logo





عدد هفتاد و دو و رمزگذاری در وقایع تاریخی

يکشنبه ۱۱ تير ۱۳۹۶ - ۰۲ ژوييه ۲۰۱۷

س. سیفی

در گزارش از رمزآمیزی مجموع اعدادی که بر عدد هفتاد و دو بخش‌پذیر اند، تأثیر و تأثر حوزه‌ی فرهنگی فلات ایران از حوزه‌های فرهنگی مصر، یونان، آشور و بابل نیز آشکار می‌گردد. تأثیر و تأثری که به طبع هم‌اکنون نیز با ساز و کاری جدید همچنان تداوم دارد. اما در این فرآیند نکته‌ای را هرگز نمی‌توان نادیده انگاشت که بسیاری از این بن‌مایه‌های فرهنگی برای همیشه از موطن اصلی خویش کوچیده‌اند. حال آنکه در سرزمین‌های دیگر ضمن بازسازی و نوزایی همچنان به زندگی نوتری از خویش ادامه می‌دهند. به طبع حال و هوای این سرزمین‌های جدید بستر مناسبی را برای ادامه‌ی حیات این بن‌مایه‌های استوره‌ای فراهم می‌بیند. چنانکه در استوره‌ها و افسانه‌‌های شیعی آشکارا بسیاری از همین هنجارها به نمایش درمی‌آید. حتا همه ساله کارکردهای نوتری از استورگی آن‌ها آشکار می‌گردد.
در افسانه‌های مصری آورده‌اند که ایزد خورشید "رآ" زمانی که دریافت همسرش "نات" به او خیانت ورزیده است، نفرینش کرد تا نات نتواند فرزند خود را در هیچ روزی از روزهای شناخته و رسمی ماه و سال به دنیا آورد. ولی نات معشوق دیگری داشت که "توت" نام گرفته بود، همان ایزدی که یونانیان از او به نام هرمس یاد می‌کنند. توت در قماری ایزدانه با ماه، هفتاد و دومین بخش زمانی هر روز را از او بُرد. زمانی که حدود بیست دقیقه را در بر می‌گرفت. توت سرآخر بیست دقیقه‌های روزانه‌ی خود را در طول سی‌سد و شست روز از سالِ رسمی گرد آورد، که به پنج روز رسید. آنگاه توت پنج روزی را که از ماه برده بود به تقویم سالانه افزود تا آنکه سال را به سی‌سد و شست و پنج روز رسانید.

نات توانست با چنین تدبیری فرزند خود اُزیریس را در نخستین روز از روزهای اضافی پنج‌گانه بزاید. روز و زمانی که تا آنوقت جایگاهی در ماه‌های دوازده‌گانه نداشت و از نفرین "رآ" جا مانده بود. مادر اُزیریس در دومین روز از همین روزها "هوراس" را به دنیا آورد. همچنان که در روز سوم "سِت" پا به جهان گشود. تا آنکه در روزهای چهارم و پنجم نیز به ترتیب ایزد- بانوان ایزیس و نفتیس زاده شدند. بعدها اُزیریس خواهرش ایزیس را به همسری خویش برگزید.

همچنین در افسانه‌های مصری گفته می‌شود که اُزیریس به فرمانروایی مصر دست یافت و به همراه همسرش ایزیس به کشاورزی رونق بخشید. چیزی که حسادت برادرش سِت را برانگیخت. تا آنکه سِت به همراهی هفتاد و دو تن از یارانش توطئه‌ای را علیه ازیریس سامان بخشید. چنانکه صندوقی را به زیبایی آراست و صمیمانه از برادرش خواست که جهت اندازه‌گیری صندوق در آن بیارامد. ست با همین ترفند اُزیریس را به درون صندوق کشانید و درب آن را با سرب بند آورد و به نیل سپرد. ولی ایزیس از موضوع آگاه شد، گیسوانش را برید و در غم برادر یا شوی خویش به عزا نشست. مخالفانِ ازیریس سپس پیکر او را چهارده تکه کردند و تکه‌های آن را تا فراسوی رود نیل پراکندند. ولی ایزیس جز آلت تناسلی بر تمامی این اجزا و تکه‌‌‌ها دست یافت و آن‌ها را همان جاهایی که یافته بود به خاک سپرد تا مخالفان او به گور واحدی از ازیریس دست نیابند.

فراتر از جغرافیای دره‌ی نیل، در گزارش‌های تاریخی گوناگونی که از این افسانه صورت می‌پذیرد، چه‌ بسا "گب" بر جای "رآ" می‌نشیند. ضمن آنکه ازیریس همانند "دیمیتر" نماد روشنی برای رونق کشاورزی قرار می‌گیرد. چون او بود کشاورزی و شراب سازی را به مردم مصر آموخت.

همچنین هرودت از سینه‌زنی مردمان مصر گزارش‌هایی به دست می‌دهد که گویا زنان و مردان چنین مراسمی را در عزاداری اُزیریس همسر ایزیس بر پا می‌داشتند. ولی او چنین رسمی را به گروه‌هایی از مهاجران متنسب می‌کند که از آسیای کوچک به مصر کوچیده‌ بودند. هرودت می‌نویسد که این سینه‌زنان گاهی با خنجر پیشانی خود را نیز مجروح می‌کردند.‌

در استوره‌ی ازیریس بن‌مایه‌های فراوانی به چشم می‌آید که از این بن‌مایه‌ها نه تنها مردمان یونان باستان و مصر کهن بل‌که تمامی اقوام همسایه‌ی آن‌ها برای ایزدان بومی خویش سود جسته‌اند. همچنین در بازتاب هنری این استوره‌ها اغلب اعداد ویژه‌ای را در نمایشی از اشکال هندسی به کار بسته‌اند. حتا از همین اعداد برای وانمایی تقویم زمانی خود استفاده برده‌اند. چنانکه تقویم زمانی و گاه‌شماری اکثر تمدن‌های باستانی ضمن الگوگذاری از دایره و کلیت هستی، به سی‌سد و شست روز تقسیم گردید. تا آنجا که در همین تقویم‌های سالانه، به شیوه و شگردی ابتکاری از احصای پنج روز باقی مانده نیز توجیه به عمل ‌آمد.

همچنین اعداد اصلی و پایه‌ی گاه‌شماری‌هایی از این نوع را در طراحی و اَشکال هندسی به کار بستند و در نهایت همین اعداد نمادین در جهانی از رمز و راز به معماری معابد و آتشگاه‌ها راه یافت. چنانکه در معبدهای ودایی، شب‌هنگام سی‌سد و شست سنگ سیاه حفاظی برای آتش مقدس قرار گرفت، اما در نمایشی نمادین برای روز، سی‌سد و شست خشت بر جای سنگ‌های سیاه ‌نشاندند. گفتنی است عرب‌ها چنین اندیشه‌ای را در بنای کعبه به کار بستند. چون آنان نیز پیش از پیدایی اسلام در فضای کعبه سی‌سد و شست بت برافراشته بودند که هریک از آن‌ها به روزی از روزهای سال اشارت داشت و قومی از اقوام بومی شبه جزیره را نمایندگی می‌کرد.

جلال‌الدین محمد بلخی در مثنوی بارها از عدد هفتاد و دو به گونه‌ای رمزآمیز یاد می‌کند. توضیح اینکه او بر بستری از طب قدیم چهار گونه سرشت و طبیعت را در بدن انسان‌ می‌شناساند که گویا هر یک از آن‌ها را همانند مرغی به تن آدمی بسته‌اند. ولی او بنا به دیدگاه عرفانی خود رهایی و خلاصی این مرغان را تنها به واسطه‌ی هفتاد و دو مرض و علت امکان‌پذیر می‌داند؛ امراضی که به ظاهر در کالبد انسان جا خوش کرده‌اند:

هست هفتاد و دو علت در بدن / از کشش‌های عناصر بی رسن...
چار مرغند این عناصر بسته پا / مرگ و رنجوری و علت پاگشا

گر چه جلال‌الدین بر این نکته پای می‌فشارد که هفتاد و دو علت و بیماری، انسان‌ها را فراگرفته‌اند ولی او شمار گروه‌های انسانی کره‌ی زمین را هم هفتاد و دو ملت می‌داند. انگار بخواهد با هر گروهی از ایشان یکی از این بیماری‌ها را نشانه بگذارد. تا جایی که او ادعا دارد بحث و مجادله‌ی فرقه‌ای و قومی بین این گروه‌ها برای همیشه ماندگار خواهد ماند، بدون آنکه از تعدادشان کاسته گردد و یا به خواست یک‌دیگر گردن گذارند:

تا که این هفتاد و دو ملت مدام / در جهان ماند الی یوم‌القیام ...

تا قیامت مانَد این هفتاد و دو / کم نیاید مُبتدِع را گفت و گو (3220 و 3222/5)

با این همه در نگاه بلخی تنها عاشق است که از آسیب‌های هر دو جهان روی بر می‌تابد. اما بنا به تأکید او در درون و روان عاشق نیز می‌توان هفتاد و دو گونه از دیوانگی را سراغ گرفت:

با دو عالم عشق را بیگانگی / اندر او هفتاد و دو دیوانگی ...

غیر هفتاد و دو ملت کیش او / تخت شاهان تخته‌بندی پیش او (4721- 4719/3)

پیداست که جلال‌الدین بلخی بر نکته‌ای تأکید می‌ورزد که انگار تمامی پدیده‌های هستی را همین هفتاد و دو نوع بیماری و رنجوری به تباهی کشانده‌اند. ولی بلخی نجات و رستگاری انسان را در سویه‌ای دیگر از آن می‌جوید. تا جایی که او برای خویش فراتر از همین هفتاد و دو ملت و گروهِ متخاصم، کیش و آیینی دیگر بر می‌گزیند. همان نکته‌ای که حافظ هم در بیتی معروف به برآوردن آن اصرار دارد:

جنگ هفتاد و دو ملت همه را عذر بنه / چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند

بر بستر چنین دیدگاهی گویا حقیقت در همان راه و طریقی جریان می‌یابد که حافظ و بلخی ضمن الگوگزینی از عرفان ایرانی برای خویش برمی‌گزینند تا به واسطه‌ی آن، دردهای التیام ناپذیر هستی را نادیده انگارند. البته پیش از بلخی و حافظ، خیام نیز در بیتی از رباعیات خویش بر بدفرجامی هفتاد و دو ملت پای می‌فشارد. ولی او به دلیل چالش‌گری با دردهای فلسفی انسان، به اتکای "می" به نفی و طرد اندیشه‌های ناصواب هفتاد و دو ملت برمی‌خیزد:

می خور که ز دل کثرت و علت ببرد / واندیشه‌ی هفتاد و دو ملت ببرد

بر این اساس عده‌ای باوری را به پیامبر اسلام نسبت داده‌اند تا همانند ایشان بپندارد که امت‌اش پس از او به هفتاد و سه گروه تقسیم خواهند شد که تنها یک گروه از ایشان بر حقیقت آیین او باقی می‌مانَد. انّ امّتی ستفرق بعدی علی ثلثة و سبعین فرقه، فرقة منها الناجیة و اثتنان و سبعون فی‌النار. نکته‌ای که بسیاری از شارحان سنتی دیوان حافظ هم بر درستی چنین روایتی از پیامبر اسلام تأکید ورزیده‌اند.

از سویی دیگر کتابی به نام "هفتاد و دو دیو" از آصف بن برخیا شهرت دارد که در این کتاب به یاری طلسم‌هایی از هفتاد و دو دیو، به طرد آسیب‌هایی می‌شتابند که انسان را هدف نهاده‌اند.

در مستندات تاریخی آصف را از منسوبان سلیمان ‌نبی شناخته‌اند که گویا به سلیمان جهت دستیابی به ملکه‌ی سبا یاری ‌رسانید. موضوعی که در قرآن نیز به آن اشاره شده است. گفتنی است که جهت ترویج باورهای خرافه‌آمیز نسخه‌های پرشماری از کتاب هفتاد دو دیو را در سال‌های اخیر به فروش رسانده‌اند. ضمن آنکه استقبال از این کتاب با بسترسازی جمهوری اسلامی برای اشاعه‌ی خرافه همخوانی دارد.

در عین حال آصف بن برخیا در ادبیات عرفانی زبان فارسی هم نقش‌های ویژه‌ای را به اجرا می‌گذارد. چون او در این نقش‌ها به عنوان کارگزاری راستین برای سلیمان نبی ظاهر می‌گردد. همچنان که حافظ و جلال‌الدین محمد بلخی در اشعار خود اشاره‌های پرشماری را از عمل‌کرد او به دست می‌دهند. بر بستری از هنجارهای خرافی‌آمیز در این اشعار گفته می‌شود که آصف ضمن سودجویی از اسم اعظم بر موجودات افسانه‌ای و نامرئی چیرگی داشت و هر ناممکنی را برای سلیمان‌ نبی‌ ممکن می‌نمود.

بسیاری از تاریخ‌گزاران شیعه هم 72 فرقه را محملی مناسب برای تحقیق خود یافته‌اند. زیرا اکثر ایشان فرقه‌های اسلامی را 72 گروه دانسته‌اند و در رویکردی عوامانه و غیر علمی آن‌ها را به شش گروه 12 شاخه‌ای تقسیم نموده‌اند. هر چند عده‌ای با چنین توضیح غیر موجهی رمزگشایی از عدد هفتاد و دو را برای همیشه پایان یافته می‌انگارند ولی گزارش‌های تاریخی، کارکردهای متفاوتی نیز از آن به دست می‌دهد.

چون در سایه‌ی این گزارش‌ها با کنار نهادن آسیب‌زایی عدد هفتاد و دو، هاله‌ای از توان‌مندی جادویی پیرامون اجزای این عدد می‌تنند تا عمل‌کردی فراطبیعی از آن انتظار داشته باشند. با همین رویکرد بیماری و دردزایی عدد هفتاد و دو را به فراموشی می‌سپارند و به گمان خویش سیمایی نیکو و دوست داشتنی از آن به نمایش می‌گذارند. چنانکه کارگزاران حکومت اسلامی در باوری عوامانه کشتگان حزب جمهوری اسلامی را همانند شهیدان صحرای کربلا به هفتاد و دو تن رسانیدند! حال آنکه بنا به مستندات تاریخی شمار کشته‌شدگان هر دو حادثه چه در صحرای کربلا و یا دفتر حزب جمهوری اسلامی از هفتاد و دو نفر فراتر می‌رود.

شکی نیست که کاربری رمزگونه‌ی عدد هفتاد و دو همانند بسیاری از اعداد دیگر به پیدایی اسلام محدود نمی‌ماند. تا آنجا که ردیابی از کارکرد آیینی آن در باور اقوام دیگر منطقه چندان مشکلی برنمی‌انگیزد. نمونه‌های روشنی از آن در ساز و کارهای فرهنگی مردمان جفرافیای فلات ایران هم بازتاب می‌یابد. زیرا ایرانیان بخش اصلی و نخستین کتاب اوستا را که گات‌ها نام می‌گیرد، به هفتاد و دو هات تقسیم نموده‌اند. چیزی که نمی‌توان آن را امری نادانسته و نسنجیده به حساب آورد. حتا زردشتیان از رمزگذاری عدد هفتاد و دو همواره در بافت کشتی (کُستی) بهره گرفته‌اند. چون «کشتی از هفتاد و دو نخ بافته شده، که نماینده‌ی 72 بخش گات‌هاست. هر دوازده نخ به هم بافته شده که نماینده‌ی دوازده ماه سال است و شش دسته‌ی حاصل از آن، نمادی است از شش امشاسپندان که باید الگوی رفتاری ما باشند. هر دو دسته‌ی دوازده نخ در انتهای کشتی با هم جمع شده و در انتها سه منگوله درست می‌شود که نماینده‌ی اندیشه‌ و گفتار و کردار نیک است.»

در همین راستا جهت توضیح بیش‌تر و به‌تر یادآور می‌شود که شاهان هخامنشی در بنای عمومی تخت جمشید نیز همانند کاخ شوش از هفتاد و دو ستون سود جسته‌اند که بلندای هر یک از این ستون‌ها به بیست متر می‌رسید. ناگفته نماند که هخامنشیان از همین بناها به منظور برگزاری جشن‌های آیینی و قومی نیز بهره می‌گرفتند. چنانکه سودجویی تعمدی از بن‌مایه‌های آیینی و یا قومی در سازه‌ی آن،‌ شگفتی انسان را برنمی‌انگیزد.

ضمن آنکه هخامنشیان جهت بنای کاخ‌های خویش در شوش و پاسارگاد از دست‌آوردهای علمی و هنری مردمان مصر، حبشه، بابل، آشور، یونان، سارد و ... به فراوان بهره گرفته‌اند. تا آنجا که مواد ساختمانی به همراه هنرمندان سرزمین‌های مذکور به شوش و پاسارگاد انتقال می‌یافت. با چنین شگردی هنرمندان اقوام تحت سلطه‌ی امپراتوری هخامنشی ضمن همنوایی و هم‌افزایی فرهنگی، سازه‌هایی را در شوش و پاسارگاد برافراشتند که هنر و باور همه‌ی اقوام غرب فلات ایران را در خود پنهان داشت.

در گاه‌شماری ایرانیان باستان، نمای روشن‌تری از این رویکرد بازتاب می‌یابد. زیرا در تقسیم سال به دوازده برج سی روزه بخشی از همین نگاه به چشم می‌آید. ایرانیان هر یک از برج‌ها را نیز در نام‌گذاری به یکی از ایزدان خویش سپردند. حتا روزهای هر برج هم شناسه‌ای برای یکی از ایزدان قرار گرفت که نام او را به همراه داشت. به عبارتی دیگر ایزدان ایرانی همانند ایزدان بسیاری از حوزه‌های فرهنگی همسایه‌، تنها بر پهنه‌ی زمین حکومت نمی‌کردند، بل‌که آنان زمان تاریخی را نیز در اختیار خویش می‌گرفتند. چنانکه ایرانیان بر بستری از اندیشه‌های آخرالزمانی منجی خود را نیز امروزه امام زمان و یا ولی عصر می‌نامند. به عبارت روشن‌تر حکومت زمینی و چیرگی بر جهان هستی را توأمان در زمان و مکان نشانه می‌گذارند.

در سنت‌های هزاره‌ای و آخرالزمانی ایرانیان، عمر جهان را دوازده هزار سال می‌پندارند. زنده‌یاد فره‌وشی با تأکید بر این موضوع یادآور می‌شود که ایرانیان دوازده هزار سال را از برج‌های دوزاده‌گانه الگو نهاده‌اند. گفتنی است که در باور هزاره‌ای ایرانیان همین دوازده هزار سال نیز به سهم خود به چهار دوره‌ی سه هزار ساله تقسیم می‌گردد.

برای تاریخ‌گزاران ایرانی همواره ثبت وقایع تاریخی با رمزگذاری اعداد کاری عادی به شمار می‌آمد. چنانکه ابوریحان بیرونی در گونه‌ای از همین رمزگذاری‌ها بر نکته‌ای اصرار دارد که پیش از پیدایی اسکندر، اوستا را بر دوازده هزار پوست گاو نوشته بودند. حتا ابوریحان بیرونی می‌نویسد که اوستای یاد شده سی نسک بوده است که به دست اسکندر از بین رفت و تنها دوازده نسک از آن باقی ماند. همچنان که دیده می‌شود ابوریحان تاریخ را نیز با همان اعداد رمزآمیز دوازده و سی گزارش می‌کند که برج‌ها و روزهای سال ایرانی را به نمایش می‌گذارند.

ابوریحان بیرونی از همین رمزگذاری‌های عددی به فراوان در روایت‌های خویش از تاریخ سود می‌جوید. حتا در گزارش‌ او از ترجمه‌ی عهد عتیق به زبان یونانی، آشکارا چنین رویکرد افسانه‌آمیزی به چشم می‌آید. ترجمه‌ای که گویا به دستور بطلمیوس دوم (285- 246ق.م.) پادشاه مصر انجام پذیرفته بود. او در همین راستا می‌نویسد: «بنی اسراییل از اسباط دوازده‌گانه هفتاد و دو تن برگزیدند که از هر سبطی 6 نفر باشد و اسماء ایشان نزد نصاری معروف است و آنانرا پیش شاه (بطلمیوس) فرستادند پس به ترجمه‌ی تورات مشغول شدند.» در گزارش رمزآمیز بیرونی از اعداد 72، 12 و 6 انسان بی اختیار به یاد همان کُستی زردشتیان می‌افتد. بیرونی ضمن بهره گیری از قداست رمزگونه‌ی این اعداد به گمان خویش توجیهی تاریخی برایشان فراهم می‌بیند. توجیهی که تاریخ را وامی‌گذارد و به افسانه راه می‌یابد تا شور و شوق عوام‌الناس را برانگیزد.

همان گونه که گفته شد در گزارش‌های تاریخی، همواره اعداد رمزآمیز گزینه‌ای مناسب برای تاریخ‌گزاری ایرانیان قرار گرفته است. در همین راستا حتا ابوعلی بلعمی بر بستری از افسانه، هواداران لوط را چهارده تن می‌داند.مسیحیان نوآیین نیز شجره‌نامه‌ای برای عیسا نوشته‌اند که پدران او را به سه گروه چهارده نفره تقسیم نموده‌اند. گروه نخستِ آنان، از ابراهیم شروع و به داوود ختم می‌شد. گروه چهارده نفره‌ی دوم، از داوود آغاز و تا زمان تبعید یهودی‌ها به بابل پایان می‌یافت. اما دوره‌ی گروه سوم، از زمان تبعید یهودی‌ها تا زمان تولد عیسا را در بر می‌گرفت. چهارده همان عددی است که بعدها شیعیان از آن سود بردند تا قدیسان معصوم خویش را چهارده تن بدانند.

همچنین بلعمی در گزارشی از اسکندر یادآور می‌شود که او در ایران دوازده شهر بنا نهاد. عددی که شیعه نیز تعداد امامان خود را با همان نشانه می‌گذارند. در مکاشفه‌ی یوحنا ضمن الگوگذاری از استوره‌های زردشتی، نیروهای آخرالزمانی شهری به شکل مکعب بنا می‌نهند که هر کدام از اضلاع این شهر سه بعدی به دوازده هزار تیر پرتاب می‌رسید. ضمن آنکه این شهر را با دوازده لایه از سنگ ساخته بودند که دوازده دروازه از جنس مروارید آن را در بر می‌گرفت.

اما بر بستری از رمز‌گذاری در حوادث تاریخی، بن‌مایه‌ی گم‌گشتگی نفر دوازدهم در داستان زندگی یوسف پیامبر آشکار می‌گردد. نقشی که یوسف در گم‌گشتگی خویش آن را برای پدر و برادران خویش به اجرا نهاده بود. با این همه گم‌گشتگی نفر دوازدهم در شرحی که یوحنا از زندگانی عیسا نوشت، به شکلی دیگر نشانه گذاری می‌شود. چون در روایت او یاران عیسا دوازده نفر اند که دوازدهمین نفر از ایشان در همسویی با شیطان به عیسا خیانت ‌ورزید. خیانت‌کار هم کسی جز یهودا پسر شمعونِ اسخربوطی نبود.

در گستره‌ی دیگری از تاریخ، هرودت تعداد پادشاهان نواحی مصر را دوازده تن می‌داند که گویا در مماشات با هم به سر می‌بردند. آنان به اشتراک در مراسم همگانی معبد هفستوس حاضر می‌شدند تا سنت قربانی کردن را به انجام رسانند. در یکی از این جشن‌ها کاهن بزرگ به منظور مشارکت پادشاهان در این مراسم تنها یازده جام زرین به همراه آورده بود. هرودت می‌نویسد که پادشاه دوازدهم از کلاه خویش به همین منظور سود جُست.پیداست که ماجرای یادشده را ضمن بازسازی در افسانه‌های دیگر هم به کار بسته‌اند تا به گمان خویش گم‌گشتگی رمزآمیز عدد دوازده را نشانه گذارند.

در کتاب مقدس تعداد قبایل بنی‌اسراییل را دوازده قبیله دانسته‌اند. همچنان که موسا دوازده ستون برای مجموع آن‌ها بر پا کرد. در روایتی از "کتاب عزرا"، دوازده بز برای بخشودگی گناهان دوازده قبیله‌ی بنی‌اسراییل قربانی می‌کنند. در گزارش‌های "کتاب اول پادشاهان" هم رمزگذاری از عدد دوازده را برای گاوهای "الیشع" مناسب یافته‌اند. چون او دوازده جفت گاو در اختیار داشت که "یازده جفت جلوتر از او بودند و او با یک جفت گاو پشت سر همه" حرکت می‌نمود. در همین راستا سلیمان‌ نبی هم حوضی مفرغی ساخت که آن را بر پشت تندیس‌هایی از دوازده گاو نهاده بودند.

در گزارش از رمزآمیزی مجموع اعدادی که بر عدد هفتاد و دو بخش‌پذیر اند، تأثیر و تأثر حوزه‌ی فرهنگی فلات ایران از حوزه‌های فرهنگی مصر، یونان، آشور و بابل نیز آشکار می‌گردد. تأثیر و تأثری که به طبع هم‌اکنون نیز با ساز و کاری جدید همچنان تداوم دارد. اما در این فرآیند نکته‌ای را هرگز نمی‌توان نادیده انگاشت که بسیاری از این بن‌مایه‌های فرهنگی برای همیشه از موطن اصلی خویش کوچیده‌اند. حال آنکه در سرزمین‌های دیگر ضمن بازسازی و نوزایی همچنان به زندگی نوتری از خویش ادامه می‌دهند. به طبع حال و هوای این سرزمین‌های جدید بستر مناسبی را برای ادامه‌ی حیات این بن‌مایه‌های استوره‌ای فراهم می‌بیند. چنانکه در استوره‌ها و افسانه‌‌های شیعی آشکارا بسیاری از همین هنجارها به نمایش درمی‌آید. حتا همه ساله کارکردهای نوتری از استورگی آن‌ها آشکار می‌گردد.

تا آنجا که در استوره‌های ایرانی، "حسین" به عنوان بن‌مایه‌ای بومی می‌نماید که بر جای اُزیریس می‌نشیند و حتا گوشه‌هایی از افسانه‌ی دیمیتر و آدونیس را نیز به یاری می‌ستاند. حتا او همانند برخی از ایزدان یونانی و مصری تکه تکه می‌شود و مردم پیدایی و بازتولد او را در کِشت و کاشتی دوباره از گیاهان نشان می‌جویند. همچنین زینب خواهر حسین نقش ایزیس را برای همسری برادرش به اجرا می‌گذارد. چون او به عزای برادر می‌نشیند و نقش همسری وفادار را برای حسین به انجام می‌رساند. چنانکه در عزایی همگانی به دور از مخالفان تکه‌های گم‌شده‌ی برادر را می‌یابد و به خاک می‌سپارد.

از سویی دیگر امام دوازدهم شیعه گم شده است، تا جایی که شیعیان ظهور او را انتظار می‌کشند. به حتم او باید ظهور کند تا نمایشی آیینی پایان پذیرد. نمایشی که گویا رستگاری و زندگانی جاودانی انسان‌ها را تضمین خواهد کرد.

همچنین شیعیان ضمن الگوبرداری از سنت‌های ایرانی امامانی دوازده‌گانه برای خویش برگزیده‌اند. پیش از پیدایی آریاییان بر پهنه‌ی فلات ایران، مستندسازان ایلامی چنین الگویی را در نمونه‌هایی ساختگی برای تاریخ‌گزاری خویش به کار بسته‌اند. ولی مصریان آن را الگویی مناسب برای تقسیم مصر به دوزاده اقلیم یافته‌اند، تا برای هر اقلیم شاهی ویژه برگمارند. همچنین شیعیان سامانه‌ای از چهارده معصوم فراهم دیده‌اند تا بر خلاف نص قرآن گناه‌پذیری گروهی ویژه از انسان‌ها را برای همیشه مردود اعلام نمایند. همان گونه که پیروان چهارده‌ نفره‌ی لوط نیز به منظور برائت از گناه، بر گستره‌ی همین سامانه‌ی فکری شکل گرفته‌اند.

از سویی دیگر همه‌ی این‌ حوادث بر بستری از سال و ماه و تقسیمات ریاضی آن به انجام می‌رسد تا کاربری اجزای زمان هر چه بیش‌تر تقدیس شود و در تداوم و حضور مکرر آن، قداست اعداد را قدر بدانند. چون در فرآیند تداوم و تکرر زمان، باززایی و دگرزیستی انسان نیز تضمین می‌گردد. هر چند این زندگی و زیستن در سیمایی از افسانه و استوره به نمایش درآید./


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد