پزشکِ سوزنی
بر بالین من چرخ میزند
و شش سنجاقِ نازکبلند را
بر کفِ دست و پایم مینشاند.
از چین میآید
آنجا که لیبوی شاعر
ماه را در آب
در آغوش کشید.
"آیا پردهی فرسودهی چشمانم
دوباره رنگها را برخواهند گرفت
یا این تنها وهمی رنگین است؟"
شش سنجاقکِ خوشرنگ
در برابر چشمهایم میرقصند
و مرا به رود یانگتسه میخوانند.
مجید نفیسی
شانزدهم نوامبر دوهزارویک
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد