logo





خرافه و خطابه

يکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۶ اوت ۲۰۱۷

اسماعیل رضایی

انسان ها در مبارزۀ مداوم با ندرت و نایابی های حیات خویش، ضعف و ناتوانی خویش را با پندار و توهم پیوند زد، تا رنج واقعی را با لذات کاذب و دروغین پوشش دهد. براین اساس با اتخاذ شیوه های منفعلانه در برخورد با موانع و معضلات حیات اجتماعی خویش، برای گذر از ندرت و نایابی های حیات، به موهومات چنگ انداخت و بسترهای خرافی و تقدیر گرایی را گسترد.دراین میان دین و مذهب محصول ضعف ها و ناتوانی های انسانی در حل و هضم بسیاری از شناخته ها و ناشناخته ها محیطی،در وی اشکال متنوع و متکاثری از موهومات و خرافات را نهادینه ساخت. ولی خرافه صرفا مختص دین و مذهب نیست؛ بلکه تمامی ایده های بحران زا ومشکل ساز حیات انسانی برای گذر از مسئولیت های اجتماعی انسانی خویش وبرای انحراف افکار عامه از حقایق و واقعیت های گذر زندگی به موهومات و خرافه ها روی می آورند.
باور و اندیشه آدمی متاثر از روندهای متکاثر اجتماعی تلون می پذیرد و شور و شعور را که خود محصول تعاملات اجتماعی انسانی است، در مجاری القایی و ارضای تمایلاتی که از وابستگی های گروهبندی های اجتماعی تبعیت می کنند؛ سوق می دهند. گرایشات انسان ها در ضعف و خلجان رویکرد های محیطی، از شکل گیری نوعی از نگاه و نظر حکایت دارند؛ که مرضی تمایلاتش بوده و جایگاه معرفتی و معیشتی وی را تامین و تثبیت می کند. براین اساس تکیه بر اعمال و اقدامی که در ذات و نهاد خویش، خوانش ها و چالش های متفاوت و متکاثری را در فراز و فرود های تحول و تکامل اجتماعی انسانی در خود دارد؛ را بکار می گیرد؛ تا روند القا و ارضای وی تسهیل گردد.این فرایند هرچه قدر ساده انگارانه و جانبدارانه عمل کند؛ تاثیر موثرتری بر گرایشات نهادین و رسوبات فکری گذشته برای توجیه، تفسیر و تاویل های رویکردهای محیطی خویش، بجای می گذارد. پس بیان و نظر در تنگناهای فکری گذشته، از حقایق و واقعیت های حاکم بر حیات اجتماعی انسانی فاصله گرفته و در کجراهه های عمل و اقدام، از درگیر شدن با بنیان های بیمارگون و مخرب حاکم بر زیست عمومی دور می گردد. براین اساس در برخورد با توهم و ابهام به خلق و زایش ابهام و ایهام های نوینی روی می آورد؛ که خود نیازمند تبیین و تحلیل های عینی و علمی برای رمزگشایی و ریشه یابی می باشد. خرافه را با خطابه های مطول و گزافه گون به بحث و فحص می نشیند؛ که از واقعیت های محیطی فاصله داشته و نوع نوینی از خرافه های فکری را اشاعه می دهد که از درک و فهم بسیاری از معضلات و مبرمات کنونی جامعه های انسانی فاصله بعید دارند.

هر چه قدر ذهن و اندیشۀ آدمی از رسوبات فکری خرافه گون انباشته باشد؛ به همان نسبت اقبال و استقبال از رساله ها و خطابه ها و گزافه های خرافه گون افزونتر می باشد.باورهای خرافه گون و رسوبات فکری گذشته با روندهای عینی و علمی محیطی ارضاء و اقناع نمی شوند؛ بلکه پیچیدگی و درهم تنیدگی روندهای محیطی را در لابلای متون ها و آثار و اقدام کهنه و مندرس و اندیشه های غبار گرفته و متوهم جستجو می کنند. چرا که از قدرت نفوذ بیشتر و برقراری ارتباط سهل تر و گسترده تر به دلیل سابقه ذهنی مخاطب برخوردار بوده و به تراضی امیال و خواسته های سرکوب شده اش می پردازد. براین اساس است که خرافه ها در یک دور باطل و مداوم جامعه و انسان را تحت تاثیر مخرب خود از تغییر و تحول الزامی باز می دارند. زیرا در بررسی ادبار و اجبار خرافه بر سرنوشت و ملزمات اجتماعی، انفکاکی بین عوامل خرافه پرور و حامیان راستین آن برای گذر از موانع اهداف بیمارگون آن مشاهده نمی شود. بلکه بیان واضح و روشن عملکرد صرف خرافه را در ضعف و خلجان های رویکردهای اجتماعی انسانی مد نظر دارد. این نگاه که فاقد بنیان های علمی و عینی می باشد؛ وهم و پندار خرافه گون را در فضای بسته و محدود ایده و عملی می بیند که خود معلول بسیاری از عملکرد محیطی و تحمیلی بر جامعه و انسان بوده؛ که بر تداوم بنیان های بسته و دگم خرافه های واپسگرا تاکید دارد. از آن تغذیه می کند و با ابزار و امکان در اختیار بر دامنه و تاثیر نفوذ آن بر روح و روان آدمی برای پیشبرد اهداف مخرب و بی بازده خویش بهره می گیرد. پس خرافه های نوین می آفریند؛ و تخیل و اندیشه های غبارگرفته را در خدمت اهداف خویش برای توسعه و توجیه و تاویل های آ ن ها به کار می گیرد.

اندیشه خرافه پرور با درک نادرست از برخی روابط علت و معلولی ویا اعمال وارونۀ آن ها به استنتاجات واهی و پریشان گویی های فاقد بنیان های عینی و علمی سوق می یابد.بدینسان با انگاره های ذهنی و توهمات فکری، بسیاری از روندهای خرافه گون محیطی را در تمنیات و تمایلات روحی و روانی خویش تحلیل می برند. چرا که خرافه از واقعیت می گریزد و مفاهیم را با سخنان نا مفهوم و بیهوده به سخره می گیرد. از ترس های غالب بر حیات انسانی که بنیان های خرافه و وهم و خیال برآن استوار است را با یکجانبه نگری و انتزاع رخدادهای محیطی بدون دغدغه و امعان نظر لازم نادیده می گیرد. صورتک های کاذب و دروغین را بصورت عوامل تاثیر گذار برحیات فردی و جمعی مد نظر داشته و از عوامل موثر و خرافه پرور محیطی به آسانی گذر می کند. براین اساس است که بسیاری با گریز از عوامل بنیادین وحشت و دهشت زیست عمومی با صورتک های خیالی خویش بر علیه برخی از نمود و نماد خرافه پرور عصیان کرده و از عوامل اصلی رشد و پایندگی آن بدلیل باورهای کاذب و خرافه گزینی های ناشی از فرو خسبیدن در اعتقادات نادرست که به درک ناقص و ناقض برخی علت و معلول ها منجر می شود؛ فاصله می گیرند.از خرافه های دینمدار که از آگاهی های کاذب و دروغین و هراس و وحشت از دور نمای تیره ای که وی را به دامان توهم و پندار سوق داده است؛ خطابه های مطول و مشحون از بارزه های تخیلی فاقد بنیان های علمی و عینی ارائه نموده و با نگاهی جانبدارانه از عوامل اصلی استمرار این قاعده و قانون خرافه پرور فاصله می گیرند. محیط را نمی شکافند و نمی کاوند واز رنج و اندوه و فنا و نیستی روزافزون فضای انسانی که عامل اصلی تصویر سازی های خرافه گون و درغلتیدن به دامان پندار و توهم هیچ نمی گویند.اینگونه خطابه ها از مخاطبین بیشماری که سوابق خرافی در ذهن و اندیشه شان رسوب کرده و هنوز قادر به زدایش آن با واقعیت های محیطی نبوده اند؛ برخوردار می باشد.

خرافه تصویری است از واقعیت، و در حقیقت، خلاءنافهمی و بدفهمی حیات انسانی را پر می کند. تصویری که بنا به ماهیت ذاتی و درونی اش امری تقلیدی و تکراری بوده و ابهام و ایهام موجود در حیات اجتماعی را به نمایش می گذارد. عاملی که مانع اساسی رشد و بالندگی جامعه و انسان محسوب می شود. برای برون رفت از خرافه بایست در زمان زیست و با درک و شناخت بهینه از روندهای متعارف و نامتعارف حاکم بر حیات اقتصادی اجتماعی،همراه با جسارت و هوشیاری کافی گام برداشت.پس برخلاف باور برخی تنها دین و مذهب و بویژه دین اسلام مروج و بانی خرافه و عامل انحطاط جامعه و انسان نیست، چنین گفتمانی فاقد مبنای علمی و روندهای عینی حاکم بر جامعه های انسانی است. تمامی ادیان با نقشی که در تبادل و تبدیلات اجتماعی بازی می کنند؛ عامل مهم و اساسی انحطاط و تحمیق، تحریف و تخریب جامعه و انسان بوده؛ و به عاملی بازدارنده و انسدادی در روابط و مناسبات درون اجتماعی و بین انسانی عمل می کنند. تمامی ادیان و مذاهب و در مقطع کنونی از تاریخ تحولات اجتماعی، « اسلام» تسهیل کننده بسترهای تعدی و تجاوز عناصر مسلط و دارندگان مکنت و ثروت بوده و هستند. خرافه و انحطاط جامعه و انسان در فقر و فاقه و مرگ و نیستی که ترور و وحشت مداوم را بر جامعه و انسان مستولی می سازد؛ رقم می خورد. روندی که امروز سردمداران اکتساب و امتیاز و قدرت و مکنت با بهره گیری از عادات نهادین در انسان ها همچون دین و مذهب، جهان را در خوف و وحشت و فنا و نیستی هدایت کرده و بطور روزافزونی بر دامنۀ انحطاط و خرافه های سکون و سکوت فرو برده است. جهل و نادانی و ضعف و ناتوانی انسانی، دین و مذهب را موجد بوده و در فرایند تاریخی با نقشی که در هویت سازی های کاذب داشته است؛ نهادینه شد.ولی امروز ابزار تحمیل و تحمیق قدرت های فائقه برای انباشت و تراکم بی رویه و لجام گسیختۀ ثروت و مکنت محسوب می شوند. مسلما کسی یا کسانی که به تئوری غیر علمی رشد شعور در ناخودآگاه آدمی شکل می گیرد را باور داشته و به تبع آن تمامی حالات و احسات انسانی را محصول این روند بی ریشه می پندارد؛ چنین گفتمانی مشعشع و ملقلق امری طبیعی و معمول می باشد.

این شیوه گفتمان و تحلیل و تبیین مبین آن است که هنوز انسان ها از اسارت رسوبات فکری گذشته که امروز به عاملی بازدارنده ومانع رشد و پویایی جامعه و انسان است؛رها نشده و با مقیاس و معیار کهنه و مندرس به داوری روندهای حاکم کنونی می نشیند. این ویژگی به نوعی مروج عوام گرایی بوده و تصاویر ذهنی کهنه و قدیمی را که در اذهان رسوب کرده و در خشم و عصیان آدمی بروز می کند؛ خرافه های نوینی می آفریند که بنوعی موجب انحطاط و انسداد فکری و عملی می گردد. زیرا ذهن و اندیشه را از مبرمات و معضلاتی واقعی که امروز بشریت با آن ها دست به گریبان است؛ دور ساخته و در حد و حصار عصر تاریک اندیشی و جاهلیت به اسارت می گیرد. نگاهی که هنوز از بند و اسارت رسوبات فکری منقوص و منقوض دینمدارانه نرسته و برای رهایی از ضعف و خلجان های نهادین خویش،برعلیه بارزه های هویتی کاذب و نهادینه شدۀ آن عصیان کرده؛ تا از شر و خباثت آن برهد. چرا که بنا به مصداق برخی ها کسی که در یک خانواده دیندار متولد شود و ببالد؛ تسلط دینی و فضای دینی وی را در خود فرو می برد؛ و دینداری برایش یک واقعیت اجتماعی می گردد. این نگاه مقلوب و مغلوب در برابر فرایند تحول و تکامل دم افزون دانش و فن و تاثیر مداوم و دگرگون کنندۀ آن بر روابط و مناسبات اجتماعی انسانی، امر شگفتی است. دین و مذهب و یا هر پدیدۀ ایده ای و فکری کنونی، از روندهای تحولی و تکاملی جهانی قابل انفکاک و انفراد نیست. جامعۀ دین زده و عقب مانده از غافلۀ جهانی نیز در چارچوب نمود و وجود تغییر و تحول جهانی قابل بحث و فحص می باشد.

نقد دین بعنوان یک عنصر تحدید و تخریب و تحمیق جامعه و انسان برای تنویر افکار عمومی امری الزامی است. اما این نقد بایستی از تصویر سازی های کاذب و فاقد درک زمان فاصله گرفته و از بحث های هیجانی حاصل القاء و الجاء محیط و جامعه برهد. چرا که بحث های هیجانی، مضمون و محتوا را در تناقض و تعارض مداوم رها ساخته و در یک تکرار یکنواخت، دور باطلی از تخیلات را موجد بوده و با القای تلقین پذیری و زودباوری روند بحث های منطقی و سیستماتیک را مختل کرده و ازکنش های الزامی بحث و انتقاد دور می گرداند. نقدی که قادر نباشد فاصله بین علم و شبه علم و غیرعلم را باز شناسد، در ورطه تقلید و تکرار در غلتیده وبه نتیجه ای معکوس دست می یازد. علم ازیک انسجام و منطق درونی برخوردار است؛ با زمان می پاید و گذشته را یا نفی می کند و یا آن را دستمایه تحول و تکامل قرار می دهد. از تعارض و تناقض گویی های فاقد مبنا و معنا بدور است؛ سطح و روبنا را فدای عمق و محتوا نمی سازد. کینه و عناد که امروز بسیاری را در کام خود فروبرده و به هذیان گویی واداشته؛ در آن راهی نیست. بواقع برخی ها تمام ایده ها و اندیشه های انسانی را با یک منطق سست و لرزان نفی کرده و شفاف نمی گویند که چه چیزی را امروز می شود دستمایه نجات بشری قرار داد. بشری که امروز با آفرینش خرافه های نوین از زیست معمول و مطلوب فاصله گرفته است. خرافه های دین و مذهب با تکامل وتحول جامعه و انسان تدریجا رنگ می بازند و از دایرۀ تعاملات اجتماعی انسانی زدوده می شوند. ولی خرافه های نوینی که پول و قدرت را می ستایند و برای کسب مکنت و ثروت می خواهند جهان را ببلعند؛ تحول و تکامل را ابزاری برای تحمیل و تحمیق عمومی برای تسهیل گذر متعدی و متجاوزانۀ خود به حریم انسانی بکار می گیرند؛ به مراتب خطرناک تر و فاجعه آمیز تر است. چرا که دین و مذهب خود ابزار گذر است برای این توحش و بربریت انسانی که خوف و وحشت می پراکند و استبداد و اختناق را با بسته بندی های کاذب و دروغین دستمایه اهداف شوم خود قرار می دهد.دفع و رفع این نگاه فاجعه بار به زیست انسانی، می تواند دین و مذهب را به آسانی از دایرۀ تعاملات اجتماعی انسانی دور سازد.

خرافه های نوین از آگاهی های کاذب محصول قدرت و مکنت تغذیه می کند و با القاء و انشاء نیاز خود به جامعه و انسان آن ها را با خود همراه می سازد. خرافه هایی که شفافیت و شکاکیت را با انتحار و انفجار پاسخ می دهد و فقر و جور و ستم می پراکند. این خرافه های نوین با تکیه بر قدرت ناپایدار و بی ثبات قدرت و مکنت، می خواهد برای همه تصمیم بگیرد و براین اساس در سرنوشت انسان ها و ملت ها دخالت کرده و می خواهند با فاجعه های خونبار و مرگ و نیستی، آن ها را بسوی آزادی و دموکراسی هدایت کنند؛ همانگونه که استبداد و حد و هدم دینمدارانه تلاش دارد با بگیر و ببندهای فاجعه بار همه را به بهشت خیالی خود ببرد. کسانی که از خرافه های دینی می گریزند و با خطابه ها و انشا نگاری های خود، آن را مورد نقد و طعن قرار داده و از خرافه های نوینی که روز به روز حیات جامعه بشری را با حرص و آز سیری ناپذیر خود در معرض فنا و نابودی قرار داده اند؛ هیچ نمی گویند و یا به آسانی از کنارش گذر می کنند؛ به مراتب خطرناکتر از حد و هدم خرافه های دینمدارانه هستند. چرا که با تن دادن به آگاهی کاذب و دروغین قدرت و مکنت، در حریم آن احساس امنیت و آرامش نموده و با مراحم اهدایی و اعطایی امتیاز و رتب اجتماعی غرور کاذب را دستمایه توجیه و تفسیر های بی مایه خود ساخته اند. خرافه پذیری و تقدیرگرایی با توسعه دامنۀ فقر، ناامنی ها و نابسامانی های اجتماعی شکل گرفته و تعمیق می شود. واکنون این تنها دین و مذهب نیست که فقر و ناامنی را در گسترۀ جهانی توسعه بخشیده و ارزش های انسانی را ملعبۀ امیال پست و دنی خود نموده اند. بلکه قدرت های فائقه ای هستند که با تکیه بر قدرت مکنت وبا بهانۀ صدور و انتقال آزادی و دموکراسی،جهان را در ناامنی و دهشت و مرگ فروبرده اند.

در عصر پیوندهای جهانی و تاثیر عملکرد جامعه های انسانی بر یکدیگر، دیگر ناسیونالیسم پیر و فرتوت نمی تواند، مهیج گفتمان شونیسم افراطی و نقد و جدل های انتزاعی و تجریدی برای مبارزه با بنیان های فاقد اصالت و هویت باشد. وطن خواهی بحث دیگری است، و اینکه انسان برای زادبوم خویش بکاود وبا تلاشی خستگی ناپذیر برای رهایی آن از تنگنا ها و هجمه های سلطه و استبداد گام بردارد؛ بسیار مطلوب و منطقی است. ولی این امر مبین آن نیست که انسان ها برای حفظ حریم خویش، از واژگان یا گفتمانی بهره بگیرند که مروج نوعی از آگاهی های کاذبی است که توده ها را از مسیر واقعی مبارزه با جهل و خرافه باز می دارد. چرا که دین و مذهب فاقد سازه های مستقل برای ادارۀ امور اجتماعی می باشند؛ و برهمین اساس همواره با ادعای استقلال طلبی و عدالت خواهی سر برآورده؛ ولی در نیمه راه خود را به عناصر سلطه جهانی گره زده تا بتوانند خود را از ناتوانی ذاتی و سقوط و نزول برهانند.با این ویژگی است که سلطه گران جهانی همواره از خرافه های دینی برای تحکیم بنیان های استثمار و استعمارو همچنین استحمار انسان ها برای نیل به اهداف خویش بهره گرفته و می گیرند. از طرفی دین سد محکمی در برابر ایده های مترقی و علمی است که همواره قدرت و سلطه را به چالش طلبیده؛ وسلطه گران از برآمدن آن ها در هراس و وحشت مداوم بسر می برند. بنابراین توده ها نیازمند آگاهی های واقعی هستند تا با تکیه بدان آگاهی های کاذب نهادین را پس زده و زیست واقعی و حقیقی اجتماعی را در یابند. آگاهی هایی که از پس درک علّی و فهم مضمونی رخدادها و رویدادهای محیطی برخاسته و به زدایش خرافه و پندار روی می آورند.

نتیجه اینکه: انسان ها در مبارزۀ مداوم با ندرت و نایابی های حیات خویش، ضعف و ناتوانی خویش را با پندار و توهم پیوند زد، تا رنج واقعی را با لذات کاذب و دروغین پوشش دهد. براین اساس با اتخاذ شیوه های منفعلانه در برخورد با موانع و معضلات حیات اجتماعی خویش، برای گذر از ندرت و نایابی های حیات، به موهومات چنگ انداخت و بسترهای خرافی و تقدیر گرایی را گسترد.دراین میان دین و مذهب محصول ضعف ها و ناتوانی های انسانی در حل و هضم بسیاری از شناخته ها و ناشناخته ها محیطی،در وی اشکال متنوع و متکاثری از موهومات و خرافات را نهادینه ساخت. ولی خرافه صرفا مختص دین و مذهب نیست؛ بلکه تمامی ایده های بحران زا ومشکل ساز حیات انسانی برای گذر از مسئولیت های اجتماعی انسانی خویش وبرای انحراف افکار عامه از حقایق و واقعیت های گذر زندگی به موهومات و خرافه ها روی می آورند. خرافه دینی با بنیان های کهنه و فرسوده به عنوان یک پدیدۀ اکتسابی، با تحول و تکامل جامعه و انسان تدریجا از دایرۀ تعاملا ت درون اجتماعی و بین انسانی زدوده خواهد شد. ولی خرافه های نوینی که بر بستر تعاملات سلطه گرانۀ انسان ها نمود یافته است، خطر بالقوه ای برای زیست انسانی محسوب می شوند. خرافه هایی که با انتشار آگاهی های کاذب شور و شعور را در راستای اهداف ناانسانی خود هدایت می کنند. خرافه هایی که سعادت و خوشبختی انسان ها را در قدرت غیرقابل کنترل اکتساب و امتیاز و ثروت و مکنت جستجو کرده؛ و براین اساس برای انباشت بی رویه و تراکم لجام گسیختۀ ثروت و مکنت و ارضای حرص و آز سیری ناپذیر خویش، جهان را در خوف و هراس مداوم دهشت و مرگ فروبرده است. رسوبات فکری گذشته و نهادینه شدن اکتسابات کاذب و ناواقع حیات، انسان ها را از پرداختن به مبرمات و حقایق مسلم و بارزی که فنا و نیستی شان را نشانه گرفته؛ دور ساخته است.آگاهی های کاذب همچون بیماری مزمنی پیکرۀ رو به تحول و تکامل جامعه های انسانی را در تمنا و تمایل قدرت و مکنت وانهاده و انسان ها نیز با مراحم اهدایی سلطه گران، برتجاوز و کشتار و فنای همنوع خویش چشم فرو بسته اند. پس برای فایق آمدن بر برآمدهای نوین خرافه و پندار بایستی با تکیه بر ایده های علمی و مترقی، روند زدایش آگاهی های کاذب و شکل گیری آگاهی واقعی و حقیقی را تسریع کرد.

اسماعیل رضایی
پاریس
06 /08/

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد