logo





واکنشی به رونق خرافه

شنبه ۷ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۹ ژوييه ۲۰۱۷

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad03.jpg
گرچه به حکم و داوری کلی نبایست دل سپرد، بویژه وقتی تمام تاریخ بشری را در بر می گیرد، اما گاهی برای یک لحظه مجذوب سخن نیچه میتوان شد.

سخنی که روند زندگی را بنوعی تکرار مکررات دانسته و آن را زیر عنوان بازگشت جاودانه تعریف و مطرح کرده است. آن عبارت که معنای تجربۀ هستی را از دید نیچه می گوید، تاریخ ما انسانها را زنجیره ای از رویدادهای مدام تکراری نامگذاری میکند.

حال بگوئیم که به چه علت و دلیلی یاد این اشاره و برداشت نیچه ای افتادیم.

داشتم کتابی از یاد کرایب ( "نظریه اجتماعی مدرن"، ترجمه عباس مخبر، نشر آگاه، چاپ دوم ۱۳۸۱) میخواندم که به اشاره زیر رسیدم.

نویسنده در پایان صفحه ۲۷۹آورده است:"آدورنو در مقاله ای درخشان با عنوان "فرود آمدن ستارگان به زمین" نشان میدهد که چگونه مطبوعات عامه پسند از طریق طالع بینی چنین تاثیری برجای میگذارند. نخست آن که طالع بینی همچون نوعی علم عرضه میشود، و میتواند(تا حد زیادی به دروغ) مدعی تخصصی شود که فی نفسه نوعی آرامش خاطر را به نمایش میگذارد...مهم ترین بخش فال، در وهلۀ اول، این واقعیت است که طالع به من اطمینان خاطر میدهد که نه تنها همه چیز به خیر و خوشی خواهد گذشت، بلکه به رغم این واقعیت که سرگذشتم در ستاره ها رقم زده شده است، این من هستم که همۀ کارها را به خوبی انجام خواهم داد".

کرایب به مطلبی از آدورنو اشاره دارد که بزبان انگلیسی و در واکنش به نشریه "لوس آنجلس تایمز" و ستون طالع بینی اش به سال ۱۹۵۲ و۵۳ نگاشته شده است.

اما اساس رویکرد متفکر یهودی تبار و آلمانی زبان به مسئلۀ طالع بینی به "تزهایی" بر میگردد که وی در قطعات پایانی اثر با اهمیت و پیچیده خود "مینیما مورالیا" آورده است. اثری که نه فقط کنایه ای به عنوان اثر ارسطویی با نام "اخلاق کبیر" دارد و از این رو خود را "اخلاق صغیر" خوانده است، بلکه واکنشی انتقادی به روندی است که تاریخ اندیشه در حوزه اخلاق و شناخت و جهان بینی داشته است. اثری که در پایان جنگ بین الملل دوم یعنی پس از ۱۹۴۵ نوشته شده است.

کافی است به یاد داشته باشید که پیکو میراندولا به سال ۱۴۸۴ رساله تاریخساز خود را نگاشته است. رساله ای که دفاعیه ای از شأن انسانی بوده است و در آن باور مسلط و رایج به چالش کشیده شده. باوری که به طالع بینی ایمان داشته است. اثر سه جلدی فیچینو "درباره حیات" یک از متنهای مرجع و کلاسیک باور یادشده است که اعتقاد به طالع بینی را همچون علم و دانش فورمولبندی کرده و آن را سالها بر اذهان مسلط ساخته بود.

در واقع با کنار هم نشاندن این دو اثر یعنی رسالۀ پیکو میراندولا و قطعه نویسی آدورنو بوده است که سخن نیچه ای تداعی معانی میشود.

برای یک لحظه میبینید که، برغم چیزی حدود پنج قرن فاصله زمانی، تاریخ تکرار میشود. اینجا دو اثر برغم انگیزش و موقعیت متفاوت نویسندگانشان به چالشی مشابه با رواج طالع بینی برخاسته اند که خود را به عنوان علم و دانش در افکار عمومی معرفی کرده است.

در ادامه از آوردن گوشه هایی از رساله پیکو امتناع میکنم که بر حق انتخاب آدمی و تاثیرش بر سرنوشت شخصی تاکید دارد. چون مطلب طویل خواهد شد. اما بخشهایی را از "تزهایی در تقابل با علوم غیبی" آدورنو را با ترجمه خود میآورم که فکر میکنم با مسائل فعلی جامعه ایرانی بی ارتباط نیست.

و از جمله یکی از این مسائل، رونق خرافه گرایی است. پس از کاهش ارج و جاذبه دینمداری که بیش از هرچیز در نتیجۀ آشکاری ناتوانی در آبادانی و کشورداری حاکمیت فقیه و خلیفه بوده، جامعه ما فقط به روشنگری و افسون زدایی از باورهای سنتی گرایش نیافته است. به تاسف توده مردم همچنین به جادو و جنبل و خرافه هایی تمایل یافته که از ادیان ادغام شده در تاریخ معاصرعقب مانده تر و موهوم ترند.

باری. چون از کم و کیف اثر مینیما مورالیا پیش از این باخبر بودم، خواستم گوشه هایی از آن را که در واکنش به خرافه گرایی بوده در محفل دوستان خود به بحث بگذارم. میدانستم که چند سال پیش ترجمه ای بفارسی از این اثر انتشار یافته است.

سپس تلاش کردم آن را بدست آورم که به همت آقای حمید رضا فرازنده و از سوی انتشارات"نقش خورشید" به سال ۱۳۸۴ منتشر گشته است.

منتها با این که مایل نبودم به تلاش مترجم بی اعتنایی کنم اما در همان اولین جمله مورد نظر با اشکالی برخورد کردم که دیدم بهتر است آن قطعه ها را به ترجمه خود در اینجا بیاورم. فرازنده که متن آدورنو را از زبان انگلیسی ترجمه کرده به جای کلمه آگاهی برای Bewusstsein از واژه ذهن استفاده کرده است. در حالی که ذهن میتواند توهم زده یا گمراه و یا حتا پریشان باشد و از تعیین آگاهی همچون حالت برجسته هوشیاری آدمی بی بهره .

حال این شما و این نکته بینی های آدورنو در "اخلاق خُرد و کمینه" که گفتیم طعنه و کنایه خود را به روندی دارد که گویا از "اخلاق کلان و بیشینه" ارستو درسهای خود را گرفته است.

تزهایی در تقابل با علوم غیبی

۱- رواج تمایل به علم غیبی نشانۀ عقب نشینی آگاهی است. آگاهی یی که نیروی خود را از دست داده است تا بتواند به مسائل الزامی بیندیشد و شرطهای مربوط را رعایت کند. در حالی که به جای حل مسائل الزامی و در نگر داشتن معیارها، مرسوم گشته که در روند تعیّن مفاهیم متفاوت و واحد دوغ و دوشاب را یکی کنند. چنان که از امر الزامی، واقعیت موجود میسازند و از امر مشروط، ذاتی بی واسطه. دینهای تک خدایی به اسطوره شناسی درجه دو فرومیپاشند. یکی از سوال شوندگان پژوهشی روانشناسانه و اجتماعی که در امریکا صورت گرفته، پاسخ زیر را داده است:"من به طالع بینی معتقد شده ام چون که دیگر به خدا ایمان ندارم".

آن خرد داور حق، که خود را تا مقام خداوندگاری بالا برده است، بنظر میرسد که با سقوط همتای خود فرومیپاشد. گایست (ذهن و جان مطلق) به شکلهای خُرد تر خود تجزیه میشود و توانایی را از دست میدهد که دریابد آن شکل یگانه مطلقش دیگر وجود ندارد. گرایشی پلید و پنهانی در جامعه قربانیان خود را با مکاشفه های جعلی میفریبد؛ مکاشفه هایی که چیزی جز پدیده های هذیان گویی نیستند. قربانیانی که بیهوده امیدوار شده اند. امید به این که بتوانند چشم در چشم فاجعه ای تام که آشکارا همه چیزشان را تکه تکه کرده است بنگرند و از پا درنیایند. پس از هزاران سال آشکارسازی دوباره وحشت زدگی غریب به جان بشریت افتاده است. بشریتی که سلطه اش بر طبیعت خود را همچون سلطه بر همنوع آشکار کرده و تمام مرزهای دهشت را پشت سر گذاشته است. همان دهشتی که گویا قرار بوده انسان از طبیعت داشته باشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد