logo





پانتومیم و تصویرهای بی‌گفتار ترامپ

پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۲ فوريه ۲۰۱۷

س. حمیدی

جشن ریاست جمهوری ترامپ سیمای شهرنشینی را از او ارایه می‌دهد که گویا هنوز هم به راه و رسم دنیای شهروندی دست نیافته است. او در این جشن هر از چندگاهی مشت گره کرده‌ی خود را به سوی میهمانان نشانه می‌گرفت تا همگی بدانند که با مشت‌هایی گره کرده به عرصه‌ی سیاست پا می‌گذارد. اما ترامپ نمی‌توانست بفهمد از سال‌ها پیش سیاستمداران جهان سیاست مشت‌های گره کرده یا به قول خودشان مشت‌های آهنین را کنار نهاده‌اند. او در ناخودآگاه خویش توانایی را در دانایی نمی‌دید. همچنان که مشت‌هایش را به طور مداوم و مستمر بالا می‌برد. چون توانایی را تنها در قدرت و توانمندیِ مشت‌هایی گره کرده سراغ می‌گرفت. او خوب می‌فهمید نمایشی را که به اجرا می‌گذارد، از سراسر دنیا مردم به تماشای آن نشسته‌اند. در نتیجه ‌آگاهانه مشت‌هایش را به سوی همه‌ی جهان نشانه می‌رفت.

در این دیدار ترامپ کُتِ کج و معوجی هم بر تن داشت، که انگار کت را زورکی تن‌اش کرده‌ بودند. حتا دگمه‌های کت را بر خلاف راه و رسمی عمومی و همگانی باز گذاشته بود. کتِ ترامپ همراه با هر حرکت‌اش به چپ و راست خیز برمی‌داشت. چون ضمن پرهیز از نزاکت و ادب، کت‌اش را درست نپوشیده بود و کت آزاد و ول بر شانه‌هایش تاب می‌خورد. به واقع ترامپ رقصی مستانه از خود به نمایش می‌گذاشت. چنین صحنه‌ای را در هیچ‌یک از میهمانان او نمی‌شد سراغ گرفت. خود او هم در تنهایی خویش بدون هدف به هر سویی گام برمی‌داشت. نمایشی از منگ و مستی بی‌هدف و آواره. انگار شعبان بی‌مخ بخواهد از پله‌های کاخ مرمر پایین بیاید. به قول ملای روم "چون کشتی بی‌لنگر کژ می‌شد و مژ می‌شد".

مردم ما تجربه‌ی کت پوشیدن ترامپ را پیش از آن در کت‌ و شلوارپوشی احمدی‌نژاد دیده بودند. او هم پس از انتصخوابش به ریاست جمهوری، کت و شلواری با رنگ روشن برای خودش خرید که ماه‌ها بدون وقفه تنها همان را می‌پوشید. انگار در کاباره‌ای به عنوان جشن کریسمس حاضر می‌شود و یا او را داماد کرده باشند. با این تفاوت که پس از دامادی نیز نمی‌خواست از سازوکار آن (یعنی پوشیدن کت و شلوار با رنگ روشن) دست بشوید. احمدی‌نژاد که تا آن زمان، کت و شلوار یک‌دست و یک‌رنگ نپوشیده بود، نمی‌توانست بفهمد که هیچ سیاستمداری در محافل رسمی کت و شلوار رنگ روشن نمی‌پوشد و رنگ روشن برای جشن‌های خصوصی و خودمانی است.

ترامپ اکنون که بر کرسی ریاست جمهوری امریکا تکیه زده، دوست دارد تا جلوی دوربین خبرنگاران ژستِ امضا بگیرد. گفتنی است که او امضا نمی‌کند، فقط ژستِ امضا می‌گیرد. همان گونه اعلی‌حضرت همایونی و یا احمدی نژاد هم روزگاری ژستِ امضا می‌آمدند تا همگی بفهمند که شهر برخلاف روستا و ولایت جای ترقی و پیشرفت است. آن‌‌زمان‌ها عکس اعلی‌حضرت را همگی بالای سرشان می‌آویختند، اما این آرزو برای احمدی‌نژاد هر گز برآورده نشد. با این همه ترامپ علاقه دارد برخلاف اعلی‌حضرت با خودکاری معمولی امضا کند. آخر او هم مثل آقامحمود آرزویی را در دل می‌پروراند که همگی از کوچک و بزرگ او را خیلی خودمانی و خاکی بپندارند.

اما پوتین جلوی دوربینِ خبرنگاران ژست‌های نمایشی خود را به گونه‌ای دیگر به اجرا می‌گذارد. همچنان که از قبل خبرنگاران منتظر می‌مانند و دوربین‌شان را به سوی دری بسته از کاخ نشانه می‌گیرند تا او همانند آرتیست‌های بزن بهادرِ هالیوود و یا بیک‌ایمانوردی فیلم‌های ایرانی از در وارد شود. از شوخی به کنار، این صحنه‌ها برای فیلم‌های آرتیستی قیامت است. حق او است که هنرپیشه باشد تا همگی ژست‌های آرتیستی‌اش را ببینند. شکی نیست که خودش هم از تماشای این فیلم‌های آرتیستی قند تو دلش آب می‌شود.

ترامپ پس از نمایش ژست امضایش متن فرمان را از فاصله‌ی ده متری جلوی دوربین خبرنگاران می‌گیرد تا مردم همه‌ی دنیا ببینند که او دروغ نمی‌گوید و همانند سیاستمداران دیگر چاخان نمی‌بافد. پیش از این، نقشی همانند آن از سوی احمدی‌نژاد در داستان معروف بگم بگم به کار گرفته شد. چون احمدی‌نژاد در نمایشی تلویزیونی، تصویری از مدرک تحصیلی زهرا رهنورد را جلوی چشمان میرحسین موسوی گرفت و عوامانه از او پرسید: بگم، بگم؟ گویا سرآخر دلش به حال میرحسین موسوی سوخت. چون حاضر نشد تا به گمان خویش اسرار مگویش را به همین سادگی فاش نماید.

ترامپ چندان عشق و علاقه‌ای ندارد که بانوی اول کاخ سفید در نقشی از همسر رییس جمهور، جلوتر از او راه برود. به واقع او در گزینشی از اسلام و اسلامی‌گرایی سنت‌های جهان متمدن سرمایه‌داری را به هیچ می‌شمارد. همچنان که در الگویی از حاج‌آقای صادق هدایت به تنهایی مسیرش را طی می‌کند. آنوقت بانوی اول کاخ سفید تند و تند به دنبالش راه می‌افتد. اما با این همه بنا به عرف و سنتی متظاهرانه، زن و شوهر جلوی دوربین خبرنگاران عاشقانه همدیگر را می‌بوسند. گویا سال‌ها است که همدیگر را ندیده‌اند و دلشان عاشقانه برای هم پر می‌زند. آنوقت دونالد لب بالایی حاج‌خانم کاخ سفید را می‌گیرد و لب پایینی‌اش را به او می‌سپارد. به نحوی که به قول آن دوست "هر انسان غارنشین از آن لذت می‌برد". شکی نیست که در دنیای ترامپ همه چیز همچنان عاشقانه و رمانتیک ادامه دارد. به هر حال، عروس و دامادهای ولایت ما نیز سر سفره‌ی عقد از سرِ شیرینکاری بسیاری از این ادا و اطوارهای عاشقانه در می‌آورند.

فردای معارفه‌ی ترامپ، زنان ضمن اعتراض به سخنان نسنجیده‌ی او از سراسر دنیا به خیابان‌ها ریختند. اما ترامپ به نیروهای پلیس دلداری داد تا از رفتارهایی همانند این، چندان آزرده و ناراحت نباشند. چون هزاران نفر از نیروی موتورسوارش را به کمک ایشان گسیل خواهد کرد. اینجا آدم به یاد موتورسوران رهبر می‌‌افتد که در حمایت از احمدی‌نژاد خیابان‌های تهران و شهرهای دیگر ایران را به تصرف در آوردند. با این تفاوت که موتورسوران رهبر زنجیری را هم در دستانشان می‌چرخاندند و ضمن حمله‌ی مداوم به مردم، "حزب‌الله ماشاالله" می‌گفتند. آخر حمایتِ موتورسواران از پلیس، بدون عرض اندام و سردادن شعار، خیلی خنک و بی‌مزه به نظر می‌آید.

خنده و لبخند با چهره‌ی دونالد ترامپ آشنایی ندارد. نمی‌دانم تا حال به این موضوع فکر کرده‌اید یا نه؟ در حقیقت خنده نمی‌تواند درست بر گونه و چهره‌اش بنشیند و چهره‌ی او در واکنشی طبیعی و منفی هر خنده‌ای را پس می‌راند. همانند عبای آخوندهای وطنی که هر نجاستی را به راحتی پس می‌زند. به همین منظور، برای اینکه بتواند شادمانی خود را به مردم عادی نشان بدهد لب‌هایش را جلوی دوربین غنچه می‌کند، که آدم را به یاد بعضی جاهای مرغ‌های رسمی و خانگی خودمان می‌اندازد. اما ترامپ اگر بخواهد حس تعجب و شگفتی خود را برای خبرنگار و مخاطب به نمایش بگذارد، همین لبان غنچه شده را به چپ و راست می‌گرداند و هی دوَران می‌دهد. مطمئن باشید که چنین حالت‌هایی را در تمامی عکس‌ها و مستندات تصویری‌ ترامپ، بلااستثنا می‌شود به تماشا نشست.

در آخرین خبرها از ترامپ گزارش می‌شود که او شکنجه را نیز مجاز می‌شمارد. او اصرار دارد که در این خصوص حتا با کارشناسان فنّ شکنجه نیز صحبت کرده‌ است. چنانکه سرآخر هم نظر کارشناسان پرتجربه‌ی خود را می‌پذیرد. چون همگی به اثربخش بودن شکنجه در گرفتن اقرار و اعتراف از متهم پای می‌فشارند. به خصوص استفاده از فنّ "احساس خفگی در آب" را بسیار اثربخش یافته‌اند. انگار در کنایه‌ی خویش، به نمونه‌ای از ماجرای استخر رفتنِ اکبر رفسنجانی اشاره داشته باشد. می‌بینید ترامپ قدم به قدم از سیاستمداران مدیر و مدبر ما درس می‌گیرد. امام عزیز نیز همواره در کاربری شکل و نوع شکنجه به موسوی اردبیلی، خامنه‌ای، رفسنجانی و خلاصه لاجوردی مشورت می‌داد. ولی او بیش‌تر از همه تعزیر و شلاق را کارساز می‌دانست. در صورتی شلاق از کابل نباشد و شکنجه‌گران یعنی همان کارشناسان علم و فن شکنجه و اعتراف‌گیری فقط به ریسمانی چندلایه کفایت نمایند.

ترامپ در نمایش قدرت و توانایی‌اش قراردادهای دوجانبه بین کشورها را نیز به هیچ می‌شمارد. در حقیقت هرنوع قرارداد و تعهد متقابل حالش را به هم می‌زند. او در این خصوص آموزه‌های خدابیامرز صدام حسین را به کار می‌بندد که جلوی دوربین تلویزیون، قرارداد الجزایر را پاره کرد. رهبر هم از آرزوهای دور و نزدیک ترامپ چیزی کم نمی‌آورد. او هم دوست دارد که روزی ضمن الگوپذیری از صدام و ترامپ متن برجام را جلوی چشمان مردم پاره کند. در حاشیه گفتنی است که پیشینه‌ی پاره‌کردن نامه و تعهد به خسروپرویز خودمان بازمی‌گردد که در روزگار خودش از آدم‌هایی همانند ترامپ جا نمی‌ماند. به هرحال هرکسی که به صنعت پاره کردن نامه و قرارداد علاقه دارد، باید یاد بگیرد که پیش از وقوع حادثه، خبرنگاران را نیز جهت مستندسازی لازم خبر کند، تا ادعای او مستند به تصویر و فیلم همین خبرنگاران باشد.

**********************

روزگاری ژان پیاژه (1896-1980م.) در توضیحِ هوش کودک می‌گفت که کودک خود را خداوند جهان می‌پندارد. تا آنجا که می‌انگارد همه‌ی دنیا را برای او آفریده‌اند تا همگی بدون استثنا به خدمت او اشتغال ورزند. در روزگار و زمانه‌ی ما هم از گروهِ کودکانی که ژان پیاژه نشانی آن‌ها را می‌داد، کم نیستند. کودکانی که در نقشی از سیاستمدار از "بیماری‌های کودکانه" رنج می‌برند./


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد