جلوههایی از پوریتانیسم آن هم از نوع اسلامی و شیعی آن همواره در جامعهی ایران معاصر برای مردم به نمایش درآمده است. زیرا در تاریخ معاصر ایران هم عدهای پیدا شدند که همانند پوریتانیستها دوست داشتند تا دین را به اصل و ذات آن برگردانند. اصل و ذاتی که اغلب با دنیای مدرن امروزی به چالش برمیخاست. چنانکه تودههای مردم عادی در رویکردی واپسگرایانه نمونههای فراوانی از آن را در زندگی اجتماعی خویش پذیرفتهاند. | |
کریم کشاورز در خاطرات خود از تبعیدگاه خارک نکتهای را میآورد که زندانیان تبعیدی خارک عکس زنان را از اوراق نشریات پاره میکردند و دور میریختند تا چشمان کسی به آنها نیفتد. او مینویسد: "دوستان زندانی ما که نود درصدشان جوانند پشت جلدهای خواندنیها و اطلاعات هفتگی را که عکس زنان زیبا و لخت بر آن رسم است پاره میکنند و دور میریزند که نبینند... یکجور پوریتانیزم است!" (چهارده ماه در خارک، ص75).
گفتنی است که رفتارهایی از این دست پیش از انقلاب بهمن همواره بین گروههایی از روشنفکران جامعهی ایران تحسین میگردید. دیدگاهی به ظاهر اخلاقی که چه بسا امروزه نیز گروههایی به برآوردن آن اصرار میورزند. ناگفته پیداست با توجیهاتی از اینگونه بود که سرآخر سانسور در ایران پا گرفت. چون سانسورچی میخواهد آنچه را که خودش نمیپسندد در دیدرس مردم عادی قرار نگیرد. بدون تردید سانسورچی برای اعمال سانسور و حذف، همواره پشتوانهای از اخلاق را به همراه دارد. با همین نگاه عدهای از خودِ مردم سالهای سال تماشای فیلم و تلویزیون را امری ناپسند میشمردند. حتا رقص دسته جمعی، کاباره رفتن و عرق و مشروب خوردن با نگاهی اخلاقی ممنوع اعلام میشد. در چنین فرآیندی به واقع این دین بود که آموزههای اخلاق سنتی خودش را تا حوزههای روشنفکری گسترش میداد. در نتیجه بسیاری از روشنفکران سنتی ما در همسویی با اخلاق واپسگرای دینی پذیرفته بودند که هرگز نباید برقصند، به کاباره بروند، عرق بخورند و به زنی نامحرم و غیرخودی عشق بورزند. اگر هم چنین بود رفتار خودشان را از دیگران مخفی نگه میداشتند تا مورد شماتت این و آن قرار نگیرند.
آنتونی گیدنز در کتاب جامعهشناسیاش شگرد و شیوهای را دنبال میکند تا بتواند بنا به حدس و گمان خویش پویایی دین را در جامعهی غربی غنیمت بشمارد. به همین منظور هم سراغ ماکس وبر میرود و انتقادهای او را از آموزههای کارل مارکس موجه میخواند. او به استناد کتاب "اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری" وبر سرآخر به این نتیجه دست مییابد تا بین ادیان هندی از سویی و مسیحیت اروپایی از سویی دیگر خط فاصلی ترسیم گردد. چون مدعی است که دین مسیح همیشه در برخورد با نیازهای جامعهی اروپا از خود انعطاف نشان داده است. به همین منظور هم مینویسد: "آیین پروتستان – به ویژه پوریتینیزم – منبع شیوهی نگرش سرمایهدارانهی موجود در غرب امروزی بود. نخستین کارآفرینان اکثراً از پیروان کالون بودند. انگیزهی آنها برای موفقیت، که به شروع توسعهی اقتصادی در غرب کمک کرد، در اصل از میل خدمت به خداوند سرچشمه میگرفت. موفقیت مادی برای آنها نشانهای از لطف الهی بود" (جامعهشناسی، ص495).
با همین نگاه گیدنز همسو و همراه با ماکس وبر قصد آن دارد تا با پاک کردن بخشی از واقعیتهای تاریخِ مسیحیت، بخشهای دیگری از آن را وجاهتی برای تأیید آیین مسیح بداند. نگاهی که چندان از زاویهی دید مناسبی سود نمیجوید. چون آنچه را که او میخواهد به اثبات برساند از قبل ضمن پیشداوریهای توجیهناپذیر، در ذهناش به اثبات رسانده است. اما یادآوری چند نکته در توضیح اصطلاح "پوریتینیزم" گیدنز ضروری به نظر میرسد.
پوریتَن (puritan) انگار مُهر و نشانی از واژهی پارسای فارسی را با خود به همراه دارد، چنانکه در زبان انگلیسی نیز در همان معنا و مفهومِ پارسا به کار گرفته میشود. پوریتنها یا همان پارسایان مسیحیانی بودند که از قرن شانزدهم میلادی به بعد برای نخستین بار در جامعهی دینی انگلستان پیدا شدند. آنان در جرگهی پروتستانهایی قرار میگرفتند که بسیاری از آداب و رسوم کلیسای محافظهکار کاتولیک را باور نداشتند و در طرد آنها از جامعهی مسیحی تلاش میورزیدند. با همین رویکرد هرچند فکر نواندیشی دینی را در سر میپروراندند، ولی اغلب محافظهکارانه عمل میکردند.
در قرن هیجدهم میلادی همراه با فزونی مهاجرت انگلیسیها به امریکا، پوریتانیسم (Puritanism) نیز به جامعهی دینی امریکا راه یافت. ولی همانگونه که گفته شد فکر اصلاح دینی این گروه برخلاف ادعا همواره واپسگرایانه و مرتجعانه از آب درمیآمد. چون آنان تنها از پوستهی دین و اخلاقیات سنتگرایانهی انجیل علیه کاتولیکها سود میجستند، با این هدف که دین را از ناپاکیهای آن بپالایند. در این فرآیند پوریتنها همیشه فرودستان جامعه را هدف میگرفتند و خوار میشمردند تا ضمن توجیه و تأویل از آموزههای ناصواب انجیل، ایشان را به تمکین از مالاندوزان و سرمایهداران نوکیسه تشویق و ترغیب نمایند.
جلوههایی از پوریتانیسم آن هم از نوع اسلامی و شیعی آن همواره در جامعهی ایران معاصر برای مردم به نمایش درآمده است. زیرا در تاریخ معاصر ایران هم عدهای پیدا شدند که همانند پوریتانیستها دوست داشتند تا دین را به اصل و ذات آن برگردانند. اصل و ذاتی که اغلب با دنیای مدرن امروزی به چالش برمیخاست. چنانکه تودههای مردم عادی در رویکردی واپسگرایانه نمونههای فراوانی از آن را در زندگی اجتماعی خویش پذیرفتهاند.
از گروه نویسندگان و شاعران معاصر ایران، ایرج میرزا بیش از همه به چالش با دیدگاههایی از این دست روی میآورد و رواج آن را در جامعه به نقد میگیرد. همچنان که ایرج میرزا در نقد و نفی همین باورهای عامیانه ضمن نقشی از راوی داستان در عارفنامه سراغ زنی را میگیرد و زن را به پستوی خانهاش میکشاند تا بتواند او را به کشف حجاب متقاعد نماید. اما زن نمیپذیرد:
که من صورت به نامحرم کنم باز؟ / برو این حرفها را دور انداز
چه لوطیها در این شهر اند، واه واه! / خدایا دور کن، الله الله
به من گوید که چادر واکن از سر / چه پر روی است این، اللهاکبر!
راوی داستان نیز ضمن تجربه درمییابد تا دیگر از کشف حجاب با زن سخن نگوید. سرآخر هرچند زن حجاب را در خود میفشارد، اما روایتگر در نقشی از قهرمان داستان، ضمن اقدامی بیمارگونه نیاز جنسیاش را با زن به انجام میرساند:
دو دست او همه بر پیچهاش بود / دو دست بنده در ماهیچهاش بود
بدو گفتم تو صورت را نکو گیر / که تا صورت دهم کار خود از زیر
به زحمت جوف لنگاش جا نمودم / در رحمت به روی خود گشودم ...
ایرج ضمن انتقاد از حجاب گوشههایی از باورهای اسلام رسمی را هم نفی میکند. اسلامی که دنیای امروزی شاعر را به چالش میگرفت. او حتا ضمن تأویل و توجیهِ زیرکانه، از آموزههای دین اسلام هم در راه نفی حجاب سود میجوید. چنانکه میگوید:
کجا فرمود پیغمبر به قرآن / که باید زن شود غول بیابان
کدام است آن حدیث و آن خبر کو / که باید زن کند خود را چو لولو ...
حجاب دست و صورت خود یقین است / که ضدّ نصّ قرآن مبین است
مگر نه در دهات و بین ایلات / همه روباز باشند آن جمیلات
ایرج میرزا در نقد از رفتارهای عوامانهی مردمان زمانهاش در قطعهی "تصویر زن" بهترین نمونه را از پوریتانیسم اخلاقی متداول به دست میدهد. در این قطعه، گروهی بر سردرِ کاروانسرایی ضمن گچکاری تصویر زنی را میکشند. موضوع به گوش علمای شهر میرسد. ایشان هم عدهای را مأمور میکنند که با دستکاری تصویر یادشده را از دیدرس مردم پنهان نمایند. ایرج در همین خصوص ضمن نقد رفتار عوامانهی روحانیان، میسراید:
غفلت شده بود خلق وحشی / چون شیر درنده میجهیدند
بی پیچه، زنِ گشادهرو را / پاچینِ عفاف میدریدند
بالجمله تمام مردم شهر / در بحر گناه میتپیدند
درهای بهشت بسته میشد / مردم همه میجهنمیدند...
با این علما هنوز مردم / از رونق ملک ناامیدند!
همین اندیشههای پوریتانیستی روحانیان و فقیهان زمانه بود که پس از انقلاب بهمن جدای از سینما و تلویزیون، رُمان و تمامی نوشتههای ادبی و علمی را به چالش گرفت. در نتیجه تا مدتها شترنج، آلات موسیقی و نمایش فیلمهای ویدئویی ممنوع اعلام شد. همچنان که اینک نیز بدون وقفه سانسور و کنترل شبکههای اجتماعی را مجاز میشمارند تا چیرگی خود را بر فضای مجازی موجه بخوانند.
نمونهای روشن از قضاوتهای پوریتانیستی را جمال میرصادقی در کتاب ادبیات داستانی خود به کار میگیرد. او در این کتاب ضمن تحسین نویسنده به منظور نقد رمان "داستان یک شهر" احمد محمود به سراغ پوریتانیسم میرود تا با بهانه گذاشتن اخلاق عمومی رفتار گروهی از قهرمانان داستان او را به پای اگزیستانسیالیسم بنویسد. میرصادقی جهت تقبیح هنجارهای به ظاهر غیر اخلاقی قهرمانان داستان احمد محمود مینویسد که سرکوب مبارزات سیاسی برای رژیم شاه بهانه قرار گرفته بود تا "دستگاه افکار اگزیستانسیالیستی را در میان روشنفکران و قشرهای درسخوانده تبلیغ کند".
در قضاوت جمال میرصادقی، رژیم شاه هم اگزیستانسیالیست است و هم اینکه اندیشههای اگزیستانسیالیستی را در جامعه نشر میدهد. او سپس با زمینههایی که برای شناخت اگزیستانسیالیسم فراهم میبیند، سراغ قهرمانان داستان یک شهر احمد محمود میرود و همراه با توجیهی شخصی و خودمانی مینویسد: "شخصیتهای تبعیدی رمان نیز در همین فضا و جو زندگی میکردند و به هر وسیلهای متوسل میشدند تا زندگی را به نحوی برای خود قابل تحمل کنند. در رمان صحنههای بسیاری به عرقخوری و دو- سه صحنه به تریاککشی اختصاص یافته است ... یکی از ایرادهایی که بر این رمان وارد است، همین صحنههای تکراری عرقخوری است" (ص688).
پس معلوم میشود که تریاککشی و عرقخوری تنها از اگزیستانسیالیستها بر میآید. جمال میرصادقی میخواهد پای اخلاق آن هم از نوع پوریتانیستی آن را به ادبیات بکشاند. با این اوصاف شکی باقی نمیماند که در ایران باید تمامی نویسندگان رمان و داستان را بلااستثنا به فلک بست. همان رفتاری که جمهوری اسلامی نیز از سر خیرخواهی به آن اشتغال دارد. البته از این ماجرا به طور قطع داستاننویسان جنوب ایران بیش از دیگران سهم میبرند. چون نویسندگان جنوب در نوشتههایشان جدای از عرقخوری و تریاککشی از جندهبازی و همجنسگرایی نیز چیزی کم نمیگذارند. انگار جمال میرصادقی به دلیل خودسانسوری و رعایت نزاکت اخلاقی نخواسته از تمامی ماجراهای داستان احمد محمود پرده بردارد.
هوشنگ ابتهاج نیز در شعر معروف کاروان (گالیا) همین دیدگاه اخلاق سنتی را تعقیب و دنبال میکند. دیدگاهی که جدای از اخلاق، خط و سویی از آرمانگرایی واپسگرایانهی سیاسی را هم با خود به همراه دارد. ابتهاج در این شعر، معشوقهاش را از عشق و عاشقی باز میدارد. چون به گمان او تودههای مردم همچنان در فقر و مشقت به سر میبرند. شاعر در نقشی از عاشق، روزگار و زمانه را برای روی آوردن به دغدغههای عاشقانه چندان مناسب نمیبیند، تا زمانی که کاروان مورد نظر او از راه برسد و رنجهای اجتماعی مردم پایان پذیرد. به واقع در آمدن کاروان گونهای از افکار موهوم آخرالزمانی هم انعکاس مییابد. چنانکه ناخودآگاه او در این شعر بین مارکسیسم رایج خودساخته و باورهای آخرالزمانیِ دین، همپوشانیهایی را سراغ میگیرد. چون او در تمثیل کهنه و قدیمی کاروان، بنمایهای از زمانه و روزگار آخرالزمان را در دیدرس خواننده و مخاطب میگذارد تا شاید در فرآیند ظهور و پیدایی آن بتواند بر خردجالی همانند شاه پیروز گردد. چنانکه ابتهاج در واگویههای شعر کاروان با حضور سیاسی شاهِ خردجال، عشق و عاشقی را از پایه و اساس باور ندارد. برای نمونه در قسمتی از شعر کاروان میسراید:
در روی من مخند!
شیرینی نگاه تو بر من حرام باد!
بر من حرام باد از این پس شراب و عشق!
بر من حرام باد تپشهای قلب پاک! (تاسیان، ص101)
شعر کاروان به دلیل سودجویی از وزنی خوشآهنگ و زبانی ساده، پیش از انقلابِ بهمن سالهای سال در مراسمهای عمومی "دیکلمه" و اجرا میشد و هماره از اقبال عمومی برخوردار بود. چون باور کهنهای در متن شعر دنبال میشد که با خواست اخلاقی و نیاز سنتی بسیاری از مردم عادی زمانهی شاعر همخوانی و همسویی داشت. با همین نگاه و دیدگاه گویا همه آمدن کاروانی را انتظار میکشیدند تا از راه برسد که آنوقت عروسی جوانان نیز رونق بگیرد. ولی عمر کاروانها در شهرهایی که شاعر در آنها میزیست، از سالهای سال پیش به سر آمده بود.
*********************************************
برای دستیابی به نقل قولهای این مقاله به کتابهای زیر مراجعه فرمایید:
الف- ادبیات داستانی؛ قصه، داستان کوتاه، رمان: جمال میرصادقی، تهران، انتشارات شفا، 1366.
ب- تاسیان: هوشنگ ابتهاج، تهران، نشر کارنامه، 1385.
ج- جامعهشناسی: آنتونی گیدنز، ترجمهی منوچهر صبوری، تهران، نشر نی، چاپ سوم.
د- چهارده ماه در خارک: کریم کشاورز، تهران، انتشارات پیام، 1363.
ه- دیوان کامل ایرج میرزا: باهتمام محمدجعفر محجوب، تهران، نشر اندیشه، چاپ سوم.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد