان در آرزوی او [چیزی باطل] القاء میکرد* پس الله آنچه را شیطان القاء کرده بود نسخ میکرد» سپس آیات خویش را استواری میبخشید* تا آنچه را شیطان در سخن او میافکند برای بیمار دلان و سنگدلان آزمونی باشد...* و تا دانش یافتگان بدانند که [قرآن] بحق از سوی خدایگان تو [آمده] است و بدان ایمان آورند و دلهاشان بدان آرام گیرد.» و میگویند که این آیهها در عین حال محمد را از ناراحتی و پشیمانی که در اثر وسوسة شیطان به او دست داده تسکین و آرامش بخشید. حقیقت این است که علاوه بر آیههای سورة حج آیههای فراوان دیگری در قرآن وجود دارند که به نحوی میتوانند چنین نقشی داشته باشند، به این معنی که در این آیهها همچنین به محمد هشدار داده میشود که از گذشت و بخشش خدایگانش نا امید نشود. برای مثال در سورة اِسراء از قول منبع وحی به محمد گفته میشود: «آنگاه با تو دوستی کنند.* و اگر به تو پایداری نداده بودیم نزدیک بود به آنان اندکی میل کنی * آنگاه تو را دو چندان در دنیا و دو چندان در آخرت عذاب میکردیم...» (اسراء 73-75) پس«با الله خدای دیگری مپندار که ملامت شده و مطرود به جهنمت اندازند» (اسراء،39)؛ و یا در جای دیگر بتأکید گفته میشود که چون قرآن بخوانی از شیطان رجیم به الله پناه ببر* چرا که شیطان را بر کسانی که ایمان آوردهاند و بر خدایگانشان توکل میکنند تسلطی نیست.» (نحل، 98-99).
اما اکثریت عظیم صاحبنظران اسلامی که به واقعی بودن آیههای شیطانی اعتقاد ندارند برای اثبات عدم صحت این روایت به احتجاجاتی دست میزنند که مایة قریب به اتفاق آنها احساسات و اعتقادات دینی است و پایة استدلال منطقی ندارند، و در رد بیشتر آنها میتوان حجتهای قوی آورد.
از جملة این احتجاجات آنست که اولاً این روایت مشکوک است زیرا راویان دست اول آن مدتی پس از هجرت یا درگذشت محمد به دنیا آمدهاند و یا آدمهای مشکوکی هستند. برای مثال«ابن عباس که داستان را روایت کرده در سال 10 بعثت به دنیا آمده»[11] و یا «ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث بن هشام [که این روایت را از قول او] نقل کردهاند ... در خلافت عمر به دنیا آمده بود، یعنی حدود سی سال پس از زمان این افسانه، هر چند که اهل علم مکه باشد»[12] زیرا سال وقوع این روایت و داستان را سال پنجم بعثت گفته اند؛ و یا محمد بن اسحاق نویسندة «سیرت النبویه» و یا «تاریخ طبری» و «تفسیر طبری»- که از مراجع عمده و اساسی در تاریخ اسلام هستند – آن را از شخصی بهنام محمد بن کعب قرضی نقل کردهاند که از قبیلة یهودیان بنی قریظه بوده که محمد دستور قتل آنان را صادر کرده و طبعاً به چنین روایتی نمیتوان اعتماد کرد.
در رد این احتجاجات باید گفت که اولاً بعضی از راویان مورد اعتماد خلفا و مسلمانان در اصل یهودی بودهاند مانند ابو هریره که او را از «حاملان» و یا «حافظان قرآن» خواندهاند و «احادیث بسیاری از وی روایت شده و بهقول بُخاری هشتصد تن از صحابه و تابعین از وی نقل حدیث کردهاند»[13] . ثانیاً کسی که ده سال پس از هجرت به دنیا آمده روایتش نمیتواند ضرورتاً مردود باشد زیرا میدانیم حتی روایات راویانی که چند نسل پس از مرگ محمد هم میزیستهاند معمولاً به نقل از نسلهای پیشین خود و بهاستناد آنها از حوادث و روایات در مورد دوران زندگی پیامبر یاد میکنند و بسیاری از این روایات مورد قبول دانشمندان اسلامی است چه رسد به کسی که ده سال پس از هجرت، آنهم با ذکر مأخذ، این روایت را نقل کرده باشد، و از اینها گذشته مگر قرآن موجود خود چگونه و در چه زمانی تدوین شده است، و چنانکه میدانیم اولاً این قرآن زیر نظر عثمان، که خود بیش از 23 سال پس از هجرت به خلافت رسید، و ثانیاً از روی دهها نسخه مصحف گوناگون و متفاوت با یکدیگر و بوسیلة انجمنی از اصحاب و نزدیکان او، و پس از کشاکشهای جدی میان آنان و بالاخره پس از دستکاریها و نوعی سازش و گذشت، تنظیم شده و تا مدتها پس از آن هم از جانب بعضی از مراجع مطمئن و صالح اطراف محمد مورد انتقادها و ایرادهای سخت بوده است.[14]
در حقیقت یکی از این ایرادها و انتقادها هم میتواند در مورد آیههائی که در سورة نجم بجای «آیههای شیطانی» آمده صادق باشد زیرا با اندک دقتی میتوان متوجه ناخوانی آیات موجود با متن سوره و عدم ارتباط آنها با آیههای قبلی و بعدی شد زیرا اولاً پیش از آیههای 21 و 22 و پس از آنها مطلقاً سخن از مذکر یا مونث بودن بتان[15] در میان نیست و هیچ جا اشارهای به اینکه مشرکان اعتقاد داشتهاند که این سه بت دختران خدایگان بزرگ (ربة الکبری) هستند نشده است که منبع وحی بدون هیچ مقدمهای به نفی آن بپردازد بلکه مضمون آیة 21، چنانکه در سورههای مختلف قرآن آمده، مربوط به اعتقاد مشرکان مبنی بر دختر بودن فرشتگان است و نه چیز دیگر که ذکر آن در اینجا کاملاً بیمورد است. بر عکس در اینجا سخن از شفیع بودن این بتان در نزد خدایگان بزرگ» - یا بزرگتر- است که بارها و بارها در قرآن به این مطلب اشاره شده و هر نوع شفاعتی بویژه شفاعت بتان در آیات متعدد نفی شده است.[16] در ثانی آیة دور و دراز 23 این سوره هیچ سازگاری و سنخیتی با آیههای دیگر سوره ندارد زیرا طول آن شش برابر آنهاست و از لحاظ وزن و سجع با آیات پیشین و پسین خود ندارد.
اما در مورد ناتوانی بتان از شفاعت و اختصاص آن به الله برای مثال میتوان از آیة 18 سورة یاسین یاد کرد که در آن گفته میشود مشرکان «سوای الله چیزهائی را میپرستند که آنان را نه سودی میرسانند و نه زیانی، و میگویند اینها شفیعان ما در نزد الله هستند». «اینها شفیعانی غیر از الله برای خود گرفتهاند» (زمر، 43) حال آنکه «شفاعت بتمامی از آن الله است» (زمر، 44) و جز الله یاور و شفیعی برای آنها وجود ندارد (6، 51 ، و 70 )
دلیل دیگری که مسلمانان متعصب برای نفی پدیدة آیههای شیطانی میآورند استناد به قرآن است که در آن بارها از زبان محمد و فرشتة وحی یا خدایگان او به خلل ناپذیری قرآن تاکید شده است: «و کلام خدایگان تو در راستی و عدالت بحد کمال است و هیچکس نیست که یارای دگرگون کردن سخن او را داشته باشد» (انعام، 115 ) و یا قرآن «کتابی ارجمند است* نه از پیش باطل به او راه یابد و نه از پس.». (فصلت،41-42 )
این استدلال نیز، درست بر اساس متون خود قرآن، بهیچوجه قطعی نیست. برای مثال محققانی که یه صحت این حادثه اعتقاد دارند در وهلة اول به همان آیههای 52 – 54 سورة حج استناد میکنند که بعقیدة آنها در تایید وجود آیههای شیطانی و نسخ آنها صادر شده است.
اما مخالفان برای نفی ارتباط این آیهها با «آیههای شیطانی»، همچنان احتجاج میکنند که سورة که ادعا شده این آیهها در آنجا آمده، در مکه و سورة حج چند سال پس از آن در مدینه نازل شده، بنابراین میان این دو نمیتواند ارتباطی وجود داشته باشد و حال آنکه همین مخالفان خود میدانند که تداخل آیههای مکی در سورههای مدنی و بالعکس امری جاری و مورد قبول همگان است. و در بعضی چاپهای قرآن نیز در عناوین این سورهها به این تداخلها اشاره شده[17]؛ علاوه بر این فاصله زیاد زمانی نزول آیة ناسخ با منسوخ ضرورتاً موجب نفی صحت رابطه میان این دو نیست زیرا نسخ بسیاری از آیه ها بوسیلة آیهای دیگر پس از فاصلة زمانی بسیار صورت گرفته است (بگذریم که تاریخ صدور هیچ آیهای را نمیتوان بطور قطع تعیین کرد). اما حتی اگر ادعای مخالفان را نیز در مورد عدم ارتباط آیههای سورة حج و نجم بپذیریم باز هم آیههای سورة حج بخودی خود نشان میدهد که قرآن خود قبول دارد که در این کتاب «آیههای شیطانی» نیز وجود دارند.
بعلاوه آوردن بعضی آیهها در نسخ آیههائی که قبلاً صادر شده و اعلام بطلان آنها و یا به فراموشی سپردن برخی آیهها در قرآن امری عادی است: «هر امری را زمانی مکتوب است* الله هر چه را بخواهد محو یا تثبیت میکند» (13 ، 38-39 ) و هیچ آیهای را منسوخ یا فراموش نمیکنیم مگر آنکه بهتر از آن یا همانند آن را بیاوریم. «(2، 106) و یا چون آیهای را بجای آیة دیگر میگذاریم... میگویند تو دروغ میبافی» در حالیکه «آن را روح القدس بحق از جانب خدایگانت نازل کرده تا مومنان را استواری بخشد و مسلمانان را هدایت و بشارت باشد» (16 ، 101- 102 )
در مورد نسخ، چنانکه بعضی علمای اسلامی گفتهاند از 19 تا 22 مورد نسخ در قرآن تشخیص داده شده که بر اساس شرایط زمانی و مکانی صورت گرفتهاند و اینها مواردی است که آیههای ناسخ و منسوخ هر دو همچنان در قرآن حفظ شدهاند مانند آیههای تغییر قبله از بیتالمقدس به کعبه (2 ،142 و 144 و 149- 150)، تغییر قوانین ارث و وصیت (2 ، 234و240)، تغییر مجازات زنان زناکار از حبس تا مرگ به صد ضربه شلاق،[18] تغییر تدریجی آیههای مربوط به کافران و گذشت و عفو آنها به جهاد با آنان و قتلشان،[19] تغییر آیههای مربوط به توصیف و ستایش شراب و سپس تحریم آن[20] تبدیل وجوب نماز شب به مستحب بودن آن،[21] نسخ زمان عدة زن بیوه و بهرة او از میراث شوهر متوفی،[22] و مهمتر از همة اینها تغییر تعداد افراد مسلمان در جنگ با کافران از یکدهم تعداد جنگجویان دشمن به یکدوم است، که بموجب آیههای قرآنی ناشی از نا آگاهی الله از میزان توانائی و قدرت جنگی مسلمانان بوده است! و داستان مربوط به جنگ احد است که گفته شده عدة جنگجویان مسلمان 700 نفر و مشرکان 3000 نفر بودهاند الله برای تقویت روحی مسلمانان ابندا با نزول یک آیه میگوید: «اگر از شما بیست تن باشند و در جنگ پایداری کنند بر دویست تن غلبه خواهند کرد و اگر صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز میشود» ولی چون بعداً میفهمد که پایداری مسلمانان در این حد نیست این آیه را نسخ میکند و در آیة بعدی میگوید «و اکنون که الله از ضعف شما آگاه شد به شما تخفیف داد.[پس] اگر از شما صد تن باشند... بر دویست تن پیروز میشوند و اگر هزار تن باشند به یاری الله بر دوهزار تن پیروز میشوند».[23]
و اینها، همانطور که گفته شد، نمونههائی از تغییرها و نسخهائی است که در قرآن موجود حفظ شدهاند و حال آنکه بر خلاف نظر بعضی مسلمانان متعصب بطور قطع آیههای منسوخ دیگری نیز وجود داشتهاند که از متن قرآن حذف شدهاند و ظاهراً در جائی انعکاس نیافتهاند زیرا بهقول معروف در این موارد هم حکم و هم تلاوت آیات به فراموشی سپرده شدهاند و طبعاً اثری از وجود یا نسخ آنها در کتاب یافت نمیشود مانند همین «آیههای شیطانی» که بعضی محققان بر حسب تصادف به آن اشاره کردهاند و یا موضوع «رَجم» یا سنگسار، که بعضی از محققان مطلقاً منکر وجود چنین حکمی هستند زیرا در قرآن موجود در هیچ جا از این مجازات سخنی در میان نیست و حال آنکه بر اساس اسناد مطمئن و معتبر اسلامی، عمر خلیفة دوم، که بهیچوجه در صحت و دقت روایات او نمیتوان شک کرد، بر وجود حکم رجم در قرآن تاکید داشته و مدعی بوده که رجم جزء احکام قرآنی بوده و نسخ نشده، و باحتمال قوی میتوان گفت که این حکم جزء همان آیات و نکاتی است که انجمن تدوین قرآن عثمانی به تشخیص و سلیقة خود آنها را حذف کردهاند.
اما مهمتر از همة اینها مخالفان آیههای شیطانی برای اثبات ادعای خود مبنی بر انکار وجود آنها، به حمایت و یاری دائمی خدای یکتا و فرشتة وحی نسبت به محمد برای جلوگیری از انحراف او، و در عین حال به معصومیت وی بعنوان مانعی برای ارتکاب خطا و گناه یا القاء آیهها و مفاهیم باطل از جانب شیطان، استناد میکنند در حالیکه در قرآن موارد بسیاری وجود دارد که گویای ناکارائی مراقبت الله در حفظ معصومیت محمد است.
اما پیش از طرح این مطلب بد نیست از اولین نمونه ناکارائیهای مراقبتهای الله، که همان فریب آدم و حوا سوگلیهای او از جانب شیطان است، آنهم درست در بهشت که پاکترین و امنترین محل در کائنات است و منطقاً الله بیش از هر جای دیگر از آن مراقبت میکند، اشاره کرد بهاین ترتیب که خدای یکتا نه فقط نمیتواند از وقوع این حادثه جلوگیری کند بلکه از ورود مخفیانة شیطان – که قبلاً از آسمان به زمین رانده شده بود – به بهشت و کار او بی خبر و غافل میماند و پس از توجه به پوشش آلات جنسی آدم و حوا متوجه این حادثه میشود و معلوم نیست شیطان، پس از لعن و طرد از بهشت، چگونه با همة مراقبتهای الله دوباره وارد آنجا میشود.
اما در مورد محمد حقیقت این است که الله، بر اساس متن قرآن، در موارد بسیاری بجای حمایت و یاوری مستقیم او در جلوگیری از اندیشههای انحرافی و شیطانی، او را به خودش وا میگذارد که مراقب باشد دچار انحراف و وسوسة شیطان نشود، از خدایگانش بیم داشته باشد و تنها او را بپرستد و فریفتة القائات بت پرستان و مشرکان نگردد. در مورد معصومیت او نیز که بتواند او را از فریب خوردن از شیطان در امان دارد، باید دانست علاوه بر آنکه در قرآن مطلقاً از معصومیت او سخنی در میان نیست بلکه بر عکس بموجب نص صریح قرآن امکان انحراف او و فریب خوردنش از شیطان وجود دارد:
اول آنکه محمد مانند پیامبران پیش از خود بشری بیش نیست و همانطور که پیامبران پیشین به قوم خویش میگفتند «ما جز بشری مثل شما نیستیم» (ابراهیم،11) او نیز در برابر انکار مشرکان و توقع و انتظار معجزه از او برای توجیه ضعف خود در اجرای خواست آنها بارها و بارها میگوید: «من جز بشری مثل شما نیستم» و تنها تفاوتی که با شما دارم این است که «به من وحی میشود که بیقین خدای شما خدائی است یکتا» [24] و «آیا جز این است که من بشری هستم که به رسالت آمدهام؟» (اسراء، 93)
بهاین ترتیب محمد نیز مانند هر بشر معمولی، لااقل تا زمانی که به پیامبری برگزیده نشده، از بسیاری حقایق بیخبر و در مواردی هم گمراه بوده است – بهگفتة قرآن زمانی بود که محمد نه میدانست کتاب چیست و نه از ایمان خبر داشت (شوری، 52). قرآن در مورد بیخبری و ناآگاهی محمد تا آنجا پیش میرود که در آن گفته میشود او پیش از پیامبری حتی با داستان یوسف، که در تورات از آن بهتفصیل یاد شده و بدون شک نه تنها یهودیان و مسیحیان بلکه بسیاری از مردم عادی حجاز نیز از آن اطلاع داشتهاند، آشنائی نداشته و حامل وحی با صراحت به او خطاب میکند که «بیگمان تو از این پیش از بیخبران بودی.» (یوسف، 3).
و چنانکه معلوم است این بشر فردی از قبیلة قریش در مکه است که پیش از تسلط اسلام مشرک بودهاند و علاوه بر بت بزرگ خود عزی به لات و منات نیز اعتقاد داشتهاند و یکی از مراسم آنها در هنگام طواف کعبه این بوده که همان «آیههای شیطانی» را در ستایش این سه بت بر زبان میآوردهاند؛ و میتواند طبیعی باشد که محمد نیز، تا زمانی که مورد الهام قرار نگرفته و یا تا مدتی پیش از آن زمان که در غار حرا اعتکاف نورزیده، مانند قوم خود این عبارات را تکرار میکرده و در زمان پیامبریش برای دلجوئی آنها و یا آرام کردنشان در مخالفت با خود در لحظهای از زمان آنها را بر زبان آورده است. در ارتباط با این موضوع میتوان به نوشتة هشام کلبی اشاره کرد که مینویسد: «چنین به ما رسیده است که پیامبر خدای روزی عزی را یاد کرده و فرمود آن هنگام که به دین خویشانم بودم گوسفندی سرخاسفید برایش هدیه بردم.»[25]
دوم آنکه همانطور که بارها و بارها در قرآن آمده محمد نیز مانند هر بشر دیگر ضعفهای خاص خود را دارد چنانکه گاه خود را چنان بیپناه میبیند و دچار یأس و اندوه میشود که منبع الهام با سوگند به روز و شب به او اطمینان میدهد که «خدایگانش او را ترک نگفته» (الضحی، 2) و «خدایگانت بزودی [آنچه ضروری است] به تو عطا خواهد کرد (الضحی، 5). و برای اثبات صحت این وعده میگوید: «آیا تو را یتیم نیافت و پناهت داد؟ و آیا تو را در گمراهی نیافت و به [راه راست] هدایتت کرد؟ (الضحی، 6-7) و در جای دیگر از قول خدایگان محمد با اشاره به دوران نوجوانی و جوانی و بی خبری او از یکتا پرستی به او گفته میشود: «آیا دلت را برایت نگشودیم* و بار گران [شرک] را از دوشت بر نداشتیم، باری که پشتت سنگینی میکرد؛ و آیا بلند آوازهات نساختیم؟ پس در پی ناکامی کامیابی خواهد بود (انشراح، 1-5)؛ حقیقت این است که«الله هر که را بخواهد دلش را بر اسلام میگشاید» (انعام، 125)
محمد حتی در دوران پیامبری نیز گاه دچار سرخوردگی و نا امیدی میشود و الهامات غیب را فراموش میکند تا آنجا که از «مرجع وحی» به او تذکر داده میشود که «هنگامی که فراموش میکنی خدایگانت را به یاد آر» (کهف، 24) و «ما [قرآن] را برای تو میخوانیم تا فراموش نکنی* بجز آنچه را که الله بخواهد» (اعلی، 6-7). او گاه نیز چنان تحت تاثیر مشرکان قرار میگیرد و دچار ضعف میشود که خطر آن میرود که از کافران و منافقان پیروی و تبعیت کند، و بهمین دلیل است که از عالم غیب بارها به او تذکر و اندرز و دلداری داده میشود و گاه نیز مورد تهدید مرجع وحی قرار میگیرد. برای مثال میتوان به نمونههائی از اینگونه آیات اشاره کرد:
«از هر چه از جانب خدایگانت بر تو وحی میشود پیروی کن! هیچ خدائی جز او نیست و از مشرکان رویگردان باش» (انعام، 106)؛ «به هر چه مامور شدهای صریح و بلند بگو و از مشرکان روی بگردان» (حجر، 94) و «به دین حنیف روی اور و از مشرکان مباش* بجای الله خدایانی را که نه به تو سود میرسانند و نه زیان فرا مخوان؛ اگر چنین کنی از ستمکاران خواهی بود» (یونس، 105-106)؛ «ای پیامبر از الله پروا کن و از کافران و منافقان اطاعت مکن...*از هر چه از جانب خدایگانت به تو وحی میشود اطاعت کن...* و به الله توکل کن زیرا الله کارسازی را بسنده است» (احزاب 1-3) «به تو و پیامبران پیش از تو وحی شده است که اگر شرک بیاورید اعمالتان ناچیز گردد و خود از زیاندیدگان خواهید بود* بلکه الله را بپرست و سپاسگزار باش» (زمر، 65-66)؛ «پس از آنکه آیات الله بر تو نازل شد تو را از آن منحرف نکنند. مردمان را بسوی خدایگانت بخوان و از مشرکان مباش» (قصص، 87)؛ بگو از شر وسوسهگر پنهانکار، آنکه در دلهای مردمان، اعم از جن و انسان، وسوسه میکند به خدایگان مردم، به فرمانروای مردم و به خدای مردم پناه میبرم» (الناس، 1-5)؛ «و بگو هر آینه به من فرمان داده شده نخستین کسی باشم که اسلام میآورم، و از مشرکان مباش» (انعام،14).
علاوه بر اینها مرجع وحی، بعلت ضعف محمد بارها او را از نشست و برخاست با مشرکان و حتی دوستی با نزدیکان و خویشان کافرش بر حذر میدارد (مجادله، 22) تا مبادا او را از راه راست منحرف سازند. و در بعضی موارد نیز در قرآن دیده میشود که بنحو مشخص از احتمال انحراف او سخن بمیان آمده است: «نزدیک بود تو را از آنچه بر تو وحی کرده بودیم منحرف سازند تا چیز دیگری جز آن را به دروغ به ما نسبت کنی...* و اگر نه آن بود که پایداریت داده بودیم نزدیک بود که اندکی به آنان میل کنی» (اسراء، 73-74).[26]
اما مهمتر از همة اینها خطر فریب و وسوسة شیطان است که از جانب غیب به او هشدار داده میشود که «چون قرآن بخوانی از شیطان رجیم به الله پناه ببر* [زیرا] شیطان را بر کسانی که ایمان آوردهاند و بر الله توکل میکنند تسلطی نیست (نحل، 98-99)؛ «و اگر از جانب شیطان دستخوش وسوسهای شدی به الله پناه ببر که او شنوا و داناست» [27] و بدتر و مهمتر از همه آنکه منبع وحی آشکارا به امکان پذیرش شرک از جانب محمد اشاره میکند و پس از بر حذر داشتن او از کارهای نا پسندی که خدایگانش آنها را خوش نمیدارد، آشکارا به امکان پذیرش شرک توسط محمد اشاره میکند و با تهدید به او میگوید: «با خدای یکتا خدای دیگری مپندار که ملامت شده و مطرود ترا به دوزخ خواهند انداخت» (اسراء، 39).
بهاین ترتیب ملاحظه میشود که بر اساس آیههای صریح قرآن محمد نیز، برغم الهامات غیبی که بر او نازل میشود، مانند هر انسان دیگری از ارتکاب خطا در امان نیست و بویژه امکان اینکه دستخوش وسوسههای شیطان بشود وجود دارد که نمونهای از آن همان داستان «غرانیق» است، در حقیقت اگر محمد دچار ضعفهای انسانی نبود و مرتکب انحرافها و اشتباهاتی نمیشد اینهمه یادآوری و هشدار و تقویت روحی از جانب منبع الهام ضرورتی نداشت. اما محمد در اثر الهامات غیبی و تلقینات شخصی و پایبندی جدی به عقاید دینی و همچنین ماموریت الهی خویش به خطای خود پی میبرد و ضمن پناه بردن به خدایگان خود الله آن را اصلاح میکند و بهر حال میتواند خود را از وسوسههای شیطان برهاند.
*به نقل از "آوای تبعید" شماره یک
________________________
[1] نجم، آیههای 1-4
[2] تکویر، 19 و22
[3] محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری یا تاریخ الرسل و الملوک، ترجمة ابوالقاسم پایند.ه، تهران، اساطیر، چاپ دوم، ج 3، 1362، صص 879-880
[4] قرآن سورة کافرون، 1-6
[5] سورة زمر، 64-66
[6] ابن هشام ، زندگانی محمد ص پیامبر اسلام، (ترجمة سیرة النبویة) ص 208.
[7] همانجا، 215-217
[8] سورة نجم، 1-3
[9] بهجای کلمة «ترتضی» که در اینجا آمده در جائی دیگر کلمه «لترنـجی» آمده است.
[10] سورة نجم، 21-23
[11] رجوع شود به «مخالف بیفکری»، مقالة اسلام آئین زندگی، وبلاگ امانت
[12] تاریخ قرآن، دکتر محمود رامیار، صص 163 – 165 ، تهران، امیرکبیر، چاپ دوم، 1362
[13] محمد معین ، فرهنگ فارسی، بخش اَعلام.
[14] ر. ک: محمود رامیار، تاریخ قرآن، چاپ دوم، 1362 صص 407-485 ؛ رژی بلاشر، در آستانة قرآن، ترجمة محمود رامیار، صص 71-88 و 207-223 ؛ محمد باقر حجتی، پژوهشی در قرآن کریم، چاپ پانزدهم 1379
[15] منظور بتهای لات و عزی و منات است که در روایتی گفته شده لات بشکل انسان بوده، منشاً عزی یک درخت مقدسی و منشآ منات از سنگ سفید بوده است
[16] برای نفی شفاعت فرشتگان نزد الله بویژه رجوع شود به قرآن سورة30 ،12-13 ؛ 43، 86 ؛53 ، 26 ؛ روم، 12-13 ؛ سجده، 4 و موارد دیگر در قرآن
[17] برای مثال ر. ک: قرآن کریم، طرابلس، جمعیة الدعوة الاسلامیة، الجماهیریه
[18] ر. ک: سورة 4 ، 15 و سورة 24، 2
[19] آیههای عفو و گذشت مانند سورة بقره، 109؛ مائده ، 13؛ حجر، 85؛ زخرف، 89 ؛ جاثیه، 14 و آیههای جنگ و قتال مانند انفال، 55-61 ؛ توبه، 12-14؛ حج 39
[20] نحل، 67-69؛ نساء، 43؛ بقره، 219؛ مائده، 90-91
[21] ر. ک: سورههای هود، 114؛ طه، 130؛ فرقان، 64 ؛ طور، 48-49 ؛ مزمل، 1-8 و 20
[22] بقره، 240 و234؛ نساء 12و 176
[23] انفال، 65-66
[24] کهف، 110، فصلت، 6
[25] هشام الکلبی، کتاب الاصنام، ترجمة محمد رضا جلالی نائینی، تهران، نشرنو، 1364 ، ص 21. همچنین رک: کتاب محمد اثر مونتگُمری وات، (ترجمه فرانسوی)، صص 135-137
[26] در شان نزول این دو آیه اشاره شده به تزلزل مجمد در برابر پیشنهاد مشرکان برای پذیرش تقاضاهای انحرافی آنان. .ر. ک: قرآن، ترجمة مهدی الهی قمشهای و بهاءالدین خرمشاهی
[27] فصلت، 36؛ اعراف، 200