همراه با بازار شب عید، کار و بار دستفروشی نیز رونق میگیرد. دستفروش هم این را خوب میداند تا در همین بازار شب عید به سهم خود از این اقتصاد شلخته و بیدر و پیکر، دست یابد. اما او برای دستیابی به حق و حقوق خود در کاسبی، با انواع و اقسام مأموران شهرداری و پلیس سر و کار دارد. در فضای مترو چنین چالشی با مأموران دولتی مشکل مینماید. چون در صورت درگیری و تنش راهی برای فرار و گریز در کار نخواهد بود. او خوب میداند که با هر دستگیری کتک مفصلی نیز نوش جان خواهد کرد. جدای از این خیلی خودمانی اموالش را هم به او پس نخواهند داد. | |
متروی تهران روزانه به طور متوسط سه میلیون و دویست هزار نفر مسافر را جابهجا میکند. این حجم گسترده از مسافران شهری، تازه نیمی از همهی مسافران را در بر میگیرد. چون در تهران روزانه حدود شش میلیون مسافر جابهجا میشوند. جدای از مترو مابقی این مسافران از طریق خطوط بی.آر.تی، تاکسی و اتوبوسهای شهری به مقصد میرسند و یا از وسیلهی شخصی استفاده به عمل میآورند. گفتنی است که خطهای مترو مسیری قریب صد و هشتاد کیلومتر را در پهنهی تهران و کرج در بر میگیرد که به همین منظور هزار و صد واگن در اختیار دارند.
شهروندان تهرانی به منظور مسافرتهای شهری، به مترو بیش از هر وسیلهای رغبت نشان میدهند. علاقهی آنان به مترو بیش از همه به سرعت آن بستگی دارد تا شاید هرچه زودتر به مقصد برسند. چنانکه مسافران ضمن مسافرت با مترو، وقت و زمان خود را نیز بیهوده به هدر نمیدهند. ارزانی مترو نیز بهانهی مناسبی است که بسیاری از شهروندان تهرانی مسافرت با آن را بهتر از هر وسیلهای بپسندند. چون گرانی تاکسی و حتا اتوبوس شهری موجب میشود تا مسافران از سوار شدن آنها چندان راضی نباشند. به خصوص اینکه این گرانی سودی را نیز برای مشتری به دنبال نخواهد داشت.
همچنین مترو فضای بیشتری را در اختیار مسافران میگذارد. تا جایی که همه میتوانند در فضای آن به راحتی کتاب درسی و یا غیر درسی خودشان را بخوانند، روزنامهای را ورق بزنند و یا از گوشی دستی خود استفاده نمایند. ناگفته پیداست که در مترو کسی استرس راهبندانهای شهری و ناایمنی و کثیفی محیط پیرامون را هم به دل راه نمیدهد.
برای دستفروشان نیز فضای مترو بر فضای ناامن محیط خیابان برتری و رجحان دارد، مگر اینکه حجم بساطشان به حدی باشد که نتوانند آن را در واگنهای مترو با خودشان بگردانند. به واقع مترو جای بساط پهن کردن نیست. چون نیروهای پلیس و حفاظت مترو از پهنکردن هرگونه بساطی در فضای آن جلوگیری به عمل میآورند. در نتیجه کسانی که در مترو دستفروشی میکنند باید بتوانند تمامی وسایلشان را در کیف جا بدهند. کیفی که اغلب دستفروشان آن را به کولشان میآویزند.
از سویی دستفروشان مترو، فروشندگانی فقیرتر از بساطیهای خیابان به نظر میآیند. چون توان مالی تهیهی بساطی مناسب را نیز در خود نمیبینند. در عین حال بساطیهای خیابان خیلی تیزتر و زیرکتر از فروشندگان سرپایی مترو به نظر میرسند. چون توان آن را در خود میبینند که با هر پدیدهی مهاجم و مزاحمی به مقابله برخیزند. از زورگیران خیابانی گرفته تا مغازهداران و رهگذران و حتا مأموران ریز و درشت شهرداری همه باید بفهمند از عهدهی این یکی برنمیآیند. در غیر اینصورت کلاهاش پس معرکه است. زیرا دستفروشی در خیابان، تنها زور و قدرت نمیخواهد بلکه جسارت و تیزی را نیز باید به زور و قدرت خویش بیفزاید. اگر غیر این باشد خیلی زود کم میآورد و کنار میکشد.
اکثر دستفروشان مترو پادوهایی برای دیگران به حساب میآیند. چون دستفروشان جنس را از آنان تحویل میگیرند تا ضمن آموزشهای لازم در مترو به فروش برسانند. با این همه از کارشان راضی به نظر میرسند. همچنان که در زمینهی کار و شغل خود حمایت فروشندهی اصلی را نیز به همراه دارند. فروشندهای که جایی به چشم نمیآید و دیده نمیشود. مترو نیز با حجم وسیع مسافران خود فضای کاری خوبی برایشان فراهم میبیند تا با سهولت بیشتری جنسشان را به فروش برسانند. ضمن آنکه از برف و سرمای خیابان نیز هرگز آسیب نمیبینند و رنج نمیبرند. آنان گروهی عمل میکنند و اکثرشان با هم دوستی و یا نسبت فامیلی دارند. با هم میآیند و با هم برمیگردند. صاحبکار نیز از این موضوع راضی به نظر میرسد چون همواره خط و نشانی از آنها خواهد داشت. صاحبکار تنها نگران مالی است که برای فروش به دستفروش و دورهگرد میسپارد.
هنر اصلی دستفروشان مترو در تبلیغ و شگرد جارزنی آنان خلاصه میشود. چون همگی جهت تبلیغ کالایشان متنی را از پیش حفظ نمودهاند که در طول روز باید همان را بیکم و کاست برای مسافران مترو تکرار نمایند. آنان خوب میفهمند که چهگونه باید فکر و ذهن مشتری را به چالش بگیرند. زیرا قرار است با جارزدن به مشتری بباورانند که کالایشان متاعی استثنایی است و همگی به این کالا نیاز دارند. کالایی که گویا در نهایت با قیمتی حداقل به چنگ مشتری درخواهد آمد. دستفروش مترو هم ضمن تجربه، روانشناسی خود را از بازاریابی و تجارت با آدمها به کار میگیرد تا همین روانشناسی کاربردی به درآمدزایی او یاری برساند.
همراه با بازار شب عید، کار و بار دستفروشی نیز رونق میگیرد. دستفروش هم این را خوب میداند تا در همین بازار شب عید به سهم خود از این اقتصاد شلخته و بیدر و پیکر، دست یابد. اما او برای دستیابی به حق و حقوق خود در کاسبی، با انواع و اقسام مأموران شهرداری و پلیس سر و کار دارد. در فضای مترو چنین چالشی با مأموران دولتی مشکل مینماید. چون در صورت درگیری و تنش راهی برای فرار و گریز در کار نخواهد بود. او خوب میداند که با هر دستگیری کتک مفصلی نیز نوش جان خواهد کرد. جدای از این خیلی خودمانی اموالش را هم به او پس نخواهند داد.
پرسش دیگری نیز باقی میماند و آن اینکه این دستفروشان از کجا میآیند؟ همچنان که گفته شد ویژگیهای چندی را میتوان یک به یک برشمرد که همراه با آنها بین دستفروشان مترو و بساطیهای خیابان فاصله میافتد. چون بافت جمعیتی دستفروشان مترو بیشتر از مهاجران شهرستانی شکل میگیرد. آنها به دلیل فقر و بیکاری از شهرهای دور و نزدیک به سمت تهران رو میآورند. تهران برایشان جاذبههای بسیاری دارد. حتا این جاذبهها شوق ایشان را برمیانگیزد که برای همیشه در تهران باقی بمانند. چنانکه از گشت و گذار در فضای تهران لذت میبرند و احساس خوشبختی و رضایت خود را نمیتوانند از دیدن چنین فضایی پنهان نمایند.
ولی آنها به تهران میکوچند، بدون آنکه شغل و یا محل سکنایی سراغ داشته باشند. سپس در حاشیههای شهر در خانهها و کارگاههای غیر رسمی شب را به امید روز صبح میکنند. ولی به دلیل اینکه اندوختهای با خود به همراه ندارند به راحتی به پادویی برای این و آن گردن میگذارند. گفتنی است که این گروه از دستفروشان تنها به گذران عادی و یافتن جایی برای خواب شبانه قناعت میورزند. ضمن آنکه گروهی نیز از توانایی جسمی و فکری ایشان به نفع فروش جنس انبارشدهی خودشان سود میبرند. به هر حال دستفروش مترو از کار روزانهاش گله ندارد. او میپندارد که همین کار و پادویی روزانه به حتم او را از جهنمی که پیش از این در آن میزیست، نجات خواهد داد. حتا از تجربههای جدیدی که میآموزد خوشحال به نظر میرسد و تمامی آنها را به عنوان سرمایهای شخصی غنیمت میشمارد.
در بیلبوردهای متروی تهران پیامهایی را در دیدرس مسافران میگذارند که ضمن آنها از مسافران میخواهند تا دستفروشان را به پلیس مترو تحویل بدهند. در پیامهای دیگری گدایی را کاری غیرشرافتمندانه میشمارند. از بلندگوهای مترو نیز پشت سر هم پیامهایی از این دست اعلام میگردد. بدون آنکه دولتمردان جمهوری اسلامی راه دیگری غیر از گدایی و دستفروشی برایشان باقی گذاشته باشند. همچنان که مدیران شهرداری در حمایتِ پلیس و دادگاه، راهکار غیر اخلاقی و نادرستی را تعقیب میکنند تا با یککاسه کردن دستفروش و گدا هر دو را مجرم به حساب بیاروند. با این حقه آنان پیش از اینکه جایی محاکمه گردند و بر صندلی اتهام بنشینند، مجرم شناخته میشوند.
همچنان که گفته شد طیف وسیعی از دستفروشان از خانوادهی خویش در شهرستان جا ماندهاند و محل سکنایی نیز در تهران ندارند. آنها بخشی همیشگی از بیخانمانهای شهری به حساب میآیند که آمار آن قریب چهار دهه حکومت جمهوری اسلامی همچنان رشد میگیرد. دستفروشان آرزوهایی را در دل میپرورانند که شاید روزی آنها را نیز مثل بقیهی شهروندان تهرانی در جایی از شهر بپذیرند. آرزویی که متأسفانه کمتر برآورده میشود، چون اگر غیر این بود این آمارها اینچنین فزونی نمیگرفت. حتا چرخهی فاسد اقتصاد شهری زمینههایی فراهم میبیند که بر بستری از فساد و آسیبهای اجتماعی، گروههای پرشماری از ایشان به تباهی کشانده شوند.
تردیدی نیست که برای تغییر و دگرگونی در زندگی دستفروشان ابتدا باید نگاه کارگزاران دولتی نسبت به ایشان تغییر یابد. پرسش اصلی نیز همینجا است و آن اینکه آیا مدیران ارشد دولت و شهرداری میتوانند نوع نگاهشان را به دستفروشان و بیخانمانهای شهری تغییر بدهند؟/
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد