logo





خــــردادیــــــه

قصیده ای سرگشاده خطاب به مقام «ولایت امر»

چهار شنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸ - ۱۷ ژوين ۲۰۰۹

م. سحر

sahar.jpg
«خردادیه» با صدای شاعر
http://msahar.blogspot.com
این شعر در تظاهرات دیروز پاریس در برابر سفارت ج. ا. خوانده شدخواندن این شعر در این مکان صرفا جنبهء نمادین داشت وگرنه پیداست که در آن فضای باز و پر سر و صدا با جمعیت فراوان و با حضور بسیاری از جوانان نسل دوم و سوم مهاجرت که چندان با زبان شعر فارسی آشنایی ندارند و به خصوص درک و دریافت شعرهایی ازین نوع بر آنان ساده و سهل الوصول نیست ،چندان صدا به صدا نمی رسید. قصد من از خواندن این قصیده ، رساندن پیام بود وبس . همراه با این آرزو که در این روزهای سرنوشت ساز تاریخی و در این ساعت هایی که پی در پی از افتادن سرو جوانی بر خاک ایران خبر می رسد ، دست مدعی «ولایت امر» در ایران ، بیش از این به خون آلوده نشود و بار گناهان و جرائم کسی که نزدیک به سی سال در بسیار از ستم های جاری بر کشور و بر مردم ایران دست و نقش داشته است از آنچه که هست افزون تر نشود و امید وارم که سرانجام عقل و انسانیت و ایمانی اگر در وجود ایشان هست ، بر خودبینی و آز قدرت فائق شود و درین میانه ملت ایران خسارت کمتری را منحمل گردد!ـ همین !ـ

ازمن بگو به شیخ بداندیش خامنه
زین بیش ، دل به آز و غرور و هوا منه
از ابتدا قدم به عداوت نهاده ای
آهسته دار پویه و تا انتها منه
پوتین مپوش و آیت پینوشگان مشو
بر دوش ِ گرگ ، بوسهء مهر و وفا منه
پای قدم به چکمهء جور و جفا مکن
دست ِ ادب به سینهء روی و ریا منه
سی سال کشته ای و پدرکشتگان همه
خصم ِ تو اند ، لوح ِ ندامت به جا منه
ارث پدر نبردی از اسلام بیش ازین
زین بیش ، بار ِ ننگ به دوش ِ خدا منه
بیش از دگر کسان ، به خداوندی خدای
مُسلم نئی ، به لب ، سخن ِ ناروا منه
هرگز حقت ولایت ِ مطلق نداده است
بر جبهه مُهر مُهتدی و مقتدا منه
دست اندر آستین تو با کین در آشتی ست
این دست را به دست ِ رسول ِ خدا منه
اللّه را به داو ِ سیاست نهاده ای
اللّه را ، اِله در انبان ِ لا منه
ایرانیان ولایت ِ مطلق نمی خرند
مسند در این گذرگه دیرآشنا منه
محجور نیستند و صغار ، اهل ِ این دیار
چوپان مشو ، به گرگ نوید و ندا منه
شال ِ پیمبرت به بر است ای امام ِ شهر
بر دوش ِ خویشتن شنل ِ کودتا منه
نسلی که زیر پای ستم خم نمی شود
بر زخم ِ وی نمک به نشان ِ دوا منه
از حکمت ِ تو غیر ِ تباهی ندیده اند
حکمت میار ، دیده مبین ، توتیا منه
ما عاشقیم ، عاشق ِ آزادی و نشاط
زینگونه مان به خانهء سوگ و عزا منه
بگذار صبح خنده زند ، تشنه ایم ما
زین بیش کُند ِ ظلمت ِ محضش به پا منه
آزادگان ِ پاک در این خاک بیمرند
آلوده پای فتنه بر این خاک ِ ما منه
اینجا فضای آتش ِ صدها سیاوش است
ردّ و اثر ز دود ِ ستم بر فضا منه
درپوستین ِ خلق مینداز گرگ ِ آز
در چنگ ِ غول ِ جور ، کلید ِ بلا منه
بگذار کودکان ِ وطن نوجوان شوند
وین تیغ و داس در کف ِ دیوِ دغا منه
خون ریختی بس است ، ستم بیختی بس است
نهر ِ روان ِ خون سوی سنگاسیامنه
بگذار گل بروید و بلبل نوا زند
آتش به بال ِ بلبل ِ دستانسرا منه
از من پیام ِ ملت ِ ایران به گوش دار
خنجر به دست ِ زنگی ِ مستت هلا منه !ـ

م.سحر
پاریس ، تروکادرو 26 خرداد 1388
برابر با 16 ژوئن 2009

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد