logo





مریضی لندنی

چهار شنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۵ فوريه ۲۰۱۷

مهدی استعدادی شاد

mehdi-estedadi-shad.jpg
به مصداق ساختن یا جعل واژه ترکیبی، که مثلا در "سندرُم استکهلم" نمونه مییابد و نشانگر میل اینهمانی گروگان با گروگانگیر خود است، چندی است فکر میکنم که مفهوم "مریضی لندنی" را مطرح و تعریف کنم.

اما هر بار بی حوصلگی و یأسی که چند صباحی است مرا از رمق انداخته مانعم میشود. یک کمی محتاط شده ام. اعتراف میکنم که عافیت طلبی هم در چشم اندازم خوشرقصی میکند. افزون بر این ها، عقل سلیم نیزمدام نهیب میزند که پا به سن گذاشته ای! مبادا تندروی کنی و خودت را درگیر بحث و جدل های بی نتیجه و بیهوده سازی. این نصیحت گویا و مدام در گوشم طنین انداز است که در مرز بازنشستگی هستی! کمی کوتاه بیا!

اما این مصاحبه آقای کریمی (مجری برنامه پرگار در بنگاه خبر پراکنی دولت فخیمه) با ابراهیم گلستان، که دیروز آن را دیدم، بیکباره تمام رشته های مصلحت بینی ام را پنبه کرد. تاثیر ناگوار آن چنان حاد بود که پرده محافظه کاری های مرا کنار زد .

با خود گفتم که فریادی بکش. حتا اگر آنچه نمیرسد فریاد باشد.
حس کردم اکنون وقت گشودن دهان است . حتا اگر که فریادت به دیوار بخورد. دیواری که اتفاقا همین "مریضی لندنی" آن را بالا کشیده است. آنهم با معماری مدیران صعنت فرهنگ استعمار پیر و شاغل در بنگاه خبر پراکنی بی بی سی. شاغلانی ریز و درشت با جرایمی خرد و کلان.

لیکن نکته طنزآمیزاین است که برخی ازآن مستخدمان فرهنگی نهادی بریتانیایی از هموطنان صاحب اسم و شهرت و دخیل در اشاعه افکار ایرانیان هستند؛ ولی مثل پایوران نظام خلیفگانی در کشور گزینشی عمل میکنند. به غیرخودی و به دگر اندیش اجازه ابراز وجود هیچ، مجال اظهار نظر هم نمیدهند.

ایشان نشسته بر خر مراد، بار اطلاعات وجین شده خود را به پیش میبرند. یکه تاز میدان نظریه سازی و تحلیل اوضاع در ایران خارج کشور شده اند. زیر جُلکی همنوایی با قدرتمداران را تبلیغ میکنند و روی خط مماشات با ارتجاع حاکمی راه پیمایند که دارد آینده ایران را در قمار میبازد.

بواقع هر گونه ابتکار و اعتراضی در برابر وضع موجود بوسیله اشارات یکسونگرانه سخنگویان و مهمانان گزین شده برنامه های تلویزیونی بی بی سی لاپوشانی میشود. یکسری افراد را بعنوان مهاجر و تبعیدی جلوی دوربین میگذارند تا ادای واکنش اپوزیسیون واقعی را درآورند.

البته، در برابر اینهمه توطئه و دسیسه علیه آینده جمعی، اقدام یک تنه به جایی نمیرسد. فقط میشود بدین امر امیدوار بود که افکار عمومی هوشیارتر از این حرفها باشد و دوباره فریب نخورد.

از این گذشته ما کلی شهروند غربت نشین و همزبان داریم که با تجزیه و تحلیل های سیاسی خود میتوانند در مقابل سیاست استعماری امپراتوری های هار و فرسوده واکنشهای افشاگرانه نشان دهند. بنابراین به واکنش آدمی مثل نگارنده نیازی نمی رود که دغدغه فرهنگ و ادبیات را دارد.

اما مکدر سازی فضایی که میتواند به روشن نگری در مورد فروغ بیانجامد سکوت بردار نیست. با این جنجالهایی که در مورد فروغ در این ماهها به راه افتاده، آقای گلستان که تاکنون یاد فروغ را مسکوت گذاشته بود میتوانست روایتی نزدیک به واقعیت و دور از گمانه زنی بدست دهد. اما آقای کریمی که متاسفانه دُچار مریضی لندنی شده با دستپاچگی و اظهار فضل فرصت را به هدر داد.
بنابراین حتا برای فردی مانند این جانب در این فضا خاموشی جایز نبود که میخواهد حرف بزرگترها را گوش دهد و آسه برو آسه بیا را تمرین کند.

از این توضیح گذشته در همین روزهای آتی جستار بلندی را منتشر میسازم که سال پیش درباره امر نوزایش نزد دانته و فروغ و مقایسه این دو شخصیت گرانقدر عالم شاعرانگی نوشته ام. دفتری مختصر خواهد بود و با تیراژ کم و معمول در خارج کشور فقط بدست دوستان اندکی خواهد رسید. میدانم پژواکی نخواهد یافت. باری . بگذریم.

اما آدم بخاطر نداشتن بلندگو که یکباره لال نمیشود. جخ تازه کافی است میزان دعوای شخصی با این و آن را در مطلب خود بالا ببرید. آنگاه همیشه افرادی هیز چشم و جنجال جو پیدا میشوند که مشاجره شما را به گوشهای بیشتری برسانند. اینطوری دهان به دهان، حرفتان رسانه ای خواهد شد.

در هر صورت اینجا حرف های آن جُستار را تکرار نمیکنم. جُستاری که شاید نکاتی برای کنجکاوان داشته باشد. فقظ این نکته خاص را در ادامه خواهم گفت. نکته ای که در مصاحبه یادشده بنوعی در سخن نویسنده ارجمند (پیشکسوت صاحب نثر) ابراهیم گلستان هم آمده است. او نیز تاکید دارد که مرد اصل کاری در واکنش های فروغ البته پدرش سرهنگ فرخزاد است . پدر، موضوع ارجاع و متهم شکوائیه ای است که بانوی شاعر تدوین کرده است. بر این منوال از منظر شورش و عصیانی که فروغ علیه هنجارهای اجتماعی در دوران پهلوی ها نشان داده، پدر سالاری بیش از معشوق سالاری موضوع واکنش بوده است. گیریم که از منظر جنسیتی پدر و معشوق هر دو مرد باشند.

اینجا اما در پایان یادداشت به تعریف "مریضی لندنی" برسیم که بارزترین نمود خود را در بنگاه خبر پراکنی بی بی سی آشکار میکند. رسانه ای که در همراهی و همدستی با قدرت جویی آیت الله خمینی و یارانش به سال 57 در محاورات مردم کوچه و خیابان به آیت الله بی بی سی معروف گشت.

همان رسانه ای که نام و شهرتش پس از چند سالی از طریق سرایش هادی خرسندی خوش قریحه وارد دفتر تاریخ ادبیات فارسی شد.

در گذر ایام بود که رادیو بی بی سی جای خود را به تلویزیون بی بی سی میداد. هادی خرسندی نیز از اینرو به استقبال شروع کار تلویزیونی رفته بود. تلویزیونی که نشان داد، برای شستشوی مغزی و به مجرای دلبخواه انداختن مخاطبانش، آدم از مریخ وارد نکرده است.

بی بی سی از طالبانی قدیم و جدید یارگیری کرده است. جویندگان شغلی که نه فقط سابقه و سوءسابقه همکاری با دستگاه حاکم بر ایران را داشته بلکه از متقاضیانی نیز استخدام شده که قبلا به احزاب و سازمانهای چپگرا و اپوزیسیون وابسته بودند. برای این اشاره فقط کافی است پرونده کسانی را در شبکه های اجتماعی بجوئید. از روزنامه نگار معروفی چون آقای مسعود بهنود تا وزیر ارشاد مفسر خبر گشته ای چون عطالله مهاجرانی و سپس افرادی نظیرصادق صبا، عنایت فانی، فرخ نگهدار و امثالهم.

میبینیم با اینکه ویترین تلویزیونی بی بی سی نسبت به رادیوش رنگین (یا شاید هم ننگین) تر شده و بنابراین تفاوت کرده اما از برنامه سیطره مرئی و نامریی بریتانیای کبیر بر کشورهای دیگر و تقویت نظامهای مطلوب آنجا چیزی کم و زیاد نگشته است.

در این میانه فقط آزادیخواهی به شکلهای متفاوت تاوان میپردازد. از جمله در درگیری با این واقعیت که نظام مطلوب استعمار پیر همان خلافت اسلامی بر ایران است که سه - چهار دهه پیش با سرکوب دگراندیشان و تصفیه های مخالفان سیاسی و رقبا تثبیت شد و تداوم یافته است. بدین ترتیب خصلت مریضی لندنی را تعریف کرده ایم که همنوایی و همدستی با ارتجاع است و در این راه هیچ ابایی ندارد که سابقه یا سوءسابقه متقاضی شغل و درآمد در شرکتش چه کسی باشد.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد