logo





رقصی چنین!

سه شنبه ۲ تير ۱۳۸۸ - ۲۳ ژوين ۲۰۰۹

محمود کویر

kavir.jpg
هی! های!
چراغ را مکُش!
پرده را مکِش!
بگذار،
دست زنان،
تکه تکه شوم!
جلادان بر در می کوبند
ساطور خویش را.
من نیز
پیراهن خود را
بر شاخه ی باد می آویزم.
در پنجره ظاهر می شوم.
و ماه،
برهنه،
در آغوشم.
و چون پرچمی
از شانه ی دریچه
به کوچه می افتم.
در کوچه های برهنه
دوشیزگانی سبز
بر طبل و بر دهل می کوبند.
هزار هدهد بی خبر
به یکبار می خوانند:
کرانی ندارد بیابان ما
قراری ندارد دل و جان ما
جهان در جهان نقش و صورت گرفت
کدامست از این نقش‌ها آن ما
چو در ره ببینی بریده سری
که غلطان رود سوی میدان ما
از او پرس از او پرس اسرار ما
کز او بشنوی سر پنهان ما

***

میدان هفت تیر

بر آسمان میدان
هفت کلمه بود: از نقره
وهفت کبوتر: با دهانی پر از ماه.
بر خاکریزهای خونابه و زرنیخ اما
کفن های هزار ساله
در باد و کف
نعره می زدند
و در جستجوی سنگ
از گوری به گوری
می دویدند.

**
محمود کویر

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد