logo





استقلال - آزادی - حکومت جمهوری
یا هژمونی ایدئولوژی کینه و انتقام

یادی از انقلاب ۱۳۵۷

دوشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۳ فوريه ۲۰۱۷

رضا راهدار

ما گمشده در شبی سياه افتاديم
نزديک چو شد سحر به راه افتاديم
از بس که ره نجات نا روشن بود
از چاله درآمده به چاه افتاديم
چندان شب يلدای وطن طول کشيد
تا رنگ فروغ صبح از ياد پريد
شبگيرچو مرده ای کفن پوش از گور
برخاست گمان زديم هان صبح دميد
– م. آزرم

باز هم بهمن است و سالروز انقلاب آن. نمی توان آنرا ندیده گرفت و یا راحت از کنارش گذشت (جوانی و زندگی ما رفت). پس از کلنجار فراوان در باره اینکه چیزی بنویسم یا نه. سرانجام خیزش خود چوش و فریادهای نهفته اش در سراسر گیتی پس از سوگند دونالد ترامپ مرا بر آن داشت تا یاد داشت زیر را قلمی کنم.

سالروز انقلاب امسال با پدبده دونالد ترامپ در آمریکا همزمان می شود. از اینرو بهتر دیدم تا اقدامات خمینی پس از گرفتن قدرت را با کارکردهای ترامپ ارزیابی کنم (بعضی ها ترامپ را با احمدی نژاد برابر کردند).

آیت الله خمینی که پس از شکست خیزش ۱۳۴۲در گوشه دنج حجره ای در نجف به تدریس و امر فقاهت و مرجعیت سرگرم بود، با اوج گیری انقلاب ضد سلطنتی در سال ۱۳۵۷، به فرانسه برده شد. از آنجا بود که بناگاه چهره اش در ماه ترسیم گردید و با لقب "امام" همراه با شوق و استقبال میلیونى به تهران آمد و در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ با سرنگونی نظام سلطنتی در ایران بر مسند قدرت نشست. مردم رسالت سنگینی بر دوش خمینی گذاشته و انتظار داشتند تا او امیدها را زنده و روند پر شتاب انقلاب را به پیش ببرد. آیت الله خمینی در برابر بزرگترین آزمایش تاریخ زندگیش قرار گرفته بود. او آمده بود تا بیدادگری شاه را به دادسرای مردم بدل کند و ایران را آباد کند. او ادعا داشت که شاه مملکت را ویران و گورستانها آباد کرده است.

هر کس با درک و دید خویش بپای انقلاب آمده بود. پیروزی انقلاب در ایران موجی از شادی و امید و آرزوهای دیرینه بهمراه داشت. نه تنها در ایران بل گیتی در انتظار چرخش در ایران بودند. دنیائی از ادعا بود ولی هیچ پشتوانه پراتیک اجتماعی نداشت. امید بر آن بود تا از کانال رهبری بایسته و کاردان حقوق اجتماعی و سیاسی و مدنی مردم بیمه شده و آزادی و مردم سالاری آسمان تاریک و غم زده دیکتاتوری دیر پای ایران را روشن و شفاف کند.

در آن سو دونالد ترامپ توانست در کارزاری نا برابر به ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا برسد. آقای ترامپ آمده است تا عقده های خفته و هژمونی نژاد سفید را زنده کند - من عظمت آمریکا را دوباره بر میگردانم. اندیشه و رویکردی که آمریکا را پس از جنگ جهانی دوم ارباب جهان کرده بود. آمریکائی که هر جا دلش می خواست کودتا می کرد و با پرچم چنگ سرد دنیا را دو قطبی کرده بود. اما با رشد و آگاهی انسان و انقلاب تکنولوژی و ارتباطات و باز شدن مرزهای دانش دیوار بلند استبداد و دیکتاتوری یکی پس از دیگری فرو ریخت و سر انجام نیز با فرو ریزی دیوار برلین جنگ سرد نیز چهره عوض کرد. با سر عقل آمدن کاپیتالیسم و باز شدن زندگی مسالمت آمیز بین کشورها سوسیالیسم مبتنی بر کمونیسم روسیه نیز انگیزه و میدان بازی را از دست داد و دنیا چهره ای تازه گرفت. با این انقلاب هم آمریکا از دست حاکمیت اقلیت سفید قدرتمند خارج شد و هم دنیای خفقان گرفته کمونیست از شر اتحاد جماهیر شوروی بیرون آمد. شور و شوق آزادی و سوسیالیسم نمرد اما از حصار تنگ و تاریک متولیانش بیرون آمد و در دل مردم آزاد نشست. در کنار رشد و شکوفائی بشری نیروهای قدرتمند و پیرو هژمونی نژدای و قومی و مکتبی بیکار ننشسه و درسایه همواره تلاش بازیافت "عظمت" گذشته را در سر داشته و دارند.

هژمونی "نژاد سفید" در آمریکا و اروپا و دیکتاتوری حزبی در روسیه و بلوک شرق پدیده نو ظهور "بنیاد گرائی" و "خلافت اسلامی" را بر این دایره افزوده است. این چنین است که صلح و آرامش و زندگی مسالمت آمیز دست خوش عقده و کینه و انتقام می گردد. چه کسی فریاد انسانها تحت ستم در خاور میانه را می شنود؟ بگذریم!!

در هشت سال گذشته پیروزی اوبامای "سیاه" در آمریکا بیش از پیش رگه هژمونی سفید را فشرده بود تا جائی که آنها هرگز اوباما و دکترین او را برسمیت نشناخته و تمام تلاش خود را برای شکست او بکار گرفته بودند (داستان سر سیاستهای درونی و بیرونی اوباما و یا کارهای درست و یا سستی عملکردش نیست- او نیز ذوق زده دشمن را نشناخت و یا با جدی نگرفتن آن میدان را از دست داد). پیروزی ترامپ از هر زاویه و نگرشی که ارزیابی شود به یک باریکه ویژه ای می رسد که راه به حاکمیت و هژمونی دوباره قدرت سفید می برد (اما اینبار با کینه و عقده و انتقام. در اینجا سفید فقط در رنگ پوست نیست. در این باره می توانید به بسیاری ارزیابیها و مقالات فراوانی که در دفاع و رد ترامپ نگارش یافت مراجعه کنید).

تنها راه پیروزی ترامپ به میدان اوردن عقب مانده ترین قشر فکری و اجتماعی بود که هر یک بنوعی در پس عقده و حقارت پنهان شده بود. "سفید" به ناگاه خود را در اقلیت یافت و پذیرش رشد و پیروزی مهاجردان برایش مشکل می نماید. آقای ترامپ با آنتی کردن آن و با نوید برگردان شغل به آنها توانست شور تازه ای در حرکتش ایجاد کرده و با همین دست آویز پیروزی خود را جدی کرد. به شعارهای انتخاباتی آقای ترامپ در زیر فکر کنید.

ترامپ دوره انتخابات

عظمت آمریکا را دوباره بر می گردانم
مرز آمریکا و مکزیک را دیوار می کشم
جلوی پناهندگان مسلمان را می گیرم
پناهندهای غیر قانونی را بیرون می کنم
شغل را به آمریکا بر می گردانم
بیمه مناسب افراد کم درآمد (بیمه اوباما) را پایمال می کنم
قراردادهای تجاری را باز بینی و بازرسی می کنم. وووو

دولت ترامپ در سه هفته ای که گذشت

بهر حال, ترامپ وارد کاخ سفید شد و ایل و تبارش را با شوق و شور وارد کرد. او در واقع شارلاتانیزم و قلدر منشی را وارد سیاست کرد و می خواهد با همین حربه دیگران را از سر راه بر دارد. ولی گوئی دیر از راه رسیده است و دنیا را نشناخته است. از اینرو بود که هنوز روزی از سوگند خوردنش نگذشته که میلیونها زن و مرد در اشلی جهانی فریاد خویش را به گوش “جناب” رساندند. دیگر بازی کلینتن و ترامپ تمام شده بود و اینک میدان دار بازی “مردم” اند که برای پابرجائی حق و حقوق خویش بمیدان آمده اند. پدیده ای که آنها هرگز فکرش را نمی کردند.

آقای ترامپ از همان فردای پیروزی, با شتاب و شور و شیدا, دست بکار شد و تلاش کرد تا کابینه اش را از جنس و تبار خویش تشکیل دهد (هنوز تکمیل نشد). از سران بازنشسه ارتش (نیروی سه گانه) گرفته تا پول سازان حرفه ای و کاسب کاران کار پشته. البته چندتا نرم تن نیز در آن دیده می شوند

او از فردای ادای سوگند ریاست جمهوری بپای اجرای شعارهایش رفته و فرمان پس از فرمان صادر کرد. فرمانهائی که بیشتر به زور آزمائی شباهت دارد تا فرمان یک رئیس جمهور آمریکا کاردان
دو فرمان نخست او, دیوارکشی مرز مکزیک و ایست ورود افراد ۷ کشور مسلمان, بقدری ناپخته و شتاب زده بود که فریاد همه را بلند کرد.

فرمانهای دیگرش در پس دو فرمان بالا مانده اند و از روند روشنی برخوردار نمی باشند.

در این اشاره نمی خواهم وارد ارزیابی و نظر پردازی فرمانهای آقای ترامپ شوم. هدفم بیان چند نکته و پیوند زدن آن با کردار خمینی است.

آقای ترامپ, بر عکس آقای خمینی, زیر قول و نویدش را نزد و برای اجرای نویدهایش خیز بر داشت. اما از آنجائیکه فرمانهایش با دمکراسی آمریکا سازگاری ندارد موجی از اعتراض و نافرمانی بهمراه داشت که برای مدتها ادامه خواهد یافت. کش و قوسهای چند هفته در آمریکا نشان داد که می توان به دمکراسی آمریکا امیدوار بود و با انبوه توده مردم آنرا به پیش برد. آما بر ما در پناه "امام" چه گذشت؟

نویدهای خمینی پیش از قدرت

خمینی فرانسه نمائی نبود که در حوزه های ایران و نجف شناخته شده بود. او چند هفته ای در فرانسه نبود که بوی تغییر و شانس پیروزی را حس کرده بود. از این رو کتاب ولایت فقیه اش را در چمدانی گذاشت و حرف از دمکراسی و حکومت دمکراتیک سر داد. بناگاه با رادیو و تلویزیون رفیق شد و با شگفتی تلفن آشنا گردید. او بهوش آمد که انقلاب با آخوند به پیش نمی رود. از این رو پشت جوانان و روشنفکران مبارز و انقلابی رفته و با به سایه بردن روحانیت،بنام اینکه رسالت آنها تبلیغ اسلام است، نظر بسیاری را بخود جلب کرد. بخصوص اینکه یزدی و قطب زاده و بنی صدر حرفهای بسیار گنده تر از دهانش به او دیکته کرده بودند. در زیر به پاره ای از آن کلمات اشاره می کنم.

"ما می خواهیم مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم، ما مي خواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مي خواهيم، آزادي مي خواهيم”

"دولت اسلام یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است"
"اما جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسی ای متکی است که قانون اسلام است. اینکه ما جمهوری اسلامی میگوییم برای این است که هم شرایط منتخب و هم احکامی که در ایران جاری میشود اینها بر اسلام متکی است، لکن انتخاب با ملت است و طرز جمهوری هم همان جمهوری است که همه جا هست"

"در نظام اسلامی، زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت حق رأی دادن، حق رأی گرفتن. در تمام جهاتی که مرد حق دارد، زن هم حق دارد”

"در جمهوری اسلامی مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند"
"حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است”
"حکومت اسلامی، حکومت ملی است”

کردارها و فرمانهای خمینی پس از ۲۲ بهمن


در کتاب "کالبد شناسی مکتب خمینی" پندار و گفتار و کردار خمینی را از تولد تا مرگ بررسی کرده و آنها را تا حد توان شکافته ام. که تکرارش در اینجا مناسب نیست.

برعکس آقای ترامپ خمینی تا از راه نرسیده زیر تمام وعده و عیدهایش را زد و نهفت حوزه ای خویش را آشکار نمود. او که فرمان عفو و بخشش می داد با گماشتن خلخالی بر مسند دادگری و قضاوت هزاران انسان را بدون بر رسی اتهام و وکیل و دادگاه به قتل رساند و کمیته های انقلابش نیز با عقده و کینه هر که می خواستند تار و مار کرده و از سر راه بر می داشتند. داستان شگفتی اتفاق افتاده بود و کین توزی و انتقام از کنترل بیرون زده و تا درون سازمانهای باصطلاح انقلابی لانه کرده بود. هر یک دست و بال می شکستند تا در دل خمینی نفوذ کنند. از اعدامها و سر به نیست کردن دست اندر کاران نظام گذشته که بگذریم. تعدادی از بریده های سازمان مجاهدین خلق (پس از کودتای درونی تقی شهرام سازمان به جند دسته و گروه تبدیل شده بود که هر یک ساز خویش را می زدند) خود را سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نامیده و خود را بادیگارد و رکابدار خمینی کرده و به انتقام گیری کور روی آوردند (من در یک سخنرانی در بهار ۵۸ اشاره کردم که اگر اینها عقده و انتقام ندارند چرا از اسم سازمان مجاهدین استفاده می کنند. نمی دانم آنها چگونه خود را مجاهد می دانستند ولی با خمینی و ولایت فقیه اش مرز بندی نداشتند؟ من هرگز عضویتی در سازمان نداشته و ندارم); دست گیری پسران آیت الله طالقانی و تقی شهرام و جسین روحانی و محمد رضا سعادتی را بیاد بیاورید. نمی خواهم زیاد وارد ماجرا بشوم. اینها را اشاره کردم تا بهتر رهبری خمینی را بشناسیم. در زیر به چند نمونه اشاره می کنم.

۱-آقای خمینی در فرمان نخست وزیری مهندس بازرگان آورد" ... جنابعالی را بدون در نظر گرفتن روابط و حزبی بستگی به گروهی خاص، مامور تشکیل دولت موقت می‌نمایم تا ترتیب اداره امور مملکت و خصوصا انجام رفراندوم و رجوع به آرای عمومی ملت درباره تغییر نظام سیاسی کشور به جمهوری اسلامی و تشکیل مجلس موسسان از منتخبین مردم جهت تصویب قانون اساسی نظام جدید و انتخاب مجلس نمایندگان ملت بر طبق قانون اساسی جدید را بدهید. مقتضی است که اعضای دولت موقت را هر چه زود‌تر با توجه به شرایطی که مشخص نموده‌ام تعیین و معرفی نمایید.

اما مدتی نگذشت که زیرش را زد و مجلس خبرگان آخوندی را بجایش گذاشت. باید پرسید چه کسانی در برابر چنین خیانتی آشکار ایستاده و بر آن اعتراض کرده اند؟ جریانی که به ولایت فقیه ختم شد و ماجرای پس از آن

۲- خمینی در مورد حق و حقوق زنان گفته بود: "در نظام اسلامی، زن همان حقوقی را دارد که مرد دارد، حق تحصیل، حق کار، حق مالکیت حق رأی دادن، حق رأی گرفتن... "

اولین پیام خمینی فقط چند ماه پس از پیروزی, دستور حجاب اجباری و اجرای آن در تمام ارکان خصوصی و عمومی بود. بازهم باید پرسید چه کسانی در برابرش ایستادند و چرا اصلاح طلبان امروزی پشت آقای طالقانی را خالی کرده و از مستی بوی بهشت ولایت طعنه بر آن می زدند؟ عجبا! امروزه در خارج از کشور در بدی حجاب اجباری مقاله می نویسند.

۳- "دولت اسلام یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است"

من فکر نمی کنم آقای خمینی درکی از این جمله داشته باشد. نگاهی به ترکیب شورای انقلاب و پس از در تمام نهادهای دولتی بخوبی نشان می دهد که خمینی یکه سالاری بود که به هیچ کس اجازه بازی نمی داد.

۴- شتاب چرخش خمینی چنان تند و بی ترمز و دنده بود که به هیچ کس اجازه میدان نمی داد. از یک سو با قاتلانی چون خلخالی و لاجوردیها هر که را می خواست سر به نیست می کرد و از سوئی دیگر با بهشتیها و آیتها و سروشها تحت نام "مناظره" به شکار دیگر اندیشان رفته بود. آیا خمینی هرگز اندیشه ای بیرون از ولایت فقیه را برسمیت شناخت؟ آخر چه کسانی بپای انقلاب و سرنگونی رژیم سلطنت در ایران زندگی و نام و نان و جان و هستی خویش را فدا کرده اند؟ مگر آخوندها و خود خمینی تا نیمه اول سال ۵۷ در لاک حوزه و روضه مشغول نبوده اند؟ گوئی انقلاب ایران یک خیزش ناگهانی بود که در سال ۵۷ شروع و همان سال نیز به پیروزی رسید. آخر شرم هم چیز با ارزشی است.!!

چه غم انگیز دوره و غریب زمانه ای شد. پشتیبانان سینه چاک ولایت چنان خمینی را بر تارک تاریخ ایران سوار کرده اند که گوئی فرشته از آسمان امده است و زمینیان را به بهشت فرا خوانده است. اما چه زود آشکار شد که آن فرشته دیو سیاهی بیش نبوده است. اما بجای شرم و پوزش از مردم و تاریخ برای ماندن خویش در دکان ولایت به چنگ اندازی در تاریخ روی آورده و وارونه کاری را رسم خویش کرده اند.

تخم نفاقی که خمینی از بدو ورودش به ایران پاشید میوه تلخی بار آورد که هنوزهم پس از سی و چندی سال مزه زندگی و شوق زیستن در آرامش، شادی، و صفا و صمیمیت را در ایران زمین زهرکرده است. میوه ممنوعه ای که هر که از آن خورد از بنیاد آدمی خویش جدا گشته و گویی ددی شد که انسان را به شکار گرفته است. آنها خمینی را بر مسند "امام شیعه" نشانده و پیراهن "تقدس" بر آن پوشانده و بت بزرگش کردند که قبله حاجات و ممر حیات اقلیت ممتازی شده است. "قوم" را به "حج" او برده و محراب و منبر را با نام او حک کرده و سکه بنامش زدند. ولایت خدائی باو داده و "سلطان مطلقش" کردند. گوئی که بر جان و مال و ایمان مردم حاکم است و فرمانش فرمان خداست، "آنکه مکتبی را مسخره میکند، اسلام را مسخره میکند. اگر متعمد باشد، مرتد فطری است. زنش برایش حرام است. مالش هم باید به ورثه داده شود. خودش هم باید مقتول شود (آیت الله خمینی)

در پرتو او امیدها به ناامیدی کشیده شد و استقلال و آزادی در پرده ای سیاه پیچیده شد و بهشت در انتظار به جهنم مخوف تبدیل گشت. وعقب مانده ترین قشرهای اجتمایی بر مسند قدرت نشستند و فریاد مرگ و بگیر و ببند از محراب نماز تا بالاترین نهاد قانونگذاری شعار روزانه رژیم شده است. انسان و آزادیش در پستوه خانه ها زندانی ومشتی قداره بند و لات و لوت وشارلاتان صحنه گردان سیاست و کشور شده اند. به بیان شاملو "هراس من همه از مردن در سرزمینی است ، که مزد گورکن از بهای آزادی بیشتر باشد". نه تنها نان و گرسنگی به تساوی تقسیم نشد بلکه همان لقمه بخور و نمیر نیز از سفره مردم ربوده شد. او که به شاه تنه میزد که بجای مملکت قبرستانها را آباد کرده است خود هر شهر و دیار آبادی را به زندان و گورستان بدل کرد و عزیزترین سرمایه زندگی را از بیشمار مادران و پدران گرفت. اندیشه و اندیشیدن را دار زدند و به حریم انسان و انسانیت تجاوز کردند. زن خوار و ذلیل جلوه داده شد و مادر به بی عفتی متهم گشت و با دستورات فقهی روسپی گری تقدس یافت و آنکه شرم کرد بزور تجاوز شد. درس و دانش و دانشگاه منفور و بی ارزش شدند و حریم دانشگاها غارت شد. عشق به زندگی و ارزشهای والایش مرد و مرده پرستی و مقبره داری دوباره تقدس یافتند و جای شهید و شاهد با قاتل و قداره بند عوض گردید. دین دولتی شد و دولت بی دین وضد ارزشهای دینی حاکم گردید.

امروزه دیگر روشن است که پدیده خمینی ایران و اسلام هر دو را به ویرانی و تباهی کشانده است. فرآورده صدور انقلاب خمینی اید‌ئولوژی عقده و انتقامی شد که فراتر از ایران زندگانی در عراق و سوریه و لبنان و یمن و وو... را نیز به تباهی و تاریکی کشانده است. امروزه ایران گورستان گسترده ای شد که مردمانش چون مردگان در چرخش هر یک در فرار از دیگری در انتظار سرنوشت نشسته اند و روز خویش را می شمارند. از سوئی دیگر سایه ترس و بی اعتمادی بالاترین هرم رهبری را فرا گرفته و به نظر بهترین راه برای ماندن سر به نیست کردن رقیبان و یاران دیروزی می باشد. بگذریم!

آنکه که کینه کاشت هرگز عشق درو نخواهد کرد!!

رضا راهدار
آمریکا
۲۴ بهمن ۱۳۹۵

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد