شهرداری تهران با نابودی و تخریب فضای زیست عمومی اکنون برنامهای را در رسانههای همگانی تبلیغ و توصیه میکند تا شهروندان تهرانی برای خودشان "فضای سبز عمودی" احداث نمایند. بر این اساس مالکان آپارتمان باید در بالکن و یا پشت بام ساختمان خودشان به کاشت گل و بوته دل خوش کنند. با تبلیغاتی از این دست گویا عملکرد ناصواب و نادرست شهرداری در برچیدن فضای سبز از محیط زیست شهری توجیه میپذیرد. چون به شهروندان تهرانی این حق را میدهند که تنها در خلوت و حریم شخصی خودشان به داشتن گل و گیاه مشغول باشند. چیزی که همگی در فضای عمومی شهر از آن بینصیب ماندهاند. | |
توریستهایی که این روزها به ایران پا میگذارند همانند بسیاری از گردشگران داخلی برای خشکیدن درختان در فضای بیرونی بناهای تاریخی و موزههای کشور تحسر میخورند. در مجموعه کاخهای گلستان این موضوع بیش از هر مکانی نگاه بینندهی کنجکاو را به چالش میگیرد. چون چشم هر گردشگر مشتاقی ناباورانه به اسکلت خشکیدهی درختانی میافتد که به دلیل سوء مدیریت مسؤولان بیکفایت و بیانگیزه برای همیشه از طراوت و سرسبزی بازماندهاند. بیتفاوتی مسؤولان دولتی نسبت به پدیدههایی از این دست تا به جایی است که حتا رغبت نشان نمیدهند نسبت به گردآوری تنه و ساقهی خشکیدهی آنها اقدام به عمل آورند. هرچند این درختان خشکیده و بیرمق روزگاری بخشی از حریم و نمای عمومی کاخها شمرده میشد ولی اکنون با خشکاندن آنها تنها ساختمانهایی سنگی و بیجان برای بازدیدکنندگان بر جای نهادهاند.
با این رویکرد کمکم درخت و فضای سبز جایگاه سنتیاش را در چیدمان شهری تهران از دست میدهد. تا آنجا که از این پس شهر تهران تنها با بناهای اجق وجقِ سنگی و سیمانی آن شناخته خواهد شد. هرچند تصور بناهای ایرانی بدون حضور درختان صنوبر، چنار، سرو و شمشاد در پیرامون آن امری ناممکن خواهد بود، ولی عدهای از سر شلختگی و خودباختگی فرهنگی دانسته و آگاهانه درختان حریم بناهای تاریخی ایران را خشکاندهاند تا بیهویتی خودشان را در محوطهی این بناها به نمایش بگذارند.
ناگفته نماند که آسیبهای جبران ناپذیری از این نوع فقط به مجموعه کاخهای گلستان محدود باقی نمیماند. چنانکه نمونههای فراوانی از آن را در حریم کاخهای سعدآباد و مجموعهی نیاوران نیز میتوان به تماشا نشست. به عبارتی روشنتر مدیران شهری و یا سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی توانایی حفظ و نگهداری حریم بیرونی این کاخهای تاریخی را نیز در خود نمیبینند. همین سیاستهای تخریب فضای سبز و نابودیِ درختان، جدای از تهران در شهرستانها نیز تعقیب و دنبال میگردد. چنانکه بدون هیچ کم و کاستی لااقل نمونههایی از آن در فضای عمومی کاخ رامسر و باغ فین کاشان هم در دیدرس گردشگران داخلی و خارجی قرار میگیرد. مدیران سازمان میراث فرهنگی جمهوری اسلامی نه تنها عُلقه و علاقهای به میراث تاریخی کشور نشان نمیدهند بلکه ضمن تخریب مداوم و مستمر این میراث، انزجار و تنفرشان را نیز از آنها به اجرا میگذارند.
مدیران جمهوری اسلامی همگی چنان میانگارند که درخت هیچگاه به مراقبت و نگهداری نیازی ندارد. به عبارتی روشنتر فکر میکنند که برای رشد و بالندگی درخت چندان نیازی نیست که از سوی انسان چارهگری و نظارتی در کار باشد و درخت مستقل از خواست و ارادهی انسان از زمین سر برمیآورد و بدون دخالت و نظارت او همواره سرسبز و شاداب باقی میماند.
همچنین بسیاری از مدیران دولتی و بخش خصوصی جمهوری اسلامی بین درختان طبیعی با گیاهان مصنوعی چندان فرق و فاصلهای نمیبینند. تا آنجا که بدون استثنا بین همهی مدیران ارشد جمهوری اسلامی چنان باب شده است تا ضمن ژستی حقارتبار اتاقهایشان را با نمونههای پرشماری از گیاهان و بوتههای مصنوعی تزیین کنند. طرد طبیعت و گیاهان طبیعی بین مدیران بیانگیزهی کشور تا به حدی بالا گرفته که به تازگی فضاهای عمومی شهر را نیز با همین درختان و گیاهان مصنوعی تزیین میبخشند. برای نمونه در خیابانهای شهر چالوس درختان تنومندی از نخل مصنوعی به بلندی ده متر برای مردم کاشتهاند. یعنی منطقهی شمال ایران را که روزگاری با طبیعت سرسبز و شاداب آن میشناختند، از این پس قرار است مردم با درخت و گیاه مصنوعی بشناسند. در همین راستا نخل مصنوعی کاشتن در خیابانهای بندرعباس نیز باب شده است. حتا نمونههایی همانند آن در اکثر شهرهای خوزستان هم دیده میشود. تازه مدیران تمامی این شهرها به دلیل بیهویتی و فقر فرهنگی خیلی هم از خودشان ممنون و متشکر اند که دارند برای مردم کار میکنند تا فضایی سرسبز برایشان آماده گردد.
در تهران نیز فضاهای مصنوعی از این دست کم نیستند. همچنان که مدیران شهرداری منطقهی نُه در ابتدای بلوار استاد معین تمامی ساختمان اصلی و دیوارهای بیرونی آن را با پیچکها و بوتههای مصنوعی تزیین نمودهاند. لابد میخواهند زیبایی و طراوت طبیعت را با نمایش درختچهها و بوتههای مصنوعی در دیدرس شهروندان تهرانی بگذارند. مهم این است که شگردهایی از این نوع از سوی شهرداریها در سراسر کشور به کار گرفته میشود. به عبارتی روشنتر همانهایی که فضای زیست مردم را به نام تراکم به برجسازان و پاساژسازان میفروشند آنوقت برای مردم دل میسوزانند تا درخت و گیاه ساختگی و گل و بوتهی مصنوعی را برایشان به تماشا بگذارند.
چنانکه در تهران امروزی برای مردم عادی داشتن خانهای اختصاصی با باغچه و درخت دیگر وجود خارجی ندارد. چون خانههای سنتی شهروندان تهرانی را به همراه باغچههایشان ضمن تراکمفروشی و بلندمرتبهسازی به تمامی تخریب کردهاند و آنوقت جای آن ساختمانهایی شلخته و بیقواره نشاندهاند. در مناطق مختلف کشور نیز همسو با شهرداری تهران خانههای قدیمی و آجری بدون استثنا "بافت فرسوده" نام میگیرند تا با حقه و نیرنگ نسبت به تخریب و بلندمرتبهسازی در زمین آنها اقدام به عمل آورند. شکی نیست که شهرداریها با همین بهانه، تحت پوشش تراکمفروشی به درآمدهای نجومی دست مییابند. اما این درآمدهای نجومی را متأسفانه هرگز در راه رفاه و آسایش مردم به کار نمیگیرند.
شهرداری تهران با نابودی و تخریب فضای زیست عمومی اکنون برنامهای را در رسانههای همگانی تبلیغ و توصیه میکند تا شهروندان تهرانی برای خودشان "فضای سبز عمودی" احداث نمایند. بر این اساس مالکان آپارتمان باید در بالکن و یا پشت بام ساختمان خودشان به کاشت گل و بوته دل خوش کنند. با تبلیغاتی از این دست گویا عملکرد ناصواب و نادرست شهرداری در برچیدن فضای سبز از محیط زیست شهری توجیه میپذیرد. چون به شهروندان تهرانی این حق را میدهند که تنها در خلوت و حریم شخصی خودشان به داشتن گل و گیاه مشغول باشند. چیزی که همگی در فضای عمومی شهر از آن بینصیب ماندهاند.
جدای از این در سالهای اخیر شهرداری تهران سیاستی را تعقیب و دنبال میکند تا تمامی فضای شهر را درخت توت بکارد. با این رویکردِ عوامانه، بوستانهای عمومی و دو سوی همهی خیابانهای شهر را از درختان توت انباشتهاند. لابد قرار است تا چند سال دیگر تهران را با همین درختان کج و معوج توت بشناسند. درختانی که بیقواره رشد میکنند و نمای ناخوشآیندی از خود در دیدرس گردشگران و عابران میگذارند. گفتنی است که این درختان توت نوظهور به دلیل رشد عرضی و غیر عمودی از دید رانندگان در حریم خیابانهای شهر میکاهد و تصادفهایی را میآفریند که علت آن را به حتم باید به پای شهرداری و پلیس راهنمایی و رانندگی نوشت.
با این رویکرد شهرداری به دلیل خشکاندن درختان صنوبر، چنار، کاج و شمشاد خیابانهای تهران، درخت توت را جایگزین مناسبی برای آنها میداند. چنین رویکردی پیش از این هرگز در شهرهای ایران سابقه نداشته است. حتا تا کنون در تمامی دنیا جایی دیده نشده که بخواهند از درختان توت سنتی به تنهایی جهت تزیین عمومی خیابانهای شهر استفاده به عمل آورند. در حقیقت باید ابتکار آن را نیز به پای مدیران سپاهی شهرداری تهران نوشت.
چون مدیران شهرداری برگهای پهن درخت توت را مناسب دیدهاند تا شهروندان تهرانی همراه با سرسبزی آن، درختان خشکیدهی تهران را به فراموشی بسپارند. همچنین مدیران شهری تهران به این نکته دست یافتهاند که درخت توت بیش از هر درختی خواهد توانست در مقابل بیآبی تهران و خشکی زمین آن تاب بیاورد. ولی عقلشان به این موضوع قد نمیدهد که با درختان خمیده قامت و کج و معوج توت هرگز نمیتوان فضای عمومی شهر را تزیین کرد.
درختان توت تا کنون حوادث بیشماری را برای شهروندان تهرانی رقم زدهاند. چون عابران پیاده بدون رعایت سرعت اتومبیل از دو طرف اتوبانهای شهری عبور میکنند، با این بهانه که بتوانند از درختان کاشته شده در وسط اتوبان توت بچینند. با این همه شهرداری همچنان اصرار دارد که درختان توت او همه نراند و در حقیقت میوهای نمیآورند. ولی مردم در خیابانهای شهر تهران به چیز دیگری سوای آنچه که مدیران شهرداری میگویند، دست مییابند. جدای از این ریشهی بسیاری از این درختان اینک تا طبقات زیرین ساختمانهای مجاور راه بردهاند و تبعاتی را با خود برای گروهی از مالکان به همراه داشتهاند.
خلاصهی کلام با همین درختان توت قرار است پس از این بوستانها و حاشیهی دو سوی خیابانهای تهران سرسبز باقی بماند تا شاید آبروی نداشتهی مدیران بیلیاقت جمهوری اسلامی حفظ شود./
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد