زپس لشكرستم، ارتش يار مي رسد
درتب وتاب تيرگان، بوي بهار مي رسد.
شمس من ارمدد كند، دولت اش آورم به كف
ازپي خويشكامگان، رايت يار مي رسد
جنگل سبر مردمي، گشته كنام اين ددان
سبزي سوقامت اش بين تو، كه يار مي رسد
شب زميانه مي رود، سرخ سپيده مي دمد
از پس اين هجوم شب،بين كه نگار مي رسد
مردم خويشكار من، همره راز دارمن
باگل سرخ و چه چه سبز هزار مي رسد
دشنه ي تين سيه دلان، مانده به جان يارمن
ازره دور بين كه با ، گرد وغبار مي رسد
با تن زخم گن كنون ، ناوكي از كمان زند
روز به چشم دشمن اش، چون شب تار مي رسد
سبز بهار وسرخ گل، زمزمه ي هزار ها
روز بلند ما ببين ، كز شب تار مي رسد
از پس گرد وخاك ره، سرو بلند قامت اش
چابك و پر خروش بين،
اسب سوار مي رسد
علي رضا جباري( آذرنگ)
1/4/88(09 /6/ 22)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد